چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
نگاهي به گفتمان «اسلامي سازي معرفت» واپسين بخش
نقد دروني
004260.jpg
دكتر عبد الجبار رفاعي
ترجمه: سيدياسر قزويني
در نخستين بخش مطلب حاضر، نويسنده به پيشينه و ماهيت گفتمان اسلامي سازي معرفت در كشورهاي اسلامي اشاره كرد و به بررسي آراي برخي از طرفداران اين نظريه پرداخت. از اين رو، وي كوشيد تا ابعاد گوناگون اين مسئله را به بحث بگذارد. به نظر نويسنده مقاله حاضر چالش بين كتاب تكويني (قرآن) و علوم سكولار مهمترين چالش فراروي اين نظريه است. به همين دليل، نظريه پردازان اسلامي ساز معرفت بايد در رفع اين چالش بكوشند. واپسين بخش اين مقاله را مي خوانيم.
در واقع صدر در كتاب «فلسفتنا» خود ابعادي از نظريه شناخت اسلامي و مؤلفه هاي مفهوم فلسفي از جهان را كشف مي كند و در «اقتصادنا» مؤلفه هاي اقتصادي اسلام و چشم انداز اصلي اقتصاد اسلامي را ترسيم مي دارد. وي در «اجتماعنا» نيز اميد داشت تا مفهوم انسان و حيات اجتماعي را از منظر اسلام بيان دارد و روش اسلام در تحليل عقده هاي اجتماعي را پيش روي ما قرار دهد ولي افسوس كه پيش از به پايان رسيدن اين كار به دست جنايت كاران به شهادت رسيد. بي گمان نام هايي كه شهيد صدر بر پژوهش هاي خود قرار داده از مدلول اسلامي سازي شناخت حكايت مي كند، هر چند كه از نظر لفظي مترادف آن نباشد، اما در باب بررسي جديد آن شهيد در باب استقرا كه از رهگذر آن درصدد بود تا مبناي مشترك منطق علوم طبيعي و ايمان به خدا را در كتاب «اسس المنطقيه- للاستقراء» بيان دارد بايد گفت كه يكي از ابداعات متمايزي است كه خرد اسلامي در دوران جديد به خود ديده است. امري كه بيگمان در برساختن مباني نظريه اسلامي سازي علوم نمي توان از آن چشم پوشيد.
نگاهي انتقادي
عليرغم وفور توليدات فكري اي كه در باب مباني روش شناختي اسلامي سازي شناخت و آثار زيادي كه به تطبيق اين نظريه در عرصه هاي گوناگون علم پرداخته اند، بحث هاي زيادي در باب بازنگري در اين نظريه و نقد دروني مفاهيم و راهكارهاي اجرايي آن صورت نپذيرفته است؛ چه بسا اين امر بدان جهت باشد كه محققان و پژوهشگراني كه در راه پايه ريزي مباني اين نظريه و به بوته آزمايش نهادن راهكارهاي اجرايي آن تلاش مي كنند، تاكنون از وظايف فكري و اجرايي خود فارغ نشده اند. چه، نظريه اسلامي سازي شناخت نظريه نويني است كه هنوز در مرحله شكل گيري بسر مي برد و در واقع مؤسسات متولي اين نظريه و تلاش هايي كه در باب آن صورت مي پذيرد هنوز از فرايند آزمون و خطا گذر نكرده اند.
از سويي گسترش فزاينده اين نظريه  و نوشته هاي فراواني كه در اين باب از سوي متوليان و طرفداران آن به نگارش درآمد، اشكال ها و پرسش هاي زيادي را درمورد اين نظريه به ذهن انديشمندان مسلمان و آنان كه به انديشه اسلامي و اخبار آن اهتمام داشتند آورد.
شايد نخستين پرسش ها در باب نظريه اسلامي سازي شناخت را «محمد سعيد رمضان» مطرح كرد. وي در نقد خود مسأله شناخت و روش را پيش مي كشد و روش را حقيقتي ثابت و نه عملي ابداعي تلقي مي كند. در واقع روش به نظر او جز سنجه و معياري كه انسان براي سنجش انديشه هايش به آن متوسل مي شود چيزي نيست، انسان از اين رهگذر مي خواهد تا از صحت اقدامات و سلامت تصميم هاي خود از خطا مطمئن شود. حال آن كه اين نظام معياري حقيقي ثابت و داراي وجود خارجي است، كه همچون ديگر موجودات  مادي پيرو اكتشاف است. اين بدان معني است كه عقل نمي تواند از روش بهره نجويد و از سويي عقل نمي تواند در امر روش شناسي دخالت كرده، روش علمي را بسنجد و يا به تعديل آن مبادرت ورزد؛ چرا كه انجام همين كار نيز نيازمند يك روش است. به ديگر سخن عقل مبتني بر يك روش، روشي ديگر را مي سنجد كه بايد همان روش نخست را نيز با روشي ديگر بسنجد، امري كه در نهايت به ورطه تسلسل مي افتد. از همين روست كه «بوطي» وظيفه عقل را تنها كشف روش صحيح و عقل را ناتوان بر ايجاد تحول در روش مي داند. وي ادامه مي دهد كه روش صحيح در دوران طلايي تمدن اسلامي كشف شده است و ما امروز نياز نداريم وقت خود را مصروف چيزي بكنيم كه پيشينيان ما پيش از اين كشف كرده اند.
در واقع سخن «بوطي» خلطي آشكار است ميان مبادي نخستين «ضروريات» همچون عدم اجتماع و ارتفاع نقيضين و مسئله روش. روش از مبادي و ابزارهايي تشكيل مي شود كه ما در جست وجوي علمي به آنها نياز داريم، تا بدين طريق جست وجوي ما جست وجويي سالم باشد و ما را به نتايجي صحيح رهنمون شود. بايد گفت ضروريات عقلي خصلتي ثابت و اطلاقي دارند، اما روشي كه در جست وجوي علمي از آن بهره مي بريم به تدريج در فضاي بحث هاي علمي و از طريق آزمون و خطا به وجود مي آيد و عناصر اساسي آن شكل مي گيرند وهر مشكلي كه در پژوهش پيش  آيد، ابزارهاي آن صيقلي تر مي شوند، از همين رو روش قابليت پيشرفت و تعديل را دارا مي باشد. به تعبير ديگر امكان ندارد روش، جامع و كامل به يكباره پديد آورد. از سويي گذشتگان، روش خود را متناسب با التزامات زماني بحث هاي خود سامان بخشيده بودند، همان روش هايي كه ميراث اسلامي را در گذر چندين قرن شكل داد. پروفسور فضل الرحمن نيز به سال ۱۹۸۸ مقاله اي با نام «رد اسلامي سازي شناخت» به زبان انگليسي به نگارش درآورد. وي در اين نگاه انتقادي ضرورت پيشرفت مسلمانان را مورد نقادي قرار مي دهد و سامان بخشيدن به روش اسلامي براي شناخت را امري محال تلقي مي كند. فضل الرحمن در جاي ديگري از پژوهش خود، طرحي عملي براي رسيدن به يك شناخت شناسي اسلامي پيشنهاد مي كند. اين طرح عبارت است از:
۱- سنجش حركت علمي مبتني بر ميراث گذشته.
۲- سنجش حركت علمي غربي.
به زعم وي تحقق اين فرايند مستلزم آن است كه دانشمندان مسلمان بر «ضوابطي مشخص و ريشه دار در آموزه هاي قرآني» تكيه كنند.
زكي نجيب محمود نيز يكي از منتقدان فرآيند اسلامي سازي شناخت است. وي طي مقاله اي پس از ارائه سخني تفصيلي پيرامون نظريه علمي پرسش هايي چند را پيرامون دعوت به اسلامي سازي علوم انساني مطرح مي سازد. زكي نجيب در اين مقاله بر عينيت و استقلال وجودي و عدم وابستگي نظريه هاي علمي به صاحبان آنها تأكيد مي نمايد. اينكه هر كسي بايد بتواند از يك روش علمي بهره جويد. «زكي نجيب» از اين رهگذر دعوت براي ساختن علوم انساني ويژه مسلمانان را به چالش كشيده و اظهار مي دارد كه چنين فراخواني دو امر را در پي دارد:
نخست: اينكه در بحث هاي علمي خود از منابع و كتاب هاي دانشمندان غربي استفاده نكنيم، بلكه بايد به منابع علماي خود مراجعه كنيم.
اسلامي سازي شناخت نيز اگر به معني بومي و قومي ساختن علم و نفي مشتركات موجود ميان انسانهاست، به هيچ وجه نخواهد توانست در پيشرفت علم و تجربه علمي كارساز باشد. اين در حالي است كه اسلامي سازي شناخت تنها تلاش در راه مشتركات انساني نيست، بلكه آزادسازي علم از عوامل دروني و فرهنگي و انتزاع علم از رسوبات محيطي و گفتماني خاص جغرافيايي محل توليد علوم را هدف قرار داده است
دوم:  مباحث علمي عرصه هاي علوم انساني بر پايه حيات اجتماعي كنوني ما پايه ريزي شوند.
وي در ادامه نسبت به مسأله دوم اظهار مي دارد كه جستارهاي ما در روان شناسي، جامعه شناسي و اقتصاد جز جوامع خودمان را مورد بررسي قرار نمي دهند، به عنوان مثال نمي توان پژوهشگري را متصور شد كه از جوامع ما براي پژوهش مسئله اي از مسائل ژاپن به آن كشور برود. وي در باب مسئله نخست نيز اظهار مي دارد كه ناديده گرفتن منابع غربي در علوم انساني نوين نتيجه اي جز عقب ماندگي علمي به بار نخواهد آورد، چه، واپس ماندگي علمي در واقع چيزي جز بسنده كردن به مباحث گذشتگان نيست، اينكه فرآيند آموزش و حركت علمي حول محور نوشته هاي گذشتگان بگردد. او در ادامه مي پرسد كه عالماني اين چنين به راستي عالم به چه چيزند؟ عالم به حقايق نوين و ميداني عصر خود يا تنها عالم به كتابهاي گذشتگان؟
دكتر «زكي نجيب محمود» يكي از برجسته ترين انديشمندان معاصر در جهان عرب است كه تعدادي از مدرسان فلسفه در دانشگاه هاي جهان عرب شاگردان وي هستند. با اين حال تحليلي كه از مسئله اسلامي سازي علوم انساني ارائه مي كند، بسيار ساده و بي مايه است و از يك دانشمند عيني گرا بعيد است كه اين گونه بحث كند؛ چرا كه داعيان نظريه اسلامي سازي شناخت با نگارش ده ها كتاب و صدها مقاله و با تشكيل حلقات پژوهشي و سمينارهاي علمي بسيار در عرصه هاي مختلف علوم انساني، همواره بر آن بوده اند كه به اشكالات و نقدهاي وارد بر نظريه خود پاسخ گويند. از اين رهگذر طرفداران نظريه اسلامي سازي شناخت همواره بر نسبي بودن ميراث گذشته تمدن اسلامي كه طي قرنها نضج يافته است تأكيد داشته اند و اين ميراث  را در چارچوب مكاني و زماني خود تلقي كرده اند. شايد بتوان گفت نسبت حقيقت در ميراث تمدن اسلامي به خاطر ارتباط آن با وحي الهي بيش از ميراثهاي ديگر است، اما اين ميراث هر چه باشد همچون هر انديشه بشري ديگر محدود به الزمات زماني و مكاني و انساني دوران خود مي باشد. با علم به اينكه نوشته هاي طرفدار «اسلامية المعرفه» همواره حركت سلفي را كه به بازگشت كامل به گذشته فرا مي خوانند، مورد نقادي قرار داده و آن را فرار به تاريخ و تقليد تاريخي صرف تلقي كرده اند، زكي نجيب چگونه مي خواهد صاحبان طرح اسلامي سازي شناخت را از خواندن غزالي و ابن خلدون بازدارد. در واقع آنچه صاحبان طرح اسلامي سازي شناخت مي خواهند، الهام گرفتن از ميراث و پالايش و باز تعريف عناصر پويا و سازنده ميراث تمدن اسلامي در شاكله اي نو مي باشد. در واقع مي توان به ميراث گذشته بازگشت و در واقع از همان  جا كه گذشتگان كار خود را به پايان رسانده كار را آغاز نمود، امري كه زكي نجيب محمود نيز بدان اذعان دارد. اما در باب منابع غربي نيز بايد گفت كه صاحبان طرح اسلامي سازي شناخت هيچگاه اين منابع را ناديده نگرفته اند، چرا كه غربيان دستاوردهاي خوبي در عرصه  هاي علوم انساني به جهانيان عرضه داشته اند. در واقع هيچ  كس نمي تواند اين دستاوردها را ناديده بگيرد. «اسلاميةالمعرفه» تلاش مي كند تا به دور از جريانهاي متمايل به نزديكي به غرب و جريانهاي مقايسه كننده و جريانهاي قائل به تقابل كه در نهايت يا به قبول مطلق و يا به نفي مطلق منتهي مي شوند، روشي را براي تعامل با علوم غربي بيابد.
در سال ۱۹۹۳ دكتر «برهان غليون» در مقاله اي با عنوان «اسلام و علوم اجتماعي؛ پرسش هايي پيرامون اسلامي سازي شناخت» نيز انتقاداتي به طرح اسلامي سازي شناخت وارد دانست. به زعم غليون معرفتي كه تنها بر يك حالت و وضعيت منطبق مي شود، معرفتي علمي نيست، بلكه رويكردي گروهي است، اسلامي سازي شناخت نيز اگر به معني بومي و قومي ساختن علم و نفي مشتركات موجود ميان انسانهاست، به هيچ وجه نخواهد توانست در پيشرفت علم و تجربه علمي كارساز باشد. اين در حالي است كه اسلامي سازي شناخت تنها تلاش در راه مشتركات انساني نيست، بلكه آزادسازي علم از عوامل دروني و فرهنگي و انتزاع علم از رسوبات محيطي و گفتماني خاص جغرافيايي محل توليد علوم را هدف قرار داده است.
ارزيابي طرح اسلامي سازي شناخت و به آزمون نهادن فرآيندهاي عملي آن بايد در درون خود اين طرح صورت پذيرد و همراه با پيشرفت تجربه و به كار بستن اين نظريه و گسترش آن رشد يابد. همچنين متوليان اين پروژه بايد
از مبرا دانستن خود از هرگونه خطا برحذر باشند؛ چرا كه براي پيشبرد اهداف علمي خود راهي جز خودنقادي مداوم و خودسنجي افكار و كارهايشان ندارند

ارزيابي
ارزيابي طرح اسلامي سازي شناخت و به آزمون نهادن فرآيندهاي عملي آن بايد در درون خود اين طرح صورت پذيرد و همراه با پيشرفت تجربه و به كار بستن اين نظريه و گسترش آن رشد يابد. همچنين متوليان اين پروژه بايد از مبرا دانستن خود از هرگونه خطا برحذر باشند؛ چرا كه براي پيشبرد اهداف علمي خود راهي جز خود نقادي مداوم و خودسنجي افكار و كارهايشان ندارند. از سويي اين پروژه تا به حال از مهمترين مسئله اي كه مي بايست در باب آن به بحث و گفت وگو مي پرداخت يعني مسئله «شناخت» و بحث هاي مربوط به اپيستمولوژي و همچنين مباحث فلسفه علم غافل بوده است. حال آن كه مسئله شناخت شناسي يكي از مهمترين عرصه هاي فلسفه جديد محسوب مي شود. از سوي فلسفه مسلمانان نيز در اين رابطه آرا و اجتهاداتي در باب منابع شناخت و ارزش و سرشت و حقيقت و محدوده آن را شامل مي شود كه در بحث از وجود ذهني و كليات و ابواب ديگر فلسفه مطرح شده است.
از سويي متوليان اين طرح هيچ توجهي نسبت به مباحث كلام جديد و فلسفه دين نداشته اند، اين در حالي است كه مسئله اسلامي سازي شناخت در گوهر خود مسئله اي لاهوتي و فلسفه ديني است. از سويي برخي از پيروان نظريه  اسلامي سازي شناخت گفتماني هجوآميز را در تقابل با علوم انساني جديد در پيش گرفته اند به نحوي كه برخي دستاوردهاي علوم جديد را «اسرائيليات نوين» مي خوانند، از سويي در ميان توليدات فزاينده فكري و قلمي متوليان طرح اسلامي سازي شناخت در «مركز جهاني انديشه اسلامي» اثري جدي به كه به نقد ميراث گذشته اختصاص يافته باشد، نمي يابيم. اين در حالي است كه طرح اسلامي سازي شناخت پيش از اين بر ضرورت وضع روشي سنجشگر در جهت پالايش ميراث گذشته تأكيد داشته است، ولي پس از گذشت نزديك به ربع قرن متوليان اين نظريه تا به حال به وعده خود وفا نكرده اند.

تازه هاي انديشه
004263.jpg
ژان بودريار و آمريكا
آمريكا، ژان بودريار، ترجمه عرفان ثابتي، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴
بودريار ازجمله فيلسوفاني به شمار مي آيد كه در حيطه آنچه پست مدرنيسم مي خوانند آثار مشهوري نوشته و از نمايندگان اصلي اين جنبش فكري به شمار مي رود. او در كتاب حاضر كه به قولي آسان فهم ترين و برانگيزاننده ترين اثر بودريار است، از منظري خاص به مظاهر گوناگون سرزمين و فرهنگ آمريكا مي نگرد و حاصل مشاهدات و تأملات خود را در قالبي بديع و خاص عرضه مي دارد. كتاب آمريكا كه در ۱۵۳ صفحه به چاپ رسيده به شش فصل تقسيم شده است. نقطه محو شدن، نيويورك، آمريكاي ستاره گون، آرمانشهر تحقق يافته، پايان قدرت آمريكا و بيابان بي پايان از عناوين شش گانه كتابند.
004266.jpg
از نام گل سرخ تا سوپرمن
اسطوره سوپرمن و چند مقاله ديگر، اومبرتواكو، ترجمه خجسته كيهان، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴.
اومبرتواكو نشانه شناس، فيلسوف و كارشناس سده هاي ميانه اروپا است كه بيشتر به خاطر رمان هايش (ازجمله نام گل سرخ و آونگ فوكو) و مقالاتي كه در روزنامه هاي پرتيراژ ايتاليا مي نويسد مشهور شده، او آثاري در نقد هنري، ادبي، اجتماعي و سياسي دارد كه در كنار كتاب هاي علمي اش، كمتر شناخته شده اند. ازجمله زمينه هايي كه اكو به آن توجه دارد فرهنگ عامه و نبرد ميان اين فرهنگ با فرهنگ نخبه گراست.
ازجمله پديده هايي كه نظر اكو را جلب كرده ماجراهاي سوپرمن است كه ابتدا در كتاب هاي مصور و سپس در سينما مطرح شده است. اكو در كتابي با عنوان«از سوپرمن تا ابرمرد» تحليل تازه اي از پديده سوپرمن و محبوبيت آن به دست مي دهد كه مقاله بلند اسطوره سوپرمن در كتاب حاضر از آن كتاب در اين مجموعه گنجانده شده است. از ديگر مقاله هاي حاضر در اين مجموعه بايد به عناوين زير اشاره كرد:
تصادف و توطئه، توماس قديس و بازانديشي مذهب كاتوليك، زبان قدرت خشونت، فاشيسم ابدي، نابردباري و تعاريف آن و برج هاي تنهايي. اكو در پيشگفتار كتاب ضمن اشاره داشتن به اين كه مقاله هاي برگزيده در اين كتاب را طي چند سال براي روزنامه ها و مجلات مختلف نوشته است، مي گويد:«اگر اين مقالات چيزهايي را براي خوانندگان فاش مي كنند، نبايد پشت گفتمان ها به دنبال چيزها گشت، بلكه بهتر است پشت چيزها در جست وجوي گفتمان باشيم.»
هجدهمين شماره «چشم انداز ارتباطات فرهنگي»
هجدهمين شماره جريده «چشم انداز ارتباطات فرهنگي» ويژه نسبت اسلام و غرب منتشر شده است. عناوين پاره اي از مقالات و گفت و گوهاي اين شماره «چشم انداز» بدين قرارند: فراز و فرودهاي مناسبات اسلام و غرب/ گفت وگو با رضا داوري اردكاني، به آينده گفت  وگوي اسلام و غرب خوشبينم/ گفت وگو با جورج مك لين، مواجهه اسلام و غرب به چه معنا است؟/ محمد عابد الجابري و ...
جورج مك لين فيلسوف مسيحي و استاد دانشگاه كاتوليك آمريكا در گفت  وگويي كه با جريده «چشم انداز» داشته و در اين شماره نشريه درج شده است، در جايي مي گويد: «اينگونه تصور مي شد كه غايت جنگ سرد كه جدال ميان دو ايدئولوژي بود صلح و امنيت است. اين تصور هم به هيچ عنوان بر غني كردن افكار و ديدگاه ها متكي نبود و بيشتر جهاني تك قطبي با قدرتي فربه و عظيم مد نظر قرار مي گرفت. در چنين نظامي جايي براي بدل نظريه جدال تمدن ها وجود نداشت و ندارد. تاكنون نظريه اي كه بديل جدي و خوبي براي نظريه جدال تمدن ها باشد، به  وجود نيامده است و در اين زمينه بايد به آينده نظر داشت. با اين همه از سنت هاي فرهنگي- كه تجربيات سودمند به بار مي آورند- و از خلاقيت فرهنگ ها و تمدن ها مي توانيم بسياري نكات نيكو و ناب بياموزيم تا از موانع و خلل جلوگيري كنيم و آينده را مطابق نيازهاي واقعي بشر بسازيم...»

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
رسانه
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  رسانه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |