سهند صادقی بهمنی: رمضان 201 ق. شاهد به ثمرنشستن زمینه‌های مهمترین واقعه سیاسی زندگی امام بود.

مأمون هفتمین خلیفه عباسی، درست پس از 3سال که بر برادر خود امین استیلا یافته بود به هنگام اقامت در مرو، به علویان متمایل شد و لباس سیاه عباسیان را که در واقع شعار ایشان بود با سبزی جامه علویان جابه جا کرد.

مأمون دخترش، ام حبیب را به ازدواج امام درآورد و دختر دیگرش، ام فضل  را نیز به ازدواج فرزند امام محمدبن‌علی. در اینکه آیا لقب رضا از سوی مأمون به امام اعطا  شده است یا نه؟ در میان مورخان اختلاف چشمگیری مشاهده می‌شود، اما در هر صورت چنانکه گفته شد زمینه‌های این گرایش را باید در تاریخی پیش از آن جست‌وجو کرد. قصر هارون الرشید (170-193ق)، پدر مأمون پیوسته شاهد درگیری‌های فکری و سیاسی متکلمان معتزلی وشیعی بود. منازعات و مناظراتی که عموما به تشویق برمکیان که خاندانی ایرانی بودند برگزار می‌شد و پیرامون قضیه خلافت می‌گشت.

به علت دیدگاه مشترکی که شیعیان و معتزلیان در باب خلافت حضرت علی و شخص ایشان داشتند، میان ایشان قرابت حاصل آمد. بیشتر علمای معتزله برتری امام را می‌پذیرفتند و از این باب شیعه محسوب می‌شدند. مأمون در سایه این درگیری‌های فکری رشد کرد و از مفاهیم آن تحت  تاثیر قرار گرفت؛  امری که برادراو امین(193-195ق) سخت از آن گریزان بود. زمینه حمایت مأمون از معتزلیان را باید در همین دوران مشاهده کرد. زمینه جانبداری مأمون از ایشان در موضوعات مهمی چون خلافت و خلق قرآن در واقع در همین زمان شکل می‌یابد.

این امر بسیار قابل اهمیت است که کسانی که پیمان ولایتعهدی امام را گواهی کردند، معتزلیانی بودند که گرایش ایشان به بزرگان علوی و اندیشه شیعی،‌احتمالا بر کسی پنهان نبوده است؛ کسانی چون بشربن معتز، یحیی بن اکثم و حمادبن نعمان.‌در کنار انگیزه‌های هویدای اعتزالی مأمون، باید دانست که او در محیطی ایرانی پرورش یافت، چرا که مادرش برخلاف زبیده مادر امین، تبارش به ایرانیان می‌رسید و چون دیگر ایرانیان به علی(ع) و فرزندانش عشق می‌ورزید و به ایشان نزد پسر اظهار تمایل می‌کرد. مأمون از وضعیت سیاسی خاصی که به هنگام درگیری با برادرش در سال 194 و 195 هجری برایش ایجاد شد نیز به شدت متاثر شد.

در این حادثه فضل‌بن‌سهل که خود را مظهر تحقق آرمان‌های ایرانی می‌دانست در پشت او ایستاد تا آنکه پیروزی را برای او به ارمغان آورد. از این رو مأمون علاوه بر گرایشی که به ایرانیان –به عنوان کسانی که به علی و فرزندانش عشق می‌ورزیدند-داشت، چاره‌ای جز ارضای احساسات آنان نمی‌دید. در برخی منابع تاریخی آمده  مامون به همین سبب با خدا پیمان بست، اگر بر برادرش پیروز شود خلافت را به یکی از برترین افراد خاندان علی بسپارد. پیروزی او بر برادر که یکسره از پدر و مادر، تبار عربی قریشی اصیل داشت او را واداشت تا به رسم وفای به عهد و نذر، به پیشنهاد فضل‌بن‌سهل، امام را به عنوان جانشین خود تعیین کند. البته آشکار است که او از سوی دیگر ناچار بود پیشنهاد فضل را برای دلجویی از خراسانیان به اجرا گذارد،چرا که عباسیان ثابت کرده بودند که تنها در شعار به دنبال علویان هستند؛ امری که مأمون آن را به خوبی در سیره پدران خود که چندان فاصله تاریخی با او نداشتند، دیده بود.

این مسئله به خوبی از خلال سخنان او و امام در باب خلافت آشکار می‌شود. امام استدلال می‌کند: اگر تو مرا به خلافت می‌نشانی، پس تو خود بیش از من شایسته خلافتی و اگر نیستی تو را چه به خلافت مسلمانان؟ جواب مأمون به ایشان بیش از پیش روشنگر این معناست: «به ناچار آنچه را می‌خواهم باید بپذیری، زیرا راه‌ گریزی از آن نمی‌یابم...» (مقاتل‌الطالبیین، اصفهانی، ص454-455). از سوی دیگر اما این حادثه هر چند به صورت ظاهری و به منظور جلب‌نظر ایرانیان خراسانی واقع شده بود اما موجب انتقال خلافت عباسی به خاندان علوی شد و در نتیجه خشم و واکنش شدید بغداد و برخی دیگر شهرهای بزرگ را که عموماً گرایشی عباسی داشتند فراهم آورد، به گونه ای که مردم محله حربیه بغداد با ابراهیم‌بن‌مهدی بیعت کردند.

جالب توجه است که همین فضل بن سهل رویدادهای بغداد را از چشم مأمون پنهان داشت تا اینکه امام رضا(ع) مأمون را بدان آگاه کرد. در بصره، امیرشهر، اسماعیل‌بن جعفربن سلیمان‌بن‌علی عباس، اقدام خلیفه را مردود شمرد و آن را به منزله خروج از خاندان عباسی به شمار آورد. او از پوشیدن لباس سبز که شعار علویان بود خودداری و بر کناری مأمون را از خلافت اعلان کرد. مردم مکه و مدینه گرچه مخالفتی با این اقدام از خویش نشان ندادند، اما از واکنش‌های عمومی می‌توان دریافت که عباسیان موفق شده بودند در دورانی کمتر از یکصدسال، قبیله‌گرایی عربی را مجدداً احیاء کنند و این گونه اقدامات مأمون که ریشه در باورهای اعتزالی او داشت، هیچ‌گونه تاثیری بر آن ذهن قبیله محور نگذارد.

از ظاهر رفتار مأمون این نکته قابل استنتاج است که او بسیار کوشید تا این اقدام از سر اعتقاد به حق علویان و نیز تحت عنوان علاقه وافر او به امام رضا(ع) تلقی شود. این ظاهرسازی البته بسیار موفق هم بوده است؛ چرا که بعدها در قضیه شهادت امام، آن‌گونه که اربلی، مورخ نامدار شیعی به سیدبن‌طاووس نسبت داده و خود نیز تمایل آشکاری به آن نشان داده مأمون مبری دانسته شده و یک فرد شیعه یا لااقل متمایل به امام دانسته شده است (کشف الغمه، ج1،ص 282-283). این اقدام حتی امروز هم برخی را به اشتباه می‌اندازد.

قریب همان مضمون را که اربلی خود به آن باور داشته و به ابن‌طاووس هم نسبت داده، علامه سیدحسن امین در ضمن رساله‌ای آورده  و از مأمون با عنوان «شیعی» یاد کرده است. در هر صورت مأمون در برابر اعتراضی که از سوی هوا خواهان حکومت عباسی در مسئله ولایتعهدی امام رضا به او شد، مطالبی را بیان کرده که سیاست وی را در این باب آشکار می‌سازد. این متن را به نقل از عیون اخبارالرضا می‌آوریم: «این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود می‌خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به سلطنت و خلافت، اعتراف کند.

همچنین عاشقانش بدانند که او آنچنان که ادعا می‌کند نیست و این امر خلافت شایسته ماست نه او و همچنین ترسیدیم، اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آید که نتوانیم آن را پرکنیم و اقدامی بر ضد ما کند که توان پایداری نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را در پیش گرفته‌ایم و در کار او مرتکب خطا شده‌ایم و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‌ایم، نباید در کارش سهل‌انگاری کنیم، باید کم‌کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا  او را پیش روی مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنان شایستگی خلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره‌اندیشی کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیری کنیم.»

این نکته که مأمون بر آن پای می‌فشارد که پذیرش خلافت از سوی او وجهه او را در میان طرفدارانش متزلزل می‌سازد، در تحلیلی که خواجه ابا صلت هروی از نزدیکان امام از این واقعه می‌کند، نیز داخل شده است: «ولایتعهدی را به امام واگذاشت تا به مردم نشان دهد که او دنیا‌خواه است و بدین ترتیب، موقعیت معنوی خود را نزد آنان از دست بدهد.» حتی خود امام با این مسئله مواجه می‌شود و از او این سؤال پرسیده می‌شود که: «شما با آن‌همه اظهار زهد در دنیا چرا ولایتعهدی مأمون را پذیرفتید؟ امام فرمودند: خدا می‌داند که من از این امر چقدر کراهت داشتم.» (بحار‌الانوار، ج 49، ص 130)

امام البته پس از پذیرش اکراهی ولایتعهدی اقداماتی کرد که نشان می‌داد او از این امر راضی نبوده   و به آن مجبور شده، این اقدامات تا اندازه فراوانی در خنثی کردن توطئه مأمون نقش ایفا  کرد تا آنجا که مأمون تصمیم به از میان برداشتن امام گرفت. یکی از این اقدام‌ها، شرکت امام در مجالس بود که مأمون ترتیب می‌داد و از دانشمندان ملل و نحل گوناگون دعوت می‌کرد تا در مناظره شرکت کنند، امام اما از این مناظرات سربلند بیرون آمد. دیگر اقدام که از قضا خود مأمون سبب اصلی آن بود و پس از آن زمینه تیرگی روابط مأمون با امام شد، مسئله نماز عید فطر بود. مأمون ابتدا از امام خواست تا نماز عید را بخواند. امام  اما برمبنای شرایطی که در ابتدای ولایتعهدی با مأمون کرده بود که در هیچ امر سیاسی و اجتماعی و مذهبی دخالت نکند، از پذیرش آن سرباز زد. مأمون اصرار فراوان کرد. امام به ناچار پذیرفت و فرمود: من مانند رسول خدا(ص) به نماز خواهم رفت.

مردم انتظار داشتند که امام، همچون خلفا  با آداب و رسوم خاصی از خانه خارج   شود، اما شگفت‌زده دیدند که حضرت با پای برهنه و تکبیر‌گویان به راه افتاد. امام در هر قدم 3بار تکبیر می‌گفت. در این اثناء فضل به مأمون گفت: اگر او بدین صورت وارد مصلی شود، مردم فریفته او می‌شوند، بهتر است که بخواهی او برگردد.

پس مأمون از امام خواست تا برگردد. آن حضرت کفش خود خواست، آن را به پا کرد و سوار بر اسب به خانه بازگشت.»  (عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 153). موارد فراوان دیگری وجود دارد که اقدامات امام موجب می‌شد خشم مأمون برانگیخته شود. همه این‌ها نشان می‌دهد که چه مقدار مأمون در نیل به هدف خود ناموفق و امام در خنثی کردن توطئه‌ها موفق عمل کرده است.

* مصرعی از زنده‌یاد دکتر قیصر امین‌پور