تاریخ انتشار: ۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۸

مریم ساحلی: شهر اگر تکیه داده باشد به دریا، امواج، خویشاوند تو می‌شوند و سوسوی فانوس‌های دریایی، شبانگاهت را رنگین می‌سازند.

ساحل‌نشين كه باشي، آمد و رفت كشتي‌ها در مه، ماهيگيراني كه دل به دريا مي‌زنند، لالايي امواج و پرواز پرندگان دريايي تا هميشه بخشي از وجودت مي‌شود. احساس خوشايندي است وقتي دلتنگي عصرگاهانت را در ساحلي مهربان جا بگذاري و نگاهت بدود تا افق، آنجا كه آسمان و دريا به هم مي‌رسند. شهر اگر همسايه با دريا هم نباشد، امواج تو را به‌خود مي‌‌خوانند و روياهايت از دريا خالي نيست. گستره شكوهمند دريا در سرزمين خيال‌هاي ما هميشه زلال است با انبوه گوش‌ماهي‌هاي رها‌شده در ساحل و هزاران چرخ معيشت كه با سخاوت دريا به گردش در مي‌آيد.

اما اين روزها حقيقت با روياهايمان متفاوت است. انواع فاضلاب‌هايي كه راهي دريا مي‌شود و زباله‌هايي كه بي‌محابا در ساحل رها مي‌شوند، نشان از نامهرباني ما دارد. باورش دشوار است اما دستان ويرانگر و ناسپاسمان هي زخم پشت زخم مي‌زند بر تن مهربان دريا. اين روزها دريا آواز اندوهناك مرگ ماهياني را سرمي‌دهد كه دردهايشان را تاب نمي‌آورند. تورهاي ماهيگيران هر روز خالي‌تر مي‌شود و تن به آب سپردن، ديگر آن طراوت به يادماندني را به همراه ندارد؛ پر و بال مرغان دريايي در تلألو آفتاب نمي‌درخشد و ارمغان رودخانه‌هايي كه هنوز از پا نيفتاده‌اند و به دريا مي‌رسند، حجمي عظيم از آلودگي است.

اين روزها حال طبيعت اطراف ما خوب نيست و دريا نيز از اين ناخوش‌احوالي بي‌نصيب نمانده است. مدت‌هاست انگشت اتهام ما همواره رو به سوي ديگران است بي‌آنكه باور داشته باشيم همه ما از خرد و كلان، امروز نه، همين حالا بايد قدمي برداريم كه فردا بسياردير است.