حامد فرحبخش: بعد از سال‌ها حادثه نویسی و دیدن یا خواندن ده‌ها پرونده جنایت زنجیره‌ای، اگر هیچ‌چیز نیاموخته باشم لااقل این را یاد گرفته‌ام که بعد از کشف هر جنایت زنجیره‌ای، خوانندگان صفحات حوادث چه انتظاری از حوادث نویسان روزنامه‌ها و نشریات مورد علاقه‌شان دارند.

حداقل انتظار خوانندگان این است که خبرنگاران جنایی نویس، پلیس و دستگاه قضائی را حسابی به باد انتقاد بگیرند که چرا قبل از آنکه قربانیان جنایت‌ها به این تعداد برسد متوجه موضوع نشده و جلوی جنایت‌ها را نگرفته‌اند یا اینکه چرا وقتی متوجه ارتباط بین جنایت‌ها و به عبارتی زنجیره‌ای بودن آنها شده‌اند موضوع را رسانه‌ای نکرده‌ و هشدار نداده‌اند تا زنان و دختران جوان مراقب باشند و...

این درخواست طبیعی بسیاری از مخاطبان روزنامه‌ها در سراسر جهان است و بر این اساس است که بسیاری از حادثه نویسان و خبرنگاران جنایی - در هر گوشه از جهان که باشند از آسیا گرفته تا اروپا و آمریکا- بعد از کشف هر جنایت سریالی به خواسته خوانندگانشان تن می‌دهند و چنین انتقادهایی را تکرار می‌کنند و اگر معدود روزنامه نگارانی برخلاف این موج بنویسند به پاچه‌خواری، زدوبند و...  متهم می‌شوند.

اما اگر چه انتقاد به برخی قصور و تقصیرهای پلیس و دستگاه قضائی کشورها صحیح و بجاست اما نکته‌ای که در میان موج احساسات زودگذر و هیجانی همیشه از نظر دور می‌ماند این است که کشف جنایت‌های زنجیره‌ای و دستگیری جنایتکاران آنها صدها و هزاران برابر دشوارتر از قتل‌های اتفاقی و حتی جنایت‌های طراحی شده - اما غیرسریالی - است.

کشف جنایت‌های سریالی به حدی دشوار است که حتی در سیستم‌های پیشرفته‌ پلیسی و قضائی آمریکا، انگلیس، ژاپن، کانادا، فرانسه و... نیز گاهی بعد از وقوع ده‌ها جنایت زنجیره‌ای، تازه پلیس متوجه موضوع می‌شود و تحقیقات خود را آغاز می‌کند.

در جنایت‌های زنجیره‌ای «گری ریجوی» قاتل مشهور آمریکا، پلیس سیاتل بعد از آنکه در سال2005 شمار قربانیان به عدد 49 رسید توانست پرده از جنایت‌های این جنایتکار بی‌رحم و باهوش بردارد.

قاتل مشهور کانادایی، « رابرت پیکتون»، بعد از قتل 50‌زن راز جنایت‌هایش فاش شد. اسکاتلندیارد انگلیس هم تازه بعد از قتل 6 زن در منطقه ساحلی ایپسویچ و با صرف هزینه‌ای باورنکردنی موفق شد سال گذشته «استفان رایت» جنایتکار زنجیره‌ای ایپسویچ را به دام بیندازد.

پلیس فرانسه هم همین چند ماه قبل، مایکل فورینیرت، قاتل زنجیره‌ای معروف به شیطان آردن را بعد از قتل 7 تا 10 دختر 12 تا 21 ساله و در عملیاتی بزرگ و کشوری دستگیر کرد.

زنجیره‌ای یا بی‌ارتباط، سؤال این است

دشواری‌ای که پلیس در کشف راز جنایت‌های زنجیره‌ای  با آن روبه‌رو است، در مرحله اول به تشخیص زنجیره‌ای و وابسته‌بودن جنایت‌ها مربوط می‌شود.

این مشکل در مورد قتل‌های زنجیره‌ای زنان، حتی اگر به شیوه‌ای مشابه صورت گرفته باشد، به شدت وجود دارد؛چرا که حتی شباهت الگوی قتل‌ها – مثلا خفه شدن قربانیان - نشانی از زنجیره‌ای بودن آنها نیست و مثلا ممکن است این قتل‌ها خانوادگی باشند که در آنها عاملان جنایت الگوی مشابهی برای قتل‌ها داشته‌اند.

دومین مسئله‌ای که باید به آن توجه داشت این است که جنایتکاران سریالی از باهوش‌ترین تبهکاران هستند که نمی‌توان مانند جنایتکارانی که به انگیزه‌های مالی  یا انتقامجویی و...

دست به جنایت می‌زنند حرکت بعدی آنها را حدس زد و آنها را مات کرد. آنها  ممکن است هر بار نوع و شگرد جنایت خود را تغییر دهند تا احتمال کشف زنجیره‌ای بودن جنایت‌ها را کاهش دهند و یا آنکه اجساد قربانیان خود را پنهان کنند و به این ترتیب مسیر تحقیقات پلیسی و قضائی را عوض کنند.

به این دلیل است که کشف عاملان جنایت‌های زنجیره‌ای معمولا هزینه‌های بسیار سنگین و باورنکردنی‌ای را روی دست پلیس می‌گذارد.

دستگیری جنایتکار زنجیره‌ای ایپسویچ انگلیس یکی از پرخرج‌ترین عملیات‌های پلیسی این کشور بود که با وجود استفاده از 412 کارآگاه مشهور و حرفه‌ای انگلیس و صرف صدها هزار یورو، چند هفته بعد از وقوع آخرین جنایت به نتیجه رسید.

دشواری دیگر در کشف راز این جنایت‌ها به این مسئله برمی‌گردد که جنایتکاران سریالی معمولا انسان‌هایی آرام هستند که برعکس دیگر تبهکاران به ندرت دارای سوابق جنایی هستند و به این ترتیب غالبا در دایره مظنونان قرار نمی‌گیرند و همین مسئله دستگیری آنها را با دشواری روبه‌رو می‌کند.

شاید نوشتن از این دشواری‌ها در شرایطی که برخی از خوانندگان با افشای راز جنایت‌های  جنایتکار بزرگراه، منتظر انتقاد از پلیس هستند، چندان عاقلانه به‌نظر نرسد اما واقعیت این است که بعد از کشف هر جنایت سریالی، مخصوصا اگر تعداد قربانیان به تعداد انگشتان دست نرسیده باشد، عملکرد پلیس را باید موفق برآورد کرد و به آنها خسته نباشید گفت.