تاریخ انتشار: ۲۲ شهریور ۱۳۹۸ - ۱۹:۵۷

نیلوفر ذوالفقاری: ماجرای ورود بهرام عظیمی به دنیای هنر و انیمیشن، از آن داستان‌های جالب و پرهیجان است.

اینکه چطور یک دانش‌آموخته اتومکانیک که عاشق ماشین بوده، علاقه‌اش را با دنیای انیمیشن و تصویر گره می‌زند و آثاری می‌سازد که موردتوجه مردم قرار گرفته‌اند، ماجرایی شنیدنی است. بهرام عظیمی بیش از هرچیز به‌عنوان سازنده انیمیشن‌های آموزشی تلویزیون و کاراکترهایش یعنی «بابابرقی»، «سیا ساکتی» و «داوود خطر» شناخته می‌شود. اما کارنامه او پر از تجربه ساخت انیمیشن‌های متفاوت و البته نخستین فیلم بلند انیمیشنی سینمای ایران است.

در آخرین جشن خانه سینما، آخرین ساخته عظیمی با عنوان «سیم ششم» برگزیده شد و جایزه گرفت. داستان فیلم، ماجرای زندگی درویش‌خان، نوازنده و آهنگسازی است که سیم‌ششم را به ساز تار اضافه کرد و نامش علاوه بر این، به‌عنوان نخستین کشته حوادث رانندگی در ایران ثبت شده است. به همین بهانه با بهرام عظیمی درباره این فیلم و دنیای شیرین انیمیشن‌ها گفت‌وگو کرده‌ایم.

  • چه شد که برای ساخت آخرین انیمیشن خود سراغ موضوع مربوط به موسیقی رفتید؟

موسیقی دغدغه شخصی من نیست، بیشتر چون عاشق ماشین هستم سراغ چنین موضوعی رفتم. من سال‌ها برای راهنمایی و رانندگی انیمیشن ساختم و رشته تحصیلی‌ام اتومکانیک است. با دوستانم برای مسابقات، ماشین اسپرت می‌کردیم. وقتی فهمیدم نخستین کشته تصادفات رانندگی در ایران، درویش‌خان بوده، به ساخت این انیمیشن علاقه‌مند شدم. چون درویش‌خان فرد مهمی بوده، ماجرای او تأثیرگذار است. اگر نخستین کشته تصادفات ایران چنین فردی نبود، قوانین راهنمایی و رانندگی به آن سرعت به‌وجود نمی‌آمدند. به‌نظرم داستان واقعا جالب بود. با مهناز عادلی، فیلمنامه‌نویس قرار گذاشتم تا فیلمنامه‌ای برای این سوژه بنویسد.

  • فیلم پر از نمادهای ایرانی است. آیا انتخاب این نمادها عامدانه بوده و در کارهای دیگر شما هم وجود دارند؟

هر انیمیشنی که تا به حال ساخته‌ام فضای ایرانی داشته است؛ جز انیمیشن‌هایی که برای تلویزیون ساختم و موضوع آموزشی دارند و در فضای شهری اتفاق می‌افتند. انیمیشنی به نام «ماسوله» ساخته‌ام که داستان عاشقانه‌ای دارد و در داخل و خارج، استقبال خوبی از آن صورت گرفت. انیمیشن «نقال» هم فضای یکی از روستاهای ایران را نشان می‌دهد. «سحر نزدیک است» انیمیشنی درباره دفاع‌مقدس است که همه نمادهای آن ایرانی است.

حتی در تنها فیلم بلندی که ساختم، یعنی «تهران، ۱۵۰۰»، ماجرا در تهران اتفاق می‌افتد. فکر می‌کنم غیر از این نمی‌توانم بسازم و اصلا دلیلی ندارد بسازم! حتی اگر بخواهی یک انیمیشن بین‌المللی بسازی باید ایرانی بسازی چون همین المان‌هاست که حتی برای خارجی‌ها هم جذاب است. خیلی از همکارانم به اشتباه فکر می‌کنند اگر انیمیشنی قرار است برای یک جشنواره ساخته شود، باید فضای خارجی داشته باشد درصورتی که داستان باید بین‌المللی باشد و فضا می‌تواند ایرانی انتخاب شود.

  • چرا ساخت سیم ششم ۲سال طول کشید؟

به جزئیات علاقه زیادی دارم، به همین دلیل ساخت این اثر ۱۴دقیقه‌ای۲سال طول کشیده است. همه‌چیز در فیلم طراحی و ساخته شده است. در مدت ۲سال می‌توان چندین فیلم سینمایی بلند با بازیگر ساخت اما خاصیت این سبک از انیمیشن پر از جزئیات و ریزه‌کاری اینچنینی است.

  • چرا فیلم را سیاه و سفید ساختید؟

چون داستان مربوط به ۹۲سال پیش است و قصد داشتم این موضوع را به مخاطب یادآوری کنم. از طرف دیگر من خیلی آثار کمدی کلاسیک مثل کارهای چارلی چاپلین، لورل هاردی و امثال آنها را دوست دارم. می‌خواستم فیلم صامت و بین‌المللی باشد بنابراین با اینکه دیالوگی وجود ندارد، ماجرا واضح است. دوست داشتم بیننده با تماشای فیلم، حس کند فیلمی از همان زمان به جا مانده است.

  • در تاریخ ما شخصیت‌هایی که بتوانند از زندگی آنها انیمیشن ساخت وجود دارند؟ آیا قرار است سراغ آنها هم بروید؟

در سیم ششم صحنه‌ای وجود دارد که درویش‌خان در گراند هتل مشغول نوازندگی است و افرادی در ردیف اول به تماشا نشسته‌اند. تمام آن افراد چهره‌های معروفی مانند پروین اعتصامی، ایرج‌میرزا، قمرالملوک وزیری و هم‌دوره‌های آنها هستند. همه این آدم‌ها در واقعیت، پاتوقشان این فضا و مکان‌هایی مانند کافه نادری بوده است. قصد داشتم پروژه‌ای را بعد از سیم‌ششم پی بگیرم که به داستان هر کدام از این چهره‌ها بپردازد. قرار است مجموعه‌ای از انیمیشن‌های کوتاه شکل بگیرد که هر کدام به زندگی یکی از این افراد می‌پردازد. صحبت‌هایی انجام شده اما پروسه سخت و پرهزینه است. از طرف دیگر نمی‌خواهم داستان‌ها کسل‌کننده باشد، به همین دلیل دنبال راه خلاقانه‌ای هستم که این کار انجام شود. دوست دارم هر کار جدیدی که می‌سازم مخاطب را شگفت‌زده کند نه اینکه تکرار کارهای قبلی باشد.

  • ساخت انیمیشن با چه پشتوانه مالی‌ای انجام می‌شود؟

تهیه‌کننده خصوصی ممکن است مایل باشد برای چنین کارهایی سرمایه بگذارد اما بالاخره باید دنبال راهی برای برگشت سرمایه هم باشیم. در کشور ما فیلم کوتاه برای مردم اکران نمی‌شود، درحالی‌که می‌توان لااقل انیمیشن‌های کوتاه را قبل از نمایش فیلم‌های سینمایی در سالن به نمایش گذاشت. به این ترتیب درصد کوچکی از درآمد هم به گروه سازنده انیمیشن اختصاص پیدا می‌کند. ما انیمیشن‌سازان برخلاف سینماگران که معمولا ایده‌های تکراری دارند، طرح‌های متعدد و خلاقانه زیادی داریم اما از پس هزینه ساخت برنمی‌آییم. حمایت فرهنگی لازم است که متأسفانه کم اتفاق می‌افتد. البته برای ساخت فیلم‌های کوتاه ارگان‌ها و نهادهایی هستند که تا حدی هزینه می‌کنند اما همین میزان هم واقعا کم و خنده‌دار است، به همین دلیل هم گاهی ناچار می‌شویم تعداد افراد تیم را کاهش دهیم؛ حتی اگر زمان ساخت فیلم طولانی‌تر شود.

  • در نهایت انیمیشن کجا دیده می‌شود؟

جایگاه انیمیشن در تلویزیون است. جایی که انیمیشن می‌تواند مخاطبان زیادی را جذب کند تلویزیون است، اما انیمیشنی مثل سیم ششم جایی در تلویزیون ما ندارد؛ چرا که محدودیت‌ها واقعا زیاد است و جذابیت انیمیشن را از بین می‌برد. در تمام دنیا چنین انیمیشن‌هایی در شبکه‌های خصوصی پخش می‌شوند که ما آن را هم نداریم. هم‌اکنون شبکه‌های اینترنتی در حال راه‌اندازی هستند که مخاطبان، انیمیشن‌ها را روی آنها تماشا می‌کنند، به همین دلیل بیشتر انیمیشن‌سازان، آثارشان را برای دیده‌شدن در جشنواره‌ها می‌سازند که البته آن هم خیلی وقت‌ها برایشان ناممکن است.

  • این مشکلات باعث دلسردی شما برای ساختن انیمیشن‌های بیشتر نشده است؟

خیلی از ما با هر شغلی که داریم شاید دلسرد و ناراضی باشیم. من غیر از انیمیشن ساختن، خیلی کارهای دیگر بلدم و قبلا هم سراغ انجام آنها رفته‌ام. با این حال هنوز هم دوست دارم انیمیشن بسازم. سال ۱۳۷۶گروهی به نام «کلاغ سفید» داشتیم که از کاریکاتوریست‌های شناخته‌شده آن زمان تشکیل شده بود. از جمع یازده نفره ما، فقط ۳نفر در ایران باقی مانده‌اند و بقیه ترجیح داده‌اند کارشان را در کشورهای دیگر ادامه دهند. من با وجود اینکه موقعیت مهیاتری برای مهاجرت داشته‌ و دارم، دوست ندارم از ایران بروم. دوست دارم همین‌جا بمانم، کار کنم و با محدودیت‌ها بجنگم. امیدوارم بالاخره اتفاق خوبی بیفتد.

  • کاریکاتوریست‌بودن شغل سختی است؟

بستگی دارد. هر کسی نمی‌تواند سراغ این شغل بیاید. این شغل اصلا درآمد ندارد، بنابراین باید عاشق کاریکاتور باشی تا آن را انتخاب کنی. هیچ کاریکاتوریستی در ایران وجود ندارد که منبع درآمدش این شغل باشد. پیشکسوتانی مثل کامبیز درمبخش هم از راه برگزاری نمایشگاه‌ها آثارشان را می‌فروشند. با این حال شغل بسیار جذابی است. کاریکاتور برخلاف بسیاری از هنرهای تجسمی، هنری عامه‌فهم است. شاید غیرهنری‌ها از یک نمایشگاه تخصصی نقاشی سردرنیاورند اما مردم عادی به راحتی کاریکاتور را می‌فهمند. اگر یک کاریکاتوریست، حرفه‌ای کار کند، مخاطبان زیادی جذب خواهد کرد؛ همچنان که می‌بینیم در شبکه‌های اجتماعی خیلی وقت‌ها کاریکاتور است که دست به‌دست می‌چرخد. این جذابیت‌ها در کنار سختی‌های این شغل وجود دارد.

  • در همه دنیا اوضاع کاریکاتوریست‌ها به همین شکل است؟

نه. در کشورهای دیگر اوضاع کاریکاتوریست‌ها خیلی بهتر است و می‌تواند یک شغل رسمی باشد. آنها آزادانه فعالیت می‌کنند و محدودیت‌های کمی دارند.

  • کاریکاتورکشیدن و انیمیشن‌ساختن هنرهایی هستند که بتوان به شکل آکادمیک آموخت؟

نمی‌توان جواب جزئی به چنین سؤالی داد. شبیه به همین سؤال درباره بازیگری هم وجود دارد. ما تعداد زیادی بازیگر داریم که دانشگاه و کلاس بازیگری رفته‌اند، خروجی این است که فقط تعداد زیادی بازیگر داریم. اگر کسی بخواهد می‌تواند به خانه کاریکاتور برود و اصول این هنر را یاد بگیرد. برای یاد گرفتن انیمیشن هم می‌توان دانشگاه رفت اما در نهایت از یک گروه سی‌نفره دانشجو، شاید فقط یک نفر بتواند خوب کار کند و وارد این هنر شود. فضای آموزشی وجود دارد اما این مسئله چیزی را تضمین نمی‌کند، به‌خصوص برای نسل جدید که از همان ابتدا به درآمد فکر می‌کنند. در همه شهرهای ایران هم کلاس‌های کاریکاتور برگزار می‌شود که به‌نظر من درصد کمی از آنها حرفه‌ای و مناسب هستند.

  • شما برای اینکه در کار و هنر خود پیشرفت کنید چه می‌کنید.

من هیچ‌وقت صبح با این نیت از خواب بیدار نشده‌ام که کاری برای پیشرفت انجام دهم. زندگی و شغلم هر روز چیز جدیدی به من یاد می‌دهد. من به‌عنوان فیلمسازی که درباره موضوعات اجتماعی فیلم می‌سازم، در همان مسیر خانه تا دفتر کارم با دیدن اتفاقات روزمره، دعواها و درگیری‌ها، ارتباط مردم با هم و ماجراهای معمولی برای کارهایم ایده می‌گیرم. کلاس آموزشی من، زندگی واقعی بوده است.

چه‌کسی فکرش را می‌کرد من سال ۱۳۶۰وارد کار انیمیشن شوم و از دوستانم در رشته اتومکانیک که همگی ماشین‌باز بودند، در کارهایم استفاده کنم؟ چه‌کسی فکر می‌کرد بلال‌فروشی، دستفروشی و راننده آژانس‌بودن من در مقاطعی در زندگی واقعی، در کارهایم به کمک من بیاید؟ رشته من در دانشگاه صنایع‌دستی بوده و در انیمیشن‌هایم با آثار زیادی از صنایع‌دستی کشورمان مواجه می‌شویم. هر تجربه‌ای در زندگی واقعی داشته‌ام حتی خاطراتی که از کودکی در ذهنم نشسته، موقع کار کردن به کمکم آمده است، با این حال سعی می‌کنم در طول روز بخوانم و فیلم ببینم.

  • خودتان تا به حال با دیدن کدام انیمیشن ایرانی تحت‌تأثیر قرار گرفته‌اید؟

« مسافر افق» نام انیمیشنی است که حمید بهرامی، یکی از اعضای همان گروه قدیمی کلاغ سفید ساخته است. به‌نظر من این اثر شاهکار است و تا به حال انیمیشنی کوتاه با این کیفیت ساخته نشده است.

  • بخش پررنگی از کارنامه شما، مربوط به همان انیمیشن‌های آموزشی مثل بابابرقی، شرکت گاز یا سیا ساکتی است. به‌نظر شما چرا این کاراکترها تا این حد ماندگار شدند؟

سال‌ها از ساخت این شخصیت‌ها گذشته اما هنوز مردم آنها را به‌خاطر دارند. در هر زمانی ممکن است شخصیتی موردتوجه قرار بگیرد و بیننده پیدا کند. وقتی این انیمیشن‌ها پخش شد، کار تازه و خلاقانه‌ای بود که برای مردم جذابیت داشت. تا قبل از آن اگر قرار بود کسی پیام آموزنده‌ای بدهد، حتما شخصیت مودب و مثبتی بود اما من از خود خلافکاران برای ارتقای سطح فرهنگی استفاده کردم.

به‌نظرم محبوبیت این انیمیشن‌ها مربوط به زمانی است که در آن ساخته شدند و اگر قرار بود الان آنها را بسازم، به آن اندازه موردتوجه قرار نمی‌گرفتند. مثلا الان برنامه‌هایی مثل «عصر جدید» با همه انتقادها نسبت به کپی‌بودن یا «خندوانه»، طرفداران زیادی پیدا می‌کنند چون این برنامه‌ها مخصوص الان هستند. آن انیمیشن‌ها موردتوجه قرار گرفت و چون آموزنده بود، زیاد دیده شد. به همین ترتیب هم نام من به‌عنوان سازنده این شخصیت‌ها در یادها مانده است.

  • تا به حال شده ایده ساخت یک انیمیشن در ذهنتان باشد اما موفق به ساخت آن نشوید؟

بله. ایده‌ای داشتم که براساس آن، فیلمنامه «ابرقهرمانی از نازی‌آباد برمی‌خیزد» نوشته شد. حتی تا بستن قرارداد با چینی‌ها هم پیش رفتیم اما این کار را به دلایل مختلفی انجام ندادم. بزرگ‌ترین دلیل این بود که چند سال پیش فکر می‌کردم با آن میزان از دانش، هنوز سوادم برای ساخت یک اثر بین‌المللی کافی نیست. به‌نظرم رسید نمی‌توانم کاری که در حد انتظارها خوب باشد انجام دهم. بعد از تهران، ۱۵۰۰ پیشنهادهای زیادی داشتم اما به آبروی حرفه‌ای خودم فکر می‌کنم و دوست دارم اگر کاری می‌سازم، نسبت به  کارهای قبلی رو به جلو باشد. یکی از آرزوهایم ساخت انیمیشن بلند سینمایی ایرانی است. حتی یکی از دلایلی که سیم ششم را ساختم همین است. می‌خواستم به نوعی پرداختن به جزئیات را در فیلم تجربه کنم.

  • شما حالتان با شغلی که انتخاب کرده‌اید خوب است؟

من کارم را خیلی دوست دارم. هرماه درباره این موضوع با دوستانم که همگی در فضای هنری فعالیت می‌کنند حرف می‌زنیم. من همیشه خدا را برای شغلی که دارم شکر می‌کنم. از کودکی همیشه این ضرب‌المثل کلیشه‌ای را شنیده بودم که «هنرمند هرجا رود قدر بیند و بر صدر نشیند»، سال‌هاست این احساس را تجربه کرده‌ام که به واسطه کارم، احترام می‌بینم. چه در داخل و چه در کشورهای خارجی، به‌عنوان یک هنرمند به جایگاه مناسب و احترامی دست یافته‌ام که رضایت‌بخش است. همین که دیگران در خیابان و در جاهای مختلف تو را بشناسند و درباره کاراکترهایی که ساخته‌ای صحبت کنند خیلی لذتبخش است.

اینکه کاری که انجام می‌دهی آموزنده و مثبت بوده و توانسته در جامعه تأثیرگذار باشد حس خوبی ایجاد می‌کند. شاید این جمله‌ها خودخواهانه باشد اما به‌نظرم اگر کسی این احساس را تجربه کرده باشد حرف‌های مرا درک می‌کند. درست است که سختی‌هایی در کارم وجود دارد که باعث می‌شود اذیت شوم، درست است که شاید می‌توانستم با همین هنر در جای دیگری از دنیا درآمد بیشتری داشته باشم اما با همه این حرف‌ها شغلم را دوست دارم و خدا را شاکرم.

  • چه چیزی شما را خوشحال می‌کند؟

هر اتفاق ساده مثبتی می‌تواند همه ما را خوشحال کند. آن‌قدر خبرهای بد می‌خوانیم و می‌شنویم که ساده‌ترین خبرهای خوب هم شادمان می‌کند. این خبر خوب ممکن است رشد یک گلابی ۳کیلویی در روستایی در کشور باشد یا گرفتن جایزه اسکار توسط اصغر فرهادی. فکر می‌کنم آن‌قدر تلخی دیده‌ایم که به طرز غمگینی، حتی از دستگیرشدن دزدها هم خوشحال می‌شویم! برای ما که کار هنری می‌کنیم، جایزه گرفتن کارها و موردتوجه قرار گرفتن تا حدی باعث از یادرفتن مشکلات می‌شود. وقتی می‌بینیم زحمتی که کشیده‌ایم نتیجه داده، برای من و هر کسی که کار هنری انجام می‌دهد خوشحال‌کننده است.
 

  • همکاری با عصر جدید به‌عنوان مربی

عصر جدید برنامه‌ای بود که شکل گرفته بود و بینندگان خود را داشت. سری اول آن برگزار شده بود و بعضی شرکت‌کنندگان به مرحله دوم راه یافته بودند. در این زمان احسان علیخانی و تیمش به این نتیجه رسیدند که من هم میان مربیان باشم. امیر کربلایی‌زاده، ریما رامین‌فر، محمد اصفهانی، ارشا اقدسی و من مربیان این مرحله بودیم. افرادی که ارتباطی با هنرهای تجسمی داشتند به من سپرده شدند تا قبل از اجرای بعدی نکاتی را با آنها تمرین کنم. بدون اینکه کسی از ما بخواهد، این رابطه تداوم یافت و تا آخرین مرحله، تمرین‌ها و کنار هم‌بودن‌ها ادامه پیدا کرد. حتی بعضی از بچه‌های گروه به دفتر کارم می‌آمدند و ساعت‌ها با هم درباره ایده‌های مختلف و راه‌های بهترشدن اجرا صحبت می‌کردیم.

هر اتفاق ساده مثبتی می‌تواند همه ما را خوشحال کند. آن‌قدر خبرهای بد می‌خوانیم و می‌شنویم که ساده‌ترین خبرهای خوب هم شادمان می‌کند. این خبر خوب ممکن است رشد یک گلابی ۳کیلویی در روستایی در کشور باشد یا گرفتن جایزه اسکار توسط اصغر فرهادی