تاریخ انتشار: ۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۹:۰۹

همشهری‌آنلاین: پیروز سیّار،مترجم و محقق در مقاله‌ای نسبتا بلند به یکی از سرقت‌های ادبی از رمان «گرسنه »پرداخته است .

به گزارش همشهری‌آنلاین پیروز سیّار در این نوشته با شاهد‌مثال‌های فراوان و مقابله دو متن با یکدیگر سعی کرده‌است نشان دهد که کتاب دوم کپی‌برداری رندانه‌ای از کتاب نخست است. این نوشته را بخوانید با این توضیح که همشهری‌آنلاین آماده انعکاس دیدگاه‌های دیگر در این زمینه است.

مسئله سرقت ادبى یکى از معضلات دائمى جوامع فرهنگى بوده است. همواره مشاهده شده که شخصى مقاله یا کتاب نویسنده‌اى را با اندک تغییراتى به نام خود انتشار داده تا از این طریق براى خود کسب نام و نان کند. حتى در مواردى دیده شده که فردى کتاب مترجم یا نویسنده‌اى را خلاصه کرده و آن را به نام خود به چاپ رسانده است. اما این پدیده در سالهاى اخیر ابعاد تازه‌اى یافته است. به این معنى که اشخاصى کتاب‌هاى مترجمان دیگر را به صورت کامل و جمله به جمله به نام خود به چاپ می‌رسانند و حتى مطلبى را که تحت عنوان «مقدمه مترجم» در ابتداى کتاب می‌آورند، سطر به سطر از مطالب مترجم اصلى اخذ می‌کنند. به ویژه اگر مترجمى از دنیا رفته باشد، سارقان ادبى مزبور با بى‌پروایى بیشترى دست به کار می‌شوند.

در سال 1387 کتابى با عنوان «گرسنگى» اثر کنوت هامسون به ترجمه سید حبیب گوهرى راد، با تیراژ 2000 نسخه از سوى انتشارات رادمهر به چاپ رسید. این کتاب رونویسى کلمه به کلمه ترجمه مرحوم دکتر غلامعلى سیار از این اثر است که نخستین بار با عنوان «گرسنه» در سال 1335 به اهتمام بنگاه ترجمه و نشر کتاب انتشار یافت و دو بار دیگر در سالهاى 1342 و 1357 تجدید چاپ شد.

 این ترجمه مرحوم دکتر غلامعلى سیار در همان سال‌هاى دهه سى جایزه بهترین ترجمه سال را اخذ کرد.
مرحوم غلامعلى سیار (1302ـ1371) براى اهل فرهنگ ایران چهره‌اى ناشناخته نبوده و آثار او را اکثر کتابخوانان و فرهیختگان می‌شناسند. وى تحصیلات عالى خود را در بیروت و پاریس به پایان رساند و در سال 1330 موفق به اخذ دکتراى حقوق از دانشگاه پاریس شد. او ضمن خدمت در وزارت امور خارجه ایران، ترجمه‌ها و مقالات و نقدهاى ادبى و داستان‌هاى کوتاه متعددى را در نشریات معتبر به چاپ رساند.

 مرحوم سیار با اکثر نویسندگان و شاعران و روشنفکران همدوره خود دوستى و همنشینى داشت و از جمله شاعر نامدار معاصر سهراب سپهرى را با مقاله‌اى که در مورد اولین دفتر شعر او با عنوان «مرگ رنگ» نوشت، براى نخستین بار به جامعه ایرانى معرفى کرد. این مقاله در سال 1332 در مجله «علم و زندگى» خلیل ملکى (دوره دوم، شماره دوم) به چاپ رسید.

