«شهریار» یکی از برجسته‌ترین مظاهر شعر و ادب ایران به شمار می‌رود و آثار وی از نظر رعایت نکات اخلاقی، عرفانی و برانگیختن غرور ملی، حس میهن‌پرستی و نوع‌دوستی سرآمد ادبیات معاصر است. 

به گزارش همشهری آنلاین، سرزمین ایران در تمام اعصار، مهد پرورش و بالندگی شاعران و عارفان بسیاری بوده است. به جرأت می‌توان گفت که این سرزمین، موعود و قبله‌گاه بیشتر عارفان و سالکان در قرن‌های گذشته بود. 

آذربایجان، سرزمینی پرآوازه در عرصه فرهنگ و ادب است که از شمس تا شهریار را به عنوان ستارگانی ماندگار در ادبیات در خود جای داده و جلوه‌گری می‌کند. 

به روایت تاریخ، آذربایجان محل پرورش شاعران نامی چون «قطران»، «خاقانی»، «نظامی»، «شیخ محمود شبستری»، «استاد سید محمدحسین شهریار»، «پروین اعتصامی» و یادآور جوشن اندیشه‌ای «مولانا» و «شمس تبریزی» و ظهور اسلام‌شناسان برجسته‌ای، نظیر «علامه امینی»، «علامه محمدحسین طباطبایی»، «علامه محمدتقی جعفری» و چهره‌های برجسته سیاسی و فرهنگی و آزادیخواهانی مانند، «ستارخان» سردار ملی و «باقرخان» سالار ملی، «شیخ محمد خیابانی» و سرزمین شهدای محرابی چون «آیت‌الله شهید مدنی» است. 

همچنین دانشمندان برجسته‌ای چون «پروفسور هشترودی»، «پروفسور عدل» و هنرمندانی مانند، «اقبال آذر» معروف به سلطان آواز ایران، «غلامحسین بیگچه‌خانی»، «رنام» و پیشتازان تئاتر نوین ایران نیز از این دیار برخاسته‌اند. 

استاد محمدحسین شهریار از جمله مشاهیر و مفاخر ارزشمند فرهنگ ادب ایران اسلامی است که در جایگاه برترین‌های شعر و ادب گهربار ایران جای دارد، بی‌تردید وی در قرن اخیر آئینه تمام‌نمای فرهنگ و هویت اصیل ایرانی است. 

استاد شهریاری که برخاسته از خاک پاک آذربایجان است از منظرهای گوناگون نماد و سمبل هویت اصیل ایرانی مردم این خطه است. 

آذربایجان که همواره مدافع هویت و اصالت ایرانی و ایرانیان بوده است، بزرگان و فرزانگان آن پرچمدار این جبهه دفاع بوده‌اند. 

استاد شهریار در شعر و ادب معاصر آذربایجان از جمله این فرزانگان است که با شعر و ادب به مصاف نبرد با بیگانگان و بیگانه‌گرایان آمد. 

در طول تاریخ ادبیات هر کشوری، شاعران و نویسندگان کم شماری هستند که بسان ستون‌های استوار، آسمان آن سرزمین را بر سر انبوه شاعران و نویسندگان دیگر نگه می‌دارند. چنین نوابغی هر چند سده یک بار ظهور می‌کنند و تاریخ ادبیات یک ملت نیز برای ظهور چنین نوادری به ادوار مختلف تقسیم می‌شود. 

شاعران بزرگی چون نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، مولوی، صائب تبریزی و… از ارکان شعر به شمار می‌روند و نقش اساسی در پیدایش ادوار مهم ادبی داشته‌اند. در کنار این نوابغ شعر و فرهنگ، استاد شهریار از جایگاه ویژه‌ای در شعر و ادب ایران و آذربایجان برخوردار است. گواه این ادعا نیز علاوه بر خلق اشعار زیادی به زبان فارسی، آثار ترکی وی است. 

مهم‌ترین ویژگی و امتیاز شهریار نسبت به سایر شعرای بزرگ در این است که اشعارش مورد توجه خاص و عام بود. از کودکان روستایی که حیدربابا را زمزمه می‌کنند تا فرهیختگان که در دقایق و لطایف اشعار وی به تفحص می‌پردازند، مسحور زیبایی و لطافت کلام شهریار هستند. 

مهارت و تسلط شهریار بر ادب و فرهنگ ۲ زبان ترکی و فارسی، به اتفاق نظر غالب

سخن‌سنجان امتیازی منحصر به اوست. با این حال زمانی که در سال ۱۳۸۱ سالروز وفاتش را به نام روز ملی شعر و ادب ایران نامگذاری کردند اکثر روزنامه‌ها و نشریات، با درج مقالاتی سعی در تخریب شخصیت جهانی شهریار داشتند و معتقد بودند که مناسبت روز ملی شعر و ادب ایران باید از میان شاعران فارسی زبان دیگری همچون فردوسی، حافظ، سعدی و… انتخاب شود. 

این گروه از ادبا و صاحب‌نظران در توجیه ادعاهایشان، اشعار شهریار را از لحاظ سبک شعری و محتوای شعری غیرقابل مقایسه با اشعار این شاعران پارسی‌گوی می‌دانستند ولی غافل از این بودند که مهم‌ترین عامل ماندگاری شعر شهریار جامعیت و تنوع شعر او است. 

شعر شهریار مخصوصاً غزلیاتش به خاطر تنوع موضوع و طرح مسائلی که در گذشته معمولاً در قالب‌های دیگر شعر فارسی از جمله قصیده و قطعه و مثنوی مورد توجه واقع می‌شد درخور بررسی و تحلیل است. 

شهریار نه تنها در شیوه کلاسیک و موسوم ادب فارسی حق سخنوری را ادا کرده، بلکه در اسلوب شعر فارسی نیز اعجازی اعجاب‌انگیز نشان داده است. جهان‌بینی فلسفی، نگرش اجتماعی، جلوه‌های عاطفی، ذوقی و هنری اسلوب متین و استوار شاعری درعین حال لطافت و ظرافت خاص او در آثاری چون، هذیان دل، ای وای مادرم، نقاش، پیام انیشتین و… منتقدان شعر فارسی را دچار حیرت و سرگشتگی کرده است و به یقین بعضی از این آثار در صورت شرح و بسط، تبدیل به گنجینه‌ای جاودانه می‌شود. 

جامعیت و تنوع در شعر شهریار و نیز انسانیت شهریار وی را به شاعری مردمی و محبوب تبدیل کرد و نامگذاری سالروز وفاتش به روز ملی شعر و ادب شاید کوچک‌ترین کار در حق این شاعر متعهد و مردی است. 

شهریار، شاعری عاشق بود که شعر او جلوه‌ای از پاکی وجود و تبلور حقیقی احساس بود. با آن دلی که غزال چابک دشت‌های غزل بود، می‌خرامید و چشم زیبا دوست «شاعری» را به خود وا می‌داشت. آنجا که در دامن دل‌انگیز «حیدربابا» طنین می‌افکند، دل هر عاشق وارسته‌ای به آن سو می‌شتافت. 

او در سیر پردامنه خویش، در سلوک عاشقی تا آنجا پیش رفت که سزاوار دریافت خرقه از دستان مرشد طریقت گشت؛ اما فروتنی و خاکساری‌اش او را به عالم شاعری فرا خواند. روح پر تلاطم و پر تکاپوی نغزپرور او را می‌ستاییم. 

استاد سید محمدحسین بهجت تبریزی، شاعر پرآوازه معاصر ایران است که در شعر خود به «شهریار» تخلص می‌کرده و با چیرگی تمام به زبان‌های «فارسی» و «ترکی» شعر می‌سروده است. 

نفوذ معنوی کلام شیرین این شاعر از یک‌سو در همه جای سرزمین پهناور ایران بر سراچه دل کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان نشسته و هر ایرانی غزلی، قطعه‌ای و یا لااقل بیتی از «شهریار» بر لوح خاطر خویش سپرده است و از سوی دیگر آوازه شهرت این عاشق دلسوخته از فراسوی مرزهای ایران به سرزمین‌های دیگر و به ویژه کشورهای ترک زبان رسیده و سخنان دلنشین‌اش روشنی بخش دل‌شیفتگان گشته و هر ترک زبانی که منظومه «حیدربابای» او را شنیده منقلب گشته و بر روح لطیف و دل با صفا و هنری همتای او آفرین گفته است. 

استاد محمدحسین شهریار را به سبب غنا و استحکام شعری، تنوع آفرینش‌های هنری و از همه مهم‌تر جاذبه، نفاذ و رواج کلام می‌توان یکی از بزرگ‌ترین شاعران قرن حاضر ایران دانست. 

در قلمروی نقد ادبی ایران از دیرباز سخن سنجان نکته‌پرداز همه از یک دل و یک زبان، لب به تحسین شهریار گشوده‌اند. ملک الشعرای بهار با عنایت به اشعار شهریار درباره شخصیت او می‌گوید: «شهریار نه تنها افتخار ایران است بلکه افتخار مشرق زمین به شمار می‌رود.» 

به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

استاد شاعری که سال‌ها با یکه‌تازی در میدان توحید و وادی عرفان ثمره اشعارش هم اکنون زینت‌بخش محافل خاص و عام ماست. رند پیر عالم‌سوزی که هبه شهریاریش را از کف عطای خواجه شیراز برگرفته بود و همچون مراد خود زمزمه غزل‌هایش عشق را در رگ‌ها به جوش می‌آورد، گرانقدری که غزل «علی‌ای همای رحمتش» او را فارغ از زمان و مکان نمود و در ابتدای ابد و انتهای ازل جایش داد. 

امروزه در پهن دشت سرزمین ایران کمتر جایی را می‌توان یافت که نام و نشانی از سروده‌های شهریار در آن نباشد و شمار اندکی از مردم با سواد را می‌توان دید که بیتی، قطعه‌ای و غزلی از شهریار را بر لوح خاطر نسپرده باشند و این نشانه‌ای است از نفوذ معنوی کلام شاعر بر سراچه دل آشنا و بیگانه. 

نام «شهریار» فرزند نامدار تبریز سال‌هاست که از مرزهای ایران گذشته و در چهارگوشه گیتی هر جا که از ادب فارسی و زبان حافظ، سعدی و فردوسی سخن می‌رود از لاهور و کشمیر و پیشاور و کراچی تا مدرسه السنه شرقیه پاریس و مکتب شرقی و آفریقایی، از فرانکفورت و…تا راهروهای دانشگاه‌هاروارد، زبانزد پارسی‌شناسان است و دیر زمانی است که نام شهریار با حدیث ادب معاصر ایران عنای بر عنای می‌رود و شعر فارسی با دیوان و آثار شهریار پیوند استوار و ناگسستنی دارد. 

امروز به جرأت می‌توان گفت، «شهریار» یکی از برجسته‌ترین مظاهر جهان شعر و یکی از پرفروغ‌ترین ستارگان آسمان ادب ایران به شمار می‌رود و آنان که شعر شناسند آثار وی را از نظر رعایت نکات اخلاقی، عرفانی و برانگیختن غرور ملی، حسن میهن‌پرستی و نوعدوستی گل سرسبد ادبیات معاصر می‌دانند. 

ولیکن آنچه در این میانه گفتنی است، این است که «شهریار» نیز به مانند هر انسان اندیشه‌ورز در راستای آفرینش‌های هنری خود با افت و خیزهایی روبرو بوده و در گذرگاه حیات خویش فراز و نشیب‌های بسیاری را دیده و از پیچ و خم‌های دور و درازی گذشته تا راه خود را در جهت حرکت استکمالی و خلق آثار و سروده‌هایی جاودانه و ماندگار یافته است. 

شرح شورانگیز عشق

استاد ملک‌الشعرا بهار او را بداعت شاعری نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار عالم شرق می‌داند. 

سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار» فرزند «حاج میرآقا خشگنابی» که از وکلای درجه اول تبریز و از دانشمندان اهل قلم و ادب بود در سال ۱۲۸۶ شمسی هجری در تبریز متولد شد. 

مسقط الراس اصلی خانواده او قریه خشگناب در بخش «قره‌چمن» آذربایجان است، شهریار ایام کودکی را که مصادف با انقلاب‌های تبریز بود، در قرا شنگول‌آباد و قیش قرشاقو خشگناب به سر برد و خاطرات شیرین بسیاری از آن نقاط دارد. 

شهریار تحصیلات خود را با قرائت گلستان و نصاب در مکتب آن قریه و پیش پدر آغاز کرد و در همان اوان با دیوان حافظ که همواره در دسترسش بوده آشنایی پیدا کرد به طوری که می‌گوید «هر چه دارم از دولت حافظ دارم». 

بعد از گذراندن دوره سیکل در مدرسه متحده و فیوضات در سال ۱۳۰۰ به تهران رفت و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند و وارد مدرسه طب شد، پس از پنج سال تحصیل کمی قبل از اخذ دیپلم دکترا مدرسه را ترک گفت و مدتی در تهران بود تا اینکه بالاخره در سال ۱۳۱۰ وارد خدمت شد. 

شهریار بعد از ترک تحصیل به خراسان رفت و به خدمات دولتی پرداخت و در اداره ثبت اسناد نیشابور مشغول به کار شد و در آنجا نقاش بزرگ کمال‌الملک را ملاقات کرد و مثنوی معروف «زیارت کمال‌الملک» را سرود، سپس بعد از آن مدتی به تهران منتقل شد و پس از چند بار تغییر شغل و سمت در بانک کشاورزی به کار پرداخت، با آنکه این کار را هم دوست نداشت تا ایام بازنشستگی به همین خدمت مشغول بود. 

استاد شهریار در اوایل جوانی و آغاز شاعری «بهجت» و نیز «شیوا» تخلص می‌کرد ولی به علت ارادت قلبی و ایمانی که در همان کودکی و نوجوانی به خواجه شیراز داشت برای یافتن تخلصی درویشانه به دیوان حضرت تفالی زد و دوبار کلمه شهریار آمد: 

دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق حافظ

که چرخ این سکه دولت به نام شهریاران زد

غم غریبی و محنت چو بر نمی‌تابم

روم به شهر خود و شهریار خود باشم

«شهریار» در اندیشه، وجدان و احساس خویش صداقت و سادگی یک انسان برخاسته از روستا را داشت و از این پایگاه بی‌پیرایه، جهان پیرامون خود را می‌نگریست و در سال ۱۳۱۶ سه سال بعد از فوت پدرش سفری برای دیدار خویشاوندان به تبریز کرد. 

وی در سال‌های آخر دوران تحصیل در رشته پزشکی به دام عشق نافرجامی گرفتار آمد و این ناکامی موهبتی بود الهی که آتش درون و سوز التهاب شاعر را شعله‌ور ساخت و تحولات درونی او را به اوج‌های معنوی ویژه‌ای کشانید تا جایی که از بند علائق رست و در سلک صاحب‌دلان درآمد و سروده‌هایش رنگ و بوی دیگری یافت. 

شاعر در آغازین دوران جوانی به وجهی نیکو از عهده این آزمون درد و رنج برآمد و پایه هنری‌اش به سرحد کمال معنوی رسید. 

بت‌شکنی‌هایی که به تائب شدن وی انجامیده برای بسیاری ناآشناست

زاهدی، دوست استاد شهریار در مقدمه‌ای که در سال ۱۳۳۶ برای چاپ چهارم دیوان نوشته از این حالات روحی شاعر چنین یاد کرده است: 

«شهریار پس از درک این فیض عظیم به کلی تغییر حالت می‌دهد، از آن موقع به بعد پی بردن به افکار و حالات شهریار برای خویشان و دوستان و آشنایانش حتی من مشکل شده بود، حرف‌هایی می‌زد که درک آن‌ها به طور عادی مقدور نبود.» 

شهریار در قطعه مومیایی با زبانی سمبولیک، نشانه‌های کمرنگی از این حالات روحی و سیر و سلوک معنوی خود را منظر خواننده قرار داد و از نظر درک مفاهیم عرفانی این سروده رمزی خود نیز مقدمه‌ای بر آن نگاشته که شاید سالکان حریم عشق و معرفت را چون کلید کشف رمزی به کار آید. 

به هر تقدیر «شهریار» شاعری است یکه‌تاز در میدان توحیدی و وادی عرفان و خود با اشاره به سروده حافظ می‌گوید: «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.» 

در اشعاری چون صدای خدا، قیام محمد، مناجات، مولا علی و شریح قاضی، کاروان کربلا، هدیه عید غدیر، اسلام و خدمت اجتماع، جهاد عقیدت و… عمق اعتقادات شهریار را بر آنچه که خود به حق گفته می‌توان دریافت. 

لطف سخن استاد «شهریار» در چیرگی بی‌نظیر وی برای سرودن شعر به دو زبان دری و آذری، شهرت ویژه‌ای به این پیر استاد عرفان بخشیده و شهرتش از فراسوی مرزهای جغرافیای ایران، به سرزمین‌های دیگر ره گشوده، سخنان دل‌نشین‌اش روشنی بخش دل شیفتگان معرفت الهی گشته است و همین نکته است که «شهریار» را میان اقران و شاعران معاصر ایران ممتاز و بی‌نظیر کرده است. 

همنشینی و مجالست وی با زبده‌ترین هنرمندان معاصرش در دوره تحصیل در تهران همچون «ابوالحسن صبا»، «صادق هدایت» و نیز آشنایی با «نیما یوشیج» و «کمال‌الملک» همه و همه در شکل‌گیری شخصیت فکری وی مؤثر واقع شد به‌طوریکه شریعتی درباره استاد شهریار می‌گوید: «…کیست که بگوید ماه در کویر کبود و بی‌کرانه آسمان تنها نیست و در انبوه هزاران ستاره‌ای که وی را همواره در میان گرفته‌اند و همیشه در پی‌اش روانند غریب نیست، کو آشنایی ماه، کو خویشاوند ماه، اما ماه همدرد آشنایی دارد با او از یک نژاد نیست با او همخانه نیست، هر کدام، از آن دنیای دیگری هستند، دو بیگانه اما دو بیگانه همدرد و می‌دانیم که دو بیگانه همدرد از دو خویش بی‌درد یا ناهم درد با هم خویشاوندترند.» 

چقدر این شعر «شهریار» هیجان دارد، خطاب به نیما یوشیج شاعری که زبانش با زبان و سبکش با سبک شهریار بیگانه است، او کهنه سراست و این نوسرا، او از آذربایجان است و این از رشت دو چهره درخشان اما هر کدام از آن دنیای دیگر، هر کدام در صف دیگری، دو صف متقابل، متخاصم و متناقض با دیگری، اما این دو بیگانه هر دو در یک درد می‌گدازند در جان هر دو یک آتش افتاده و هر دو را یک شعله می‌سوزد: 

نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم

سرپیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم

«شهریار» پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اشعاری چون تشریف قبول و مقام رهبری با جان و دل همنوایی با انقلاب را آغاز کرد، چنانکه باز خود می‌گوید: «تا سال‌های آخر عمر هیچ‌گاه از جهاد قلمی باز نایستاده‌ام» و این هم‌عنانی را نیز باید در همان ایمان و اعتقادی وی به معارف اسلام و عرفان دانست. 

به دلیل خصوصیاتی که از شهریار یاد شد، مقام معظم رهبری که خود از فرزانگان عالم شعر و ادب و هنر است عنایت ویژه‌ای به استاد و شعر او داشته‌اند، معظم‌له در سخنان خود از شهریار به عنوان شهریار شعر و ادب ایران و بلبل داستان‌سرای غزل فارسی یاد کرده‌اند، وی را کسی دانسته‌اند که عاشق قرآن بود و قرآن مجسم و زنده را در انقلاب اسلامی و نظام اسلامی مشاهده کرد، به قطع و یقین عنایت ویژه رهبر فرزانه انقلاب به استاد به عنوان یکی از افتخارات عظیم و سرمایه گرانقدر در کارنامه این شاعر ثبت و ضبط می‌شود. 

هنر بزرگ شهریار گذشته از استادی در سرودن غزل، قصیده، مثنوی، قطعه و… در چهار مورد است، به عنوان نمونه مناجات «علی‌ای همای رحمت» در ابداع تابلوهای رنگین و توصیف دقیق شاعرانه از قبیل تخت جمشید، در استخدام استادانه زبان و اصطلاحات و تعبیرات عامیانه و زبان محاوره در شعر نظیر شاهکار آذربایجانی «حیدر بابایه سلام» و چهارم در ابداع و آفرینش آثار عاطفی بسیار عمیق مانند وای مادرم و قطعه حیدربابا. 

قطعه «حیدربابایه سلام» یا «سلام بر حیدربابا» از معروف‌ترین آثار شهریار است و هیچ یک از دیگر آثار اعم از غزلیات، قصائد، قطعات و تابلوی استاد به تنهایی این حد شهرت و قبول عام نیافته است. 

شاید این موفقیت بیش از هر چیز مرهون جاذبه فولکلوریک و قالب دل‌انگیز زبان مصطلح عامیانه و توجه و اقبال مشتاقانه آشنایان به زبان کنونی آذربایجان باشد و بدیهی است که برخورداری این قطعه از حد اعلای احساس، دلاویزی و از دل برآمدگی بر دلکش‌ترین و لطیف‌ترین تعبیرات، اصطلاحات، تخیلات خاطره‌انگیز و زندگی سرشار از لطف و صفای کودکی شاعر در دامن طبیعت که احساس مشابه در هر خواننده و شنونده‌ای بیدار می‌کند نیز در توفیق آن کاملا مؤثر بوده است. 

«حیدربابایه سلام» از احساس قوی و تاثری بی‌تکلف و تخیلی شیرین و برجسته بهره‌مند است و اگر چه به جامه فاخر زبان ادبی و مصنوع شعر کلاسیک و وزن عروضی آراسته نیست ولی در عوض به زبان دل مردم است که سرشار از هزاران اشاره و نکته باریک‌تر از مو و لبریز از بدایع، نکات، تعبیرات و نادرترین اصطلاحات محلی است، یعنی به زبانی که از هر زبان ادبی و شیوه‌های مصنوع آن رنگین‌تر و دل‌کش‌تر و در نتیجه برای عموم آشنایان به این لهجه اعم از عوام و خواص رساتر و دل‌انگیزتر است. 

ناگفته نباید گذاشت که برخلاف آنچه گروهی می‌پندارند، شعر استادانه سرودن بدین شیوه و نمایش هنرمندانه تخیلات و تاثرات با زبان طبیعی مردم و در قالب وزنی روان و گوارای هجائی به مراتب دشوارتر است و عرصه توفیقی بیش از آن که در سرودن قطعه «حیدربابا» نصیب شهریار شده است، متصور نیست. 

«سلام بر حیدربابا» شامل دو قطعه شعر منفصل است که قطعه دوم در واقع تجدید مطلعی از قطعه اول و مکمل و متمم آن به شمار می‌رود. 

هر دو قطعه از نظر زمینه، موضوع و مطلب از یک سرچشمه که تجدید و تثبیت خاطرات ایام کودکی و تجسم تصویر زندگانی ساده و شیرین و بی‌پیرایه دامنه‌نشینان کوه حیدرباباست سیراب می‌شود، با این تفاوت که نخستین قطعه سلام و پیامی است از دور و خاطراتی است آمیخته با حکایت شب هجران ولی قطعه دوم گله و درددلی است از نزدیک و گفتگو و پرس و جویی است که در میان حیدربابا و فرزند شاعرش می‌رود. 

در این قطعه افسانه‌ای تلخ و شیرین ساز می‌شود و از خاطرات روزهای بازگشت‌ناپذیر کودکی آنچه به حکم «از دل برود هر آنکه از دیده برفت» فراموش شده بود از فیض دیده بوسی و اشک نسیان‌زدای دیدار چهره از ورای حجاب مرور زمان ظاهر می‌سازد. 

شهریار در بند ۷۲ قسمت نخستین (حیدربابایه سلام) از کوه محبوب خواسته بود که طنین صدای او را به آسمان‌ها و آفاق جهان منعکس و منتشر سازد و حیدر بابا نیز این خواهش را اجابت می‌کند و بانک حیدربابای فرزندش را زبانزد عام و خاص می‌کند. 

ولی نباید گمان کرد که استاد بدین مناسبت مدیون حیدرباباست، بلکه در حقیقت شهریار است که حیدربابا را از حضیض گمنامی به اوج نامداری رسانیده و قرض‌دار خود ساخته است. 

نخستین شعر شهریار در سن چهار سالگی به زبان مادری شاعر با این مضمون «روقیه باجی، باشیمین تاجی، اتی آت ایته، منه وئر کته» سروده شده است و دیوان نسبتا کامل وی با مقدمه ملک‌الشعرای بهار در سال ۱۳۱۰ شمسی به چاپ رسیده است. 

در سال ۱۳۳۳ مرگ مادر عزیزش او را داغدار می‌ند، کسی که نخستین چکامه‌ها و لطافت شاعری را در وجود او می‌نهد چندان که خود استاد نیز در این باره اعتقاد داشت که نخستین خشت این عمارت عظیم را مادرش با ترانه‌های ترکی که در کودکی برای او می‌خوانده نهاده است. 

تلخ‌ترین خاطره او در زندگی همین جدایی است و استاد در رثای او شاهکار ماندنی «‌ای وای مادرم» را می‌سراید، پس از فوت مادر راهی دیار تبریز می‌شود و در آنجا با نوه عمه‌اش ازدواج می‌کند و در منزلی که با کمک خواهرش و وام بانکی خریداری می‌کند، سکنی می‌گزیند. 

وی علاقه‌ای مفرط به موسیقی و خوشنویسی داشت و در جوانی سه‌تار می‌نواخت، آن‌گونه که استاد بی‌بدیل، ابوالحسن صبا را متاثر می‌کرد، چنانکه گفته است: 

شرح شورانگیز عشق شهریار

در غزل می‌پیچد و سیم سه‌تار

سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر، یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است، از این رو شعر او برای همگان مفهوم و مانوس و نیز موثر است. 

از خصوصیات بارز شعر این استاد گرانمایه انتخاب و استخدام لغات و تعبیرات عامیانه و پیاده کردن آن‌ها در شعر است، این شاعر گرانقدر در زمان حیات خود پذیرای بسیاری از شیفتگان ادب و هنر از اقصی نقاط ایران بودند که به دیدار ایشان می‌رفتند تا محضر این استاد مهربان، رئوف، باایمان و ساده‌زیست را درک کنند و از وجودش که سال‌ها درویشانه زیسته بود، بهره‌های فراوان ببرند. 

استاد شهریار در طول حیات پربارش با سرودن ده‌ها غزل، قصیده، قطعه و مثنوی به زبان‌های فارسی و آذری درخششی نوین در ادبیات معاصر این مرز و بوم ایجاد کرد. 

منظومه ترکی «حیدربابایه سلام» اثر بی‌نظیر این شاعر بزرگ به عنوان یک شاهکار ادبی مورد توجه ادب دوستان قرار گرفته و تاکنون به بیش از ۹۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. 

شهریار به مذهب تشیع و پس از آن به انقلاب اسلامی دلبستگی عارفانه و شاعرانه خاصی داشت و این دلبستگی علت اصلی مظلومیت او در میان شاعران مسلمان و دگراندیش بود، اما شهریار با آثاری که از خود برجای گذاشت به هر دو گروه نشان داد که سیر صعودی را از زمین به آسمان آغاز کرده بود که مذهب تشیع و انقلاب اسلامی همچون دو بال به یاری او شتافتند. 

قدرت شعری شهریار در دو قطعه معروف «مرغ بهشتی» و «هذیان دل» به حد زیبایی جلوه کرده است. 

استاد سخن معاصر، بیش از ۲۸ هزار بیت شعر به زبان فارسی و در حدود ۳ هزار بیت به زبان ترکی آذری سروده است، شهرت وی مرزهای داخلی کشورمان ایران را در نوردیده و اکنون در اغلب کشورهای جهان شخصیتی شناخته شده است به طوری که اکنون در جماهیر ماورای قفقاز و آسیای مرکزی خیابان‌ها، سالن‌های نمایش، پارک‌ها و دیگر اماکن عمومی به نام «شهریار» نام‌گذاری می‌شوند و در حال حاضر منظومه «حیدربابایه سلام» در اکثر دانشگاه‌های جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده آمریکا مورد بحث رساله دکترای قرار گرفته است و برخی از موسیقیدانان همانند «هاژاک» آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی برای آن ساخته است. 

استاد مسلم شعر فارسی سرانجام در آذر ماه سال ۱۳۶۶ به علت بیماری ریوی به بیمارستان مهر تهران منتقل شد و سرانجام نیز همچون زندگی آکنده از غربتش در ۲۷ شهریور سال ۱۳۶۷ در بیمارستان مهر تهران همچنان‌که خود گفته بود؛ 

شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر

این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا

تنها و غریبانه غزل هجرت ابدی‌اش را سرود و جان قدسی‌اش از کالبد تنش به سرای دوست پر کشید، به دیار باقی شتافت و پس از تشییع در تهران با حضور ده‌ها هزار نفر در مقبرةالشعرای سرخاب تبریز به آغوش خاک سپرده شد. 

شهریارا

تو به شمشیر قلم در همه آفاق

به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

شهریار تنها یک شاعر غزلسرا یا قصیده سرا نبود، او زبان گویای مردم آذربایجان و آئینه احساسات پاک و بی‌غش آذربایجان است، آوازه بلند شهریار و شعرش و مهم‌تر از همه سبک نوین شعری شهریار حتی اکنون بعد از گذشت بیش از دو دهه از درگذشت او مرزهای جغرافیایی را در نوردیده و حصار زبان‌ها و لهجه‌ها را هم شکسته است. 

تا آنجا که ترجمه‌های غیرآذری «حیدربابایه سلام» و دیگر اشعار نغز و ملیح شهریار، گوش‌ها، قلب‌ها و احساسات هر شنونده بیگانه را نیز به نشاط و تحرک و واکنش وادار می‌سازد، اما ملاحت زبان آذری به ویژه در شعر شهریار چیز دیگری است و قطعا کسی که به این زبان آشنا نباشد، نمی‌تواند احساسات و روحیات شعر شهریار را تمام و کمال درک کند. 

کار شهریار اما به همین جا ختم نمی‌شود، ارادت او به خاندان اهل بیت و عصمت و طهارت (ع) نیز بسیار گویاتر از آن است که در متون ادبی به دست فراموشی سپرده شود، او با غزل زیبای «علی‌ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» اوج ارادت خویش به آستان ولایت را یادآور شده و با الهام از آثار حافظ شیراز غزلسرای قرن هشتم، خود را عاجزتر و ناتوان‌تر از آن می‌داند که بتواند بر آستان مولا علی (ع) مدح و تمجیدی شایسته‌تر و برزانده‌تر به سراید و مدح شایسته‌تر را به لسان غیب واگذار کرده و نوا در می‌دهد: «که لسان غیب بهتر بنوازد این نوا را» 

شعر شهریار هرگز از ارزش‌های دینی و ملی نیز خالی نیست، او متبحرانه توانسته است پا به پای انقلاب اسلامی به تحولات و انقلابات درونی مردم نیز پاسخی در خور دهد. 

شعر «یا علی! باز از خدا دستی به همراه بسیج» اوج مهارت شهریار در ارائه تصویری تلفیقی از مکتب و انقلاب است. 

و این‌گونه است که در بیت بیت اشعار شهریار می‌توان رگه‌هایی از خلاقیت، نوآوری آمیخته با احساس و عشق به مام میهن مشاهده کرد. 

گواه این گفته را می‌توان در کلام دکتر مهدی الهی قمشه‌ای جستجو کرد استاد که به چند زبان بین‌المللی تسلط دارد در همایشی که چند سال پیش در دانشگاه تبریز و با هدف بررسی و تحلیل شعر شهریار ترتیب یافته بود چنین ابراز کرد: «هر چند بنده به زبان آذری آذربایجانی تسلط ندارم و با وجودی که چند ترجمه حیدربابا را مطالعه کرده‌ام اما احساس می‌کنم که نمی‌توانم حال و احساس شهریار و مردم آذربایجان را در این ترجمه‌ها احساس کنم، به نظرم زبان آذربایجانی به طور اعم و شعر شهریار به طور اخص بسیار غنی‌تر و فراتر از آن است که بتوان تمام مضامین و مفاهیم مورد نظر سرآینده شعر و قوم متعلق به شاعر را درک کرد.» 

شهریار با منظومه ماندگار حیدربابا که با شاه بیت «حیدربابا ایلدیریملار شاخصندا/ سئل لر سولار شاققیلدیوب آخاندا» آغاز می‌شود؛ به فتح قلوب می‌پردازد، آنگاه خلعت شهریاری شهر معاصر فارسی را به تن کرده و در غزلسرایی، اشعاری بی‌همتا و ماندگار آمیخته با الحان موسیقیایی می‌سراید تا آنجا که شادروان استاد بنان خواننده شهیر ایرانی و استاد زنده یاد روح‌الله خالقی آهنگساز بر شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» جاودانه‌ترین نغمه‌های احساسی را پیوند می‌دهد. 

خلاصه اینکه شهریار موفق شد بعد از سال‌ها و قرن‌ها ایجاد افتراق و اختلاف بین ملیت آذربایجانی و ایرانی و بیگانگی فرهنگ و ادبیات این دو نسبت به هم، پیوندهای دوستی آن‌ها را بر پایه شعر بنیان نهد و پل‌های وحدت و مودت و ارتباط را بین دو سرزمین جدایی‌ناپذیر ایران و آذربایجان با پیشینه‌های قدرتمند از کاخ‌های استوار فرهنگ و شعر و ادبیات موسیقی ایجاد کند. 

شهریار چه در دوران معاصر و چه در سال‌ها و قرن‌های آینده به خاطر تبحر و ذوق هنری‌اش، شهریار ملک سخن لقب گرفته و افتخار هر آذربایجانی و ایرانی است. 

او همزمان به فتح قلوب همه انسان‌های پاک سیرت و نیک سرشت موفق شده، آنچنان که بنا به گفته خویش شهریارا، تو به شمشیر قلم در همه آفاق/ به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی. 

اشعار استاد شهریار در وصف قنوت مقام معظم رهبری

آذربایجان که همواره مدافع هویت و اصالت ایرانی و ایرانیان بوده است بزرگان و فرزانگان آن پرچمدار این جبهه دفاع بوده‌اند. استاد شهریار در شعر و ادب معاصر آذربایجان از جمله این فرزانگان است که با شعر و ادب به مصاف نبرد با بیگانگان و بیگانه‌گرایان آمد. 

استاد شهریار توفیق آن را داشت تا در ایام پرافتخار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با زبان گهربار خود را در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی گهرفشانی کند. چنان‌که خود گفته است: 

«الحمدلله، الهام شعری، و زبان الکن هنوز هست. و از زمان انقلاب به این طرف هم از جهاد قلمی، یک لحظه من باز نایستاده‌ام…» 

و همین شاعر پرآوازه در تعریف شعر و شعر شاهکار مردم می‌گوید: 

حقیقت شعر، حرفی است که از دل بر بیاید و در دل بنشیند من در این دوره انقلاب، از این شعر، شاهکارتر ندیدم که، این جمعیت یک‌دفعه فریاد می‌زنند: 

خدایا. خدایا. 

تا انقلاب مهدی

خمینی را نگهدار

شاید این شعر، صدها بار مرا منقلب کرده است که هیچ غزلی این تأثیر را در من نداشته است. 

ارادت استاد شهریار به امام خمینی، یا به تعبیر او «رهبر کبیر» و «خمینی بت‌شکن» در غزلی زیبا به استقبال از غزل حافظ است، آشکار می‌شود: 

«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت.» 

حافظ

آبی که خاک کشور ما در میان گرفت

خاکش جواهری است که در پرنیان گرفت

بنشان غبار فتنه که این نوبهار عشق

چون ابر انقلاب به سر سایبان گرفت

جان‌بخش بود باد بهارش به کوه و دشت

هر جا گذشت سبزه بجنبید و جان گرفت…

سیمرغ دین به کوری اسفندیار کفر

پرورد رستمی که کمین و کمان گرفت

خواهم شدن بنعره، به خاک حکیم طوس
کان ژنده‌پیل زنده شد و هفت خوان گرفت

این «رهبر کبیر»، «خمینی بت‌شکن» 

خط امان خود از «امام زمان» گرفت

سر پنجه «ولی» است کزین آستان برون

بیخ گلوی فتنه آخر زمان گرفت…

در بیت پایانی این غزل زیبا هم می‌گوید: 

طفلانه رفت بر در میخانه «شهریار» 

امّا پیاله از کف پیر مغان گرفت

«امام خمینی» احیاگر ایران و ایرانی، اسلام و مسلمانی بود نفس گرم مسیحایی او در کالبد خشکیده ایرانیان چنان جانی و قدرت و شوقی بخشید که قدرتمندان و قلدران در پیشگاهش سر تسلیم و ذلت سائیدند. 

در جنگ نابرابری که علیه انقلاب اسلامی به راه افتاد استاد شهریار نظاره‌گر چیره‌دست قدرت و شوکت و عظمت ایران و ایرانیان عزیز به رهبری رهبر کبیر عزیزش است. در منظر شهریار انقلاب اسلامی، حضرت امام، دفاع مقدس، شهدا ویژگی‌های مجد و عظمت و هویت ایران و ایرانی است. 

در قصیده‌ای دیگر در وصف «خمینی بت‌شکن» می‌گوید: 

دل که خط امام دلبر اوست تاج هر افتخار بر سر اوست

چه امامی که مؤمن و کافر 

سر فرود داشته به محضر اوست

چون صلاﺓ خدا عمود الدین این ستونی که چرخ خیبر اوست

آری آفاق را به پشت دو تا سر تعظیم در برابر اوست

چرخ هر انقلاب اسلامی

از امام و امام محور اوست

استاد شهریار را با رهبر معظم انقلاب آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت ایران- هم الفتی دیرینه بود. در وصف قنوت نماز وی می‌گوید: 

در رکوع و سجودِ خامنه‌ای 

من هم از دور سرنگون دلم

خاصه وقتِ قنوت او کز غیب

دست‌ها می‌شود ستون دلم

او به یک دست و من هزاران دست

با وی افشانم از بطون دلم

عرشیان می‌کشند صف به نماز

از درون دل و برون دلم

من برونی نیم، خدا داند

کاین صلا خیزد از درون دلم

و یا شهریار سلک سخن در سال آخر عمرش در قصیده‌ای دیگر با عنوان شهید زنده که با بیت زیر آغاز می‌شود. 

جهاد عشق نو پیروزی است پایانش

که سایه‌پرور سیمرغ پور دستانش

ضمن وصف مقام شهدا در ابیات پایانی می‌گوید: 

نظر به چشم یتیمان نمی‌کند طاغوت

ببین چه می‌کند این سیل اشک و طغیانش

گو شهریار همه ناتوان مبین خود را

که ناتوانی ما هم خداست تاوانش

شهید زنده‌ی ما خود رئیس‌جمهوری است

که دست داده به قرآن که جان به قربانش

سخن‌سرای سترگ و پاک‌روان ما هنگامی که رشادت و شجاعت دلاورمردان سرزمینش را در عرصه دفاع از خاک مقدس ایران به نظاره می‌نشیند چه زیبا می‌ستاید و می‌سراید: 

سلام‌ای جنگ‌جویان دلاور

نهنگانی به خاک و خون شناور

سلام، ای صخره‌های صف کشیده

به پیش تانک‌های کوه پیکر

استاد شهریار رزمندگان اسلام را با مجاهدین صدر اسلام مقایسه کرده و می‌گوید: 

صف جنگ و جهاد صدر اسلام

صفِ عمّار یاسر، یا که اشتر

به قرآن وصف او بنیان مرصوص

صف مولا علی، سردار صفدر

صفی کانجا به فرمان نیست گوشی

مگر گوشی که با فرمان رهبر

در این کارزار شهادت مؤمنینی است زیبنده سروران الهی، که استاد شهریار زوایای ملکوتی آن را می‌شکافد خود در تشریح این مقام گفته است: 

«در پایه چهارم جهان عقل، که اسمش «جنﺔُالحاوی» است، آنجا دیگر مقام انسان تمام می‌شود و جهات این قضا را می‌بیند، آنجا می‌بیند که آفرینش دایره‌ای است محدود به عرش خدا، آنجا نور الاهی را، آنان آن‌طور می‌بینند که ما اینجا نور آفتاب را می‌بینم». 

در آن عرصه که نه چشم است و نه گوش

نبیند چشم دل جُز روی دلبر

شما را با لقاءالله، پیوست

سر دست است و هر آنی مُیسر

هنیاً لک، که در یک طرفﺔالعین

به طوبی می‌چمی و آب کوثر

در قصیده سلام شهریار شهادت جایگاه ویژه‌ای دارد، بهشت زهرا که به تعبیرش بهشتی هست از زهرا به تهران لاله‌زار شهداست: 

بهشتی هست، از زهرا به تهران

که هر دم لاله‌ای می‌کارد احمر

رجایی‌ها، در آنجا، باهنرها

مفتح‌ها، شریعت‌ها، مُطهر

مجاهد آیت‌الله طالقانی

به نستوهی و بستیزی، ابوذر

بهشتی شاهِ مظلوم شهیدان

به هفتاد و دو تن کانون گوهر

چه چمران و چه فلاحی و یاران

همه سر کرده و سردار و سرور

شهیدان جهاد و جبهه جنگ

چمن‌های خزان، گل‌های پرپر

استاد شهریار بین شهدای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی تفاوتی قائل نیست یاد آنان را گرامی می‌دارد و می‌گوید: ادامه قصیده خود یاد استاد کامران نجات‌اللهی

جوانانِ شمار از اختران بیش

پسر چون ماه و چون خورشید دختر

نجات‌اللهی یک گل، دست یک حور

کزو شد شیعه و سنی برادر

در چنین بوستانی است که به مشام بوی مشک و عنبر می‌آید: 

بدین خون‌ها، بهشتی، آبیاری است

که طوبا پرورد، پر شاخ و پر بر

مشام جان مُعطر کن از آن خاک

ببوی آنجا شمیم مشک و عنبر

حماسه هویزه و شهادت علم‌الهدی و یارانش از برگ‌های پر افتخار تاریخ ایران است در تشریح این بیت: 

سلام‌ای کربلای خون، هویزه

حسینت بود، با یاران دیگر

گفته است: حقیقت اینکه، آن شب، آن جوان پاسدار که تعریف می‌کرد و می‌گفت، تنها من ماندم، حسین نامی را تعریف می‌کرد. از آن شب، من یک دقیقه فراموش نکردم همیشه جلوی چشمم هست: 

سلام، ای کربلای خون، هویزه

حسینت بود، با یاران دیگر

به خون آغشتگانی بی‌سر و دست

ردیف قاسم و عباس و اکبر

استاد شهریار در این قصیده فاخر ضمن آنکه تمام رزمندگان را می‌ستاد در وصف خلبانان شجاع می‌آورد: 

سلام، ای شاهبازان شکاری

هوا نیروزِ خونین یال و شهپر

به گاه صید، شاهینی سبکبال

به قاف قرب، عنقایی موقر

چو کشتیِ فضایی اژدرانداز

به خصم کافر اندازید اژدر

به چشم دشمنان، شهباز و شاهین

به چشم دوستان، کبک و کبوتر

و یا در وصف پیر دلیران بسیجی مجاهد گفته است: 

سلام‌ای پیرمردان مجاهد

دل از جا کنده، همپای پیمبر

به جبهه، خود، حبیب بن مظاهر

به پشت جبهه سلمان و اباذر

و یا شیرزنان مبارز را با حضرت زهرا (ع) و زینب مقایسه کرده و از مجاهدات خاموش آن‌ها در کمک‌رسانی به جبهه و خطاب به آن‌ها می‌گوید: 

ربابا، فرصتی با گریه هم نیست

سرِ قنداقه‌ی خونین اصغر

استاد شهریار ملت ایران را مردمی متحد و منسجم در صحنه‌ی دفاع از ایمان و کیان می‌داند که در صحنه‌های پرخطر چون سیل خروشانند: 

به جنگل مانی، از افشان و انبوه

به توفنده درختان قناور

به تصریح صحیح شهریار مردان و زنان ایران غیور و دلیرند: 

اگر مردی، وگر زن، شیرگیری

هژبران را، چه جای ماده و نر

در ابیاتی دیگر شهریار با سلام و تحیت به برشماری نیروهای سپاه اسلام می‌پردازد که همچون انگشتان یک دست مشتی شده برای کوفتن بر سر دشمن: 

سلام، ای ارتش جانباز اسلام

به سر، با هر صف سرباز و افسر

اگر ژاندارمری، یا شهربانی

وگر مجریّ و برّی، یا همافر

مجهز با جهاز عشق و ایمان

هنرآموز یاران هنرور

بسیجی پروانید و عشایر

که این خورشید باید ذره‌پرور

که پنج انگشت خود، مشتی بسازید

پی کوبیدن صدام کافر

در قصیده شاعر «شمع جماران» نگین خاتم ایران و انقلاب حضرت امام است، خط او صراط مستقیم، انقلاب است: 

سلام، ای پاسدار کعبه عشق

حریم عشق را چون حلقه بر در

به جان، پروانه شمع جماران

به دل، گرم طواف حج اکبر

و یا: 

خط رهبر، صراط مستقیم است

نه راه باختر بویی نه خاور

قصیده سلام شهریار در ابیات پایانی خود سخن از گم‌گشته‌ای دارد که همه منتظر اویند: 

نویدت می‌دهم، مهدی موعود

سرافشانیش و بفشاریش در بر

ولیکن لطف حق، با شرط تقوی است

ظهورش را تویی مصداق و مظهر

خدا ارث زمین با صالحان داد

سرآید قصه فرعون و قیصر…

شما کل‌العجب خواهید دیدن

همان فرمایش مولا به منبر

شهیدان سر بر آرند از دل خاک

عزیزان بازیابی در برابر…

ظهور مهدی موعود خواهید

دل بشکسته، با این حال مُظفر

خدایا، نایب مهدی رساندی

به مهدی هم رسان احسان به آخر

سلام‌ای لشگر اسلام پیروز

تو را هر دو جهان باید مُسخر

خدایت وعده فتح و ظفر داد

تو هم مستضعفین خواهی مُظفر

تو هم با خون پاکان شهریارا

بشوی اوراق از این دیوان و دفتر

شهریار شیرین سخن در شعری دیگر که هدیه به جانبازان خاصه نیروی هوایی است در وصف دلیرمردان خلبان می‌سراید: 

ای به عرش برین سرافرازان 

پیش پای خدا سراندازان

شمع محراب چرخ جانبازی 

وه چه پروانگان و جانبازان

ای شما نیروی هوائی ما 

نخبه شاهین و طرفه شهبازان

پیشتاز قیام اسلامی 

انقلاب از شما چنین تازان

نازنین مهره‌های شاه‌انداز

نرد عشق از شما بود تازان…

حمله آخری بیاغازید 

که شمائید حمله آغازان

ابرهای کثیف بشکافید 

رعد و برقی به غُرش‌اندازان…

دگر امسال، سال پیروزی است 

طی طومار صحنه‌پردازان

مژده‌هایی است با سبب‌سوزان

معجزاتی است با سبب‌سازان

«مار میت اِذ رمیت» می‌شنوی 

از کماندار ناوک‌اندازان

شهریار با تمام وجود چنان به سربازان و فداکاران جانباز ایران اسلامی عشق می‌ورزد که اشک شوق و چکامه خود را نثار بوسه‌های چکمه سربازان می‌کند: 

اشک شوق و چکامه‌ها بزنید

بوسه بر چکمه‌های سربازان… 

همو در غزلی دیگر با عنوان «توفیق شهادت» از مرام دل و رام دل سخن می‌گوید: 

دنیا چگونه رام شود با مرام دل

او، رامِ خود نبوده چگونه است رام دل

خون می‌مکد دل از تو و خون می‌فشاردت

تن چاهی و تلمبه‌ی خونی به نام دل

جام دلت چگونه دهد مستی شراب

خم فلک نریخته جُز خون به جام دل

لیکن مقیم قاف ولایت که می‌شوی

سر می‌کشد به عرش بر نیت مقام دل

مولا مدد کند تو هم آن ذوالفقار دین

بر می‌کشی به عزم جهاد از نیام دل

گر همتت به بال شهادت پریدن است

بومت شود همای سعادت به بام دل

و چه زیبا ادامه می‌دهد: 

آن کام دل به جنت و اینجا به خاک و خون

خفته است آرزوی رسیدن به کام دل

با انتقال روح به جنات جاودان

خواهی گسیدن از تن خود انتقام دل

تصویرگر این دل‌نامه شهادت، غزل خود را با دانه‌های اشک مزین می‌کند: 

توفیق، گرچه طایر عرشی است، شهریار

گاهی فتد به دانه اشکی به دام دل

آشنایی با مقبرةالشعرای تبریز

کوی‌ها و محله‌های قدیمی تبریز از دیرباز محل و ماوایی برای سالکان حق و شاعران نام‌آور بوده است و بی‌تردید تبریز به خاطر جای دادن عارفان و شاعران صاحب‌نام در دل خود، جایگاه ویژه‌ایی را در بین شهرهای دیگر کشورمان دار است. هر چند برخی از آنان تبریزی یا آذربایجانی الاصل نبوده‌اند اما با این حال هر کدام به علتی به تبریز گذری داشته و به مرور زمان شیفته آن شده و در این مکان ساکن و طبق وصیت‌شان در تبریز به خاک سپرده شده‌اند. 

کوی سرخاب به جهت انتساب به شاعران نامی، ارج و قرب بسیاری در بین مردم داشته است به طوریکه زندگی در آن و حتی دفن شدن در این کوی معروف، آرزوی بسیاری از بزرگان محسوب می‌شد. 

وجود اماکن، بناها، تکیه‌ها و مقابر معروفی چون ربع رشیدی، تکیه حیدر، بقعه عون بن علی، بقعه سید حمزه، صاحب الامر و سید ابراهیم یا حظیره بابا حسن، حظیره بابا مزید، صفوةالصفا و مقبرةالشعرا به تقدس و معروفیت آن افزوده است. 

از مقبرةالشعرا یا آرامگاه شاعران در سرخاب تبریز تا قبل از قرن هشتم نامی برده نشده است. قدیمی‌ترین کتبی که نام مقبرةالشعرای تبریز را به صراحت نوشته است، تاریخ گزیده و نزهةالقلوب حمدالله مستوفی است که در سال‌های ۷۳۰ و ۷۴۰ هجری قمری تالیف شده است. 

باید گفت که نام مقبرةالشعرا سرخاب ظاهرا پس از دفن شدن شاعران معروف قرن ششم مانند خاقانی و ظهیر و شاعرانی که بعد از آن‌ها در آنجا دفن شده‌اند در کتب تاریخ و تذکره آمده و رفته رفته معروفیت یافته است. 

شهر تبریز پس از آنکه در قرن ششم مرکز حکومت اتابکان آذربایجان شد پناهگاه شاعرانی که زندگی آرام و آسوده‌ایی را دور از جنگ و نزاع می‌جستند گردید، خاقانی و ابوالعلا و فلکی از شروان و گنجه، ظهیر فاریابی و شاهپور نیشابوری از خراسان به تبریز آمدند و در این شهر ساکن شدند و پس از مرگ، یکایک آنان در حظیره مخصوصی دفن شدند که این حظیره را در تاریخ و تذکره‌ها به عنوان مقبرةالشعرا یاد کرده‌اند، شاعران دیگری نیز از عهد ایلخانیان تا ایلکانیان و دوره آق قویونلو در تبریز بودند و یا از نقاط دیگر به تبریز آمده و در این شهر در گذشته‌اند که غالبا در همین حظیره و در جوار خاقانی مدفون هستند. 

مقبرةالشعرا قبلا با نام‌های حظیرةالشعرا، حظیرةالقضاه، قبرستان سرخاب معروف و مشهور بوده است اما متاسفانه گذشت روزگاران و مهم‌تر از آن حوادث طبیعی چون سیل و زلزله، شکل ظاهری آن را از بین برده و آثاری از مقابر این بزرگان بر جای نمانده است. چنانچه طباطبایی صاحب کتاب اولاد اطهار که در سال ۱۲۹۴ هجری قمری تالیف شده، نوشته است که به علت زلزله‌های بسیار مخصوصا زلزله سال ۱۱۹۳ و بعد از آن در سال ۱۱۹۴ آثاری از آن به جای نمانده است. 

محقق بزرگوارجناب آقای عزیز دولت‌آبادی در مقاله زلزله‌های تبریز درباره مزارات مقبرةالشعرا نوشته‌اند: با کمال تاسف از مزارات شهریاران شعر و ادب فارسی مثل خاقانی شروانی، اسدی طوسی، ظهیر فاریابی، مجیرالدین بیلقانی، حکیم قطران تبریزی، شاهپور بن محمد اشهری سبزواری، خواجه همام تبریزی و… کوچک‌ترین نشانه و اثری نمی‌یابی. 

بنای یادبود

عظمت و تقدس خاک سرخاب به جهت عارفان و شاعرانی که در آن مدفون هستند و نام ظاهری مقبرةالشعرا که اثری از وجود خارجی آن نبود، جرقه‌ایی بود برای ساخت بنای یاد بود این شاعران و عارفان سترگ، از این رو در شهریور ماه ۱۳۵۰ هجری شمسی آگهی دعوت به مسابقه طرح یاد بود مقبرةالشعرا به روزنامه‌های کیهان و اطلاعات و مجله یغما فرستاده شد و پس از طی مراحل اداری بالاخره طرح پیشنهادی آقای مهندس غلامرضا فرزانمهر انتخاب و عملیات عمرانی آن آغاز گردید. 

اکنون تحت لوای جمهوری اسلامی ایران و به همت شهرداری تبریز و اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان‌شرقی این مجموعه فرهنگی پذیرای میهمانان و گردشگران از داخل و خارج کشور می‌باشد. 

به تبریز ار شوی ساکن زهی دولت زهی رفعت

به سرخاب ار شوی مدفون زهی روحا زهی راحت

و اما یک تأمل

سرزمین ایران در تمام اعصار، مهد پرورش و بالندگی شاعران و عارفان بسیاری بوده است. به جرأت می‌توان گفت که این سرزمین، موعود و قبله‌گاه بیشتر عارفان و سالکان در قرن‌های گذشته بوده و تاثیرش را بر شاعران و عارفان سرزمین‌های دور و نزدیک نیز گذارده است. 

در هر گوشه از این مرز و بوم، بقعه یا مزاری از عارف یا شاعری نامدار می‌توان جست که بوی عبیر و عنبر، بر خاکش پراکنده و عشق و معرفت را در کالبد مردمانش دمیده است. 

بدون شک تبریز به‌دلیل جای دادن به عارفان و شاعران بی‌شمار از این حیث بسیار غنی و پربارتر است و امروزه در دشت سرزمین ایران کمتر جایی را می‌توان یافت که نام و نشانی از سروده‌های شهریار در آن نباشد و شمار اندکی از مردم را می‌توان دید که بیتی، قطعه‌ای یا غزلی از این شاعر معاصر پرآوازه را بر لوح خاطر نسپرده باشد و این نشانه‌ای است از نفوذ معنوی کلام شاعر بر سراچه دل آشنا و بیگانه. 

پس شهریار و در کل مقبرةالشعرا، تنها متعلق به تبریز و ایران نیست بلکه مقبرةالشعرا و شهریار متعلق به کل جهان است و این اهمیت و جایگاه ملی مقبرةالشعرا به عنوان یک مکان تاریخی و فرهنگی، توجه مضاعفی را از سوی دولتمردان می‌طلبد. 

و اکنون که آذربایجان از پایگاه شایسته و پیشینه درخشان خود فاصله گرفته بر تمامی مسوولان دلسوز، اندیشمندان، نمایندگان مجلس و علاقمندان به این خطه، فرض است تا با همفکری و تلاش و مجاهدتی مضاعف، مسیر گمشده توسعه فرهنگی استان را بازیافته و آن را در مسیر احیاء مجد و عظمت گذشته خود یاری دهند. 

به هر حال همچنان‌که وحید و ام‌البنین حسین‌زاده در کتاب مقبرةالشعرای تبریز آورده‌اند: اینکه شاعران مدفون در مقبرةالشعرا، خفتن در جوار شهریار را بیشتر برای خود مایه مباهات می‌دانند یا شهریار برای آرام گرفتن در معروف‌ترین مقبرةالشعرای ایران بر خود می‌بالد دقیقا نمی‌توان گفت اما در هر صورت، تبریز برای داشتن این همه گوهر گرانبها در خاک عنبرینش می‌بالد و افتخار می‌کند. 

در خاتمه باید گفت که شهریار ملک دل در آخرین لحظات حیات این دو بیت از اشعار خود را زمزمه کرد و جان سپرد: 

ای مظهر جمال و جلال خدا

علی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

از شهریار پیر زمینگیر دست گیر

ای دستگیر مردم بی‌دست و پا علی

منبع: فارس