آیا علم می‌تواند جدا و فارغ از پیش‌داوری باشد؟ آیا یک دانشمند می‌تواند مثلا باورها و جهان‌بینی خود را در علم دخالت ندهد؟

اصلا فرایند پیدایی و تولید علم در جامعه چگونه است؟ در ذهن یک دانشمند چه فرایندهای ذهنی در جریان است تا به پیدایی علم بینجامد؟ کسانی که پیرو گفتمان علم دینی هستند با طرح پرسش‌هایی از این دست می‌کوشند تا بنیان‌ها و طرح‌واره‌ها و الگوهایی جهت پی‌ریزی علم دینی بیابند. آنها می‌گویند هیچ دانشمندی نیست که بتواند فارغ از دیدگاه‌های مختلفی که در زندگی به‌دست آورده است به تولید علم بپردازد. بنابراین از آنجا که باورها و اعتقادات دینی اموری هستند که فرد از همان کودکی با آنها آشنا می‌شود و با آنها زندگی می‌کند، می‌توانند در کار علمی یک دانشمند دینی اثر‌گذار باشند و به آن جهت بدهند، البته ممکن است این دانشمند به این مسئله آگاهی نداشته باشد. از این‌رو به‌نظر پیروان علم دینی، می‌توان روندهایی ذهنی‌ را که به هماهنگی میان باورهای دینی و دیدگاه‌های علمی در ذهن یک دانشمند دینی انجامیده بازشناخت و آنها را به سان الگوهای علم دینی معرفی کرد. در مطلبی که در پی می‌آید، دکتر علیرضا قائمی‌نیا، پژوهشگر حوزه نشانه‌شناسی به تبیین چیستی و هدف علم دینی پرداخته است.

  • از یک نگاه کلان، مفهوم علم دینی در تقابل با علم سکولار پدید آمده است. کسانی که از این مفهوم دفاع می‌کنند بر این نظرند که باید بنیان‌های جدیدی برای علم تعریف شود که اساسا از الهیات و اندیشه‌های دینی گرفته شده باشد. در آغاز می‌خواهم که ضمن بیان داوری خودتان در این‌باره بفرمایید که علم دینی چیست و چه ضرورتی برای آن وجود دارد؟

من نگاهم به پدیده علم دینی، تجویزی نیست؛ به این معنا که بر این نظر نیستم که باید علمی پدید بیاوریم که دینی باشد. علم را نمی‌توان به شکل تجویزی تاسیس کرد. از این جهت نگاهم توصیفی است.پس چه بخواهیم چه نخواهیم دینداران سرانجام علم را به سوی دینی‌شدن پیش می‌برند و دیر یا زود این اتفاق می‌افتد. البته فرایند علم یک فرایند شناختی بسیار تدریجی و زمانبر است. بنابراین علم موجود را فضایی می‌دانم که بخشی از آن در ذهن دیندار به عالم دین اختصاص داده شده است. همچنین معارف دینی در ذهن یک دیندار فضای دیگری است. این دوفضای علم و معارف دینی چه یک دانشمند دینی بخواهد چه نخواهد با یکدیگر در ذهن وی تلفیق می‌شوند و ارتباطاتی با هم پیدا می‌کنند. برای نمونه شما به‌عنوان یک دانشمند مسلمان نکته‌ای درباره نجوم می‌شنوید. طبیعی است که نمی‌توانید این را از معارفی که نسبت به اسلام و قرآن دارید جدا کنید از این‌رو طبیعی است که این دوساحت (علمی و دینی) در ذهن یک دانشمند به‌گونه‌ای تلفیق شوند. پس این مسئله اختیاری نیست. اصلا کارکرد معرفت بشری به این نحو است که در ذهن، فضاهای مختلفی تشکیل می‌شود. این فضاها از یکدیگر جدا نیستند؛ در واقع این فضاهای گوناگون با هم ترکیب می‌شوند و نتیجه آن یک فضای جدید می‌شود. پس ترکیب جدیدی را که از فضای علم و فضای معارف دینی حاصل می‌شود، می‌توان علم دینی نامید.

  • اگر این ترکیب خودبه‌خود رخ می‌دهد، پس چرا چنین چیزی در حوزه علم پدید نیامده است. همه می‌دانیم که بیشتر دانشمندانی که به تولید علم پرداخته‌اند به یکی از دین‌های بزرگ معتقد بوده‌اند، پس چرا از چنین فضایی در ذهن خود سخن نگفته‌اند. مگر اینکه شما بر این نظر باشید که چنین فضایی در ذهن آنها شکل گرفته بوده ولی آنها به آن آگاه نبودند. در این صورت می‌توانید نتیجه بگیرید که در علوم به ظاهر سکولار هم وجهی دینی نهفته است.

قطعا اینگونه است. من چند تا پاسخ به این پرسش شما دارم. نکته اول این است که روند تلفیق میان فضای علم و فضای معارف دینی تدریجی است. در تاریخ علم، ما نمونه‌هایی در تأیید این مسئله داشته‌ایم. نکته دیگر این است که علومی که هم‌اکنون وجود دارند، جدید هستند؛ شاید یکی 2 قرن بیشتر از تاسیس آنها نگذرد. بنابراین نباید انتظار داشت که در این فاصله زمانی این تلفیق رخ بدهد. در هرحال این اتفاقی است که رخ خواهد داد. نکته بعدی این است که حتی علوم جدید هم از این اصل جدا نیستند.

خیلی از پایه‌گذاران و پیروان این علوم دارای اعتقادات ویژه دینی بوده‌اند. بنابراین اعتقادات دینی آنها با مبانی علمی‌شان به‌گونه‌ای تلفیق شده است. اینگونه نیست که علم جدید نسبت به مبانی دینی بی‌طرف باشد. شما برای نمونه می‌بینید که وبر در بحث از اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری این بحث را مطرح می‌کند که تمدن جدید تنها میان پروتستان‌ها امکان ظهور داشت. او در واقع به‌نحوی می‌خواهد اثبات کند که تمام دستاوردها و یافته‌های غرب جدید تنها در دامن الهیات پروتستان امکان بروز و ظهور داشت. این نشان می‌دهد که نوعی ارتباط و پیوند ویژه‌ای میان مباحث علمی مانند جامعه‌شناسی، اقتصاد و... با الهیات و معارف پروتستان وجود دارد. بنابراین می‌توان گفت که حتی دانش‌های جدیدی که در غرب پدید آمده‌اند، از این قاعده مستثنی نبوده و براساس تلفیق‌های مفهومی پیدا شده‌اند. منتها کسانی که به‌دنبال این تلفیق‌ها رفته‌اند بیشتر اعتقادات دینی پروتستان یا اعتقادات دینی دیگر داشته‌اند. درهرحال این تلفیق‌ها خیلی پیدا و آشکار نیستند، از این‌رو نیازمند تحلیل و بررسی عمیق‌تری هستند.

نکته مهم دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که ما نمی‌گوییم که علم دینی شکل گرفته است. در پاره‌ای موارد تأثیر گذاشته اما به قول فیلسوفان علم، علم دینی هنوز در مرحله پیشا پارادایمی خود به سر می‌برد. هنوز پارادایم‌های علم دینی شکل نگرفته است.

  • پس بر چه مبنایی می‌گویید که می‌تواند وجود داشته باشد؟

بر مبنای نشانه‌هایی که از آن می‌بینیم. تحلیل این نشانه‌ها این است که به‌تدریج چنین تلفیق‌هایی انبوه می‌شود و به جایی درنهایت می‌رسد که پارادایم‌ها شکل می‌گیرند.

  • نکته‌ای در سخنان شما بود که به آن می‌پردازم؛ اول اینکه به وبر و دانشمندان دیگری اشاره کردید که فضای الهیاتی از نوع مسیحی در رهیافت‌ها و جهت‌گیری‌ها و در نتیجه فراورده‌های علمی‌شان وجود داشته است. اگر اینگونه بود چرا هیچ‌یک از آنها صفت دینی یا مسیحی برای علمی که به آن می‌پرداختند، نیاوردند. نکته بعدی اینکه علم دینی امروزه میان مسلمانان و همچنین در بین اندیشمندان سنت‌گرای غرب مطرح شده است. این هم نکته مسلمی است که همه علوم در آغاز ریشه‌های دینی و معنوی داشته‌اند و به‌تدریج بر اثر تحولات مدرن بند ناف خود را از آن سرچشمه‌ها گسستند. بنابراین چه بسا بتوان در آنها این ریشه‌ها را یافت؛ اما آیا این دلیل بر دینی‌بودن آنهاست؟ و در نهایت اینکه علم دینی در ذهن کسانی که به آن باور دارند حتما براساس نیازها یا چالش‌هایی در جهان جدید شکل گرفته است. این اتفاقا نشان می‌دهد که روند تولید علم دینی آگاهانه است. شما اینطور فکر نمی‌کنید؟

من نمی‌گویم که این روند نا‌آگاهانه است. روند پیدایی و تولید علم تا حد زیادی آگاهانه است. راجع به این مسئله چند نکته‌ای که گفتید لازم است توضیحاتی بدهم. اول این که گفتید درست است که دانشمندانی مانند وبر تحت‌تأثیر اعتقادات‌شان بودند؛ اما هیچ‌گاه صفت دینی به علم مورد نظرشان ندادند. این مهم نیست. ما نمی‌گوییم که آنها صفت دینی به علم مورد نظرشان داده بودند یا خیر. مهم این است که تحت‌تأثیر این باورها بودند. شما نمی‌توانید رد پای اعتقادات پروتستان را در تکوین و پیدایی علوم مدرن انکار کنید.

  • اما این دانشمندان فکر نمی‌کردند که دارند علم دینی پدید می‌آورند.

این درست است. این یک تحلیل بالاتر است. به این معنا که امروز که ما شاهد تغییر و تحول چندقرنه این علوم هستیم می‌توانیم نقشه علوم را ترسیم کنیم و ببینیم که مثلا در کجاها با باورهای مسیحی تلفیق و در کجاها از آن باورها دور شده است؛ این نگاهی است فراتر. از این‌رو این نکته، آن مورد پیشین را انکار نمی‌کند. نکته دیگر این است علم دینی یا میان سنت‌گرایان غربی مطرح شده یا بین مسلمانان؛ اینگونه نیست. علم دینی تاریخ دیرینه‌ای دارد. در قرون وسطی ریشه دارد. حتی بسیاری از دانشمندان مسیحی و علمای مسیحی در این زمینه‌ها مطالبی دارند. حالا در این میان سنت‌گرایان تفسیر خاصی ارائه کرده‌اند. تازه بر فرض که این مفهوم اختصاص به این دسته از متفکران(سنت‌گرایان) داشته باشد، خیلی مشکلی پیش نمی‌آورد و از اهمیت مسئله نمی‌کاهد.

امروزه ما در فلسفه علم معاصر دیدگاه‌هایی داریم که نگاه ما را نسبت به علم دینی متحول می‌کند. مثلا در برخی از شاخه‌های فلسفه علم مطرح می‌شود که آیا علم می‌تواند فارغ از ارزش‌ها باشد یا نه؟ اگر بپذیرید که علم فارغ از ارزش‌ها نداریم- آنگونه که فلسفه‌های علم بر این نظر هستند- نمی‌توانید علم غیردینی داشته باشید چون ارزش‌های دینی شما قطعا در علم شما تأثیر خواهد گذاشت. از این‌رو نمی‌توان علم جدا و فارغ از ارزش‌های دینی داشت، گرچه ممکن است در ظاهر بگویید که من به آنها (ارزش‌های دینی) توجهی ندارم. یک دانشمند نمی‌تواند از آن چارچوب‌های ارزشی و دینی خود در فرایند تولید علم فارغ شود. این یک نمونه کوچک بود. مباحث دیگری هم در فلسفه علم معاصر وجود دارد که براساس آنها شما می‌توانید تأییداتی در جهت ایجاد علم دینی پیدا کنید.

  • اشاره کردید که نشانه‌های پیدایی علم دینی در افق علمی جهان پدیدار شده است. می‌توانید به برخی از این نشانه‌ها به‌طور مشخص اشاره کنید؟

گاهی عناصری در علوم دیده می‌شوند که تحت‌تأثیر اندیشه‌ها و معارف دینی پدید آمده‌اند. به‌نظرم به‌تدریج این عناصر به سمت پارادایم شدن پیش خواهند رفت. ما ادعا نمی‌کنیم که علم دینی باید اسلامی باشد. در هر دینی علم دینی شکل ویژه خود را پیدا می‌کند. از این‌رو می‌توان علوم دینی گوناگون را با یکدیگر سنجید و دید که چه اندازه توانایی حل مسئله را دارند و چگونه می‌توانند مشکلات جامعه‌های بشری را حل کنند و تا چه حد قدرت تبیینی دارند و موضوعاتی از این قبیل.

اتفاقا من به علم دینی نگاه بشری دارم. نگاه لاهوتی به آن ندارم؛ برخلاف برخی از اندیشمندان که از آسمان و عقل شروع می‌کنند. من نظرم این است که علم در درجه اول محصول عقل زمینی است اما در ضمن این را هم می‌گویم که انسان تلاش می‌کند تا باورهای دینی خود را با چیزهایی که در دنیا به آن می‌رسد، تلفیق کند. حال ممکن است در این تلفیق به صواب برود یا خطا. بنابراین هیچگاه نمی‌گویم که حتما علم دینی به صلاح و صواب خواهد انجامید. برای مثال جامعه‌شناسی دینی‌ای که طرح می‌کنیم یا ممکن است مسائل ما را حل کند یا نتواند. دلیل این مسئله آن است که علم 2‌بخش دارد: یک بخش آن حاصل کاشفیت است؛ به این معنا که انسان چیزهایی را کشف می‌کند؛ اما بخش دیگر آن حاصل خلاقیت است. علم آمیزه‌ای از کاشفیت و خلاقیت است. وقتی اینگونه شد هر‌چند اعتقادات دینی خود را در علم وارد کنید؛ اما نمی‌توانید عنصر خلاقیت را نادیده بگیرید. از این‌رو نتیجه این ترکیب ممکن است چیز خوبی از آب در بیاید یا چیز بد و نا‌مناسبی. اما همین مقدار که خیال شما راحت شده که سهمی به باورهای دینی خود در فرایند تولید علم مورد نظرتان داده‌اید.

  • شما در اول بحث گفتید که علم دینی به حوزه باید‌ها راهی ندارد؛ اما حالا برداشتم این است که می‌گویید که یک دانشمند دینی برای آنکه به فرایند تولید علم برسد باید معارف دینی را در فرایند تولید علمی که به آن می‌پردازد لحاظ کند. نظرتان در این‌باره چیست؟

این یک باید و ضرورت منطقی است؛ از نوع تجویز نیست؛ به‌تدریج اتفاق خواهد افتاد؛ به این نحو که عناصر تشکیل‌دهنده علم را تشریح کنید و ببینید که مؤلفه‌ها و معارف دینی در کجای آن قرار می‌گیرند و چگونه می‌توانند تأثیر‌گذار باشند. علم دارای یک رو صحنه است و یک پشت صحنه. به‌عبارت دیگر چیزهایی در ظاهر علم دیده می‌شوند و چیزهایی هم به چشم نمی‌آیند و پشت پرده علم هستند. مبانی متافیزیکی و ارزش‌ها جزو پشت صحنه علم هستند اما فرضیه‌ها، الگوها، مدل‌ها و پارادایم‌ها جزو رویه ظاهری علم هستند. دین می‌تواند هم در پشت صحنه علم تأثیر بگذارد و هم در روی صحنه علم.