نخستین اثر مفصل او ترجمه کتاب «گرسنه» اثر کنوت هامسون بود که در شناساندن ادبیات اسکاندیناوى به فارسى‌زبانان نقش مهمى داشت. از آثار دیگر او مى‌توان از ترجمه «امپراطورى گسسته» اثر هلن کارر دانکوس، «رمانتیسم در فرانسه» اثر فیلیپ وان تیژم، «ودکاکولا» اثر شارل لوونسن، «یک سیاره و چهار، پنج دنیا» اثر اوکتاویو پاز، و «چهره آسیا» اثر رونه گروسه نام برد. همچنین مجموع‌هاى از داستان‌هاى کوتاه او با عنوان «امامزاده گل زرد» جمع‌آورى شده که امید است در آینده انتشار یابد.

حال به کتاب سید حبیب گوهرى راد مى‌پردازیم. این ترجمه که تحت عنوان «گرسنگى» انتشار یافته، جمله به جمله از روى برگردان مرحوم دکتر سیار رونویسى شده است. حتى مطلبى که گوهرى راد با عنوان «مقدمه مترجم» در ابتداى کتاب آورده، سطر به سطر از مقدمه مرحوم سیار و دو مقدمه دیگر ترجمه او که نوشته آندره ژید و اکتاو میربو است، اخذ شده است.

گوهرى راد در پایان مقدمه مترجم، خود را مترجم برگزیده سال 1381و مدیر مسئول مجموعه انتشاراتى رادمهر معرفى کرده است. مشخص نیست که عنوان «مترجم برگزیده» از سوى کدام سازمان فرهنگى به او اعطا شده است. اما عنوان «مدیر مسئول مجموعه انتشاراتى رادمهر» مسئولیت او را دوچندان مى‌سازد، هم به عنوان فردى که به نام مترجم کتاب مترجم دیگرى را به اسم خود چاپ کرده، و هم به عنوان شخصى که در مقام مدیر یک دستگاه انتشاراتى، این کتاب را در تیراژ 2000 نسخه منتشر ساخته است.

طرفه این که گوهرى راد در صفحه حقوقى کتاب خود به خوانندگان و متخلفان احتمالى هشدار مى‌دهد که «هر گونه استفاده از مطالب این کتاب منوط به اخذ مجوز کتبى از مدیر مسئول مى‌باشد. متخلفین طبق ماده 24 قانون حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان به حبس تأدیبى از سه ماه تا یک سال محکوم خواهند شد.» (!) در صفحه بعد نیز این کتاب را به همسر عزیز خود هدیه مى‌کند: «تقدیم به همسر عزیزم بهار که مدت‌هاست رنج با من بودن را عاشقانه تحمل مى‌کند». (!)

پرسش این است که اگر طبق نوشته گوهرى راد کسانى که بدون اخذ مجوز کتبى از ناشر اقدام به استفاده از به اصطلاح ترجمه او کنند، محکوم به حبس تأدیبى از سه ماه تا یک سال مى‌شوند، حکم خود او که اثر مترجمى دیگر را به صورت کامل به نام خود چاپ کرده چیست؟ و چگونه فردى اثر مترجمى دیگر را به عنوان کتاب خود به پاس «تحمل عاشقانه رنج با او بودن» به همسر عزیزش تقدیم مى‌کند؟!

حال به خود اثر مى‌پردازیم. گوهرى راد در آغاز کتاب خود مطلبى با عنوان «مقدمه مترجم» آورده که در واقع از به هم پیوستن جملات سه مقدمه کتاب مرحوم دکتر سیار ساخته شده و براى رد گم کردن، کلمات یا جملات کوتاهى در میان آنها افزوده شده است. مأخذ مطالب مقدمه گوهرى راد را از ابتدا تا انتها سطر به سطر در ترجمه مرحوم غلامعلى سیار به دست مى‌دهیم :

غلامعلى سیار: «کتابى که ترجمه آن از نظر خوانندگان مى‌گذرد یکى از آن آثار بى‌نظیرى است که لازم بود به زبان فارسى برگردانده شود.» (ص 1)
حبیب گوهرى راد: «کتابى که پیش رو دارید، یکى از آثار بى‌نظیرى است که لازم بود به زبان فارسى برگردانده شود و در اختیار دوستداران و فرهیختگان این پهندشت کهن و پرافتخار قرار گیرد.» (ص 5)

