حمیدرضاحسینی: تصور موزه‌ای که ۲۶۰ هکتار وسعت داشته باشد، ساختمان‌هایش میان انبوه درختان جنگل پنهان شده باشند

در هر گوشه‌اش زنان روستایی مشغول پخت و پز غذاهای محلی باشند، راهنمایانش لباس پدربزرگان و مادربزرگان خویش را به تن کرده باشند، صدای نهر آب و نغمه پرندگان موسیقی دائمی‌اش باشد و مرغان و ماکیان از این‌سو به آن‌سویش جولان دهند، چندان ساده نیست.  ما دیرگاهی است به موزه‌های سوت و کور در فضایی بسته و اغلب نیمه تاریک عادت کرده‌ایم: از دست زدن به آثار خودداری فرمایید، از محدوده تعیین شده عبور فرمایید، لطفا سکوت را رعایت کنید، پیش از ورود، وسایل خود را تحویل دهید، عکاسی و فیلمبرداری اکیدا ممنوع و ...

درگوشه‌ای از جنگل‌های سراوان گیلان، موزه‌ای برپاشده تا  خرق عادت کند؛ نامش موزه روستایی گیلان است و سبب بنیادش زلزله ویرانگر رودبار و منجیل در سال ۱۳۶۹ خورشیدی. وقتی شوک ناشی از آن فاجعه دهشت بار فروخوابید، گروهی از پژوهشگران دانشگاه‌های تهران و گیلان مأمور شدند تا پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زلزله را در روستاهای آسیب دیده بررسی کنند. سرپرستی این گروه برعهده «محمود طالقانی» استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران بود که حالا با گذشت ۱۸ سال از آن روزها می‌گوید: «در خلال مطالعاتمان متوجه این واقعیت تلخ شدیم که روند تخریب میراث مادی و معنوی روستاهای زلزله زده - همچون دیگر نقاط ایران- سال‌ها پیش از زلزله آغاز شده و گاه عوامل طبیعی مانند سیل و زلزله و توفان، این روند را تشدید می‌کنند.»

او می‌افزاید: «در عین حال بعد از چند ماه تحقیق و بررسی به این نتیجه رسیدیم که حفظ میراث روستاهای گیلان در جای خودش عملا غیرممکن است و تجربه اروپا نیز این کار را نشدنی می‌دانست.» از این‌رو ایده بنیاد یک موزه روستایی (اکو موزه و  موزه فضای باز) برای حفظ و نگاهداری میراث فرهنگی و معماری روستاهای گیلان شکل گرفت و پس از عبور از پیچ و خم نظام بوروکراتیک کشور جامه عمل به‌خود پوشید.

تجربه‌های اروپایی

موزه‌های روستایی در اروپا پیشینه‌ای دیرینه دارند. به گفته طالقانی «نخستین موزه‌های روستایی بیش از ۱۰۰سال پیش در سوئد ساخته شدند و سایر کشورهای اروپای‌غربی و مرکزی پس از جنگ جهانی دوم به این کار پرداختند. در واقع، با پایان جنگ و اجرای طرح مارشال برای بازسازی اروپا، این نگرانی وجود داشت که مقدار زیادی از ساختارهای فرهنگی، سنتی، معماری و میراث روستایی از بین برود. از سوی دیگر، در اروپای شرقی، ساخت موزه‌های روستایی به سبب وجود سیستم‌های سوسیالیستی و کمونیستی و به بهانه طرفداری از میراث مردمی و توجه به قشرهای فرودست دنبال شد و کشورهایی مانند لهستان، رومانی و مجارستان در این زمینه پیشرفت‌های زیادی داشتند.»

نخستین موزه روستایی

در ایجاد موزه میراث روستایی گیلان از تجربه کشورهای اروپایی به‌خصوص فرانسه، آلمان و سوئیس استفاده شده است، اما همچنان که محمودطالقانی تصریح دارد، این کار با
بومی کردن یا به بیان دیگر با «ایرانی کردن و گیلانی کردن» تجربه اروپا به انجام رسیده است.   استان گیلان که اینک صاحب نخستین و تنها موزه روستایی کشور است، در یک محدوده جغرافیایی نه چندان بزرگ، تنوع فرهنگی بالایی را به نمایش می‌گذارد؛ چندان که پنج گروه فرهنگی گیلک، طالش، گالش، ترک و کرد در این محدوده قابل تشخیص هستند. از این گذشته، سفید رود،   سرزمین گیلان را به سه بخش شرقی، غربی و مرکزی تقسیم کرده است و چون در هر بخش، جلگه و کوه و کوهپایه مقتضیات خاصی را برای زندگی رقم زده‌است، ۹ حوزه فرهنگی را می‌توان از یکدیگر متمایز کرد. بر این اساس، موزه روستایی گیلان دارای ۹ بخش است که در هریک از آنها یک روستا به نمایندگی از یک حوزه فرهنگی ساخته می‌شود.

طراح و مجری موزه میراث روستایی گیلان می‌گوید: «در حال حاضر ۲ مرحله از فازهای نه‌گانه موزه روستایی به بهره برداری رسیده‌اند. مرحله اول با ۶ مجموعه مسکونی شامل ۲۷‌سازه معماری، مربوط به حوزه فرهنگی و معماری جلگه شرقی سفید رود است و مرحله دوم با ۴ مجموعه مسکونی شامل ۱۴ سازه معماری، فرهنگ و معماری جلگه مرکزی گیلان را نمایش می‌دهد. این فازها به‌ترتیب در اردیبهشت سال ۱۳۸۵و فروردین ۱۳۸۷ به بهره‌برداری رسیدند و مرحله سوم تا اردیبهشت ۸۸ آماده بهره‌برداری خواهد شد.

این مجموعه‌های مسکونی و سازه‌های معماری از کجا فراهم آمده‌اند؟ پژوهشگران موزه میراث روستایی به‌مدت چند سال، خانه‌ها و سازه‌های تاریخی و ارزشمند را در نقاط مختلف گیلان شناسایی کرده‌اند و سپس به‌دنبال آموختن دانش واچینی و دوباره‌چینی سازه‌های چوبی و خشتی و گلی رفتند که البته در ایران وجود نداشت و باید از اروپا آموخته می‌شد.

این کار نیز با در نظر گرفتن اصل بومی‌سازی‌ دانش صورت گرفت و آنگاه در یک عملیات پیچیده، سازه‌های معماری روستاهای مختلف واچینی شدند و با انتقال به کیلومترها آن سوتر، در دل جنگل‌های سراوان دوباره چینی گشتند. وقتی بیننده در موزه میراث روستایی به خانه‌ای برمی‌خورد که ۱۸۰‌سال قدمت و ۲۲ متر ارتفاع دارد و از روستایی در لاهیجان به آن جا منتقل شده، از دانش و مشقتی که در ورای این کار نهفته، به حیرت می‌افتد.

چنین خانه‌هایی البته بر غنای معماری تاریخی گیلان نیز گواهی می‌دهند، زیرا یک خانه ۱۸۰ ساله چوبی که در تمام چفت و بست‌های اصلی آن حتی یک میخ به کار نرفته، دست کم دو زلزله بزرگ و چهار برف سنگین را از سر گذرانده و پایدار مانده است. یادمان نرفته که زلزله ۱۳۶۹ رودبار و منجیل چه بر سر گیلان آورد و در برف سنگین سال ۱۳۸۳ چندین هزار بنای مهندسی ساز خراب یا متحمل آسیب جدی شدند.

این معماری برآمده از یک فرهنگ غنی و شیوه خاصی از زندگی است که کوشش شده آنها نیز در موزه میراث روستایی نمایش داده شوند. به گفته طالقانی، کارشناسان موزه به‌مدت طولانی درباره خورد و خوراک، پوشش، معیشت و اشکال زندگی روستائیان گیلان در گذشته نه چندان دور - اما فراموش شده- مطالعه کرده‌اند و کوشش می‌شود که همه اینها به نوعی در موزه بازسازی شود. وسایل قدیمی موجود در خانه‌ها، راهنمایانی که لباس‌های سنتی را به تن دارند، زنان روستایی که مشغول پخت نان یا شیرینی و احیانا بافندگی هستند، همگی رسالت بازسازی زندگی چند نسل پیش از خود را برعهده دارند. محمود طالقانی به یک مرحله دهم نیز اشاره دارد که در آن جلوه‌هایی از فرهنگ و معماری روستایی سایر کشورهای جهان گنجانده می‌شود تا خصوصا امکان مقایسه سازه‌های چوبی روستاهای گیلان و دیگر کشورهای جهان فراهم آید، اما بلافاصله یادآور می‌شود که شاید این طرح بلند پروازانه باشد و هنوز نتوان از اجرای قطعی آن سخن گفت.

برای آشتی با نیاکان

طرح بزرگی مانند موزه میراث روستایی گیلان که در یک محدوده ۲۶۰ هکتاری اجرا می‌شود و در ساخت آن علاوه بر سازمان میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری کشور، دانشگاه‌های تهران و گیلان و مشاورانی از دانشگاه‌های اروپا مشارکت دارند و با نظارت یونسکو انجام می‌پذیرد، نمی‌تواند فارغ از مبانی ومطالعات نظری باشد. مجری موزه در این باره می‌گوید: «یکی از عوامل ساختاری آسیب پذیری فرهنگی ما، گسیختگی از گذشته نزدیک است و نسل جدید از ۵۰ سال پیش به این‌سو با میراث پدران و پدربزرگان خود قهر کرده و در یک رفتار لجوجانه به تخریب آثار گذشته پرداخته است.

به بهانه مدرنیته این فکر در او ایجاد شده که هرچه مربوط به گذشته و سنتی است بی‌ارزش است و حتی ارزش مطالعه هم ندارد. حال آنکه ما در میراث خود دانش و تجربه‌ای داریم که هنوز ناخوانده مانده و به کار امروز می‌آید.»او می‌افزاید: «در حال حاضر، بیش از ۷۰درصد جمعیت  ما در مناطقی زندگی می‌کنند که طبق تعاریف وزارت کشور شهر خوانده می‌شود (جدا از اینکه تعریف شهر در همه این مناطق صدق می‌کند یا نه) اما اکثریت قریب به اتفاق این جمعیت هنوز ریشه‌ها و وابستگی‌های روستایی دارند و تأسیس موزه‌های روستایی می‌تواند این جمعیت عظیم را به گذشته خود بازگشت دهد و جلوه‌هایی از تجربه و دانش نسل‌های گذشته را در یک جا قابل رؤیت کند.»

نوزایی هویت روستایی

مجری موزه میراث روستایی یادآور می‌شود: «پس از اجرای ۴برنامه توسعه اقتصادی پس از انقلاب و در حالی که بیشتر روستاهای کشور از آب و برق و تلفن یا حتی گاز برخوردار شده‌اند، هنوز مشکلات ساختاری توسعه به قوت خود باقی است و به موازات ایجاد شبکه‌های خدمات رسانی و زیرساخت‌های آموزشی و بهداشتی در روستاها، این مناطق به سرعت خالی از جمعیت می‌شوند. بنابراین مشکل دارای ریشه‌های فرهنگی است. دختر یا پسر جوانی که با چند کلاس درس خواندن فکر می‌کند دیگر نباید به کار زمین داری بپردازد و آن را ضدارزش می‌داند، مشکلش آب و برق نیست.» بدین ترتیب، هدفی که برای موزه میراث روستایی گیلان تعیین شده است، نمایش دادن آثاری از گذشته برای برانگیختن حس میهن دوستی و افتخار به نیاکان یا احیانا به رخ کشیدن تاریخ این کشور به سایر ملل نیست بلکه توجه‌دادن نسل حاضر، خصوصا برنامه‌ریزان و مدیران نوین‌ساز ‌ به زیربنایی‌ترین ابعاد توسعه پایدار و متوازن است.

طالقانی می‌گوید: «موزه روستایی گیلان، موزه شیء نیست بلکه محل نمایش بخشی از زندگی مردمان یک سرزمین در دوره‌ای خاص است تا نسل حاضر را با دانش و تجربه گذشتگان آشتی دهد.»از منظری دیگر، موزه میراث روستایی گیلان سبب ساز آشتی موزه‌ها با مخاطبانی است که از فضای سرد و بی‌روح و کسالت بار موزه‌های ایران دلزده شده‌اند. شاید اگر دیگر موزه‌ها نیز کارکردهای این موزه را - نه در اساسنامه که در عمل- برای خویش قائل بودند، موسیقی متنشان صدای باد نبود!

برچسب‌ها