تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۸۶ - ۰۶:۰۰

گرت ویلیامز: کندوکاو فلسفی در معنای تحسین و سرزنش.

هدف این مقاله انتقال جزئیات دقیق دیدگاه‌های مربوط به این موضوع نیست، بلکه در پی اثبات این امر است که چگونه راه‌های مختلف نگریستن به «تحسین و سرزنش» بخش مهمی از نگرش روزانه ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

تفاوت‌های مهمی میان تحسین و سرزنش وجود دارد که البته در این مقاله به طور اختصاصی به آنها پرداخته نمی‌شود. در حقیقت، سرزنش بخش عمده توجه ما را به خود  جلب می‌کند، اول به این دلیل که تحسین کمتر مشکل‌ساز به نظر می‌رسد.

سرزنش غیرضروری یک بی‌عدالتی تلقی می‌شود،  حداقل به این دلیل که قرار داشتن در معرض سرزنش طبیعتاً ناخوشایند است و باید هزینه گزافی برای آن پرداخت، اما تحسین بیجا و اشتباه این‌گونه نیست. دلیل دوم این‌که سرزنش نسبت به تحسین ارتباط نزدیک‌تری با مسائل مورد علاقه فلاسفه مانند آزادی، مسئولیت‌پذیری و شایستگی (استحقاق) دارد.

سرزنش چیست که هرازگاهی شامل حال انسان‌ها می‌شود؛ همه ما با خشم، عیب‌جویی و تهمت آشنا هستیم که با آن‌چه که یک شخص درگذشته انجام داده است در ارتباط هستند. همین طور همه ما معنی نگاه، شرمندگی و غضبی را که اعمال ما می‌توانند ایجاد کنند می‌دانیم.

 فلاسفه در میزان پذیرش نقش برخی از احساسات خاص در سرزنش، با یکدیگر تفاوت دارند. این که چه احساسی-  اگر اصلا به احساسات قائل باشیم- می‌تواند علت مناسبی برای یک عمل اخلاقی باشد به یک مبحث گسترده‌تر مربوط می‌شود.

روشن است که سرزنش، مسئولیت‌پذیری و قابلیت مجازات را به طور همزمان مطرح می‌کند. مسئولیت‌پذیری در اینجا فقط مستلزم این است که بپذیریم عمل می‌تواند با فاعل آن مشخص شود و از این فاعل می‌توانیم انتظار یک پاسخ  را داشته باشیم. این به معنی ناصحیح بودن عمل یا مجرمیت فاعل آن نیست، این عقیده یعنی فرد مسئول آن عمل است و این عمل به فاعل خود متصل است و در صورت اشتباه بودن، فاعل آن مستوجب «سرزنش» خواهد بود (فلاسفه این نظریه را به عنوان «قابلیت‌ سرزنش‌پذیری» توصیف می‌کنند). اینکه چه معانی‌ای را می‌توان برای «قابلیت مجازات» و «شایستگی» در نظر گرفت و چه عاملی مسئول بودن فرد را مشخص می‌کند، بخش عمده این مقاله را تشکیل خواهد داد.

مسئله  اختیار( اراده آزاد)
مسئله جبر و اختیار  یکی از مباحث قدیمی فلسفه است. مسئله  این است که اگر من مسئول آنچه انجام داده‌ام، هستم (مسئول به معنای واقعی) پس عمل من باید تحت کنترل من باشد، اما اگر به وجود قانون‌های علت و معلولی برای تمام رویدادها قائل باشیم باید آن را در مورد اعمال خود نیز صادق بدانیم. بنابراین، رفتار من در حقیقت در کنترل من نیست.

 با توجه به مطالب گفته شده، 2  نتیجه‌ به ذهن خطور می‌کند: یکی این که سرزنش یا تحسین من یا هر کس دیگر برای اعمالی که از ما سرزده بی‌معنی است، زیرا مربوط به نظم علّی  جهان می‌شود و شکاکیت در آن بسیار مشکل است.

نتیجه دیگر، که تا حدی جالب‌تر است،  این که انسان به نحوی خارج از این چارچوب علت و معلولی قرار دارد- مثلا ما از قدرت اراده برخورداریم- در نتیجه نمی‌توان قضاوت‌های اخلاقی را متناقض و بی‌ربط دانست.همان طور که گفته شد مطرح بودن اراده انسان در این مورد هیچ تفاوتی ایجاد نمی‌کند. چه عمل من نتیجه شانس باشد و چه ناشی از قوانین علّی، من هیچ مسئولیتی در قبال آن نخواهم داشت.

 پس نکته این‌جاست که اگر این من هستم که باید تحسین یا سرزنش شوم باید قادر به کنترل عمل خود باشم. نه‌قوانین علّی، نه شانس و نه حتی ترکیبی از این دو نباید به‌عنوان منشأ عمل من مطرح باشند.

دوم این‌که مبحث قدرت اراده شباهتی به یک موضوع قدیمی دارد. در فلسفه قرون وسطی سئوال می‌شد که چگونه علم لایتناهی خداوند- دانش او درباره همه چیز که اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد- می‌تواند با فاعل دانستن ما در قضاوت اخلاقی خداوند درباره ما(یعنی به بهشت یا جهنم فرستاده شدن) تطبیق داشته باشد؟

 اگر خدا می‌داند که چه عملی از ما سر می‌زند، پس از پیش مشخص است که عمل ما خوب خواهد بود یا بد. در این صورت، اعمال تنبیه یا پاداش در مورد ما بی‌معنی خواهد بود. پاسخ‌های متنوعی  به این شبهه داده‌اند.

البته این مسئله حتی برای افراد معتقد نیز در دنیای امروز چندان مطرح نیست. نکته جالب این است که شکل‌های جدید این سئوال حداقل توسط یکی از تعالیم دینی پاسخ داده شده است. افراد اراده‌ای دارند که می‌تواند خوب یا بد باشد، که امروزه در چارچوب  قابلیت سرزنش‌پذیری یا قابلیت تحسین‌پذیری بیان می‌شود.

 در حقیقت ما امروزه به خاطر اعمال مشخص یا گناه و پرهیزگاری‌مان سرزنش یا تحسین می‌شویم، نه به خاطر اراده خوب و بد.سوم این‌که، با مطرح‌کردن موضوع به این روش،  تمایزی میان فاعل‌های  عادی (انسان بالغ با وجدان و قدرت تفکر) و مخلوقات دیگر- یعنی حیوانات و کودکان -  ایجاد می‌شود. در برخی مراحل تکامل و بلوغ، حیوانات پیش از این‌که به حدی برسند که برای آنچه انجام داده‌اند مسئول دانسته شوند، به نوعی«آزادی» می‌رسند.

اگرچه این که هیچ تفاوتی از نظر اخلاقی میان حیوانات، کودکان و انسان‌های بالغ نباشد کاملا غیرمعقول است، این برداشت که قدرت اراده به سادگی در یک مرحله خاص از تکامل انسان ایجاد شود نیز کاملا غیرمنطقی به نظر می‌رسد؛ اما به هر حال، فیلسوفان علاقه دارند که به یک بخش کاملا متمایز درباره اعمال انسان قائل باشند.

نظریه ارزش اخلاقی
نظریه ارزش اخلاقی که بخش عمده‌ای از دیدگاه کانت را تشکیل می‌دهد احتمالا چیزی است که یک نویسنده درباره اخلاقیات در دوره یونان باستان- ای. دبلیو. اچ ادکینز زمانی که گفت: «اکنون همه ما پیرو عقاید کانت هستیم.»

 در ذهن داشت. نظریه کانت کاملا با 2 نوع قضاوت ارزشی عام مطابقت دارد:1) نظریه‌ای بر مبنای تساوی حقوق انسان که معتقد است تمام اشخاص به خاطر آزاد بودن در انتخاب، از نظر اخلاقی یکسان هستند.2) نظریه‌ای که می‌گوید مسئولیت‌پذیری با استحقاق (میزان شایستگی) در ارتباط است، بنابراین مردم-  با وجود  این که می‌توانند بسیار متفاوت مورد قضاوت قرار بگیرند- برای خصوصیات و نحوه زندگی‌شان، تحسین و یا سرزنش می‌‌شوند.

اگر چه ما برای اثبات این نظریه که مردم توانایی یکسانی برای انتخاب مناسب دارند، با مشکلات جدی روبه‌رو شده‌ایم، بیشتر افراد موافق هستند که سرزنش اعمالی که به قسمت‌های غیرقابل کنترل شخصیت‌ مربوط می‌شود عادلانه نیست. در این صورت، ما باید عقاید کانت درباره ارزش اخلاقی را بپذیریم؛ جایی که تحسین و سرزنش به مثابه پاسخی است برای میزان شایستگی فرد.در این جا به مقایسه دیدگاه کانت و ارسطو می‌پردازیم.

 ارسطو درباره شایستگی و ناشایستگی یک شخص هیچ ادعایی ندارد. افراد یا پرهیزگارند یا شرور و بدطینت و شاید افراد تکامل‌یافته انگشت‌شماری با خصلت‌های جامع و مثبت وجود داشته باشند(مثل فیلسوفان). طبیعتا ما نباید بخواهیم که اوقاتمان را با افراد شرور بگذرانیم  و گناهان آنها را با استفاده از اصطلاحات مشخصی محکوم می‌کنیم.

این روند شاید به آنها کمک کند که کارهای بهتری انجام دهند یا اینکه به دیگران در مورد آنها هشدار دهد و یا در حقیقت حس ما و دیگران را درباره اینکه چه خصوصیت‌هایی مطلوب هستند تقویت کند. برای ارسطو این‌که افراد شرور دارای یک نوع بدنامی پایدار هستند که منجر به محکوم شدن و سرزنش آنها در یک قضاوت نهایی است، هیچ معنی و مفهومی ندارد.

بنابراین دیدگاه خصلت‌ نگر ارسطو این است که برخی افراد در توانایی‌شان برای انتخاب درست از دیگران بهتر هستند، مانند هر زمینه دیگری. ارسطو توجه اندکی به موضوع شایستگی ‌دارد، ما این را با یادآوری این‌که وی همواره در موضوع خود استوار و ثابت‌قدم نیست می‌توانیم استنباط کنیم.

 ارسطو سرزنش یک فرد شرور را به کمک انتخاب آن فرد برای شرور بودن توجیه می‌کند و معتقد است که در غیر این صورت اتهام ما ناعادلانه خواهد بود. انتقادهای وارد به دیدگاه ارسطو، دیدگاه عدالت‌محور و مساوات‌طلبانه کانت را موجه‌تر نشان می‌دهد. درواقع، انکار بینش اساسی و بسیار جذاب کانت در فلسفه اخلاق  بسیار مشکل است.

جدا از علاقه فزاینده کانت به عدالت، مفهوم مدنظر او نیز معقول و منطقی به نظر می‌رسد زیرا با اصول  تحسین و سرزنش مطابقت دارد. ما تمایل داریم که اعمال افراد را براساس نیت آنها قضاوت کنیم، نه براساس نتایج اتفاقی رفتارشان. هنگامی که مردم تحت فشارهای غیراخلاقی و سخت قرار گرفته  باشند، شرایط آنها را در نظر می‌گیریم و سخت‌گیری و شدت کمتری در قضاوت به خرج می‌دهیم.

اما دلایلی نیز برای شک در این که آیا این تعبیر  کانت واقعا بهترین دیدگاه  است وجود دارد. آشکارترین مسئله این است که ما اغلب انتظار داریم که مردم مسئولیت چیزی را به عهده بگیرند که قصد انجام آن را نداشته‌اند. این فقط مواردی را که ما انتظار داریم یک فرد باید مقصود خود را به دقت شکل داده باشد، شامل نمی‌شود.

 قطعا قضاوت ما درباره یک راننده مسامحه‌کار و سهل‌انگار که در یک تصادف مقصر است بسیار خشن‌تر از راننده با دقتی است که تصادف کرده باشد؛ اما حتی در این مثال نیز، ما از راننده انتظار داریم که مسئولیت عواقب ایجاد شده را به گردن بگیرد. تماما یا بخشی از این مسئله که بسیاری اعمال از نظر اخلاقی مستعد مجرم دانستن فاعل آن هستند با اصطلاح شانس گره خورده است.

به هر حال، قضاوت‌های اخلاقی ما، به دلیل دربرداشتن ویژگی‌های فردی و مسئولیت‌ عواقب بعدی از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا این مسئله به «ارزش اخلاقی» یک فرد مربوط می‌شود.

منبع:WWW.iep.utm.edu
تلخیص و ترجمه: الهام منبع‌جود