غلامعلى سیار: «آرى، این اثر واقعآ بى‌مانند مى‌باشد و به هیچیک از آثارى که تا به حال خوانده‌ایم شباهت ندارد.» (ص 15)
حبیب گوهرى راد: «چرا که این اثر به راستى اثرى ممتاز و بى‌مانند است و به هیچیک از کتاب‌هایى که تا کنون خوانده‌ایم شباهت ندارد.» (ص 5)

غلامعلى سیار: «گرسنگى سرگذشت جوانى است گرسنه. همین و بس!.» (ص 16)
حبیب گوهرى راد: «این کتاب سرگذشت جوانى است گرسنه... همین و بس.» (ص 5)

غلامعلى سیار: «این کتاب نه افسانه است و نه قصه، بلکه فقط شرح گرسنگى است.» (ص 16)
حبیب گوهرى راد: «نه افسانه است و نه داستان، بلکه فقط شرح گرسنگى و دربه‌درى جوانى است باهوش و صاحب قریحه.» (ص 5)

غلامعلى سیار: «به اضافه تمامى اختلالات مغزى و روحى و همچنین کلیه انحرافات اخلاقى که در اثر گرسنگى ممتد و مستمر به انسان دست مى‌دهد.» (ص 20)
حبیب گوهرى راد: «به اضافه تمامى مشکلات روحى و جسمى و اخلاقى و ناملایمات و آسیب‌هاى اجتماعى، تحقیرها، ناامیدیها، خیالبافی‌ها و... که او از شدت فقر و گرسنگى دچار آنها شده است.» (ص 5)

غلامعلى سیار: «در طول داستان «گذشته» و «حال» و «آینده» با هم مى‌آمیزند و خواننده پیاپى از زمانى به زمان دیگر پرتاب مى‌شود. چیزى که بیش از همه این حسب حال جگرخراش را جالب مى‌سازد آن است که داستان کتاب ساختگى نیست بلکه سرگذشت جوانى خود نویسنده است.» (ص 10)
حبیب گوهرى راد: «در طول داستان، گذشته، حال و آینده به هم مى‌آمیزند و خواننده پیاپى از زمانى به زمان دیگر پرتاب مى‌شود... اما آنچه این شرح حال جگرخراش را از سایر آثار متمایز مى‌سازد، این نکته است که داستان کتاب ساختگى و حاصل قلمفرسایى نویسنده‌اى توانا نیست، بلکه سرگذشت واقعى روزگار جوانى خود نویسنده، کنوت هامسون، داستان‌نویس به نام نروژى در شهر اسلو است!» (ص 5)

غلامعلى سیار: «این کتاب حماسه و محاکمه تمدن جدید است، تمدنى که آزادى بشر را اعلام مى‌دارد ولى او را گرسنه و بى‌پناه در جامعه رها مى‌کند! هامسون در زمان جوانى خود به این سرنوشت شوم دچار بوده و این کتاب فریادى است که از دل پر درد او برخاسته.» (ص 12)

حبیب گوهرى راد: «این کتاب محاکمه تمدن جدید است، تمدنى که دم از آزادى بشر مىزند، ولى او را گرسنه و بىپناه در جامعه رها مىکند؛ سرنوشتى که هامسون در روزگار جوانى به آن دچار بوده و این کتاب فریادى است که از دل پر درد او برخاسته...» (ص 5)

غلامعلى سیار: «کنوت پدرسن که بعدها خود را به نام هامسون خواند، به سال 1859 در یک خانواده روستایى نروژى متولد شد.» (ص 5ـ6)
حبیب گوهرى راد: «کنوت هامسون، نویسنده به نام نروژى، در سال 1859 در خانوادهاى روستایى دیده به جهان گشود.» (ص 5)

