حدیث نبی‌زاده: رضاخان بی‌خبر از آن که تنها 2 سال از عمر سلطنتش باقی است، دفترچه قوانین راهنمایی و رانندگی را که به تازگی، مجلسی‌ها تصویبش کرده بودند، ورق می‌زد.

«سید مهدی عماد‌السلطنه» یا همان «مشیرفاطمی»  که آن سال‌ها بلدیه‌چی تهران بود، خوشحال از نظمی که با اجرای قوانین راهنمایی و رانندگی بر خیابان‌های تحت‌ اختیارش حاکم می‌شد، روزها را می‌گذراند.

همه از مجلسی‌ها گرفته تا اهل بلدیه و رضاخان پیشاپیش گروه، باورشان شده بود که فیل هوا کرده‌اند. همان کاری که سال‌ها قبل در میدان مشق سابق اجنبی‌ها کرده بودند و... قوانین در  13 فصل بود و می‌توان مادر قوانین امروز نامیدش با شباهت‌هایی بسیار.

شباهت‌هایی شبیه سن گرفتن گواهینامه پایه یک و پایه دو و شرایط آن، سلامت کلیه چراغ‌ها، آئینه، برف پاک‌کن و... در این دفترچه قانون اتول سواری آمده بود که رانندگان اتوبوس و تاکسی باید لباس ویژه‌ای که شهربانی تعیین کرده بود بپوشند و کارت رانندگی را سمت راست سینه خود بچسبانند.

  آشنایی با تاریخچه چراغ‌های​ راهنمایی و رانندگی

قانون لباس و کارت مدتی رعایت شد، نه آن قدر کوتاه که به چشم نیاید و نه آن قدر بلند که جزو آداب و عادات تهرانی‌ها شود و بعد هم در میان حجم قانون‌های دیگر و بی‌قانونی‌های پایتخت گم شد.

2 سال بعد رضاخان فرار کرد و پسرش نشست بر تخت سلطنت و بلدیه‌چی و رئیس شهربانی جدید از راه رسیدند تا بشوند پرچم‌دار نظم و امورات تهرانی‌ها و اصلاً ایران بیفتد  به دستشان.

قوانین برای شوفرها

تهرانی‌ها، حدود 23 مرداد  1305  خبری خواندند در روزنامه‌های آن دوره، که در متنش آمده بود، با توجه به دستورات آقای رئیس نظمیه و تأکیدات بلدیه‌چی «بوذرجمهری» مأمورینی در سطح شهر گماشته شده تا از تصادفات و تخلفات شوفرها جلوگیری شود و به همین دلیل در چند روز اخیر تعداد شکایات و راپرت‌های حاصله از تصادفات در تهران و شمیران کاهش یافته است. تهرانی‌ها خیال‌شان راحت شد.

چند وقت بعد اولین خیابان‌های یک طرفه شهر اعلام شد. قرار شده بود اتومبیل‌های کرایه که به سمت شمیران می‌رفتند و هر بار  راهی را  امتحان می‌کردند، تنها از لاله‌زار بروند و از علاءالدوله برگردند. اصلاً هر   دو خیابان بشود یک طرفه که مدام شوفرهای ناشی اتول‌هایشان را نکوبند به هم.  تهرانی‌ها نمی‌دانستند که حدود 80 سال بعد، بیشتر خیابان‌های شهر یک طرفه می‌شوند.

هنوز چند روز از ماجرای قانون خیابان یک طرفه  نگذشته بود که اداره تشکیلات نظمیه پیشنهاد داد و وزارت داخله تصویب کرد تا نظام‌نامه دوچرخه‌سواری در شهر در 20 ماده منتشر شود. طبق قوانین زیر  13 ساله‌ها حق دوچرخه‌سواری نداشتند و افراد 13 تا 18 سال هم باید حتماً مالک می‌بودند تا مجوز دوچرخه‌سواری به آنها داده می‌شد.

آدم‌ها باید به دوچرخه‌هایشان بوقی وصل می‌کردند که صدایش تا50  ذرع دورتر برود و نمی‌توانستند همراه با دوستانشان جمع شوند برای دوچرخه‌سواری. باید از غروب آفتاب به بعد هم چراغی با نور سفید که 10 ذرع جلو را روشن کند وچراغ‌ها با نور قرمز برای پشت، روی دوچرخه‌شان دیده می‌شد. دوچرخه سوارها بی‌خبر بودند که در اواخر سال  1309،  وقتی بوذرجمهری شروع می‌کرد به سنگفروش و آسفالت خیابان‌های شهر تشکیلات کل نظمیه مملکتی هم دوچرخه‌سواری در پیاده‌روها را ممنوع کرده و   3 چرخه‌های دستی از شهر جمع شدند.

این علائم غریب

یک پایه آهنی و بالایش یک صفحه گرد و چند تا تصویر که کوچک و بزرگ را مات خودش کرده بود. آدم‌های شهر که دیگر داشتند عادت می‌کردند به تعجب کردن و  حیران ماندن از اتفاقات و خیلی‌هاشان بعد از چند بار به فرنگ رفتن و آمدن و کتاب و روزنامه  خواندن،  برای مات مانده‌ها تعریف می‌کردند که قرار است این علائم و نشانه‌ها بشوند ابزار رانندگی. یعنی با دیدن هر علامت بفهمی که چه باید بکنی و... .

اداره کل تشکیلات نظمیه مملکتی که همراه با قزاق دیروز و بلدیه‌چی آن روز، یعنی بوذرجمهری، سعی در برقراری نظم داشت، اطلاعیه داده بود و اعلام کرده بود که «به خاطر مخاطرات متصوره و حسن تنظیم ایاب و ذهاب وسایل نقلیه تابلوهای راهنما از طرف این اداره در گوشه و کنار معابر نصب می‌شود. شوفرها هم باید بروند نظمیه و قوانین و اسلوب عبور و مرور را بخوانند تا زمانی که قوانین و نظام‌نامه تدوین شود و بتوانند بروند شعبه تأمین عبور و مرور در میدان سپه که دفترچه را بخرند و اطلاعات کسب کنند.» اوایل خرداد سال 1307، شوفرها دفترچه نظام‌نامه را خریدند و خواندند و... .

2 سال بعد، اواخر دی ماه، وقتی تعداد اتول‌ها آن‌قدر زیاد شد که آدم‌ها در روزنامه‌ گلایه بنویسند از تعدادشان، مقررات جدیدی در 32 ماده تنظیم شد. در این قوانین آمده بود که باید اوراق 4 گانه، یعنی تصدیق نظمیه، مالکیت، مالیات و معاینه اگر تاکسی است، همیشه همراه شوفر باشد. 5 پلاک ماشین با روشنایی عقب‌ماشین روشن شوند و در عین حال چراغ نور قرمز پشتی و 2 چراغ جلو، بعد غروب آفتاب روشن باشند. صدای بوق‌شان هم تا 100 متر دورتر شنیده شود. آن روزها شهر پر بود از دست‌های بیرون آمده از ماشین‌ها که به هم علامت می‌دادند می‌خواهیم ترمز کنیم، کنار برویم، پارک کنیم ، دور بزنیم و... .
اتول‌ها زیاد شدند

ماجرا از ناصرالدین شاه شروع شد. از فرنگ ماشین دودی را آورد برای تهرانی‌ها که تا سال‌های سال بانک شاهنشاهی به خاطرش بدهکار اجنبی جماعت باشد.سال 1305، بوذرجمهری بلدیه‌چی اطلاعیه داد و تعداد اتول‌های کوچک و بزرگ را که فرنگی‌ها سوار بودند 432 تا اعلام کرد. 108 تا هم مخصوص دیپلمات‌ها بود. طبق آمار گفته بود که 36 موتور شخصی و 43 دوچرخه هم هست . در کل 615 اتول شخصی که به همراه اتومبیل‌های قشونی و وزارت عالیه تعدادشان می‌رسید به 1140 اتول درشهر.

3 سال بعد تعداد ماشین‌ها زیاد شد و خیلی از آن‌ها که دست‌شان به دهن‌شان می‌رسید، ماشینی خریدند برای همراه شدن با متجددهای تهرانی. ازدیاد اتومبیل ادامه داشت تا آخر دی ماه 1308 که بلدیه تعداد اتومبیل‌های سواری شهر را 1522تا اعلام کرد و وارد شده از 154 کارخانه دنیا. در آن زمان 7 تا سواری هم بود برای بزرگان شهر که قیمت‌شان به بالای 30 هزار تومان می‌رسید و متعلق به 6 کارخانه معروف همان وقت بود. تعداد کامیون سوار 1015 دستگاه  بود و در این میان فورد، اتول محبوب ایرانی- تهرانی‌ها محسوب می‌شد.
ماجرا همین‌طور ادامه پیدا کرد. ابتدا سال به سال و بعد ماه به ماه تعداد ماشین‌ها و ماشین‌سوارها زیادتر شد، بی‌هیچ قاعده  و قانونی.

تهران امروز

تیرماه سال 1386 از نزدیک‌ مامور راهنمایی و رانندگی که رد شوی، اگر یادت رفته باشد که چند وقتی است دائم دارند تبلیغ می‌کنند برای عبور از میان خطوط و همین طور بروی، مامور کف 2 دستش را روبه‌روی هم نگه می‌دارد و تکان می‌دهد که یعنی از میان خطوط رانندگی کن و تو اصلاً فکر نمی‌کنی چه‌قدر قوانین راهنمایی و رانندگی جدید خوبند که تو و بقیه آن 2 میلیون و 500 هزار راننده دیگر مجبور نیستید دست‌های‌تان را توی هوا تکان دهید، هر بار به نشانه‌ای.

این تهران امروز است، پر از ماشین و شهرداری هر روز در حال طراحی و ساخت پلی، زیرگذری، اتوبانی و... .چند وقتی آدم‌ها برای آن که راننده بشوند باید کتابچه‌ای قطورتر بخوانند و برای دوره‌ای گواهینامه موقت بگیرند اگر تصادفی نداشتند و... بروند برای گرفتن گواهینامه اصلی.

 این تهران امروز است که حتی بعد سهمیه‌بندی بنزین ترافیک دست از سر آن برنمی‌دارد و شهروندانش مدام منتظر اتوبوس و تاکسی و... می‌مانند و اگر سری هم به زیرزمینش بزنی، در میان راهروهای تو در تو و تاریک مترو، ازدحام آدم‌ها راه بر نفس می‌بندد و هنوز این شهر دراندشت چشم‌انتظار قانونی تازه است تا شاید انضباط را بیشتر به خود ببیند.