«شنیان فقط دختر من نبود، آرزوی من بود.» توران نادری این جمله را آرام می‌گوید، انگار هنوز نمی‌خواهد صدایش به نبودن شنیان عادت کند. یک سال از جای خالی دردانه خانواده صدری می‌گذرد اما آنها هنوز باور این رفتن برایشان نفس‌گیر است.

همشهری آنلاین-لیلا شریف: روز عاشورا ۱۴۰۳ همان روزی بود که مسیر زندگی این خانواده سه نفره برای همیشه تغییر کرد، در آن روز شنیان به دلیل تصادف در جاده مریوان جان باخت اما حالا بعد از گذشت یکسال نام شنیان ورد زبان همه شد، یک ایران منتظر افتتاح مدرسه‌ای است که به نام دختر کردستان گره خورده است.

حادثه‌ای که می‌توانست مثل هزاران خبر دیگر، در چند خط خلاصه شود و تمام؛ اما خانواده شنیان تصمیم گرفتند این پایان یاد دخترشان نباشد. تصمیم گرفتند نام دختری که عاشق یادگیری بود، نام تنها فرزندشان؛ به جای سنگ قبر، بر سر در یک مدرسه بنشیند و ماندگار شود.

دختری که شیفته یادگیری بود

«۲ ماه مانده بود که ۱۳ سال دخترم تمام شود.»؛ مادر شنیان با یک مکث آمیخته به حسرت این جمله را می‌گوید، انگار در ذهن خود ماه‌ها را جلو می‌آورد و با خود حساب می‌کند که از ۲۶ تیر ۱۴۰۳ تا امروز که دیگر خیلی‌ها نام شنیان را شنیده‌اند، چه مسیری سختی را طی کرده‌اند؛ شاید هم در ذهنش تصور می‌کند که اگر شنیان بود، روزهایش چه رنگ و بویی داشت.

این دلتنگی‌ها تمام وجود مادر را گرفته‌اند:« زندگیم فلج شد و زمان برای من ایستاد. کفش‌های بچه‌ام هنوز توی جاکفشی‌ست و دلم نمی‌آید بردارم، پخت خیلی از غذاها در خانه‌مانحذف شد، چون دیگه دخترم، ثمره زندگیم پیشم نیست. اتاقش را که می‌بینم دلم آتش می‌گیرد. هنوز قلکش در خانه و برای کارهای کوچک مدرسه هست و من در آن،‌ پول می‌ریزیم...»

روایت دلتنگی این مادر ادامه دارد اما این نبودن مانع نشد تا او و همسرش از تصمیم بزرگی که گرفته‌اند،‌ پا پس بکشند چرا که به قول خودش«شنیان همیشه عاشق یادگیری بود»؛ پس چه یادگاری بهتر از مدرسه.

آرزوی شنیان دکتر شدن بود؛ آرزویی آشنا برای خیلی از بچه‌ها، اما برای مادری که حالا از او حرف می‌زند، این رؤیا نشانه‌ای از امید و تلاش بود. رؤیایی که تصادف در جاده مریوان آن را ناتمام گذاشت.

روز بزرگ تصمیم‌گیری

شنیان صدری در تیرماه ۱۴۰۳ بر اثر سانحه رانندگی جان باخت و زندگی دیگری برای خانواده‌اش رقم زد. توران و شهرام صدری که با غم از دست دادن تنها فرزندشان روزها را سپری می‌کردند، درست در آخرین روزهای سال سیاه،‌ سالی که دختر نوجوان‌شان دیگر با خنده‌هایش خانه را سیراب نکرد،‌ تصمیم بزرگی گرفتند.

سال‌های کارکردن در مغازه اجاره‌ای و متر زدن پارچه‌ها برای خیاطی، شاید دلیل خوبی می‌شدند تا پول دیه شنیان تبدیل به پشتوانه مالی برای خانواده‌اش شود، اما پدر و مادر هیچ کدام از پیشنهادهای اطرافیان را قبول نکردند و بین خودشان قرار گذاشتند تا یک روز، نام شنیان را بر سر در مدرسه‌ای بالا ببرند.

پدر شنیان در مورد روزی که دیه به حسابشان واریز شد، می‌گوید:« ۲۷ اسفند ۱۴۰۳ این پول به حساب ما آمد، گفتیم با آن چه کار کنیم، هر کسی چیزی می‌گفت، ما تصمیم گرفتیم که در محله خودمان یک مدرسه دخترانه به اسم دخترم بسازیم.»

خوابی که تعبیر شد

چند ماه پس از واریز پول دیه، درست زمانی که دشت‌های کردستان پر از گل‌های وحشی شده بودند، نام شنیان همچون یک نسیم بهاری در میان تمام کوچه‌های دیواندره عبور کرد و ردی از زندگی به جای گذاشت.

حرف زدن از آن روز برای مادر شنیان آسان نیست، می‌گوید:«دخترم مثل نسیم سبکبال بود، اسمش را شنیان گذاشتم چون معنی وزش نسیم می‌داد. آن روز هم هوا بهاری بود،‌ وقتی قرار شد کلنگ ساخت مدرسه را من زمین بزنم، یاد خوابی افتادم که شب قبلش دیدم.»

با چند لحظه مکث، صدای لرزانش را برای گفتن آن خواب آماده می‌کند:« شب قبل از کلنگ زنی،‌ دخترم به خوابم آمد، گفت وقتی که داری کلنگ می‌زنی، مامان حواست باشد که بگویی به نام خداوند جان و خرد. آن روز خیلی تلاش کردم که جلوی اشک‌هام رو بگیرم اما نشد، با گریه برای دخترم، کلنگ ساخت مدرسه رو به زمین زدم.»

مسیری که مدرسه نداشت

دیواندره، شهری که شنیان در آن زندگی می‌کرد، با کمبود فضای آموزشی روبه‌روست. مسیر مدرسه برای بسیاری از دانش‌آموزان طولانی است و کلاس‌ها اغلب با جمعیت ۳۰ تا ۴۰ نفر برگزار می‌شوند.

مادر شنیان این را می‌گوید و توضیح می‌دهد:«می‌خواستم هیچ دانش‌آموزی دغدغه مدرسه و سرویس مدرسه نداشته باشه.»

پدر شنیان در مورد حمایت‌های مالی برای ساخت مدرسه می‌گوید:« روزهای اول خیلی‌ها قول دادند،‌ به این کار ندارم که بعضی‌ها جا خالی کردند اما با وجود بدقولی‌ها ما کار را پیش بردیم. یک همسایه لودر داشت و پای کار آمد، آن یکی بنایی بلد بود، به ما کمک کرد، یک سری هم پول گذاشتند و ما هم پولی که پس انداز کردیم را برای این کار صرف کردیم.»

مدرسه‌ای که به نام شنیان در حال ساخت است، ۶ کلاس دارد و تا به امروز نزدیک به ۴ میلیارد تومان برای ساخت آن هزینه شده و از این میزان یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان حاصل گذشت خانواده شنیان است.

امید افتتاح در روز تولد دختری که نیست

ساخت این مدرسه هنوز به مرحله نهایی نرسیده است اما شهرام صدری و توران نادری، پدر و مادر شنیان در تلاش هستند تا جمع آوری کمک‌های بیشتر این پروژه را تمام کنند.

آرزوی آنها در مورد روز افتتاح مدرسه هم با یاد دخترشان گره خورده است، توران نادری می‌گوید:« الان سقف طبقه دوم را زدیم، به خاطر سرما کار متوقف شده اما انشاءالله با قولی که آقای رئیس جمهور برای تکمیل کار دادند، سال دیگر این مدرسه پر از بچه مدرسه‌ای می‌شوذ. نمی‌دانم می‌شود یا نه اما دلم می‌خواد که روز تولد بچه‌ام یعنی شهریور ماه این مدرسه را افتتاح کنیم.»

شنیان؛ نامی شبیه نسیم

شنیان در زبان کردی به معنای وزیدن نسیم است؛ بادی آرام که می‌آید، جان می‌دهد و بی‌آن‌که دیده شود، رد حضورش را باقی می‌گذارد. نسیمی که نه ویران می‌کند و نه هیاهو دارد، اما هوا را عوض می‌کند. حالا این نام، فقط یک واژه نیست؛شنیان به معنایی زنده تبدیل شده که قرار است در مسیر آموزش جریان پیدا کند.

مدرسه‌ای که به نام شنیان ساخته می‌شود، تجسم همین معناست. قرار نیست ساختمانش متفاوت یا پرزرق‌وبرق باشد، اما قرار است زندگی بسازد. هر صبح با صدای زنگ مدرسه، با قدم‌های کودکانی که وارد کلاس‌ها می‌شوند و با ورق خوردن کتاب‌ها، نام شنیان دوباره جان می‌گیرد. این مدرسه قرار است مکانی باشد برای شروع؛ جایی که بچه‌ها فرصت داشته باشند رؤیاهایشان را جدی بگیرند.

شنیان خودش رؤیایی ساده و بزرگ داشت؛ رویای دکتر شدن. رؤیایی که برای خیلی از نوجوان‌ها آشناست، اما برای مادری که حالا از او حرف می‌زند، نشانه‌ای از امید و تلاش بود. جاده مریوان این رؤیا را ناتمام گذاشت، اما مادرش نگذاشت رؤیا دفن شود.

مدرسه شنیان شاید دکتر شدن شنیان را محقق نکند، اما می‌تواند مسیر دکتر شدن ده‌ها کودک دیگر را هموار کند؛ کودکانی که مثل شنیان عاشق یاد گرفتن‌ هستند. این مدرسه قرار نیست جای خالی یک دختر را پر کند، اما می‌تواند آینده‌های زیادی را بسازد؛ درست مثل نسیمی که می‌آید،می‌وزد و می‌ماند.

منبع: روزنامه همشهری