غلامعلى سیار: «هامسون آدمى خودآموخته بود، به این معنى که تحصیلات منظمى نکرده بود؛ جز قریحه سرشار، تخیل فزون از اندازه، حساسیت فوقالعاده و بازوان نیرومند سرمای‌هاى نداشت.» (ص 6)
حبیب گوهرى راد: «او آدمى خودآموخته بود و در جایى تحصیل نکرده بود و جز استعداد و نبوغ سرشار و قدرت تخیلى کم‌نظیر، اندوخته‌اى نداشت.» (ص 5)

غلامعلى سیار: «سپس رو به شهر آورد و زندگى پرماچرا و مشقت‌بارى را در پیش گرفت.» (ص 6)
حبیب گوهرى راد: «هامسون در نوجوانى براى یافتن شغلى مناسب و تحقق بخشیدن به رؤیایش، نویسندگى، راهى شهر شد.» (ص 5)

غلامعلى سیار: «قسمت عمده جوانى او با گرسنگى و دربه‌درى و ناکامى سپرى شد.» (ص 6)
حبیب گوهرى راد: «تقریبآ تمام دوران جوانیش با فقر و دربه‌درى و ناکامى سپرى شد.» (ص 5ـ6)

غلامعلى سیار: «سرانجام در 52 سالگى توانست اندوخته مختصرى گرد آورد و دهکده کوچکى در شمال نروژ، سرزمین آرام و شاعرانه‌اى که دلبستگى زیاد بدان داشت، بخرد و در آنجا تنها و فارغ به کارهاى ادبى بپردازد.» (ص 6ـ7)

حبیب گوهرى راد: «بالاخره در سن 52 سالگى توانست در دهکده کوچکى در شمال نروژ زندگى آرام و بى دردسرى براى خود فراهم کرده و به نوشتن کتابهایش ـ که اغلب برگرفته از سرگذشت زندگى او هستند ـ بپردازد.» (ص 6)


غلامعلى سیار: «هامسون گذشته از آثارى که ذکر شد، داستان‌هاى زیاد دیگرى نیز نوشته که از آن جمله‌اند: «آخرین شادى»، «خانه‌بدوشان»، «ماه اوت».» (ص 9)
حبیب گوهرى راد: «از وى آثار دیگرى چون «آخرین شادى»، «آوارگان»، «ماه اوت»، «بازى زندگى» و... نیز به یادگار مانده که به خواست خدا به زودى به قلم همین مترجم در اختیار علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.» (ص 6)

غلامعلى سیار: «این کتاب در سال 1883 میلادى نوشته شده و انتشار آن نقطه تحولى در ادبیات نروژى و به خصوص در سبک داستان‌نویسى محسوب مى‌گردد. با انتشار این کتاب که نخستین اثر معتبر هامسون بود، این نویسنده شهرت بسیارى کسب کرد و مى‌توان گفت «شغل نویسندگى» وى با این کتاب آغاز گشت.» (ص 10)

حبیب گوهرى راد: «این کتاب نخستین اثر هامسون مى‌باشد که براى اولین بار در سال 1890 منتشر گردیده و انتشار آن آغاز تحولى بنیادین در ادبیات نروژ محسوب مى‌گردد.
هامسون با انتشار این کتاب شهرت و محبوبیت بسیارى کسب کرد و به عبارتى مى‌توان گفت نگارش این کتاب «شغل نویسندگى» و «پایان گرسنگى» را براى وى به ارمغان آورد.» (ص 6)

غلامعلى سیار: «هامسون به سال 1952 میلادى... چشم از این جهان فروبست.» (ص 9)
حبیب گوهرى راد: «هامسون در 1952 در سن نود و دو سالگى چشم از جهان فروبست.» (ص 6)

غلامعلى سیار: «براى معرفى هامسون هیچ اثرى بهتر از «گرسنه» نیست.» (ص 12)
حبیب گوهرى راد: «براى معرفى هامسون هیچ اثرى بهتر از «گرسنگى» نیست.» (ص 6)

گوهرى راد در انتهاى مقدمه خود چنین آرزو مى‌کند: «امید است حاصل تلاش چند ماهه مترجم و دیگر عزیزان در مجموعه انتشاراتى رادمهر مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.» (!)

