همشهری- آوین آزادی: فقدان، قرار را از آدمی میگیرد؛ خاصه اگر دستاندرکار آن مرگ باشد. خالی شدن ناگهانی یک اتاق، یک میز، یک خانه، چند دست لباس، چند دست کفش و حالا دیگر یک اکانت در پلتفرمهای مختلف مجازی از حضور یک عزیز، تجربه حیرتانگیز محزونی برای بازماندگان میسازد. آنها ناگهان بهخودشان میآیند و میبینند دیگر در هیچ جای جهان واقعی هیچ نشانی از فرزند، پدر، مادر، دوست، خواهر، برادر یا همسر خود باقی نمانده. دیگر نمیتوانند با او حرف بزنند؛ دیگر نمیتوانند صدایش را بشنوند و دیگر قرار نیست با او مکالمهای داشته باشند.
خاطره در میان این اندوه عمیق انگار تنها ریسمانی است که دل تنگ و ذهن آشوب میتواند به آنها چنگ بزند. عکسها، فیلمها و صداها در دنیای امروز از مردههای ما باقی میمانند و میتوانند روند سوگواری را طولانیتر کنند یا پذیرش را برای بازماندهها سادهتر. اینکه چقدر پناهبردن به خاطرههای دیجیتال برای بازماندهها، تسلیبخش است یا چقدر آسیبزننده، پرسشی است که احتمالا پیش از آن که روانشناسان پاسخ آن را بدانند، شخصیت بازمانده در آن تعیینکننده است.
روزنامه همشهری در پایشی میدانی از ۱۱۲ نفر یک سؤال ثابت را پرسیده است: آیا بعد از مرگ عزیزانتان، برای آرامش حال خود، مدام سراغ مرور خاطرههای دیجیتال مشترکی که با آنها داشتهاید میروید؟ ۶۰ درصد پاسخدهندگان این سؤال را با «بله» جواب دادهاند. بهنظر میرسد چنگ زدن به این میراث برای افراد بیشتری تسلیبخش است و تعداد کمتری ترجیح میدهند به نسیان پناه ببرند و رنج فقدان را با فراموشی بر خود آسان کنند.
باید گذاشت و گذشت
«فراموشی، تنها فراموشی/ سرآغاز سعادت آدمی است» را سیدعلی صالحی سالها پیش سروده است. چه بسیارند کسانی که تاب مرور خاطرات دیجیتال، صداها، عکسها و... عزیز از دست رفته خود را ندارند. آنها معتقدند که در گذشته راحتتر میشد گذاشت و گذشت.
حالا فراموش کردن هم سخت شده است. سوسن که حالا یک سال است که مادرش را از دست داده میگوید: من هر روز به صفحه چتی که با مادرم داشتم میروم و بالای سر گوشی گریه میکنم. نمیدانم، شاید اگر این فضا در اختیارم نبود زودتر به مرحله پذیرش میرسیدم. انگار مرور هزارباره خاطرات، پذیرفتن را در من به تعویق انداخت.
مریم هم ۲ ماهی میشود داغدار عمویش است، میگوید: عموی من از کرونا مرد. آخرین چتهایمان با او درباره این بود که نباید بترسد، باید قوی باشد و او هم قول داده بود که دوام بیاورد. مرور این جملهها آتشم میزند؛ یعنی فکر میکنم در گذشتهها مواجهه با مرگ آسانتر از حالا بود. خاطرات دیجیتال آدمها، روزی هزار بار به کشتن بازماندهها قصد میکند.
هادی که بیش از ۶ ماه است در سوگ همسر جوان خود نشسته، توضیح میدهد: چه گذشته، چه امروز، من فکر میکنم بهتر است آن فرد در ذهنم زنده باشد تا این که مدام به خاطرههای فیزیکیاش چنگ بزنم. راستش من حتی اکانت کسی که مرده را آنفالو میکنم؛ نمیتوانم تاب بیاورم.
با تصویر چشمهایش حالم خوب است
حالا بیش از ۲ ماه است که مادر مهسا، به سوگ دختر جوانش نشسته است. او اعتیاد شدیدی به مرور همه آنچه در فضاهای مجازی از دخترش باقی مانده پیدا کرده و میگوید: دیگران مدام منعم میکنند، که نکن! رد شو. بگذر. عبور کن. خیرات بده اما من را اینها آرام نمیکند. من دوست دارم نوشتههای پای پستهایش را هزاران بار بخوانم و صدایش را بشنوم. اینطور آرام میشوم. با تصویر چشمهایش حالم خوب است. دلتنگیام کمتر میشود. چرا نکنم؟
مشابه عقیده او را خیلی از بازماندهها دارند. زینب که پدرش را در تصادفی جادهای از دست داده، میگوید: لباسهای بابایم را بو میکنم و قلبم آرام میشود اما گاهی با خودم میگویم نکند بوی تنش از آنها بپرد؟ برای چنین روز مبادای سیاهی، هر آنچه از او در واتساپ دارم را در چندجا ذخیره کردهام. من فکر میکنم مرور هزارباره این خاطرهها فارغ از اینکه آرامام میکند میتواند پذیرش فقدان پدرم را برایم آسانتر کند.
سعید اما ۲ سالی میشود که همسرش را به سرطان باخته است. او بر این باور است که «مرور میراث دیجیتال او کمک میکند تصویر آخری که از او دارم، نه روی تخت بیمارستان در حال رنج کشیدن، که همان تصویر روشن زندگی در روزهای قبل از مریضیاش باشد. این تسلیبخش من است؛ در همه این ۲ سال بوده است».