همشهری‌آنلاین: در شانزدهمین نشست «عصر روشن» که عصر پنج‌شنبه، هفدهم شهریورماه برپا شد، موضوع «سرقت ادبی» مورد بررسی قرار گرفت.

به گزارش همشهری‌آنلاین به نقل از ایسنا، علیرضا بهرامی، دبیر نشست‌های «عصر روشن»، که اجرای برنامه را هم بر عهده داشت، درباره موضوع «سرقت ادبی» عنوان کرد:

چند وقتی است بحث‌هایی در این زمینه درگرفته است. ما سعی کرده‌ایم با فاصله از بحث‌هایی که به این موضوع می‌پردازند و با پرهیز از ورود مصداقی به موضوع‌، بیش‌تر به این بپردازیم که چگونه می‌توانیم تبیین کنیم «سرقت ادبی» چیست و در چه شریطی گفته می‌شود سرقت ادبی اتفاق افتاده است. مخصوصا این‌که در برخی از نمونه‌هایی که مطرح شد،‌ شخصا معتقدم سرقتی اتفاق نیفتاده و این اتهام وارد نیست. همان وقت فکر کردم حقوق کسی که به او اتهام وارد شده، چگونه درنظر گرفته می‌شود؟ اما مورد دیگری بود که به طرز عجیبی شباهت‌هایی وجود داشت. این‌جا هم این طرح می‌شود که سارق و مسروق کیست؟ همچنین در جامعه‌ی ما اتصال به کنوانسیون کپی‌رایت وجود ندارد. حقوق مؤلفین و مصنفین هم قانون مرجعی ندارد که با اتکا به آن، از حقوق‌تان دفاع کنید.

او در ادامه گفت: می‌دانم خانم حجازی تحقیقاتی در این زمینه داشته است. از او می‌خواهم از این منظر وارد شود که ما در کشورمان تا کنون چقدر با بحث سرقت ادبی مواجه بوده‌ایم.

در ادامه، بنفشه حجازی که سخنانش گاهی با طنز همراه بود، در توضیحاتی گفت: این مال دزدی که به خود صاحب اثر فایده‌ای نمی‌رساند‌؛ مگر لحظه‌ای که به روح هستی نزدیک می‌شود؛ حالا‌ چه چیزی دارد که دزدیده هم می‌شود؟!

این شاعر و پژوهشگر افزود: من در موردی که سربسته اشاره شد، داور جایزه بودم؛ اما با دقت‌هایی که انجام شد، متوجه شدم که مسأله‌ی دزدی و سرقت ادبی محلی از اعراب ندارد.

حجازی همچنین عنوان کرد: از نظر روان‌شناسی، همه‌ی ما که این‌جا هستیم، یک بار دزدی کرده‌ایم. فهم معنای مالکیت در گرو برداشتن بی‌اجازه‌ی چیزی است که تنبیه پی‌آمد آن به ما می‌فهماند این مداد، این کاغذ و این اسباب‌بازی مال ما نیست و مالک دارد؛ پس اگر طبق برنامه‌ای درست بزرگ شده باشیم، باید در همان کودکی معنای مالکیت را فهمیده باشیم. ولی گویا نمی‌شود و همچنان غصب و دزدی و تصاحب غیرقانونی و چه و چه و بعد هم کپی‌رایت لاینحل می‌ماند.

او در ادامه متذکر شد: در مورد «سرقات ادبی»‌، وجود این واژه نشان می‌دهد که در گذشته، چنین چیزی بوده و قدمای ما درباره آن حرف زده‌اند. اگر به دهخدا مراجعه کنیم، چهار تا مورد برای آن اسم برده است که الآن هم اتفاق می‌افتد؛ انتحال‌، سلخ و المام و نقل‌. انتحال یعنی تمام بیت یک شاعر یا یک فرد از او دزدیده شود؛ المام یعنی این‌که معنی شعر شاعر اول دزدیده شود؛ سَلَخ یعنی دزد لفظ را دگرگون کرده ولی همان معنا را ایجاد کند؛ نقل یعنی کل کار شاعر اول بدون ذکر نام او در اثر شاعر دوم نقل شود.

او سپس عنوان کرد:‌ بحث توارد و اثرپذیری این‌جا بحث‌های مهمی هستند. دیوان حافظ نشان داده که 17-18 نفر روی حافظ تأثیر گذاشته‌اند‌. اگر آن دوست عزیز در اتهام وارد مبحث تأثیرپذیری شده بوده و فضل تقدم قضیه را توانسته بود اثبات کند،‌ خیلی محترمانه‌تر بود؛ وگرنه من شعری گفته‌ام «ایران ابری‌ست»، نمی‌شود گفت، باید ابری را بگذارم توی گیومه، چون نیما گفته است، «خانه‌ام ابری‌ست». این‌ها از شعر خارج شده و به نثر آمده؛ ‌نمی‌شود برای یک کلمه این‌قدر خودمان را اذیت کنیم.

او در ادامه یادآور شد:‌ نگاه مشابه به یک موضوع سبب شده سبک ایجاد شود. نگاه مشابه افراد یک دوره‌ی زمانی به جهان بیرون،‌ سبک را ایجاد کرده و مثلا سبک‌ خراسانی این‌گونه آمده است.

حجازی افزود: در زمان قدیم، کاتب‌ها شعرهای یک فرد را به چند نفر منسوب می‌کردند و این افراد همیشه در مظان اتهام هستند. یکی از این شعرها که همه آن را جزو شعرهای حافظ می‌دانند و مال حافظ نیست‌، این است: «امشب ز غمت میان خون خواهم خفت».

او همچنین گفت: یکی دیگر از دزدی‌هایی که شده،‌ دزدی جنسیت است. اسم‌های آقایان طوری بوده که فکر کرده‌اند‌، این‌ها زن هستند. حدود 11 نفر از قدما هستند که گلچین معانی ثابت کرده‌ که مرد بوده‌اند و شاعرانی بوده‌اند که شاعره درنظر گرفته شده‌اند.

حجازی سرقت دیگر را جاسازی خواند و گفت: این‌جا افراد شعر می‌گویند، بعد می‌گذارند در دیوان خیام؛ چون جرأت نمی‌کنند حرف بزنند. بنابراین جاسازی یعنی تو بخشی از احساس خود یا جامعه‌ی الآنت را بدزدی و منسوب کنی به دیگری تا بتوانی حرف بزنی. این از ویژگی‌های سرزمین ماست.

او یکی دیگر از سرقت‌ها را دزدیدن بخشی از شخصیت شاعر خواند و گفت: یونسکو ترجمه‌ای را از خیام انجام داده است؛ اما مترجم آمده شعرهای شاد و خوشحال خیام را ترجمه کرده است؛ ولی آن بعدی را که هدایت به آن پرداخته و آن نگرش خیام به جهان را ارائه نکرده است. او ترجمه کرده و به خارجی‌ها ارائه کرده؛ اما بخشی از هویت خیام را دزدیده و او را مثله کرده است. البته علاوه بر شخصیت، گاهی شاعران را هم می‌دزدند. شاعران ما را یکی‌، یکی می‌دزدند.

این شاعر در ادامه متذکر شد: حالا از این بحث‌ها به دعوایی می‌رسیم که کلمه‌دزدی و تصویردزدی است. به نظر من، کلمه‌دزدی جایی از اعراب ندارد؛ زیرا برای این کار باید هر کلمه‌مان را ثبت کنیم و هیچ‌کس نمی‌تواند حرف بزند. این‌جا گیومه مسأله‌ای است.

در ادامه‌ی این نشست، بهرامی این سؤال را خطاب به علی عبداللهی مطرح کرد که در جامعه‌های غیر از ایران، سرقت ادبی چقدر موضوعیت دارد و چه تفاوت‌های احتمالی میان آن‌چه ما به عنوان سرقت ادبی می‌شناسیم و آن‌ها با آن مواجه‌اند،‌ وجود دارد.

علی عبداللهی در جواب این سؤال گفت: من نگاهی تاریخی به این مسأله داشته‌ام و برخلاف خانم حجازی، به این مسأله سخت‌گیرم و به نظرم، هرپاراگرافی‌، هر جمله‌ای که آدم از کسی می‌گیرد، باید بگوید مطلبش را از کجا گرفته‌، نقل قول کند و گیومه بگذارد. عکس کسی توی روزنامه می‌آید یا شعری نقل می‌شود، بدون اجازه گرفتن. این‌ها به مسائل تربیتی ما برمی‌گردد. باید در مدرسه یاد بدهند که نقل قول بدهیم و منبع بیاوریم. در تلویزیون هم هست‌، تصویر کسی بدون اجازه می‌آید. به خاطر همین، من نفع را این‌گونه که خانم حجازی گفت، درنظر نمی‌گیرم.

این شاعر و مترجم ادبیات آلمانی افزود:‌ اولین کسی که درباره‌ی این موضوع در ایران کار کرده، در کتاب «ترجمان البلاغه» بوده است. بعد قاضی جرجانی و عبدالقادر جرجانی در این زمینه کار کرده‌اند. در نقد ادبی ما روی این موضوع با ریزه‌کاری کار شده است. این‌که شما مطلب را مستقیم برداری‌، بخشی را برداری و یا تصویری از آن را برداری، تقسیم‌بندی شده و مخالفانی هم داشته است.

او همچنین گفت:‌ سرقت‌های ادبی که تا کنون بحث شده، درباره‌ی تک‌بیت بوده است و درباره‌ی لغت و تصویر نبوده است. البته روح زمانه و شعر از برکردن هم مهم است. شاید شاعری که بیش از 60هزار بیت در ذهن دارد،‌ شعری بگوید که فکر کند مال خودش است؛ در حالی‌که این‌طور نیست.

عبداللهی عنوان کرد:‌ از میان کتاب‌ها، «بوف کور» صادق هدایت یک صفحه کامل دارد که از یادداشت‌های ریلکه است. این کتاب را آقای غبرایی ترجمه کرده است. این نشان می‌دهد هدایت این صفحه را جایی نوشته و منبع نگذاشته، بعد یادش رفته و فکر کرده مطلب خودش است؛ درحالی‌که «بوف کور» بدون این صفحه هیچ لطمه‌ای نمی‌خورد. در کتاب «شهباز و جغدان» اسماعیل فصیح هم مطلبی از کتاب دشیل همت گرفته شده است.

این شاعر و مترجم سپس به بررسی موضوع «سرقت ادبی» درباره‌ی ادبیات جهان پرداخت و گفت: در ادبیات جهان موضوع دقیق‌تر است. در غرب برای اولین‌بار در قرن اول بعد از میلاد مسیح در رم، شاعری گفت، شاعر دیگری حرف‌های او را دزدیده است. این مسأله در قرون وسطا خیلی زیاد شد؛ چون دوران جمود فکری بود و تولید فکر وجود نداشت. بیش‌تر هم این موضوع در موسیقی اتفاق افتاده است.

او افزود: در موضوع سرقت ادبی، یک کلمه‌، پارگراف‌، صفحه و الهام را شامل سرقت ادبی می‌دانند. اگر شما در شعرتان بیتی از گوته را بیاورید و نگویید، سرقت ادبی است‌، حتا اگر همه بدانند این بیت از گوته است.

وی همچنین گفت: سرقت ادبی با نقل قول فرق دارد. وقتی نقل قول بیاوریم، دیگر سرقت نیست. اما این نقل قول نباید خیلی طولانی باشد، اگر خیلی طولانی شود، حقوقی را متوجه مؤلف قبلی می‌کند.

عبداللهی با اشاره به بحث احترام به منبع در علوم، گفت: این موضوع در علوم بسیار دقیق‌تر است. کشفیات علمی و غیره را اگر کسی بردارد‌، حکم‌های زیادی دارد. در آلمان این موضوع خیلی دقیق‌ بیان شده و عبارات متعددی برای آن دارند‌؛ تمام‌دزد،‌ بخش‌دزد‌، ایده‌دزد‌، دزدی از خود هم هست؛ این‌که کسی از خودش بدزد. دزدی با تقلب هم فرق دارد و قانون دیگری دارد. دزدی با جعل هم فرق می‌کند. برخی هم معتقدند برای پیشرفت علم ما نیاز داریم دزدی کنیم؛ چون همیشه نمی‌شود این‌قدر دقیق بود.

او به یک تحقیق در آلمان اشاره کرد و گفت:‌ در سال 2006 یک تحقیق دانشگاهی بر روی 226 پایان‌نامه‌ی رشته‌ی جامعه‌شناسی انجام شده و مشخص شده که 5/19 درصد کارهای دانشگاهی دزدی هستند. در مدرسه‌ها یک‌پنجم افراد اعتراف کرده‌اند که ما مطلبی را جایی بدون منبع و به نقل از خودمان آورده‌ایم.

وی همچنین به زیاد شدن سرقت‌های ادبی اشاره کرد و گفت: ‌به دلیل امکان کپی پیست کردن‌، سرقت ادبی بیش‌تر شده است؛ زیرا به سادگی می‌شود متنی را کپی و ایمیل کرد که دست افراد زیادی بچرد و منبع اصلی گم شود.

عبداللهی در ادامه گفت: در آلمان، آن‌ها برای ترجمه‌ها هم دقت‌هایی دارند که اگر در ترجمه هم سرقتی انجام شود، پی‌گیری می‌شود. همچنین نه تنها دانشجویان سرقت می‌کنند؛ بلکه استادان هم ماهرانه این کار را انجام می‌دهند و از کار دانشجویان خود می‌دزدند. در اینترنت، نرم‌افزارهایی هست که این سرقت‌ها را می‌تواند بیابد؛ اما این نرم‌افزارها اشکالی دارند که میان سطرها را نمی‌توانند ببینند و اگر کسی مطلب را به هم ریخته و استفاده کرده باشد، متوجه نمی‌شوند.

او سپس به شاعران غرب که سرقت ادبی کرده‌اند، اشاره و عنوان کرد: گوته را به سرقت متهم می‌کنند. شکسپیر هم مطرح شده است‌، برشت هم شعری از فرانسوا ویون را به عنوان شعر خودش آورده و آن را بازسرایی کرده است. گوته در 70سالگی عاشق دختری 17ساله می‌شود و آن‌ها نامه‌هایی را با هم رد و بدل می‌کنند. این خانم برای او شعر می‌نوشته؛ اما گوته شعرهای آن خانم را در زلیخانامه‌ی «دیوان شرقی - غربی» چاپ کرده است که خیلی از منتقدها گفته‌اند کار خوبی کرده؛ زیرا اگر این کار را نمی‌کرد، این شعرها هیچ جا دیده نمی‌شدند؛ چون آن دختر به عنوان شاعر شناخته نمی‌شده است. در مورد موسیقی پاپ هم این سرقت‌ها بسیار زیاد است. این موضوع در سیاست هم اتفاق افتاده است. ولادیمیر پوتین پایان‌نامه‌اش را در سال 1987 از یک کتاب برداشته و بخش اعظم کارش را از روی آن نوشته است.


در ادامه‌ی نشست‌، بنفشه حجازی در پاسخ به پرسش مجری برنامه درباره‌ی مرز بین توارد و تأثیرپذیری و سرقت ادبی و این‌که چه زمانی می‌شود گفت سرقت ادبی اتفاق افتاده است، عنوان کرد: ما ابتدا باید این دزدی را معنا کنیم. من در کارهای قدما دزدی در نثر را ندیده بودم که این‌جا بحث هدایت مطرح شد. گاهی آدم لذت می‌برد که قدما چیزی برای ما نگذاشته‌اند. انتحال وقتی است که شاعر شعری را کاملا دزدیده و المام وقتی است که معنا را می‌گیرد و با کلمات خودش بیان می‌کند. حالا این برای من سؤال است که وقتی شاعری نتوانسته ایده را بپروارند و‌ کسی دیگر آن را می‌گیرد و می‌پروراند و زحمت می‌کشد‌، چه اتفاقی می‌افتد؟

او سپس گفت: خود من یک دزدم. آن‌که با چراغ آید، گزیده‌تر برد کالا. وقتی قلب من به عنوان یک شاعر بسته است و شعرم نمی‌آید، نرودا می‌خوانم. شعر من شباهتی با پابلو نرودا ندارد؛ اما وقتی او مرا ملهم می‌کند و قلبم فشرده می‌شود و شعری می‌گویم،؛ شعری که بیرون می‌آید، مال کیست؟ مال من است؛ اما اگر نرودا نبود، این شعر خلق نمی‌شد.

حجازی در ادامه گفت: من شعری دارم که زمانی فکر کردم بخشی از آن مال سیدعلی صالحی است. از او پرسیدم، گفت که مال او نیست. هنوز هم آن را توی گیومه گذاشته‌ام. اما وقتی لفظ دگرگون می‌شود و معنا دگرگون می‌شود، دیگر دزدی‌ نیست. من کاری انجام داده‌ام که بررسی کلمه‌ی «بنفشه» در شعر فارسی است. تشبیهات‌، استعاره‌ها و غیره را بیرون آورده‌ام. نرسیده‌ام به این‌که کسی از دیگری بدزدد؛ توارد بوده است. یکی از غرب و یکی از شرق گفته‌اند بنفشه سوگوار است‌، سر بر زانو دارد. مگر نگاه به این گل به چند صورت می‌تواند باشد؟

این شاعر و نویسنده سپس درباره تأثیرپذیری خاطرنشان کرد: می‌گویند بعد از سعدی، شعر گفتن سخت است. اما بعد از سعدی، حافظ شعر گفته است. خیلی کلمات مشابه دارد؛ اما غزل حافظ، یک غزل پاشان است. ساختارشکنی کرده است. همه از هم گرفته‌ایم. معرفت بشری لایه لایه آمده است بالا. حالا ما دعوای‌مان بر سر یک کلمه‌ی پلنگ است. ما مدیون گذشتگان‌مان هستیم و مسؤول در مقابل آیندگان. هی بدزدیم؛ آخرش معلوم می‌شود دزدیم.

حجازی در ادامه گفت: من یک اعتراف دیگر درباره‌ی دزدی‌های خودم می‌کنم! من یک رمان نوشته‌ام و دیالوگ‌های شخصیت‌های من در این رمان، گفته‌های آدم‌های مشخص در مطبوعات و در کتاب‌های‌شان است. به جای این‌که نقل کنم، خلاصه کرده‌ام. آخر کتاب هم تشکر کرده‌ام از کسانی که از حرف‌های آن‌ها استفاده کرده‌ام. آیا من به عنوان یک رمان‌نویس باید به صورت زیرنویس می‌گفتم مثلا این گفت‌وگوی دولت‌آبادی است و آن گفت‌وگوی بهبهانی؟

در ادامه، بهرامی با توضیحاتی درباره اگزوتیسم، از عبدالهی درباره‌ی مقاله‌های اخیر خسرو سینایی در ویژه‌نامه «شوکران» درباره‌ی اگزوتیسم یا پراکنده‌گزینی، پرسید و گفت: پراکنده‌گزینی اثر هنری هست یا نه؟ علی عبداللهی درباره‌ی این موضوع گفت: من این مقاله‌ها را نخوانده‌ام. اما هر اثر هنری اگر معنای جدیدی بدهد‌، خلاقیت است؛ اما اگر زین دوچرخه‌ی پیکاسو را دوباره در اثرمان بگذاریم، سرقت است. اگر شما یک مفهوم و متن دیگر تولید کنید،‌ خلاقیت است.

حجازی هم در ادامه‌ی این بحث گفت: الآن از نظر ادبیات و هنرهای دیگر، تدوین مجدد جهان خلاقانه است که گویا همه چیز گفته شده است و جهان را باید دوباره خلق کرد. اگر خلق دوباره جهان اگر اتفاق بیفتد‌، فرد می‌تواند از خودش هم بدزدد. من شعری را در 25سالگی گفته‌ام، حالا در 55سالگی می‌خواهم آن را جور دیگری بگویم. آیا این بازتولید خودم‌، تصیح خودم و تزریق بنفشه‌ی خودم‌، دزدی است؟

در ادامه، بنفشه حجازی در پاسخ به پرسشی درباره‌ی نسبت این اتفاق‌ها و سرقت ادبی با اخلاق، گفت:‌ دزدی کار بدی است؛ اما ما در فرهنگ‌مان سر هر چیز بدی، یک اما داریم. دزدی بد است. معلوم است که دزدی بد است و این کار از نظر اخلاقی بد است. اما من فکر می‌کنم کلمه مال کسی نیست. برخی چیزها آن‌قدر بدیهی هستند که رفرنس نمی‌خواهند. مثلا گوینده رادیو هی نمی‌تواند بگوید یک ترکیب مال چه کسی بوده است؛ وقتی زبان آن‌قدر روست که دیگر شعر نیست‌ و نثر است. وقتی دیگر بازگشایی اتفاق نمی‌افتد، ‌شما از شعر به نثر رسیده‌اید. کلمه‌ها‌، ترکیب‌ها‌ و رنگ‌ها مال کسی نیستند. هر کس هر کاری می‌خواهد، بکند؛ ‌اما باید جهان ذهنی خودش را با استفاده از این المان‌ها‌ و موتیف‌ها طوری بگوید که تازه باشد؛ این ادبیات می‌شود.