 همان طور که ملاحظه مى‌شود، این مقدمه 2 صفحه‌اى از به هم چسباندن شانزده جمله و عبارت سه مقدمه ترجمه مرحوم غلامعلى سیار ساخته شده است و تنها براى رد گم کردن، تغییراتى جزئى در ساخت پاره‌اى از جملات اعمال شده است.


سید حبیب گوهرى راد در مورد متن کتاب کنوت هامسون نیز ترجمه مرحوم دکتر سیار را رونویسى کرده و باز براى رد گم کردن، تغییرات کوچکى در متن داده است. او فصل‌بندى اثر را کاملا به هم ریخته و کل کتاب را که در اصل مشتمل بر 4 فصل بوده، به 21 فصل تقسیم کرده است.

 در وهله بعد پاراگراف‌بندى متن را کلا تغییر داده است، به صورتى که میان پاراگراف‌هاى ترجمه مرحوم دکتر سیار و متن کتاب گوهرى راد هیچگونه تناظرى به چشم نمی‌خورد و خواننده به دشوارى مى‌تواند مطالب دو کتاب را با هم انطباق دهد. سرانجام، در ابتدا یا انتهاى فصلها پاره‌اى کلمات را عوض کرده و جملات کوتاهى را حذف یا اضافه کرده تا ردیابى تقلب او دشوار گردد.

 همچنین بعضى از قسمت‌هاى کتاب را حذف کرده و مطالب قبل و بعد آنها را با کج‌سلیقگى به هم پیوند داده است. براى پرهیز از اطاله کلام، به نقل تنها چهار نمونه از ابتداى چهار فصل ترجمه مرحوم دکتر سیار (چاپ 1342) و مقایسه آنها با کتاب گوهرى راد بسنده مى‌کنیم که به راستى مشتى است از خروار. مختصر تغییراتى را که گوهرى راد در متن مرحوم سیار اعمال کرده، با حروف سیاه مشخص مى‌سازیم تا یافتن آنها آسان شود.

فصل اول
غلامعلى سیار: «این سرگذشت یادگار دورانى است که من با شکم به پشت چسبیده در شهر «کریستیانا» دربه‌در و آواره بودم. هیچکس نیست که از این شهر عجیب برود و اثرى بر لوح ضمیرش نماند...
در کلبه محقر خود بیدار دراز کشیده‌ام و زنگ ساعت شش صبح را از طبقه زیرین مى‌شنوم. روز بود و رفت و آمد در پلکان آغاز مى‌شد. یک قسمت از در اتاق با شماره‌هاى کهنه روزنامه «مورن بلاده» پوشیده بود.» (ص 25)

حبیب گوهرى راد: «این سرگذشت، یادگار دورانى است که من با شکم به پشت چسبیده در شهر «کریستیانا» دربه‌در و آواره بودم. هیچکس نیست که از این شهر عجیب برود و اثرى بر لوح ضمیرش به یادگار نماند...
در کلبه محقر خود بیدار دراز کشیده‌ام و زنگ ساعت شش صبح را از طبقه زیرین مى‌شنوم. روز بود و رفت و آمد در پلکان آغاز مى‌شد. یک قسمت از در اتاق با شماره‌هاى کهنه روزنامه «مورگن بلاده» پوشیده بود.» (ص 7)

تغییراتى که در این قسمت داده شده بدین شرح است: در انتهاى پاراگراف اول «به یادگار» اضافه شده، در پاراگراف دوم «مورن بلاده» به «مورگن بلاده» تبدیل شده است. گوهرى راد نمى‌داند که کلمه Morgen در زبان نروژى، همانطور که مرحوم سیار نوشته‌اند، «مورن» تلفظ مى‌شود و نه «مورگن». مطلبى هم که در پانوشت درباره این روزنامه آورده (و به طور کلى همه پانوشت‌هایى که درج کرده) عینآ از ترجمه مرحوم دکتر سیار رونویسى شده است.

فصل دوم
غلامعلى سیار: «چند هفته پس از این ماجرا باز شبى در بیرون سرگردان بودم. باز هم به قبرستانى رفته مشغول نوشتن مقاله براى روزنامه شد. در همین حیص و بیص ساعت ده شب شده بود و مى‌خواستند درهاى قبرستان را ببندند؛ گرسنه‌ام بود و بسیار هم گرسنه بودم. بدبختانه ده کرون مدت زیادى دوام نکرد.

دو سه روز مى‌شد که غذا نخورده بودم و به محض این که قلم به دست مى‌گرفتم خسته مى‌شدم و احساس ضعف مى‌کردم. یک غاز سیاه نداشتم و در جیبم جز یک دسته کلید و یک نیمه قلمتراش چیزى نبود. وقتى در قبرستان را بستند چاره‌اى نبود جز این که یکراست به خانه بروم ولى باز مدتى بىمقصد این ور و آن ور پرسه زدم.» (ص 101)

حبیب گوهرى راد: «چند هفته پس از این ماجرا باز شبى در بیرون سرگردان بودم. باز هم به قبرستانى رفته مشغول نوشتن مقاله براى روزنامه شد. ساعت ده شب شده بود و مى‌خواستند درهاى قبرستان را ببندند؛ گرسنه‌ام بود و بسیار هم گرسنه بودم. بدبختانه ده کرون مدت زیادى دوام نکرد.

دو سه روز مى‌شد که غذا نخورده بودم و به محض این که قلم به دست مى‌گرفتم خسته مى‌شدم و احساس ضعف مى‌کردم. یک پول سیاه نداشتم و در جیبم جز یک دسته کلید و یک نیمه قلمتراش چیزى نبود. وقتى در قبرستان را بستند چاره‌اى نبود جز این که یکراست به خانه بروم ولى باز مدتى بى‌مقصد این ور و آن ور پرسه زدم.» (ص 75)

تغییراتى که در این قسمت داده شده بدین شرح است: در پاراگراف اول «در همین حیص و بیص» حذف شده، در پاراگراف دوم «یک غاز سیاه» به «یک پول سیاه» تبدیل شده، به جاى «یک نیمه قلمتراش» نوشته شده «یک قلمتراش».

فصل سوم
غلامعلى سیار: «یک هفته در ناز و نعمت و با خرمى و شادمانى سپرى شد. این بار نیز خطرناکترین مراحل را با موفقیت پیموده بودم. خوراک هر روز مهیا بود. امیدواریم دم به دم افزون مى‌شد و پشت سر هم کار براى خودم مى‌تراشیدم و به‌خوبى از عهده برمى‌آمدم؛ مشغول تهیه سه چهار مقاله بودم. نیروى دماغیم از هر سو به تاراج مى‌رفت و کار مداوم کلیه کلیه قواى فکرى مرا به خود جذب مى‌کرد. مى‌دیدم که خیلى بهتر از سابق کار مى‌کنم. آخرین مقاله را که به خاطر آن رنج رفت و آمد بسیارى بر خود هموار کرده بودم سردبیر نپذیرفت و برگرداند. چنان متغیر شدم که فى‌الفور آن را بدون این که بخوانم معدوم کردم.» (ص 162)

حبیب گوهرى راد: «یک هفته در ناز و نعمت و با خرمى و شادمانى سپرى شد. این بار نیز خطرناکترین مراحل را با موفقیت پیموده بودم. خوراک هر روز مهیا بود. امیدواریم دم به دم بیشتر مى‌شد و پشت سر هم کار براى خودم مى‌تراشیدم و به‌خوبى از عهده‌شان برمى‌آمدم؛ مشغول تهیه چند مقاله بودم. کار مداوم کلیه قواى فکرى مرا به خود جذب مى‌کرد. مى‌دیدم که خیلى بهتر از سابق کار مى‌کنم. آخرین مقاله را که به خاطر آن رنج رفت و آمد بسیارى بر خود هموار کرده بودم، سردبیر نپذیرفت و برگرداند. چنان متغیر شدم که بى‌درنگ آن را بدون این که بخوانم پاره کردم.» (ص 131)

تغییراتى که در این قسمت داده شده بدین شرح است: «افزون مى‌شد» به «بیشتر مى‌شد» تبدیل شده، به جاى «عهده» نوشته شده «عهده‌شان»، «سه چهار مقاله» با «چند مقاله» عوض شده، «نیروى دماغیم از هر سو به تاراج مى‌رفت» حذف شده، «فى‌الفور» به «بى‌درنگ» تبدیل شده، به جاى «معدوم کردم» نوشته شده «پاره کردم».

فصل چهارم
غلامعلى سیار: «زمستان فرارسیده بود. زمستانى پوسیده و نمناک و بى‌برف که چون شبى جاودان همواره تیره و مه‌آلود بود. یک هفته بود که جزئى نسیمى نمى‌آمد و تقریبآ تمام روز در کوچه و خیابان چراغ روشن بود. با این همه از تیرگى هوا و کثرت مه چشم چشم را نمى‌دید. کلیه صداها از زنگ مغازه‌ها گرفته تا زنگوله درشکه‌ها و هیاهوى مردمان و صداى سم اسبان همچون آوایى خفه در هواى دمدار و گرفته خاموش مى‌شدند.

هفته‌ها گذشت و هوا تغییرى نکرد. من نیز مانند سابق در محله واترلند ساکن بودم، زیرا به مسافرخانه انس گرفته بودم و با وجود بى‌پولى مى‌توانستم در آنجا بمانم. با آن که از مدتى پیش پولم تمام شده بود از بودن در آنجا ابا نداشتم، چه مانند اهل خانه محسوب مى‌شدم. خانم صاحبخانه هنوز از این بابت اظهارى نکرده بود، ولى خود من از عقب افتادن کرایه خانه در عذاب بودم.» (ص 245)

حبیب گوهرى راد: «زمستان فرارسیده بود. زمستانى پوسیده و نمناک و بى‌برف که چون شبى جاودان همواره تیره و مه‌آلود بود. یک هفته بود که حتى نسیمى هم نمى‌وزید و تقریبآ تمام روز در کوچه و خیابان چراغ روشن بود. با این همه از تیرگى هوا و مه غلیظ چشم چشم را نمى‌دید. کلیه صداها از زنگ منازل گرفته تا زنگوله درشکه‌ها و هیاهوى مردمان و صداى سم اسبان همچون آوایى خفه در هواى دمدار و گرفته خاموش مى‌شدند.

هفته‌ها گذشت و هوا تغییرى نکرد. من نیز مانند سابق در محله واترلند ساکن بودم، زیرا به مسافرخانه انس گرفته بودم و با وجود بى‌پولى مى‌توانستم در آنجا بمانم. با آن که از مدتى پیش پولم تمام شده بود از بودن در آنجا ابایى نداشتم، چون دیگر مانند یکى از اهالى خانه محسوب مى‌شدم. خانم صاحبخانه هنوز از این بابت حرفى نزده بود، ولى خود من از عقب افتادن کرایه خانه در عذاب بودم.» (ص 193)

تغییراتى که در این قسمت داده شده بدین شرح است: «جزئى نسیمى نمى‌آمد» تبدیل به «حتى نسیمى هم نمى‌وزید» شده، به جاى «کثرت مه» نوشته شده «مه غلیظ»، «ابا» با «ابایى» عوض شده، «چه مانند اهل خانه محسوب مى‌شدم» تبدیل به «چون دیگر مانند یکى از اهالى خانه محسوب مى‌شدم» شده، به جاى «اظهارى نکرده بود» نوشته شده «حرفى نزده بود».

چنان که ملاحظه مى‌شود، سید حبیب گوهرى راد ترجمه دکتر سیار را با اعمال مختصر تغییراتى براى رد گم کردن، به نام خود به چاپ رسانده است. لابد تصور مى‌کرده که پس از گذشت بیست سال از درگذشت مرحوم دکتر سیار، دیگر کسى از آثار او باخبر نیست و وى با خیال راحت مى‌تواند کتاب او را به نام خود انتشار دهد. او خبر ندارد که اهل فرهنگ هنوز هم آثار دکتر سیار را در خاطر دارند و اخیرآ سازمان انتشاراتى معتبرى اقدام به خرید حقوق کتاب «گرسنه» کرده است تا در آینده نزدیک آن را به چاپ رساند.

سید حبیب گوهرى راد هم به نام مترجم و هم به عنوان مدیر انتشارات رادمهر عالمانه و عامدانه اقدام به سرقت ادبى و انتشار کتاب مرحوم دکتر سیار کرده است و از این رو مسئولیتى مضاعف دارد.

سرقت ادبى این شخص از نوع «نسخ و انتحال» است که آشکارترین گونه سرقت ادبى است و طى آن، شخصى نوشته شخص دیگرى را حرف به حرف بدون دخل و تصرف یا با اندک تغییراتى به نام خود انتشار مى‌دهد.

وى در انتهاى کتاب «گرسنگى» فهرستى از سایر آثار ترجمه خود را نیز به دست داده که در رأس آنها به این دو عنوان برمى‌خوریم: «انحرافات اخلاقى سیاستمداران جهان» و «بزرگترین جنایات قرن بیستم» (!).

در میان سایر ترجمه‌هاى او که در این فهرست برشمرده شده‌اند، آثارى از شکسپیر، گابریل گارسیا مارکز، کریستیان بوبن، ادگار آلن پو، زیگموند فروید، چارلز دیکنز، ژوزه ساراماگو، اسکار وایلد و دهها ترجمه دیگر به چشم مى‌خورد.

 از این فهرست چنین برمى‌آید که مترجم این آثار به سه یا دست کم دو زبان خارجى تسلط دارد و با قلمروهاى مختلف ادبیات جهان آشنا است، از ادبیات کلاسیک انگلیسى گرفته تا آثار مدرن نویسندگان معاصر فرانسوى و حتى کتابهاى روانشناسى!

من تردید دارم که سید حبیب گوهرى راد حتى یک زبان خارجى را به درستى بداند، چون اگر چنین بود، نیاز نداشت که یک مقدمه مترجم 2 صفحه‌اى را از به هم چسباندن شانزده جمله و عبارت کتاب 50 سال قبل مرحوم دکتر سیار تهیه کند و با استفاده از منابع جدیدترى که درباره ادبیات اسکاندیناوى نوشته شده، مى‌توانست مطلب تازه و به روزترى فراهم آورد.

 نگارنده این سطور فرصت آن را ندارد که در مورد سایر کتابهایى که این شخص به نام خود چاپ کرده تحقیق کند، حتى ترجمه‌هایى که از آثار کریستیان بوبن انتشار داده و به احتمال زیاد براى تهیه آنها از ترجمه‌هاى نگارنده استفاده کرده است. اما یقین دارد که اگر سایر کتابهاى او نیز به شیوه «گرسنگى» تهیه شده باشد (که به احتمال قریب به یقین چنین است)، پدیده سید حبیب گوهرى راد یک فاجعه است.

فاجعه شهرت‌طلبى و مالدوستى شخص یا اشخاصى که تمامى مرزهاى حقوقى و اخلاقى را از میان برداشته‌اند و براى رسیدن به نام و نان از هیچگونه تجاوز و تعدى به حقوق مادى و معنوى دیگران ابا ندارند. چگونه باید از این بى‌اخلاقى و قانون‌ستیزى که در جامعه فرهنگى ما رشد روزافزونى یافته جلوگیرى کرد؟

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها