به گفته احد فرامرز قراملکی، فارابی تقریبا هیچ کتاب پرحجمی ندارد. عادت این حکیم این بوده که کوتاه بنویسد. آثار فارابی الگوی بسیار خوبی برای نشان دادن طرف مقابل کتابسازی است.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایبنا تخصص اصلی او را باید پژوهش در حوزه اخلاق دانست. دکتر احد فرامرز قراملکی، استاد فلسفه دانشگاه تهران و رئیس گروه اخلاق حرفه‌ای این دانشگاه است. فعالیت‌های او در پنج زمینه کلی اخلاق حرفه‌ای، مهارت‌های تشخیص و حل مسأله، دین‌پژوهی، منطق و روش‌شناسی و فلسفه برای کودکان است.

اخلاق کاربردی در ایران و اسلام، موضع علم و دین در خلقت انسان، قلمرو پیام پیامبران، روش­‌شناسی مطالعات دینی، تحقیق، تقدیم و تعلیق بر منطق الملخص فخر رازی، درآمدی بر اخلاق حرفه­‌ای و ... از آثار این استاد دانشگاه محسوب می‌شود.
 
استاد احد فرامرز قراملکی درباره کتابسازی معتقد است کتابسازی پدیده‌ای در اخلاق نویسندگی است. این را باید پیشگیری و درمان کرد و اخلاق حرفه‌ای بر این نکته دارد که باید از پیشگیری و درمان سخن گفت نه اینکه شعار کلی خوب و بد داد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

  • با توجه به اینکه شما سال‌ها در زمینه اخلاق نویسندگی تحقیق کرده‌اید تعریفتان از کتابسازی چیست؟

ابتدا باید تصور خود را از کتابسازی به زبان بیاورم. کتابسازی از نظر من اساسا نوشتن فرع بر اندیشیدن است بدین معنی که کسی بدون اندیشه و محتوا بخواهد بنویسد، یعنی هدف از نوشتن ارائه یک اندیشه نباشد، بلکه خود نوشتن هدف شود. نوشتن غالبا یک ابزار است، اما خطایی وجود دارد به نام هدف‌پنداری و اگر این خطا رخ دهد و مولف نوشتن را هدف قرار دهد و صرفا بنویسد که نوشته باشد چه بخواهد و نخواهد سر از کتابسازی درمی‌آورد. در واقع افتادن به دام کتابسازی این است که مولف نوشتن را هدف قرار دهد و برای نوشتن بنویسد، نه برای ابراز یک اندیشه.

اصل در نگارش کتاب، اقتصاد و اختصار است؛ یعنی هرگاه مولف از این اصل عدول کند و بدون ضرورت و بدون نیاز و نه در مقام احتجاج، نه در مقام بیان مستندات تمایل داشته باشد، کاری تولید می‌شود که به افزون‌نویسی دچار خواهد شد و این افزون‌نویسی بستر دومی است که مولف را به کتابسازی می‌اندازد. بنابراین دو بستر را عرض کردم یکی گرایش به افزون نویسی است ـ بدون نیاز و ضرورت ـ و یکی هم هدف را نوشتن قرار دادن.

  • یعنی به عقیده شما افزون نویسی را باید گونه‌ای از کتابسازی دانست؟

در تاریخ تمدن اسلامی یکی از دانشمندان بزرگ که به حق معلم دوم نامیده می‌شود ابونصر فارابی است. فارابی تقریبا هیچ کتاب پرحجمی  ندارد. عادت این حکیم این بوده که کوتاه بنویسد. آثار فارابی الگوی بسیار خوبی برای نشان دادن طرف مقابل کتابسازی است. فارابی فردی است که سعی دارد در کمترین وقت، عبارت و اندیشه خود را منتقل کند. مثلاً صفحات بین یک صفحه تا یک و نیم صفحه است، اما این کتاب بسیار پرمحتواست و معلوم است فارابی برای نوشتن این کتاب اندیشه بسیار قوی را پشت سر گذرانده است. ما با داشتن این نوع اندیشمندان که نمونه‌های فراوانی از آن‌ها را می‌توان نام برد چرا باید امروزه به پدیده‌ای به نام کتابسازی بیافتیم؟

مولف به هر انگیزه‌ای کتابی می‌سازد و بر هر نفعی، اما انسان خردمند به قول محمد زکریای رازی در طب روحانی، کسی است که ترازنامه‌ای به نام سود و زیان و به نام رنج و لذت دارد.  از این کاری که من می‌کنم چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود آیا سبب رنج می‌شود یا برای من مولف خرسندی و شادی می‌آورد. اگر ما در این ترازو بسنجیم کتابسازی در واقع بزرگترین خیانت است؛ برای اینکه وقتی من کتابسازی می‌کنم ممکن است عده زیادی از مردم ندانند که این کتابسازی است و این کتاب قطور را روانه بازار کنم، اما به دلیل تهی بودن این اثر کتابسازی بودن افشا خواهد شد و این افشاگری باعث ریختن آبروی من می‌شود.

زکریای رازی در «طب روحانی» در بحث دروغ سخنی بسیار حکیمانه دارد و می‌گوید کسی که دروغ می‌گوید برای خودش اهمیت قائل نیست، برای اینکه دروغ روزی افشا می‌شود. به هر روی کتابسازی، سرقت علمی و دغل در اندیشه است و به زودی رو خواهد شد. علت این موضوع این است که مولف وقتی کتابی را منتشر نکرده و ننوشته در اختیار اوست، اما وقتی انتشار داد، نمی‌توان دیگر این مطالب را زندانی جایی کند و آن وقت کار خلاف من پراکنده و اعتماد به نویسنده سلب می‌شود و فرصت‌های دیگر ابراز اندیشه را از دست خواهد داد. در مواقع دیگری اندیشه قابل توجه هم داشته باشد ممکن است داستان آن مانند چوپان دروغگو شود. بنابراین مولف بسیار ضرر خواهد کرد. اگر کسی اندکی محاسبه نفس داشته باشد قاعدتا کتابسازی، نه تنها اجحاف بر حقوق دیگران است، بلکه نوعی ستم بر خویش است و تیشه بر ریشه خود زدن است.

  • با آنچه که گفتید تفاوتی میان کتابسازی و سرقت علمی است و آیا در فرهنگ اسلامی هم مثال‌هایی برای مقابله با کتابسازی وجود دارد؟

کتابسازی مفهوماً با سرقت علمی متمایز است. کتابسازی برای خود تعریفی دارد که من با استفاده از تمثیل فرانس بیکن می‌توانم توضیح بدهم. فرانس بیکن می‌گوید کسانی که محقق انگاشته می‌شوند سه دسته‌اند؛ یا زنبور عسلند یا مورچگان یا عنکبوتان و عنکبوتان به نظر من کتابسازان هستند. به عبارت تعریف دیگر کتابسازی این است که فرد بدون محتوا و اندیشه و بدون اینکه سخن جدی در میان باشد در آن تنها به سخن‌پردازی بپردازد. به عقیده من کتابسازی پرنویسی‌های درازدامنی است که خالی از اندیشه است. کتابسازی با سرقت علمی تفاوت دارد. همین تمثیل فرانس بیکن را در نظر بگیرید که می‌گفت کسانی که محقق انگاشته می‌شوند یا مورچگان هستند که صرفاً اطلاعات جمع می‌کنند یا عنکبوتان که بدون اطلاعات می‌بافند و این بافتن در واقع کتابسازی است. در واقع روایتی که در «غررالحکم و دررالکلم» از حضرت علی (ع) نقل شده است که در شرح غرر و درر، جلد ۳ صفحه ۴۵۸ آمده است خیلی زیباست. یعنی آنچه فرانس بیکن می‌گوید دقیقاً در روایت‌ها بوده است. حضرت علی (ع) می‌گوید از هر علمی بهترین را برگزین و خلاصه در تمثیل فرانس بیکن قسمت چهارم را اضافه کرده‌ام و گفتم کسانی که محقق انگاشته می‌شوند یا مورچه‌اند، یا عنکبوتند یا زنبور عسل هستند یا مگس‌اند و این مگس‌صفتان انتحال و سرقت کرده و آثاری از دیگران به نام خود روانه بازار می‌کنند. چندی قبل دست نوشتاری از دکتر زرین‌کوب تحت عنوان حکایت همچنان باقیست را می‌خواندم که در جایی مرا گریاند. مرحوم زرین کوب در این نوشته گفته بود: «که در این شهر مرد نازنینی است که من هرچه می‌نویسم زیر و رو می‌کند و نام مبارک خود را بر آن می نهد و روانه بازار می‌کند.»

  • با توجه به تخصص شما که در زمینه اخلاق در دین است چه باید بکنیم که نویسندگان از نظر اخلاقی بخواهند وارد کار کتابسازی نشوند؟

 از نظر بنده که یک مقدار از عمرم را در اخلاق حرفه‌ای گذاشته‌ام و خود را دانشجوی اخلاق حرفه‌ای می‌دانم، اخلاق مشتی پند و پیمان نیست. اخلاق برنامه پیشگیری و درمان است. کتابسازی پدیده زشتی در اخلاق نویسندگی است. این را باید پیشگیری و درمان کرد و اخلاق حرفه‌ای در این خصوص می‌پردازد که باید از پیشگیری و درمان سخن گوید نه اینکه شعار کلی خوب و بد بدهد. در این مقام است که اگر داوری‌های ما سر و سامان نیابد کتابسازی درمان نخواهد شد. اما داوری‌های علمی ما چگونه سامان می‌یابد؟ ما اینجا چند مشکل داریم که باید درمان کنیم. یکی اینکه داوری‌ها بر حسب گوناگونی‌های فراخ دامن متعلق به داوری یعنی داستان، داوری مقاله علمی پژوهشی، داوری در رساله دکتری، داوری در کتاب علمی، داوری‌های ناظر به این گوناگونی را باید تطبیق دهیم. نکته‌ای که وجود دارد امروز بیهوده‌نویسی رواج پیدا کرده و بخشی از کتابسازی است، اما ملاک‌هایی تعریف نکرده‌ایم که بیهوده‌نویسی را از یک نوشتار بتوانیم جدا کنیم و بر حسب موارد خاص اسم آن را رخنه ملاک می‌گذاریم. دومین رخنه‌ای که در کتابسازی داریم رخنه اخلاقی است. در قرآن بارها تکرار شده است که کالای مردم را به دیده حقارت ننگرید که خود این یک داوری ظالمانه است که در امر داوری به چشم حقارت نگاه شود.

  • با این وجود شما با مجازات قانونی مخالف هستید؟

هرگز مجازات قانونی را نفی نمی‌کنم اما تقدم را بر آن نمی‌دهم و از تحویل اخلاق به قانون بر حذر می‌کنم. بحث نقد مثل بحث جایگزین کردن کیفیت به جای کمیت است. نقد نقش بسیار اساسی و مهم در این زمینه دارد. اما جامعه اگر زمینه اخلاقی کم باشد نقدهای ما از کارایی خواهد افتاد. اگر من نقدنویسی را با چیز دیگری اشتباه بگیرم یعنی به ظاهر نقد بنویسم، ولی نقد ادای دین به استاد باشد یا برعکس نوعی غرض شخصی را بخواهیم دنبال کنیم و یک کینه‌جویی و مقابله به مثل و نوعی ستیز باشد از کارایی خواهد افتاد. بحث نقد هم همین است نقد محتاج اخلاق نقد است. اگر ما اخلاق نقد نداشته باشیم نقد ما کارآمد نخواهد بود و افرادی به بهانه کتابسازی تلافی و ادای دین می‌کنند و این نقدها شایسته و بایسته نیست.  

  • در سال‌های گذشته موضوعی به نام منشور اخلاقی نویسندگان مطرح شد. به عقیده شما این منشور تا چه اندازه می‌تواند در موضوع کتابسازی عاملی بازدارنده باشد؟

 حمایت حقوقی از اخلاق، آخرین گام لازم در هر حوزه‌ای است که اگر به جای آخرین گام، اولین گام شود آسیب لازم را خواهد داشت. یکی از خطرات اخلاق حرفه‌ای تحویل دادن اخلاق به قانون است، یعنی اگر اخلاق را با قانون اشتباه کنیم و به جای اخلاق قانون را مطرح کنیم در واقع اخلاقی نخواهیم داشت. رخنه‌های اخلاقی را با اخلاق برطرف می‌کنند نه با قانون. مادامی که ما با رهیافته‌های اخلاقی نگاه و احساس مثبت و انگیزه قوی مهارت اخلاق‌ورزی را منتقل نکرده‌ایم نمی‌توانیم از انضباط و از ممنوعیت قانونی سخن بگوییم. قانون رفع موانع است، نه برای ایجاد زمینه و این اخلاق است که زمینه ایجاد می‌کند.