دوشنبه ۵ دي ۱۳۸۴
از انشا تا ابداع
005280.jpg
شكوه تقديسيان
اشاره: انشا، درس مظلومي است كه تاكنون به درستي مورد توجه واقع نشده و در برنامه هاي درسي مغفول مانده است. با تشكيل انجمن معلمان انشا در سال گذشته كه به همت روزنامه همشهري (نشريات همشهري محله) و با برگزاري همايش «موضوع انشا: زندگي» سامان يافت، به نظر مي رسد توجه به درس انشا، با برنامه تر از پيش پي گرفته شود. صفحه فرهنگ و آموزش همشهري، آمادگي خود را براي انتشار ديدگاه هاي علمي و عملي درباره جايگاه درس انشا در نظام برنامه ريزي درسي كشورمان اعلام مي دارد. آن چه در پي مي آيد مقاله اي است كه توسط يكي از فرهنگيان باسابقه و سردبير مجله رشد نوآموز (ويژه دانش آموزان كلاس هاي دوم و سوم دبستان) در مورد انشا نوشته شده است. وي درس انشا را با زمينه هاي كار فعلي خود و چالش هاي موجود در ادبيات كودكان و نوجوانان بررسي كرده است.
وقتي به جايگاه ادبيات فارسي در مدرسه فكر مي كنم، به نظرم مي آيد كه درسي مهجورتر و مظلوم تر از درس انشا نبوده است. زنگ انشا به راحتي جايگزين مي پذيرد، جابه جا مي شود و شايد هم از ليست درسهاي پرارزش حذف مي شود، تا جاي خودش را به درسي بدهد كه بيشتر مورد توجه مسئولان و خانواده هاست. اين روند، سال ها ادامه داشته و شايد هنوز هم ادامه داشته باشد.
يادم مي آيد، در دوران دانش آموزي، حجم كار انشانويسي من بسيار زياد بود. مجبور بودم در هفته جور دوستانم را هم بكشم و تكاليف انشاي آنان را انجام دهم. انشا نوشتن براي تعداد زيادي از دوستان مشكل بود. از درس انشا خيلي استقبال نمي كردند. بسيار ديده ام كه بعضي از دانش آموزان حتي در خواندن متن انشا هم مشكل دارند. تمرين هاي تكراري و پر حجم، احتمالا فرصت مهارت هاي زباني را از دانش آموزان سلب مي كند و البته مدرسه هم انتظار بيشتري ندارد!
در قديم، انشايي كه مي نوشتيم، بايد حتما مقدمه و مؤخره داشت (البته واضح و مبرهن است) معلم به ما مي گفت: مقدمه را اين طور بنويسيد، بعد به اصل مطلب بپردازيد و در آخر انشا هم نتيجه گيري كنيد و پند و اندرز بدهيد (از انشاي بدون نتيجه گيري، نمره كم مي شد). اين جرياني است كه در سطح بسياري از كلاس هاي درس هنوز هم اجرا مي شود. حتي اگر ده ها سال از آن گذشته باشد.
وقتي كه من مادر و حتي مادربزرگ شدم، باز هم نويسنده انشاي فرزندانم بودم. اما در دوران سي سال معلمي خود، به بچه ها براي انشا نوشتن، آزادي عمل مي دادم و چارچوبي تعيين نمي كردم. حتي اگر خارج از شيوه هاي متداول جمله سازي و انشا بود.
به گمان من، احتمالا ضعف انشانويسي كثيري از بچه ها، از آنجا ناشي مي شود، كه در برنامه ريزيها و روش هاي آموزش به تغييرات رشد كودك، چندان توجهي نمي شود. در چارچوب مرزبندي شده زبان آموزي كه البته لازم و ضروريست، براي درس انشا، برنامه مستقل و خاصي كه جدا از مهارت هاي اوليه زباني باشد منظور نشده است. بچه ها در كلاس انشا، به موازات نوشتن جمله هاي درست و منطقي، به انگيزش دروني براي نشان دادن، عواطف و احساس از طريق نوشتن نياز دارند. در حالي كه نوستالژي فرهنگي انشانويسي، به معلمان اجازه نوآوري نمي دهد و البته كه اين روش، با ادبيات مدرن امروزي ناهمگون است.
پياژه با آزمايش هاي طبيعي و تجربي در مورد كودكان ۷ و ۸ ساله، نشان مي دهد كه «كودكان خردسال، در بيان روابط علي، ممكن است ضعيف باشند و به ندرت علت را به معلول ربط دهند، مثلا در داستاني كه يك پري جادوگر، كودكان را به شكل قو درآورد؛ كودك مي گفت: يك پري بود و اين پري جادوگر بود. آنها خودشان را به صورت قو درمي آورند. توجه كنيد كه كودك رابطه علي اصلي را بيان نمي كند، كه پري جادوگر باعث مي شد تا كودكان به شكل قو درآيند. كودك صرفا دو رويداد را بدون ذكر رابطه آنها نام برد. جمله دوم هم گرايش آنان را به استفاده از ضماير، بدون اشاره به مرجع ضمير نشان مي دهد كه معلوم نيست منظور از آنها چه كساني هستند.» (۱)
او همچنين عقيده دارد كه كودك، واژه ها را در چارچوب يك نظام شخصي از معاني تفسير مي كند و البته، معني مورد نظر كودك، لزوما مانند معني مورد نظر فرد بزرگسال نيست. كودك زبان را مطابق ساختار ذهني خود تغيير مي دهد و تنها پس از يك فرآيند طولاني رشد به بلوغ فكري مي رسد. بنابراين جمله ها و انشاي كودك ممكن است، مطلوب مربي و معلم نباشد. ولي آن چيزيست كه تراويده از ساخت ذهني موجود اوست. توجه و درك اين مهم به آزادي در نوشتن و بروز خلاقيت كودك كمك مي كند. در واقع مجوز آزادي تفكر به او داده مي شود. با پذيرش استثناها، تغيير در روش و فرآيند انشانويسي، نياز به تأمل، تغيير رويه و تغيير نگرش برنامه ريزان دارد.
در كتاب هاي جديد بخوانيم- بنويسيم دوره ابتدايي، تقريبا اكثر تكنيك هاي زبان آموزي وجود دارد. بچه ها در شرايط معمولي پس از پايان هر كتاب، بايستي بتوانند از مفاهيم به كار رفته، به درستي استفاده كنند. اما انشا نويسي كه بخش مهمي از ادبيات ما در دوره هاي ابتدايي و راهنمايي است، نياز به پرورش سيال فكر و انديشه دارد. بهتر است قالب هاي قراردادي شكسته شود تا دانش آموز، در كنار تمرين هاي زبان آموزي، به تخيلات و ديده هاي خود فرصت بروز دهد. تسامح معلم و مربي نسبت به خطاهاي نوشتاري كودك كه اكثرا از تفاوت هاي فردي و شناختي نشأت مي گيرد، شوق نوشتن و فكر كردن را در كودك زنده نگه مي دارد. عدم انعطاف معلم، بي تفاوت بودن نسبت به تخيل و ابداعات نوشتاري دانش آموز و حساس شدن به رعايت تمام دستورالعمل هاي زباني، از علائم ركود انشانويسي و تقليل انگيزه نوشتن و خلق كردن در كودكان و نوجوانان است.
در قديم، يادگيري زبان و آشنايي با نوشتن و خواندن، بدون فعاليت هاي جنبي فعلي زبان آموزي كاري ساده و معمولي بود. آنان كه به مكتب مي رفتند، به همان شيوه مكتبي و آنان كه به دبستان مي رفتند با همان شيوه سنتي، اغلب شاگردان موفقي بودند و خط و انشايي خوش داشتند، اما گروه بي سوادان متعدد و سوادخواندن و نوشتن، امتيازي ويژه بود.
امروز مي بينم رسانه هاي متعدد آموزشي و پرورشي، در خدمت آموزش و تربيت بچه ها هستند و مي خواهند يادگيري را برايشان تسهيل كنند و بسا موفق هم مي شوند. اما اين احتمال هم هست كه در فرآيند تعدد و تكثر كه گاه با سوءتفاهم هاي شناختي نيز توأم است، كودك دچار تشتت در ساخت هاي ذهني خود شود و يا اين كه آموخته هاي معلم محور را، رفيع و بي بديل بداند. در چنين حالتي، او قدرت تخيل و استقلال انديشه را از دست مي دهد. نظام بسته آموزشي، او را در چرخه خود مي گيرد. تا به حدي كه كيفيت كنش او در حد كيفيت انديشي تعيين شده مي شود. نوشتن انشا كه يكي از برنامه هاي آموزشي است، از بچه ها فرصت خلاقيت و انگيزه  نوشتن را مي گيرد و محملي مي شود براي هماهنگي با برنامه هاي امتحاني و مدرسه اي.
در حال حاضر ما با كمي تعداد نويسنده و شاعر و منتقد آگاه در همه سطوح، خصوصا كودكان و نوجوانان روبه رو هستيم، اغلب كارها از ابتكار و نوآوري به دور است، تا به جايي كه اجبارا ناخالص به جاي خالص پذيرفته مي شود و ما به انتظار خلق آثار بهتر مي نشينيم. با دوستي در اين زمينه صحبت مي كردم، با من هم عقيده بود. در كشوري با سرمايه هاي غني ادبي و فرهنگي، اعم از شعر و نثر، ما در اين عرصه دچار وقفه هستيم. او نظرش كلي تر از من بود و مي گفت علت را بايد در بي علاقگي نوجوان به مطالعه دانست. هر قدر مشتري كتابخانه ها در مقاطع مختلف كم شود، سطح خلاقيت ادبي در نسل جوان تحليل مي رود. در بازاري كه عرضه كم شود، شرايط پذيرش سهل و آسان مي شود.
مي خواستم از درس انشا و كيفيت نه چندان مطلوب آن در مدارس بنويسم، كه به عرصه ادبيات كودكان و نوجوانان رسيدم، عرصه اي بي نهايت حساس و ارزشمند و قابل تحليل و شايسته توجه.
شعرهاي امروز كودكان، اگر شبيه شعرهاي يميني شريف و محمود كيانوش نباشد، بايد سطحي بالاتر و جاذبه هاي قوي تر و قابليت پذيرش بيشتري از سوي مخاطبين داشته باشد. بچه ها هنوز هم شعر انار رحماندوست را با شادي و لذت زمزمه مي كنند. از خود مي پرسم، بچه هاي امروز چند شعر مي دانند؟ آيا اشعار كتابهايشان آن قدر جاذبه دارد كه بخوانند و فراموش نكنند؟
داستان هاي كودكان و نوجوانان، در بداعت ايده و كلام و حفظ موازين جامعه، آيا رشد مطلوبي داشته است؟ با چالش دروني، به رخوت رضايت مي رسم. ولي دوباره به دبستان و راهنمايي برمي گردم و به كاوش كيفيت انشانويسي در مدرسه مي نشينم. اول خودم را محاكمه مي كنم كه در دوران معلمي و در موقعيت هاي مناسب، با درك ضعف ها و كمبودها، چه از جهت سيستم آموزشي انشا و چه از جهت توجه به انگيزه ها و رغبت هاي بچه ها، حداقل در محدوده اختياري كه داشتم، نتوانستم تحولي به وجود آورم. امروز در مواجهه با نيازي كه به داستان هاي كودكانه داريم، فاصله اي حس مي كنم كه خلايي كه نمي توان آن را با هر نوع نوشته اي، كه گاه كليشه اي و تقليدي و گاه مغاير ارزش هاست پر كند. درس انشا يكي از شيرين ترين و پربارترين درس هاست كه مي تواند در شكوفايي استعداد و رشد كيفي ساير درس ها مؤثر باشد. اگر بر اين اعتقاد باشيم كه نوشتن تفكر كتبي انسان است و كسي كه در اين زمينه، از مهارت كافي برخوردار است، انساني است منطقي و خوش فكر و خلاق؛ كه نه تنها در مسير اعتلاي فكريست، كه در تحول فكري اطرافيان خود هم تأثيرگذار است.
آدم هاي خوشفكر كه توان نوشتن دارند، فكرهاي خود را به نظم درمي آورند و تأليف مي كنند. آدم هاي خوش فكر ديگر در راه هاي هنري و اجتماعي، خلاق و آفريننده هستند. اما فكرهاي خوب و تازه، زمينه ظهور مي خواهد و مدرسه، بسترساز افكار بديع و رنگين است. ساختن اين بستر، ابزار و مصالح مناسب مي خواهد. با كمي تغيير در نگاه و درك شرايط جامعه امروز، مي توان روي درس انشا سرمايه گذاري كرد و شاهد ارزش افزوده آن بود.
براي اين تحول لازم است انشا نوشتن بچه ها را به طور مستقل جدي بگيريم و به موازات آموزش هاي زباني، براي آن طرحي نو دراندازيم.
۱) رشد عقلاني كودك از نظر پياژه، ص ،۱۵۰ ترجمه دكتر فريدون حقيقي و فريده شريفي.

نگاه
چند وقت است صداي آب را نشنيده اي؟!
بحثي درباره لزوم تقويت صبر در آموزش فراگيران
005277.jpg
پروين قائمي
«هي! يك دقيقه صبر كن. كجا با اين همه عجله؟»
مدتهاست چنين جمله اي را از زبان هيچ مربي و معلمي نشنيده ايم. عجله كردن و شتاب داشتن، انگار جزو فضيلت هاي زندگي معاصر شده است. به قول لئوبوسكاليا، «همه پايشان را روي گاز گذاشته اند تا هر چه سريع تر سر چهارراه برسند و پشت چراغ قرمز بمانند!»
مسابقه عجيب  گردآوري اطلاعات در زمينه هاي گوناگون، بدون توجه به تعمق درباره آنها و تبديل اطلاعات به معلومات به معرفت و آگاهي، تحفه نظام هاي آموزشي مبتني بر آزمون هاي چند جوابي است كه در آنها، منحصراً سرعت پاسخگويي اهميت دارد و از انديشه، تعمق و تحليل، در آنها كمتر نشاني مي توان يافت.
***
«چند وقت است صداي آب را نشنيده اي؟»
اين سؤال عجيب پيرمردي بود كه به علامت زدن اضطراب آلود دفترچه آزمون ها توسط جواني كه روي نيمكت پارك كنار او نشسته بود، نگاه مي كرد و با لبخند مهرباني سرش را تكان مي داد. جوان ابتدا نگاه گذرايي به پيرمرد انداخت و انگار متوجه نشده باشد، دوباره با سرعت هرچه تمامتر مشغول علامت زدن شد. بعد ناگهان دستش بي حركت روي صفحه كتاب ماند، سرش را بلند كرد، نگاهي به پيرمرد و نگاهي به جويبار كوچك پشت سرش انداخت. كتاب را بست و با دقت گوش داد. پيرمرد نگاهش مي كرد، جوان بعد از يكي دو دقيقه، نفس بلندي كشيد و گفت:
«خيلي وقت بود... شايد از بچگي!»
پس از جايش بلند شد، با پيرمرد خداحافظي كرد و راه افتاد.
***
علت اين همه تنش و فشار روحي چيست؟ چرا در يك لحظه به پنج شش موضوع مختلف فكر مي كنيم؟ اين همه فشار براي آموزش براي چيست؟ چرا هيچ كس صبر، تعمق، راحتي و شادماني را درس نمي دهد؟ انسان براي ايجاد ارتباط با طبيعت و ديگران خلق شده است. در ميان اين غوغاي اطلاعاتي، جاي ارتباط حقيقي كجاست؟
فرزندان ما يكسره تبديل به انبان افكار گوناگون شده اند. شلوغي ذهن و درگيري مغز، كار به جايي رسيده كه آدم ها از سكوت مي ترسند و اگر كسي هم نباشد كه با آنها حرف بزنند، حتماً صداي ضبط يا راديو و تلويزيونشان بلند است. در ميان اين هياهوي بسيار براي هيچ، سكوت كردن و صبرداشتن را كه اساسي ترين ابزارها براي رسيدن به انديشه ژرف است، از ياد برده ايم. ما ديگر قادر نيستيم ذهن خود را حتي براي چند دقيقه از هياهويي كه در زندگي روزمره گرفتار آن مي شويم، خالي كنيم. ما وسيله را به جاي هدف گرفته ايم و در نظام آموزشي خود، جاي اطلاعات را با معرفت و انديشه ورزي عوض كرده ايم.
براي رهايي از اين وضعيت، ناچاريم براي مدت كوتاهي هم كه شده بايستيم و نگاهي به خود، فرزندانمان و زندگي مان بيندازيم. به راستي هدف از يادگيري چيست؟ مصرف زدگي، طاعون هولناكي است كه تمامي ابعاد زندگي ما را بلعيده است، اما اين بلاي خانمانسوز هنگامي كه قدم به حيطه انديشه مي گذارد، بسيار مصيبت بارتر مي شود. ما متأسفانه با اتخاذ شيوه هاي انفعالي در قبال نظريه هاي آموزشي ساير كشورها، نظريه هايي كه بي ترديد متناسب با نظام هاي اجتماعي،  فرهنگي و اعتقادي خود آنها ساخته و پرداخته مي شوند، به كلي خط بطلان بر شيوه هاي مألوف و مفيد فرهنگي خود كشيده و خود و فرزندان را دچار هراس از «همرنگ جماعت نشدن» كرده ايم. ظاهراً نخستين و اساسي ترين وظيفه نظام هاي تعليم و تربيتي جهان، پرورش انساني متفكر و توانايي است كه پيوسته شهامت و جرأت نقد انديشه هاي پيشين و ارايه آراي متين و مستدل و نويني را داشته باشند. نظام آموزشي مبتني بر حجم اطلاعات و عاري از صبر و تعمق و خردورزي، بديهي است كه قادر به پرورش فرهيختگان جسور و شجاع نيست و اكثريت قريب به اتفاق كساني كه بار سنگين تمدن و فرهنگ اين كشور را به دوش مي كشند، كساني هستند كه به انواع ترفندها، گريبان انديشه خود را از آموزش فله اي و شتاب آلود، رها كرده و به مدد همت و پشتكار فردي و مدد گرفتن از صبر و شكيبايي بزرگان پيشين، به عمق دانسته هاي خويش دست يافته اند.
آموزش حجمي و عجولانه، تكيه بر محفوظات، اجتناب از بحث ها و تجربه هاي منتقدانه، تقيد به متون و موضوعات از پيش ساخته كه گاهي هم صحت و سقم آنها مورد ترديد قرار مي گيرد، جداسازي دانش آموز از طبيعت، واقعيت هاي اجتماعي و آموزش در محيط هاي كسالت بار و دروبوم بسته، هرچند ممكن است به قبولي در دانشگاه هاي مبتني بر همان شيوه چند جوابي بينجامد، ولي بي ترديد، از چنين نظامي، افرادي كه بتوانند در جامعه خويش تحولات بنيادين به وجود آورند، كمتر بيرون مي آيند و ما باز براي نظريه پردازي و خردورزي هاي كارگشا، بايد چشم به فراسوي خود داشته باشيم.

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |