حدود ۳۶ سال از پایان دوران دفاع مقدس گذشته اما سینه رزمندگان ایرانی هنوز هم مملو از خاطرات ریز و درشتی است که برای همیشه در تاریخ پر فراز و نشیب کشورمان حک شده است. در آن سال‌ها محله‌های تهران در بطن دفاع از میهن قرار داشتند و اهالی هنوز خاطرات نابی از آن روزها روایت می‌کنند که خواندنی است.

همشهری آنلاین- پروانه بهرام نژاد: وقتی نخستین نشانه‌های جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان دیده شد، هیچ فردی گمان نمی‌کرد که مبارزه مردان و زنان میهنمان علیه باطل، هشت سال طول بکشد. هشت سالی که پایانش افتخار و پیروزی برای ملت ما بود. حالا برگه‌های تقویم ورق خورده‌اند و دوباره به سالگرد روزهایی رسیده‌ایم که مردمان منطقه ما همپای دیگران تلاش می‌کردند تا این پیروزی رقم بخورد. 

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

پناهگاه‌های تهرانپارس


«توجه! توجه! علامتی که هم اکنون می‌شنوید، اعلام خطر یا وضعیت قرمز است...» همین‌که مردم این جمله را از رادیو یا تلویزیون می‌شنیدند و صدای آژیر خطر پخش می‌شد، در کمترین زمان خود را به امن‌ترین مکان می‌رساندند. در دل محله‌های ما هم چند پناهگاه ساخته شده بود که تعدادی در مدارس و برخی هم در سالن‌های ورزشی و اداره‌ها قرار داشت. در میان آنها پناهگاه ورزشگاه ایثار در میدان شاهد، از اصلی‌ترین مکان‌های امن شامل ۶ پناهگاه بود که هریک ظرفیت پذیرش ۲۰ نفر را داشت. پناهگاه، میان سالن‌ها و طوری تعبیه شده بود که اگر بمب یا موشکی به آنجا اصابت می‌کرد، اتاق‌ها آسیب نمی‌دید.  

موشک‌هایی که عمل نکرد


زمستان سال ۶۶ بود که موشکباران تهران شروع شد. موشک‌ها خیلی از محله‌های تهران و در همسایگی منطقه ما محله‌های نظام‌آباد و سبلان را نشانه گرفتند و خسارات زیادی برجا گذاشتند. درکنار آن در نزدیکی‌های محله مجیدآباد فعلی ما هم دو موشک به زمین برخورد کرد اما منفجر نشد. «مرضیه بهرامی» از اهالی قدیمی محله مجیدآباد در این باره می‌گوید: «تا صدای آژیرخطر آمد بچه‌ها را بغل کردم و به وسط خیابان دویدم. انفجاری رخ نداد اما می‌گفتند در بالای خیابان استخر راکتی به زمین خورده، خدا رحم کرد و منفجر نشد.»


کمک دانش‌آموزان برای پیروزی جنگ


دانش‌آموزان دبیرستان امامت در محله مجیدیه هم از فعالان پشت جبهه بودند. پارچه‌های اهدایی خود را به مدرسه می‌بردند و به یکی از بچه‌ها می‌رساندند که مادرش خیاطی بلد بود. او هم پارچه‌ها را به دست مادرش «پری خانم» می‌رساند تا ملافه بدوزد. در کنار اینها بچه‌ها در کلاس‌های کاروزی خود، بافتنی می‌بافتند. پری خانم می‌گوید: «دخترم مسئولیت جمع‌آوری پارچه‌ها و رساندن آنها را به من داشت. من هم باید در اسرع وقت ملحفه‌ها را می‌دوختم و برای ارسال به جبهه آماده می‌کردم. مردم همدل و همراه بودند. درکنار این کارها دعاهایشان بدرقه راه رزمنده‌ها بود.»


تهیه مواد خوراکی برای رزمندگان


زمان جنگ، مساجد مهم‌ترین سنگر و پایگاه مردمی بودند و مردم محل داوطلبانه به آنجا می‌رفتند و هر کسی یک گوشه‌ای از کار را می‌گرفت. مهم‌ترین اقدامی که در بیشتر مساجد منطقه به‌ویژه مسجد معراج و مسجد قمر بنی هاشم(ع) و چهارده‌معصوم(ع) در مجیدیه انجام می‌شد، جمع‌آوری اقلام مورد نیاز جبهه و پخت مربا و... بود. «محمد اخلاق پسند» از ساکنان محله کوی‌کالاد و شورایار این محله این‌طور تعریف می‌کند: «مردم برای کمک خیلی راغب بودند و ما هر چند وقت یک‌بار کامیونی از کمک‌های مردمی را از اینجا به جبهه اعزام می‌کردیم. جوانان هم برای اعزام سر از پا نمی‌شناختند.»

شست‌وشوی لباس و پتوی رزمندگان


یکی دیگر از اصلی‌ترین پاتوق‌های بانوان شهر برای کمک به رزمندگان، باغ «شهید کشوری» در محله مهران بود. «علی عسگری» از ساکنان محله مهران که حدود ۳۶ ماه در جبهه‌های حق علیه باطل حضور  داشته درباره حال و هوای این محله در دوران هشت سال مقدس این‌طور می‌گوید: «در محله مهران جنگ خیلی نمود داشت. چراکه در آنجا باغی معروف به «باغ گلستانی» یا «شهید کشوری» بود که قنات «مهران زرتشت» از آنجا می‌گذشت. به کمک سپاه اطراف آنجا را داربست کشیده بودند و بانوان محله ما همراه با بانوان نقاط مختلف تهران دسته دسته به آنجا می‌رفتند و با مدیریت مرحوم «ماهپاره کرمی» لباس رزمنده‌ها و پتوهای خونین آنها را می‌شستند. از صبح تا ظهر ماشین‌های حمل وسایل در محله مدام‌ تردد می‌کردند و در کنار بچه‌هایی که به جبهه اعزام می‌شدند، اهالی سهم زیادی در فعالیت‌های پشت جبه‌های هم داشتند.» او می‌افزاید: «با این حال تلخ‌ترین خاطرات من به آن دوران برمی‌گردد که متأسفانه ما هر بار از جبهه به مرخصی می‌رفتیم با صحنه‌های تلخی در محله مواجه می‌شدیم. به جای حضور بچه‌ها، اعلامیه، عکس یا حجله  آنها را که شهید شده بودند، می‌دیدیم.


فرود ناکام راکت در غرب منطقه

 بزرگراه رسالت فعلی با بزرگراه شهید صیاد شیرازی یکی دیگر از مکان‌هایی است که دو راکت دشمن به آنجا برخورد کرده اما منفجر نشده است. «عابدی» یکی از ساکنان خیابان دکتر شریعتی در این باره می‌گوید: «جوان بودم و کنجکاو. همین‌که صدای آژیر خطر آمد، به جای پناهگیری، ایستادم و راکتی را که داشت به زمین نزدیک می‌شد، تماشا کردم تا ببینیم به کجا اصابت می‌کند. درست در نزدیکی محله ما فرود آمد اما خدا را شکر راکت عمل نکرد. این اتفاق ۲ بار در همین محل تکرار شد.» 

اعزام نیرو از مسجدالرسول(ص)


می‌گوینـــد متمرکزتریــــن مکان در منطقه برای فعالیت‌های داوطلبانه و اعزام نیرو مسجدالرسول(ص) بوده است. مردم شبانه‌روز در این مسجد تردد داشتند و از آشپزی گرفته تا دوخت و ترمیم لباس رزمنده‌ها در آنجا انجام می‌شده است. «علی احمدی» از اهالی خیابان نیروی دریایی در این باره می‌گوید: «بیشتر آنهایی که برای اعزام به جبهه در مساجد محله خود نامنویسی می‌کردند، خود را به میدان رسالت می‌رساندند تا به واسطه پایگاه بسیج فعال این مسجد به جبهه اعزام شوند. حتی بانوان محله‌های مرکزی منطقه به مسجد می‌رفتند و داوطلبانه کمک می‌کردند.»

بافت کلاه و دستکش رزمندگان


درس «طرح کاد» دختران دبیرستانی بهترین زمان برای بافتن کلاه و دستکش برای رزمنده‌ها بود. ماشین‌های مخصوص بافت کاموا را به مدارس می‌رسانند و کاموا میان دانش‌آموزان که تمایل به همکاری داشتند، توزیع می‌شد و سر کلاس و حتی در خانه، در کنار درس، بافندگی می‌کردند. دختران دبیرستان ۱۷ شهریور در خیابان فرجام از فعالان این حوزه بودند. «پری سپهری» از دانش‌آموزان آن دوران گوشه‌ای از خاطراتش را عنوان می‌کند: «وقتی نمی‌توانستم به جبهه بروم، به عشق کمک به رزمنده‌ها لباس می‌بافتم. خیلی کم می‌خوابیدم تا بتوانم وسایل بیشتری ببافم. وقتی بافت دستکش یا کلاهی تمام می‌شد، دوباره انرژی می‌گرفتم و تا صبح بیدار می‌ماندم و می‌بافتم.»

ارسال کمک‌های مردمی 


جنگ در شهرهای مرزی ادامه داشت و رزمندگان از گوشه و کنار خود را به مناطق عملیاتی می‌رساندند اما پشت جبهه هم کسی آرام و قرار نداشت تا مبادا رزمنده‌ای در جبهه با کمبودی مواجه شود. خیلی از اهالی محله‌های شرقی منطقه هم خود را به مسجد اباعبداالله(ع) در فلکه دوم تهرانپارس می‌رساندند تا بتوانند گوشه‌ای از فعالیت‌های لازم برای خدمات‌رسانی در پشت جبهه را برعهده بگیرند. بانوان از صبح به مسجد می‌رفتند و اقلامی که برای کمک به جبهه از سوی مردم به مسجد می‌رسید، بسته‌بندی می‌کردند. «زهرا محمدی» یکی از بانوان محله در این باره می‌گوید: «هر چند نفر، مسئولیت انجام یک‌کاری را برعهده داشتند. حتی دلداری به خانواده شهدا را بانوان برعهده گرفته بودند و به آنها سر می‌زدند تا مرهمی بر زخم‌هایشان باشند.»

شوق شهادت

«جواد استوار» از جانبازان ۷۰‌درصد منطقه و ساکن محله تهرانپارس است. او که پاهایش را در جنگ علیه دشمن از دست داده، با یادآوری خاطرات دوران دفاع مقدس می‌گوید: «۱۶سالم بود که دوست داشتم به جبهه بروم. به خاطر سن و سال کم، مسئولان نامنویسی مسجد غدیر در محله ضرابخانه با اعزامم به جبهه موافقت نکردند و مجبورشدم شناسنامه‌ام را دست‌کاری کنم. اما وقتی دوباره به آنجا رفتم، آنها متوجه تغییر شدند و نامم را ننوشتند تا اینکه با پسرعموم‌هایم به مسجد محله آنها در غرب تهران رفتم و نامنویسی کردیم و اعزام شدیم.» او ادامه می‌دهد: «من ۳دوره مختلف در جبهه حضور داشتم تا رسالتم را کامل انجام دهم.» استوار می‌گوید: «آن دوران شرایط خاص خود را داشت و مردم داوطلبانه برای پیروزی کشورمان فعالیت می‌کردند. جوانان محل وقتی می‌دیدند هر روز یکی از دوستانشان و اهل محل از میانشان کم می‌شود، شورشان برای رفتن به جبهه و نبرد با دشمن بیشتر می‌شد. صمیمیت، اتحاد و همدلی از جمله ویژگی‌های خاص آن دوران در میان اهالی بود.»

پشت جبهه 

«پری بهاران» از ساکنان محله مجیدیه شمالی ۷۵ بهار از خدا عمر گرفته است. او از بانوان فعال در پشت جبهه بوده و می‌گوید: «حدود۶ سال در کنار بانوان دیگر محله‌مان پشت جبهه فعالیت داشتم و حتی نامنویسی کردم که به جبهه بروم که همسرم گفت: «پشت جبهه بمان و خدمت کن.» من هم از صبح تا شب تلاش می‌کردم. صبح به صبج اتوبوس دنبالمان می‌آمد و من به همراه بانوان همسایه مثل مرحوم «سلطنت خانم» و «خانم شهریاری» به باغ کشوری می‌رفتیم و تا ظهر آنجا لباس و پتوی رزمنده‌ها را می‌شستیم. بعد از آن هم که به خانه بر می‌گشتم، غذای اهالی خانه را می‌پختم و دوخت ودوز را شروع می‌کردم. چراکه از مدرسه دخترم برایم پارچه می‌آوردند و من برای رزمنده‌ها ملحفه می‌دوختم. بیکار نمی‌ماندیم. با نخ و کاموا، کلاه و دستکش می‌بافتیم. دوست داشتیم ما هم خدمت کنیم. نه تنها من بلکه خیلی از بانوان آن موقع روزهایشان چنین می‌گذشت.» او می‌افزاید: «بانوان اگر به جبهه نمی‌رفتند، اما در دل محله‌ها فعالیت‌های خوبی داشتند و نقش‌آفرینی می‌کردند.»

________________________________________________________

* منتشر شده در همشهری محله منطقه ۴ به تاریخ ۱۳۹۳/۰۶/۲۶