دوشنبه ۵ دي ۱۳۸۴
گفت وگو با دكتر مظفر اقبال انديشمند و نويسنده پاكستاني _ واپسين بخش
نگاه به شرق
005313.jpg
وحيدرضا نعيمي _ محمدرضا ارشاد
در نخستين بخش گفت وگو با دكتر مظفر اقبال به مسائلي چون غرب شناسي و لزوم شناخت دقيق مسلمانان از غرب و آنگاه عدم وجود اتحاد و يگانگي در جهان اسلام براي غلبه بر مشكلات فعلي مسلمانان پرداخته شد. بر همين اساس به امكان ايجاد همبستگي اسلامي در برابر پارادايم كنوني جهاني شدن اشاره شد.
بخش اول گفت وگو با پرسشي درباره پروژه فكري «سنت گرايان» نظير دكتر سيدحسين نصر به پايان رسيد. اينك واپسين بخش گفت وگو از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.

* آيا مشي اسلام گرايي كه مبتني بر اسلام سياسي است با اين پروژه «سنت گرايي» متفاوت نيست؟ يا آنها در يك جهت حركت مي كنند؟
- خير! در يك جهت حركت نمي كنند. يكي از نقاط ضعف اسلام سنتي اين است كه هنوز نتوانسته با واقعيتهاي معاصر از قبيل واقعيتهاي سياسي در تحليلهاي خود ارتباط برقرار كند. در واقع، اين افراد در بسياري موارد عليه روندهاي اسلام سياسي صحبت كرده اند. گاه يا موضع خنثي گرفته اند يا كوشيده اند عنصر تأثيرگذار اسلام را از آن بگيرند. از اين  نظر نقد زيادي به موضع آنان صورت گرفته است.
* غربي ها مي كوشند اسلام گرايي را با تصاويري مانند حملات انتحاري در عراق يا خشونت مسلمانان در اروپا نشان دهند. آيا نفس اين نوع نمايش ها توجيه پذير است؟
- طبعا از ديدگاه آنان توجيه پذير است. بايد يك چيز را بدانيد، اينكه در غرب رسانه ها آزاد نيستند. مثلا در كانادا ۸۷ درصد نشريات، راديوها و تلويزيونها در اختيار يك شركت است و اين شركت متعلق به يهوديهاست. در آمريكا وضع خيلي متفاوت نيست. رسانه ها كنترل مي شوند و در نتيجه تصويري را از بقيه جهان نشان مي دهند كه غرب مي خواهد. سؤال اين است كه چرا ما حتي يك نشريه هم نداريم كه مانند نيوزويك به كل جهان اسلام برود. البته شبكه اسرارآميزي به نام الجزيره را راه  انداخته اند.
* آيا درباره اين شبكه بدبين هستيد؟ براساس گزارشها، آمريكايي ها قصد داشتند مقر آن را بمباران كنند؟
- بله، من درباره آن بدبين هستم. «ريچارد نيكسون» در سال۱۹۹۲ در كتابي به نام «فرصت را غنيمت بشمار» به سياست گذاران آمريكايي سفارش مي كند  در جهان اسلام روشنفكران و نويسندگاني پديد آورند كه هر از چندي عليه آمريكا صحبت كنند تا به اعتبار دست يابند. بنابراين وقتي مي شنويد كه مثلا به «طارق رمضان» نوه «حسن البنا» رواديد ورود به آمريكا براي تدريس در دانشگاه نمي دهند، بايد پرسيد چرا؟ چون مي خواهند به وي اعتبار دهند. به همين علت بود كه شش ماه بعد يك كرسي ديگر در انگليس به او دادند. «جمال بداوي» رئيس كالج اسلامي در لندن پس از ۱۱ سپتامبر در قالب گروهي از علماي اسلامي به كاخ سفيد رفت و با «جورج بوش» ديدار كرد. وي عليه مسلمانان در همه نقاط صحبت كرد. شش ماه پيش كه «بداوي» مي خواست به آمريكا برود، او را راه ندادند. وي همان شخص است، اما حالا مي خواهند موقعيت او را ارتقاء دهند و او را معتبر كنند. بايد تاكتيك غربي ها را بفهميم.
* نظر شما درباره «بنيادگرايي اسلامي» چيست؟
- اين به تعريف بنيادگرايي اسلامي بستگي دارد. اسلام براساس بنيانهاي استواري قرار دارد. مفهوم توحيد يك مفهوم بنيادي است، يعني استوار و غيرقابل تغيير. پيشرفت انسان به هيچ وجه باعث تغيير مفهوم توحيد نمي شود. هيچ چيز رسالت را تغيير نمي دهد. هيچ چيز اين واقعيت را تغيير نمي دهد كه من و شما مي ميريم و در برابر خدا پاسخگو خواهيم بود. اينها بنيادها هستند. بنابراين وقتي از بنيادگرايي حرف مي زنيم، بايد آن را تعريف كنيم. مجموعه مطالب زيادي در مورد ۱۱ سپتامبر در اينترنت وجود دارد كه همگي بنيادگرايان را عامل اين واقعه مي دانند. دو روز پس از اين حادثه مي گفتند عامل اصلي حمله يعني «حمدعطا» براي نوشيدن مشروب و خوشگذراني به كافه رفته بود. به من بگوييد آيا مسلماني كه بخواهد چنين كاري بكند، جان خود را فدا كند و مي خواهد فردا بميرد، آيا مشروب مي خورد؟
* آيا مي توان گفت خيزش اسلام گرايي واكنشي نسبت به رشد راست مسيحي در آمريكاست؟
- فكر نمي كنم. به نظرم ديناميسم رشد راست مسيحي در آمريكا مسئله دروني است. اين طبيعت انسان است كه به چيزي فراتر از خود اعتقاد داشته باشد. وقتي دين واقعي غايب باشد، آنگاه انسان به چيزي نياز خواهد داشت. دين از تمدن غرب كاملا كنار گذاشته شده است. هنگامي كه انسان از اين بابت احساس نياز كند، به هر چيزي گرايش پيدا خواهد كرد. به همين علت است كه مثلا در دهه شصت هيپي ها رشد كردند. آنگاه شاهد جنبش نگاه به شرق بوديم؛ يعني علاقه به آيين بودا و آيين هندو و حتي اسلام. اكنون شاهد محبوبيت و رشد راست مسيحي هستيم، چون آنان خلاء افراد نيازمند را پر مي كنند.
* تصور مي كنيم ادبيات اسلامي در مورد تكاليف مسلمانان در جوامع غيرمسلمان چندان واضح نيست. مسائلي كه در سالهاي اخير در مورد مسلمانان در غرب پيش آمده است، اين موضوع را برجسته كرده است. از يك سو افرادي مانند «فوكوياما» اروپا را متهم مي كنند كه نتوانسته مسلمانان را در جوامع خود جذب و يكپارچه كند. وي معتقد است آمريكاي شمالي از اين نظر توفيق داشته است و وقايعي مانند ۱۱ سپتامبر را مسلماناني رقم زدند كه آن را در اروپا طرح ريزي كردند. نظر شما چيست؟
- سؤال بسيار جالبي است كه مدتي است ذهن مرا به خود مشغول كرده است. اخيراً در سوريه درباره مفهوم «دارالاسلام» و «دارالكفر» با عده اي صحبت كردم. مسلمانان ساكن در غرب با احكام «دارالاسلام» و «دارالكفر» روبه رو هستند. تصور مي كنم اين مفهوم در تاريخ مسلمانان شكل گرفته است. شخصاً بر اين اعتقادم اين مفهوم برخلاف اصول اساسي اسلام است. در زمان پيامبر(ص)، مسيلمه كذاب نامه اي براي ايشان فرستاد و گفت خداوند زمين را به دو بخش تقسيم كرده است؛ نيمي از آن مال من است و نيمه ديگر آن شما و من پيامبر نيمه ديگر هستم. پاسخ پيامبر(ص) اين بود كه تمام زمين متعلق به خداوند است او هر كس را بخواهد، پيامبر مي كند. از اين رو به اعتقاد من تقسيم جهان به «دارالاسلام» و «دارالكفر» در طول تاريخ اسلام پديد آمد. دوم آنكه امروزه ماهيت تعامل انسان عميقاً دستخوش تغيير شده است. شخصاً فكر نمي كنم نقطه اي در روي زمين باشد كه مربوط به اسلام نباشد. زمين متعلق به خداوند است و مسلمانان هر جا باشند، اگر مسلمان واقعي باشند، مسكن آنان همان جاست.
در مورد يكپارچگي مسلمانان در جامعه غرب، بايد بدانيم كه نمي توان اسلام را با غير اسلام در هم آميخت؛ يعني امور يا اسلامي هستند يا غيراسلامي. مثلاً چيزي به اسم الكل اسلامي وجود ندارد. حتي نمي توان امكان چنين چيزي را متصور شد. بنابراين مسلمانان راستين هر جا ساكن باشند، نمي توانند جذب دنياي سكولار و غيراسلامي شوند. من ۲۵ سال است در كانادا مانند يك مسلمان زندگي مي كنم.
* نكته همين جاست. آيا شما از قوانين اسلام تبعيت مي كنيد يا قوانين كانادا؟
- خوشبختانه قوانين در غرب تأثير چنداني بر تدين من ندارد. من مي توانم اينگونه لباس بپوشم [لباس بلند و گشاد با عمامه باز] و غذاي حلال بخورم. البته بايد سعي بيشتري براي يافتن غذاي حلال بكنم. قانوني وجود ندارد كه مرا از خوردن غذاي حلال بازدارد.
* آيا مثلاً سرباز آمريكايي مسلمان مي تواند از دستور رفتن به جنگ در عراق سرپيچي كند؟
- البته مواردي وجود دارد كه قوانين كشور با مجموعه اعتقادات ديني شخصي تعارض پيدا مي كند؛ اما حتي در اين مورد مهم امكان عدم اطاعت وجود دارد، البته نه براساس دين بلكه براساس آنچه وجدان مي خوانند.
005316.jpg
* در جامعه سكولار ظاهراً قوانين بنابر مقتضيات تمام افراد معين شده است؛ يعني در اين جامعه براي تمام افراد جا وجود دارد اما در جوامع اسلامي محدوديت هايي وجود دارد، حتي براي گروهي از دين داران. آيا به نظر شما دين داري در غرب آسانتر است يا در شرق؟
- مسلماً دين داري در ممالك اصلي ما آسانتر است. اگر با اين لباس در خيابانهاي پاكستان راه بروم، مرا بازداشت مي كنند. اما از طرف ديگر روزي ۵ بار اذان را مي شنوم كه چيزي را درون انسان تغيير مي دهد. مي توانم به مسجد بروم و در كنار صدها نفر ديگر دعا كنم. اين امر چيزي را در داخل انسان تغيير مي دهد. معنويت من ساكن نيست چون من موجود زنده اي هستم. وقتي در خيابان به چهره برادر ديني ام نگاه مي كنم، طبعاً بسيار متفاوت از نگاه كردن به چهره زن غريبه است. بنابراين مسلمان بودن در جهان اسلام بسيار راحت تر است. من ۱۰ سال در پاكستان بودم اما نمي گذاشتند كار كنم. از اين رو، صدها روشنفكر مسلمان كشورشان را ترك كرده اند. باور كنيد به خاطر پول نيست. درست است عده اي به خاطر پول و شغل و غيره به غرب رفته اند، اما همه اين گونه نيستند.
* شما در يكي از مقالات خود درباره انقلاب ايران و برخي جنبه هاي تطور آن، از حركت اصلاحي در اين «جنبش اصلاحات» به عنوان «خرده انقلاب» تعبير كرديد. دراين باره چه نظري داريد؟ مثلاً اصلاحات دوره خاتمي را چگونه مي بينيد؟
- من چنين تعبيري را به ياد ندارم اما خاتمي در سخنراني خود در پاكستان به اقبال لاهوري اشاره كرد. ديدگاه وي در مورد اقبال كاملاً مخالف حرفهاي واقعي اقبال بود. معتقدم دستور كار اصلاح طلبانه سالهاي اخير شما منبعث از عقده حقارت نسبت به غرب بود. وي كوشيد حرف خود را به دهان اقبال بگذارد. تفسير وي از اقبال كاملاً اشتباه بود. يكي از مشكلات به اصطلاح اصلاح طلبان معاصر اين است كه غرب را مطالعه نكرده اند ولي به شدت تحت تأثير علم و فناوري غرب قرار گرفته اند. به محض اينكه دهان باز مي كنند، از پيگيري علم و فناوري غرب صحبت مي كنند. اما علم و فناوري تحول مجزايي در تمدن غرب نيست، بلكه بخشي از آن است. نمي توان علم و فناوري غرب را از اين تمدن جدا كرد. فناوري در اصل در پاسخ به نيازهاي جامعه ابداع شد. فناوري به نيازها مي پردازد و سپس واقعيتهاي اجتماعي و اقتصادي را مي سازد. البته اكنون آنان از امكان تحميل فناوري بر جامعه و در نتيجه تغيير آن برخوردارند. مثلاً تلفن همراه در همه جوامع اسلامي وجود دارد. تلفن همراه نياز جامعه متحرك غرب بود و اختراع شد چون نياز آنان بود. آدمها هميشه درحال حركتند و بنابراين نياز به اين وسيله دارند. در مورد خيلي چيزهاي ديگر هم اين امر صادق است. حتي غذا را هم براي ملاحظات اقتصادي دست كاري كرده اند. براي بالا بردن دوام غذا، طعم آن را از بين برده اند. برايشان مهم بود كه مثلاً موز پوست كلفتي داشته باشد تا بتوان آن را از آمريكاي جنوبي به تمام جهان فرستاد بي آنكه خراب شود. قبلاً پوست موز اين قدر كلفت نبود. يا مثلاً بذرهاي دستكاري شده ژنتيك را در نظر بگيريد. بذر برنجي توليد كرده اند كه فقط يك بار محصول مي دهد و سال بعد بايد بذر را از شركت توليد كننده بخرند و بكارند. اگر روزي با آنها اختلاف جدي پيدا كنيد، ديگر بذر نمي فروشند. به علاوه اين نوع بذر تمام مواد معدني خاك را مصرف و درواقع آن را تهي مي كند.متأسفانه بعضي مسئولان شما وامثال مشرف اين را نمي بينند و فقط ظاهر تمدن غرب را مي بينند.

گزارش انديشه
پيام كانت
فارس:در يكصد و هشتاد و يكمين نشست كتاب  ماه ادبيات و فلسفه كريم مجتهدي استاد فلسفه دانشگاه تهران در سخناني با عنوان «كانت و نزاع برسر مسئله وحدت وجود» با تاكيد بر مقدم بودن عنصر تفكر بر علم گفت: قرن هجدهم ميلادي را قرن روشنگري و منورالفكري ناميده اند. اين قرن از اهميت زيادي برخوردار است، زيرا آخر قرن اتفاقات تاثيرگذاري افتاد كه سرنوشت كل بشريت را عوض كرد: انقلاب صنعتي انگلستان و انقلاب سياسي فرانسه. اما بايد ديد آلمان و محل زندگي كانت در آن دوران چه وضعي را مي گذراند. وي گفت: آلمان در عصر روشنگري و تحت سلطنت فردريك دوم (فوت ۱۷۸۶) دوران «استبداد منور» را طي مي كرد. استبداد منور در واقع كوششي براي اعتلاي آلمان با نگاه به سنت روشنفكري فرانسه و انگليس بود. وي سپس به اسپينوزا پرداخت و گفت: اسپينوزا تقريبا صد سال به بوته فراموشي سپرده شده بود. او حتي در زمان حياتش تنها توانست يكي از كتاب هايش را به چاپ برساند. ولي در اواخر قرن ۱۸ فلاسفه و روشنفكران آلمان به اسپينوزا متوسل شدند.اين استاد فلسفه دانشگاه تهران در مورد فلسفه اسپينوزا گفت: او به يك جوهر نامتناهي قائل بود. سپس عناصر «فكر» و «امتداد» را در فلسفه اش وارد مي كرد.در واقع هر كس او را به سبك خودش تفسير و به كار مي برد. مي توان گفت علت نزاع برسر «وحدت وجود» يا «تك جوهري» اسپينوزايي، ريشه در به بن بست رسيدن جريان روشنفكري آلماني يا منورالفكري استبدادي آن زمان داشته است.
مجتهدي گفت: عده اي به دليل عقل گرا بودن اسپينوزا براي دفاع از روشنگري به او رجوع كردند. زيرا معتقد بودند افكار او مي توانست از منور الفكري و علوم جديد دفاع كند. از طرف ديگر كساني كه اسپينوزا را نفي و او را بي دين مي خواندند، به كانت رجوع مي كردند. زيرا او در فلسفه نقادي اش نشان داد از منظر عقلايي نيوتني نمي شود در مورد مسائل ما بعدالطبيعه با قطعيت حكم داد.وي با اشاره به «ژاكوبي» و نقطه مقابل او «مندلسون» يهودي گفت:مندلسون عقل مسلك، با توسل به اسپينوزا خواست نشان دهد كه منورالفكري مي تواند به اعتقاد سالم ديني دچار شود. ژاكوبي هم به كانت متوسل شد تا نشان دهد با اصالت اسپينوزايي نمي توان هيچ چيزي را ثابت كرد. برخورد اين دو تفكر درست در سال درگذشت فردريك دوم (۱۷۸۶ )باعث سرازير شدن سيل مقاله هاي سياسي در روزنامه ها شد. در واقع  در اين زمان كل جامعه آلماني درگير يك بحث كلامي فلسفي شد. وي افزود: در اين دوران كانت مدتها سكوت پيشه كرد. تا اينكه در ماه اكتبر ۱۷۸۶ مقاله  ۱۵ صفحه اي نوشت كه بسيار واجد اهميت است. اين مقاله در واقع در زمره آثار مردمي كانت دسته بندي شده است. مجتهدي به عنوان اصلي اين مقاله با نام «جهت يابي در تفكر چيست» اشاره و تصريح كرد:  عنوان اين مقاله بسيار مهم است. زيرا به ما مي گويد كه در تفكر جهت يابي لازم است. مقصود كانت از نگارش اين مقاله اين بود كه نمي خواست از دشمن فكري خود (مندلسون كه در كتاب صبحگاهان از كانت تحليل ها و نقدهاي بسياري كرده بود) به طور آشكار دفاع كند يا از او حرفي بزند. همچنين گذشته از رابطه غير دوستانه كانت با مندلسون؛ كانت با جزميت مخالف بود. از اين رو با لايب نيتس و دكارت موافق نبود. او مي خواست نقاد و جستجو گر، و در فكر و تجسس استمرار داشته باشد. وي تاكيد كرد: كانت به واسطه هيوم از خواب جزمي بيدار شده بود و ديگر نمي خواست جزم انديش شود. از اين رو در اين مقاله به جهت يابي و جستجوي عقل و در واقع به «نياز عقل» مي رسد. او عقل را نيازمند مي داند. از اين رو «هگل» بعدها در متني زيبا از نياز عقل به پيروزي عقل ياد مي كند. به نظر كانت اين نياز عقل نمي تواند مصادره به مطلوب باشد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |