از او در غرب بهعنوان نابغهای در جهان دیپلماسی یاد میشود. تاثیرگذاری او در دوران حضورش در دولت آمریکا به حدی بود که وقتی جیمیکارتر در سال 1976 به ریاستجمهوری آمریکا رسید، به تأسی از جمهوریخواهان در کشاندن کیسینجر از دانشگاه هاروارد به کاخ سفید، یک چهره دانشگاهی دیگر (سایروس ونس) را بهعنوان وزیر خارجه دولت خود معرفی کرد؛ اگرچه پیروی کارتر از روش جمهوریخواهان در این زمینه و انتخاب سایروس ونس، در عمل فاجعهای برای دولت او بود.
در مصاحبه با کیسینجر، هفتهنامه آلمانی اشپیگل به بهانه نودمین سالگرد امضای عهدنامه ورسای در پایان جنگ جهانی اول که ساختار فعلی جهان را شکل داد، به بررسی موضوع حساس و بحث انگیز آرمانگرایی و واقعگرایی در روابط بینالمللی میپردازد و در گفتوگو با هنری کیسینجر 86ساله که خود اصالتی آلمانی دارد، تلاش میکند تا برای پرسشهای بسیاری که درباره اوضاع و احوال کنونی جهان و آینده پیچیده و نامعلوم روابط بینالمللی و تردیدهایی که درباره دیپلماسی خارجی دولت اوباما و تاثیرگذاری آن مطرح است، پاسخی بیابد. خلاصه این مصاحبه را میخوانید.
- 90 سال پیش و در پایان جنگ جهانی اول، عهدنامه ورسای بین فاتحان جنگ امضا شد. آیا عهدنامه ورسای اینک متعلق به گذشته است و صرفا مورد علاقه و توجه تاریخدانان قرار دارد؟ یا آنکه هنوز هم در شکل دادن به دیپلماسی جهانی و روابط بینالملل مؤثر است؟
عهدنامه ورسای هنوز هم معنای خاصی برای نسل کنونی دولتمردان جهان دارد، چرا که مرزها و نقشه اروپا که پس از ورسای شکل گرفت، کمابیش دستنخورده باقی مانده است.هیچکدام از طراحان عهدنامه در آن زمان نمیدانستند که اقدامات آنها چه آثار و تبعات مهمی خواهد داشت و جهانی که پس از امضای عهدنامه ورسای شکل گرفت، درست خلاف نظرات و نیات تهیهکنندگان آن بود. هر کسی که میخواهد از اشتباهات گذشتگان درس بگیرد باید آنچه را در ورسای گذشت با دقت بررسی کند.
- هدف عهدنامه ورسای، پایان دادن به تمامی جنگها و درگیریها بود. وودرو ویلسون، رئیسجمهوری وقت آمریکا نیز با همین نیت برای امضای عهدنامه به پاریس رفت. اما سیر وقایع پس از عهدنامه ورسای، بهگونهای پیش رفت که 20 سال بعد، اروپا در مهلکه جنگ جهانی دوم که بسیار مخربتر و شدیدتر از جنگ اول بود، گرفتار شد... .
هر نظام بینالمللی برای تاثیرگذار بودن، باید دارای 2 عنصر مهم باشد. عنصر اول این است که نظام مورد نظر، به توازن قوا در سطح بینالمللی، در حد مشخصی، کمک کند، بهگونهای که لغو نظام مورد نظر دشوار و پرهزینه باشد و دوم آنکه چنین نظامی باید مشروعیت داشته باشد، به این معنا که بیشتر کشورها بر این باور باشند که توافقاتشان در چارچوب این نظام، کاملا منصفانه و به نفع همه است. عهدنامه ورسای در برخورداری از هر 2مولفه، ناکام بود.
نشستهای پیش از امضای عهدنامه، در نبود 2قدرت بزرگ قاره، یعنی آلمان و روسیه برگزار شد. اگر تصور کنیم که نباید به قدرتهای شکستخورده و ناراضی، اجازه حضور و قرار گرفتن را در یک نظام بینالمللی بدهیم، در آن صورت اصل توازن قدرت را به شکلی جدی نادیده گرفتهایم؛ از اینرو عهدنامه ورسای، نه اصل توازن قدرت را در عرصه بینالمللی رعایت کرد و نه مشروعیت لازم را – با توجه به غیبت آلمان و روسیه در تنظیم آن – به دست آورد.
- در ورسای، ما شاهد برخورد 2 اصل دیپلماسی در سطح بینالمللی بودیم: اصل آرمانگرایی که مبلغ آن وودرو ویلسون، رئیسجمهوری وقت ایالات متحده بود و اصل دیگر واقع گرایی در عرصه بینالمللی که مدافعان آن اروپاییهایی بودند که اصالت را به قدرت میدادند. آیا میتوانید علل ناکامی دیدگاه آن زمان ایالات متحده (آرمان گرایی) را شرح دهید؟
دیدگاه آن زمان آمریکا بر این فرض استوار بود که صلح، وضعیتی طبیعی و غالب در روابط کشورهاست و برای تضمین صلح پایدار باید یک نظام بینالمللی بر مبنای نهادهای منطقهای و محلی ایجاد شود، نظامی که بازتاب اراده مردم باشد و از نظر زمامداران آن زمان آمریکا، اراده مردم همواره علیه جنگ و جنگ طلبی بوده است. اما متأسفانه شواهد تاریخی همواره خلاف این تصور خوشبینانه پرزیدنت ویلسون بوده است.
- آیا منظور شما این است که ایالات متحده ناخواسته و در حالی که برای برقراری صلح تلاش میکرد، موجب بروز جنگ دیگری (جنگ جهانی دوم) شد؟
علت اصلی بروز جنگ دوم، هیتلر بود. اما تا جایی که به عهدنامه ورسای مربوط میشود، نمیتوان انکار کرد که آرمانگرایی آمریکا در مذاکرات ورسای به بروز جنگ جهانی دوم کمک کرد. خواسته وودرو ویلسون برای خودمختاری مناطق و کشورهای اروپایی، در عمل موجب تجزیه و فروپاشی برخی کشورهای بزرگتر این قاره شد و چنین وضعیتی، شرایط را از دو سو دشوارتر کرد. از یک سو، بر مبنای دیدگاه ویلسون، جداشدن ملتهایی که قرنها تحت لوای یک کشور واحد در کنار یکدیگر قرار داشتند، به معنای واقعی کلمه دشوار بود و از سوی دیگر این وضعیت در عمل موجب با انگیزه و قدرتمندتر شدن آلمان (با توجه به از دست دادن بخشهایی از خاک خود) به لحاظ استراتژیک در مقایسه با پیش از جنگ جهانی اول شد.
- آیا فکر میکنید سخنرانی باراک اوباما در قاهره خطاب به جهان اسلام مؤثر بوده است؟ و آیا او توانسته به درک شدن دیپلماسی ایالات متحده از سوی جامعه جهانی کمک کند؟
اوباما در موقعیت شطرنج بازی قرار دارد که در آن واحد با چند حریف وارد مبارزه میشود. او حرکت نخست خود را به شکلی غیرمعمول انجام داده است و حال باید منتظر حرکت و واکنش حریفان باشد. تا این لحظه تنها حرکت نخست بازی انجام شده و من مخالفتی با آن ندارم.
- اما آیا آنچه ما تاکنون از او دیدهایم، واقعگرایی بوده است؟
برای اظهارنظر در این باره، هنوز زود است. اگر واقعا آنچه اوباما میخواهد به جهان اسلام بگوید، این است که ایالات متحده نظر مثبتی نسبت به گفتوگو دارد و رویارویی فیزیکی را تنها استراتژی پیش روی خود نمیداند، خب، این اقدام، حرکت مثبتی است. اما اگر اقدام او این باور را تقویت کند که هر بحرانی را میتوان با یک سخنرانی فلسفی مدیریت کرد، رئیسجمهوری کنونی آمریکا با همان مشکلات وودرو ویلسون روبهرو خواهد شد.
اوباما تنها به سخنرانی بسنده نکرده است. او در عین حال اسرائیل را تحت فشار گذاشته تا شهرکسازی را در ساحل غربی رود اردن متوقف کند و کشور مستقل فلسطینی را به رسمیت بشناسد.
نتیجه مطلوب بحران اسرائیل– فلسطین تنها میتواند راه حل شکلگیری 2کشور در کنار یکدیگر باشد و بهنظر میرسد که برای تعیین مرزهای چنین کشوری (کشور مستقل فلسطینی) مذاکرات بسیار مهمی باید صورت گیرد. حال اینکه چگونه باید این ایده را محقق کرد، چه مراحلی از مذاکرات باید طی شود و باید مذاکرات را با چه موضوعاتی آغاز کرد، اینها را نمیتوان در کلمات و جملات یک سخنرانی یافت.
- آیا مفاهیمی مانند خیر و شر در دیپلماسی معنایی دارند؟
بله، اما عموما نسبیاند و به ندرت بهصورت مطلق به کار میروند. به باور من، مواردی از شر وجود دارد که باید محکوم و نابود شوند و لزومی ندارد که کسی به خاطر نابودی آنها عذرخواهی کند. اما کسانی که خود را نماینده خیر میدانند، حق ندارند از وجود شر بهعنوان بهانه استفاده کنند و برای خود حق نامحدودی را برای تحمیل ارزشهایشان قائل شوند.
- واژه پیروزی برای شما چه معنایی دارد؟ بعد از جنگ جهانی اول، یک طرف، پیروز جنگ بود و طرف دیگر، آلمان، شکست خورده و قربانی. عهدنامه ورسای در واقع تلاشی بود برای مهار قدرت از دسترفته [آلمان]. آیا به باور شما، اعلام پیروزی علیه یک کشور کاری عاقلانه و هوشمندانه است؟
مهمترین کار بعد از پیروزی نظامی، برخورد با ملت مغلوب از سربلند نظری و گذشت است، بهگونهای که احساس عزت و بزرگی آن ملت جریحه دار نشود.
- پس از نظر شما، نباید ملت مغلوب را مهار و کنترل کرد؟
شما یا میتوانید ملت مغلوب را تاحدی ضعیف نگه دارید که دیگر اعتباری برای آن باقی نماند و بتوانید هر چه میخواهید، بر آن تحمیل کنید و یا آنکه میتوانید آن ملت را به نظام بینالمللی بازگردانید. عهدنامه ورسای از نظر ضعیف نگه داشتن آلمان، بیش از حد ملایم بود و از نظر بازگرداندن این کشور به نظام بینالمللی، بیش از حد سختگیرانه، از اینرو از هر دو نظر با شکست مواجه شد.
- یک برنده خردمند چه رفتاری خواهد داشت؟
یک [ملت] پیروز خردمند تلاش خواهد کرد تا ملت مغلوب و شکستخورده را به نظام بینالمللی بازگرداند. یک مذاکرهکننده خردمند تلاش خواهد کرد تا به توافقی که مورد نظر همه است، دست یابد. اگر به شرایطی برسیم که هیچ کدام از این احتمالات امکان پذیر نباشند، آنگاه میتوان طرف مقابل (ملت مغلوب) را تحت فشار قرار داد یا آن را منزوی کرد و یا هر دو گزینه را برگزید.
- آیا کشورهای غربی در فردای فروپاشی کمونیسم، در برخورد با شوروی خردمندانه رفتار کردند؟
غرب پس از فروپاشی شوروی بیش از حد بهخود غره شد و خود را برتر انگاشت. بیش از حد در توصیف شوروی بهعنوان طرف مغلوب و شکست خورده اغراق شد و شاید تا حدی نیز رفتار غرب متکبرانه و از روی نخوت بود.
- چه تفاوتهایی بین درگیریهای اوایل قرن بیستم در اروپا و درگیریهایی که ما اینک در اوایل قرن 21 با آنها مواجهیم، وجود دارد؟
در ادوار گذشته، کشور پیروز از امتیازاتی برخوردار میشد اما در شرایط کنونی جهان، دیگر چنین وضعیتی وجود ندارد. بهعنوان مثال درگیری بین چین و ایالات متحده، هر دو کشور را ضعیف خواهد کرد.
- آیا میتوان ادعا کرد که امروزه دوره جنگهای بزرگ به پایان رسیده است؟
من بر این باورم که اوباما فرصتی استثنایی را برای به کارگیری دیپلماسی صلحطلبانه و مسالمت آمیز از سوی آمریکا در اختیار دارد. من هیچگونه تعارضی را که توجیهکننده برخورد نظامی بین بازیگران بالقوه مهم جهان – مانند چین، روسیه و هند – با ایالات متحده باشد، نمیبینم؛ بنابراین فرصت مناسبی برای تلاشهای دیپلماتیک به دست آمده است. علاوه بر این، بحران اقتصادی به کشورهای بزرگ اجازه نمیدهد که درصد قابلتوجهی از منابع خود را صرف برخوردهای نظامی کنند. من به لحاظ ساختاری نسبت به چند سال پیش، به تحولات بینالمللی خوشبینتر شدهام.