رامبد جوان می‌گوید: ما برای روزهای پیش‌رو ایده‌های زیادی داریم؛ مثل ایده خیلی مهم و جذابی که می‌خواهیم برای بعد از عید آن را انجام دهیم که یک مسابقه کشوری قاطی‌بازی است. ما یک مسابقه در خندوانه طراحی کردیم به اسم قاطی‌بازی، که در آن ورزش، هوش، پانتومیم و خلاصه مهارت‌های مختلف هست

به گزارش همشهری آنلاین، حرف زدن از خنده هم دشوار است در این ایام که دشواری‌ها شده‌اند پیشقراول روزمرگی، گویی این حرف زدن خودش مجاهدت است در روزگار مغموم. با این پیش فرض واضح است کسی که بجای حرف در حیطه عمل خنده را هجی می‌کند مسوولیت دشواری بر دوش دارد. حکایت رامبد جوان و «خندوانه‌اش» حکایت همین عمل به خنده است.

در ادامه، بخشی از گفت‌وگوی همشهری با رامبد جوان را می‌خوانید.

  اینکه برای روزهای پیش‌رو می‌خواهید چه کنید؟
واقعیت این است که ما برای روزهای پیش‌رو ایده‌های زیادی داریم؛ مثل ایده خیلی مهم و جذابی که می‌خواهیم برای بعد از عید آن را انجام دهیم که یک مسابقه کشوری قاطی‌بازی است. ما یک مسابقه در خندوانه طراحی کردیم به اسم قاطی‌بازی، که در آن ورزش، هوش، پانتومیم و خلاصه مهارت‌های مختلف هست؛ مثل سالادی از تمام بازی‌هایی است که آن را انجام داده‌ایم یا می‌شود انجام داد و هر آیتم آن یک موضوع است.

ما اینجا یک دور یک لیگ برگزار کردیم و آن را تجربه کردیم، آچارکشی‌هایش را انجام دادیم و متوجه شدیم که باید آن را چه کنیم. فکر کردیم که یک مسابقه کشوری برگزار کنیم، به این صورت که آیین‌نامه برگزاری‌اش را می‌دهیم به سازمان صداوسیما تا جلسه با معاونت استان‌ها برگزار شود و این آیین‌نامه ما با تمام موارد در مراکز استان‌ها اجرا شود، فراخوان آن را هم در خندوانه می‌دهیم تا صداوسیمای استان‌ها برگزار کنند و هر استان تیم یک‌شان را به خندوانه معرفی کند؛ یعنی مثلاً ما از اردیبهشت بتوانیم مسابقه کشوری قاطی‌بازی را در خندوانه برگزار کنیم.

خیلی هم باحال است و خیلی هم اتفاق نادر و جذابی است و به استان‌ها خیلی می‌چسبد و شور و هیجان ایجاد می‌کند و می‌تواند مدتی یک حال خوب ایجاد کند. کلی ایده دیگر هم مثل جشنواره تئاترهای کمدی داریم که می‌خواهیم برگزار کنیم.

با کارگردان‌های خوب تئاتر صحبت کنیم و بگوییم مثلاً تئاتر ۱۵دقیقه‌ای به ما بدهید. بیایند اینجا و مثل جشنواره، هیأت‌داوران داشته باشیم و رأی مردمی. بهترین بازیگر زن، بهترین بازیگر مرد، بهترین نمایشنامه، بهترین کارگردانی، بهترین نمایش و خلاصه اینکه مردم هم به بهترین نمایش رأی دهند و ایده‌مان این است که گروهی که بهترین نمایش را دارد جایزه‌اش را از خندوانه بگیرد و برنامه متعهد شود که تهیه‌کننده یک تئاتر شود برای آن کارگردان.
  

 داشتم به این فکر می‌کردم که در این سال‌ها دیگر شما از این آب و گل درآمده‌اید که یک مدیر در تلویزیون دردسری برایتان درست کند، یا حال نکند با شما، انگار خودتان را ثابت کرده‌اید. البته حتماً چالش‌هایی هست ولی داشتم فکر می‌کردم خندوانه چطور بالغ شده و چه چیزی شما را بالغ کرده است؟ مخاطبان‌تان؟ تیم‌تان؟ یا مدیران؟

ترکیب همه اینهاست؛ یعنی به هر حال بدون تجربه کردن خودمان، یا انگیزه داشتن برای تجربه کردن خودمان، بدون واکنش‌های مخاطب، بدون مدیریت خوب و بد، مدیریت همراه و غیرهمراه تلویزیون و... هیچ‌کدام از اینها شکل نمی‌گیرد. باید همه اینها باشد که به قول شما یک بلوغ اتفاق بیفتد. اگر هم اتفاق افتاده همه اینها کمک کرده‌اند.

   انتخاب نمی‌کنید که کدام؟

نه.یعنی چه؟   

من حسم را می‌گویم؛ مخاطب شما بیش از همه شما را سنباده زده، بالاخره شما هوشمندانه‌تر این فیدبک‌ها را گرفتید. این حس من است که می‌گویم...

قطعاً مخاطب برایمان خیلی اهمیت دارد و قطعاً به فیدبک‌هایش نگاه می‌کنیم.

مثالش را بگویم که مشخص شود. خیلی وقت پیش، شما یک بخشی داشتید که بچه‌ها و مادر و پدرها بودند. من آن شب در یک مهمانی بودم و همه اینطور می‌گفتند که چه بخش بیخودی است این، انگار می‌گفتند که نه این را نمی‌خواهیم...
 

بله متوجهم. ما یک مسابقه دیگر هم برگزار کردیم که به‌نظرمان شکست خورد. خوب نشد اما اشکالی ندارد، به‌هرحال تجربه است.

   پس با این موافقید که اصلی‌ترین، خشن‌ترین و البته ظریف‌ترین سنباده از سوی مخاطب است؟

بله قطعاً. ما ظرف‌مان را بزرگ گرفته‌ایم که بتوانیم هر تجربه‌ای که فکر می‌کنیم جالب است و می‌شود را تجربه کنیم. یک‌سری چیزها را فکر می‌کنیم باحال است و می‌آییم آن را انجام می‌دهیم بعد می‌بینیم که نگرفت، آن را کنار می‌گذاریم؛ هوشمندی که لااقل از اول آن را یاد گرفتیم این است که بخش جدید را انجام دهیم اما حواسمان باشد اندازه‌اش را اینقدر بزرگ نگیریم که اگر شکست خورد خیلی خسارت به باربیاورد. جمع و جور برگزارش می‌کنیم و اگر فیدبک خوب گرفتیم آن را ادامه می‌دهیم؛ مثل همین قاطی‌بازی که آن را جمع و جور برگزار کردیم و دیدیم کار می‌کند و الان می‌خواهیم آن را بزرگ‌تر برگزار کنیم.

   یک سال‌هایی خندوانه به بیرون از استودیو هم پا می‌گذاشت، گزارش داشت اما از یک جایی شما اتفاقاً آینه مخاطب شدید و آمدید در کنج استودیویتان و گفتید که بگذار از شهر فرار کنیم. درست مثل مردم، مثل من مخاطب که می‌گویم از صبح که دغدغه دارم تا شب و آخر شب بیایم خندوانه ببینم. آیا شما پناه بردید به استودیویتان؟ به کنج دنج؟

خب ما از اول خانه‌مان را در استودیو بنا کرده بودیم و پروژه‌ای نبودیم که خیلی از استودیو بیرون باشیم، به دلایل مختلف و واقعاً یکی از مهم‌ترین‌هایش هم جنبه بصری و گرافیک تصویری‌مان بود. چون معتقد بودیم که ما یک اسلوبی بابت تصویرهایمان، بابت گرافیک‌مان و بابت رنگ‌مان داریم که این در خیابان و این طرف و آن طرف خیلی به چشم نمی‌آید. خیابان، شهر، لباس‌ها، آدم‌ها و... به لحاظ بصری چندان هماهنگ نیست، بنابراین گفتیم که بیاییم برنامه را همیشه در استودیو برگزار کنیم. یک دوره‌ای گزارش‌های فضای باز و خیابانی زیاد داشتیم، یک دوره‌ای هم حذف کردیم. الان دوباره در این فصل آنها را اضافه کرده‌ایم.
   

من دقیقاً نمی‌دانم برنامه شما چیست، تاک‌شو است، یا استندآپ است؟ همه اینهاست؟

من هم نمی‌دانم... .
   می‌خواهم بگویم که هر آنچه هست، اسمش هم خندوانه است و همه می‌فهمند که دارد در مورد چه صحبت می‌کند. شما الان در این مدل برنامه ساختن پیر دیر هستید. ۲سؤال دارم اول از اینکه ما کجای این مدل برنامه‌سازی‌ها در ساختار جهانی برنامه‌سازی هستیم؟ خوبیم؟ عقب‌افتاده‌ایم؟ متوسط‌الحالیم یا کودکیم هنوز؟ یک نکته مهم‌تر می‌خواهم بگویم که خیلی‌ها از روی دست شما کپی کردند. الان خیلی برنامه در تلویزیون می‌بینیم که هم مهمان دارند و هم سعی می‌کنند کمی خودمانی رفتار کنند و احساس می‌کنم که خب، اصل آن وجود دارد. می‌خواهم بگویم که شما، دوردست خودتان را که نگاه می‌کنید اگر رقیب‌تان را برنامه‌های تلویزیون که از شما عقب‌تر هستند درنظر نگیرید، افق‌تان به چه شکل است؟ ما در فضای جهانی این مدل برنامه‌سازی‌ کجا هستیم و نمره‌مان چند است؟

واقعیت این است که تلویزیون، سینما، تئاتر و همه این مدیوم‌ها به‌صورت اورجینال اصلاً برای ما نیستند. بی‌تعارف بگویم ما هر کاری که در آن می‌کنیم، آن را داریم اول از روی دست آمریکایی‌ها و بعد اروپایی‌ها برمی‌داریم و کپی می‌کنیم.
 

  خیلی از تهیه‌کننده‌ها و مجری‌ها ابا دارند از این ماجرا و می‌گویند که ما کپی نیستیم، درحالی‌که می‌دانیم این چرخ قبلاً اختراع شده است.

این حرف‌ها کدام است؟ موضوع خیلی جدی است و شوخی ندارد. آنها استاد این بازی هستند، مثلاً لیت‌نایت‌شو یا پروژه‌هایی به این شکل چنددهه است که روی آنتن است. چند وقت پیش راجع به یک پروژه مطالعه می‌کردم؛ یک پروژه موسیقی در انگلیس وجود داشت که من بچه بودم مخاطب آن بودم و داشتم فکر می‌کردم که اگر چیزی شبیه به آن را بشود در ایران ساخت، چقدر جذاب است و چقدر برای مارکت موسیقی اهمیت دارد.

بعد داشتم فکر می‌کردم که چه کار می‌شود کرد، بعد فکر کردم که این برنامه مثلاً برای تلویزیون که شدنی نیست و برویم برای پلت‌فرم‌های آنلاین و نمایش خانگی کار کنیم. چون من اصولاً به این فکر نمی‌کنم که برای تلویزیون کار کنم یا برای پلت‌فرم دیگر. اول ایده را با تیم‌ام می‌پردازم و می‌گویم حالا این دست‌مان است و مخاطب از این چه می‌خواهد؟ این کارکردش برای مخاطب و بازارش چیست و حالا قرار است که کجا برود کار کند و کجا درست است؟ برای عرضه هم چند جا که بیشتر نداریم؛ یکی تلویزیون جمهوری اسلامی است با همه قواعدش و یکی هم پلت‌فرم‌ها که الان عملاً زیر دست تلویزیون‌ هستند.

بعد به این نتیجه رسیدم که اصلاً نمی‌شود آن پروژه را کار کرد. چون اینقدر باید در مغز موسیقی مملکت بروی که عملاً این اجازه را به تو نمی‌دهند. بعد یاد top of the pops  افتادم و شروع کردم به جست‌وجو و خواندن، از ۱۹۶۴روی آنتن رفته تا ۲۰۰۶، ۴۲سال این برنامه روی آنتن بوده و ما این را نداریم و اصلاً بلد نیستیم. برند می‌سازند و آن را نگه می‌دارند.

ما برندی داشتیم در این مملکت مثل پیکان، چرا باید آن را از بین ببری؟ کدام عقل می‌گوید که این برند باید از بین برود؟ بازسازی‌اش کن، دوباره آن را بساز، آن را جدیدتر کن، مناسبش کن و سازگارش کن با مخاطب یا بازار خودت... اقتصاد یک محاسباتی دارد دیگر. برو شکلت را عوض کن ولی برندت را نه. چقدر طول می‌کشد که یک برند مثل پیکان در ذهن مخاطب جا بیفتد؟ خب چرا باید حذفش کنیم؟ ما در کمال حماقت تمام برندهایمان را از بین می‌بریم، تمام پشتوانه‌هایمان را از بین می‌بریم، اصالت را از بین می‌بریم، یک اصالتی هم که می‌توانیم بسازیم از بین می‌بریم.

درحالی‌که آنها استاد ایجاد اصالت هستند، استاد ساختن پشتوانه هستند، استاد ساختن تاریخ هستند. آنها برند می‌سازند و حفظ می‌کنند. من این را اینجا صادقانه می‌گویم که به‌عنوان کسی که حرفه‌اش برایش اهمیت دارد راجع به تمام برنامه‌سازی‌های تلویزیون‌های آمریکایی خوانده‌ام و کار کرده‌ام.

من رفته‌ام و خوانده‌ام و فهمیده‌ام که چطور کار می‌کنند و چه قواعدی دارد و چه چیزهایی را باید رعایت کنی. اصلاً برنامه‌ای به این شکل ساختن یک آیین‌نامه دارد یعنی می‌گوید که یک مجری می‌خواهد که می‌شود میزبان برنامه، بعد این ادامه پیدا می‌کند و بعد حتماً یک سایدکیک می‌خواهد؛ یک مخالف‌خوان. یک کسی که از جانب مخاطب‌های مخالف برنامه حرف می‌زند که آنها هم سهم خودشان را در برنامه ببینند. ما اینجا چه‌کسی را داریم؟ جناب‌خان را، نیما. وقتی تو بفهمی که قواعد چیست و جدول چیدمانت چیست، همه‌چیز را درست سرجایش می‌گذاری و جواب مسائل درست از آب درمی‌آید.

آنها به قول تو چرخ‌شان اختراع شده و این راه را رفته‌اند و من هم نگاه می‌کنم ببینم که آنها چه کار کرده‌اند و حالا من هم بنا به شناخت خودم از حرفه‌ام، شناخت خودم از مملکتم، شناخت خودم از زبان فارسی و... یک نسخه ایرانی‌اش را تنظیم می‌کنم و می‌سازم. این اصلاً معنی‌اش این نیست که این کپی است، معنی‌اش این هم نیست که اورجینال است. این هم کپی است و هم اورجینال است. کپی به‌معنای اینکه طبق قاعده ساخته شده، چون من قاعده را خوانده‌ام و یاد گرفته‌ام که چه کار کنم، اورجینال هم به این معنا که برای ماست، برای ایران است، کاملاً مدل ایرانی و بومی شده است. مخاطب آمریکایی ندارد و برای مخاطب ایرانی است. موزیک ایرانی، شعر ایرانی، فضای ایرانی، عروسک ایرانی، شیطنت کلامی، کمدی و... برای خودمان است.
   

خندوانه برند است؟ نمره این برند چند است؟
بله برند است. نمره‌اش متغیر است...