تاریخ انتشار: ۲۲ تیر ۱۳۸۶ - ۰۴:۵۰

اقتباس و ترجمه سید مجید کمالی: دیوید هیوم به احتمال زیاد نظام اخلاقی خود را به عنوان مهم‌ترین بخش رساله‌اش در باب طبیعت انسانی لحاظ می‌کرد.

 اما هنوز هم نظریه اخلاقی‌اش، به ویژه نظریه عدالتش، مفسران را به خود مشغول داشته است.

 برای بسیاری از ایشان همراه شدن با خط سیر اندیشه و استدلال هیوم و نتایج آن بسی دشوار است؛ نتایجی که بنابر آن، پیروی و تبعیت از قواعد عدالت، فضیلتی جعلی و تصنعی قلمداد می‌شود و این‌که باید به این قواعد اخلاقی احترام بگذاریم حتی اگر تمایلی طبیعی به انجام چنین کاری نداشته باشیم. 

 خوب است در همین آغاز تذکر دهیم که تلقی از عدالت کاملا با آنچه که معمولا فکر می‌کنیم یکسان نیست؛ یعنی این فکر که عدالت یعنی طریقی که در آن نهادهای عظیم اجتماعی، حقوق وظایف اساسی و بنیادی را تقسیم می‌نمایند و سهم منافع ناشی از فعالیت‌های همگانی اجتماعی را تعیین می‌نمایند.


1 - از نظر هیوم قواعد مربوط به عدالت، قوانینی هستند که ثبات و دوام مالکیت را تعین می‌بخشد. این قواعد شامل قوانینی می‌شوند که موجب پدیدآمدن مالکیت و نقل و انتقال آن عدالت است. هیوم در برنامة تحقیق در باب فهم بشری بی‌عدالتی را صراحتا تجاوز به دارایی و نقض آن تعریف می‌کند. به بیان دیگر، عدالت به زعم هیوم، نظارت بر قوانینی است که برای افزایش دوام و ثبات ثروت وضع شده‌اند. بنابراین اعمال عادلانه آن دسته از افعالی هستند که در تطابق با چنین قوانینی باشند.

۲ - به طور کلی هیوم به عنوان یک فیلسوف طبیعت گرا در این اندیشه است که فلسفه‌ای را بر اصول طبیعی بنیان نهد.

به نظر هیوم قدرتمندترین این اصول، اصل مصلحت شخصی و خویش‌کامی است. اما این اشتیاق به مصلحت و نفع شخصی می‌تواند کنش‌های متفاوتی را ایجاد کند.

به طوری‌که مصلحت جویی شخصی در افراد کم فکر و تأمل، این تمایل را در آن‌ها ایجاد می‌کند که علایق و خواسته‌های دیگران را نادیده انگارند، به دارایی شان دست درازی کنند و حتی آزار و اذیت جمعی را برایشان روا دارند. این رفتاری است که در وضع طبیعی رواج دارد.

سابق بر این‌هابز می‌اندیشید که زندگی در چنین وضعی، حیوانی، مخاطره‌آمیز و کوتاه مدت است. به نظر هیوم نیز کاملا غیرممکن است که انسان‌ها بتوانند در چنین اوضاع وحشیانه و سبعانه‌ای دوام بیاورند و بدون شکل‌گیری جامعه محال است که نوع انسان بتواند بقای خود را حفظ و صیانت نماید. 

 به اعتقاد هیوم برای این‌که جامعه تحقق یابد، باید برای ثروت و دارایی دیگران احترام قائل شد و این امر در واژه‌شناسی هیوم یعنی عدالت. بدون جامعه نه تنها وجود انسان غیرممکن است بلکه مصلحت شخصی نیز هیچ ظهور و نمودی نخواهد داشت.

 اگر چنین باشد به یک پارادوکس آشکار می‌رسیم؛ چرا که شخص خویش‌کام و مصلحت‌بین اگر بخواهد ظهوری داشته باشد، باید خود را مهار و سرکوب نماید؛ زیرا تنها به واسطة سرکوب مصلحت خود یا هدایت نیرویش در جهت انجام افعال عادلانه و رویکرد آنی از کارهای خودخواهانه‌ است که می‌تواند در جهت شکل‌گیری جامعه و اجتناب از وضع طبیعی و زندگی حیوانی قدمی بردارد.

 به عبارت دیگر تنها به واسطه مهار منافع و مصالح شخصی است که می‌تواند محیطی شکل گیرد تا همین منافع به طرز بهتری پرورش یابند. بنابراین در تلقی هیوم از عدالت نقشی میان وضع طبیعی منافع شخصی از یک سو و نیاز به مهار آن برای نفع جامعه از سوی دیگر وجود دارد.

۳ - عدالت همچون خیرخواهی‌ها و خیراندیشی‌های شخصی و خصوصی نیست، بلکه ثمره عدالت طبق نظر تمام افراد یک جامعه قسمت می‌شود. برای نفع جامعه هر یک از ما باید قواعد عدالت را مدنظر داشته باشیم.

 اما مشکل اینجاست که علت و جهت رفتارهای عادلانه به طور مستقیم و با واسطه بر ما آشکار نیست و نیز تمایلات قومی زیادی در ما وجود دارد که باعث می‌شوند برخلاف منافع اجتماعی رفتار کنیم. همچنین ظهور طبیعی منافع و مصالح شخصی، همان طور که ذکر شد، در تضاد با منافع جامعه قرار می‌گیرد.

هیوم در این باره می‌گوید: مردم در جریان روزمره زندگی، مادامی که طلب خود را می‌پردازند، وفای به عهد می‌کنند و از دزدی و انواع دیگر بی‌عدالتی و ظلم پرهیز می‌کنند، چندان از منافع عمومی جامعه دور نیستند. به نظر می‌رسد توجه به نفع عمومی جامعه یک انگیزه بسیار دور و خیلی متعالی باشد که بر کلیت نوع بشر تاثیر می‌گذارد و بر افعال مربوط به عدالت و صداقت عمومی اعمال نیرو می‌کند حتی اگر برخلاف نفع شخصی باشد. ‌

۴ - درهرحال از طریق و معبر جامعه است که حداکثر سود و فایده عاید ما می‌شود و نیز در جامعه است که اشتیاق به مصلحت و نفع شخصی و اکثر تمایلات دیگر به کامل‌ترین شکل ارضا می‌شوند. به نظر هیوم سازمان اجتماعی از سه‌راه مثمر‌ثمر واقع می‌شود: به واسطة پیوند میان نیروها قدرت و توان ما افزایش می‌یابد، به واسطة تقسیم کار، کارایی فزونی می‌یابد و با کمک و یاری متقابل امورات ما کمتر در معرض بخت و اقبال قرار می‌گیرند.
 برای حصول این منابع باید بیاموزیم که تمایلات طبیعی برای نفع شخصی را مهار کنیم و این امر ممکن نمی‌شود مگر آنکه آن‌ها مطابق و موافق قواعد عدالت سوق داده شوند.

فی‌الواقع، نفع شخصی تنها انگیزه‌ای است  که به ما می‌فهماند قوانین عدالت ضروری هستند. بنابراین هیچ شوق دیگری نیست که قادر باشد این احساس و عشق به مصلحت جویی را مهار کند مگر خود این اشتیاق که به واسطه تغییر جهت چنین تواند کند. ما با جلوگیری از نفع شخصی علیه این تمایل طبیعی عمل می‌کنیم چرا که پرواضح است این اشتیاق با مهار آن بسی بهتر ارضا می‌شود تا با رها گذاشتن.

 به‌زعم هیوم ما باید در پی آن باشیم که قوانین مربوط به عدالت را که به واسطه قرارداد وضع شده اند مورد بررسی قرار دهیم. البته این امر بسیار مشکل است نه تنها به خاطر تمایلات طبیعی مصلحت‌جویی شخصی که در فوق ذکر شد بلکه به این دلیل که منافع و نتایج این قوانین بسیار پراکنده و دور از هم هستند و حتی گهگاهی در تضاد با منافع دیگری که بیشتر شخصی هستند قرار می‌گیرند.

 ما این مشکل را بیشتر در جوامع بزرگ شاهد هستیم. در این جوامع به خاطر تعداد زیاد مردم، کنش‌های فردی تمایل بیشتری به دور شدن و فاصله گرفتن از منفعت عمومی جامعه دارند. اما در جوامع کوچک میزان همبستگی بیشتر است و آگاهی بیشتری نسبت به تأثیر افعال بر سایر افراد وجود دارد.

 بنابراین در این جوامع نفع و مصلحت عمومی به سادگی قابل تشخیص است.  اما هنگامی که جامعه بزرگ تر می‌شود، فهم این نفع و مصلحت دور از دسترس ما قرار می‌گیرد  ما در چنین شرایطی نمی‌توانیم به سادگی بی نظمی و آشفتگی‌ای  را که به واسطه نقض قوانین رخ می‌دهد دریابیم.  درحالی که در جوامع کوچک و متمرکز چنین شرایطی حاکم نیست.


۵ - هیوم تاثیر تعداد افراد یک جامعه را به خوبی درک می‌کرد. به نظر وی در یک سازمان کوچک فهم چگونگی تاثیر کنش‌های فردی بر خیر و نفع عمومی آسان است. به طوری که لحاظ کردن خیر عمومی، نیروی قوی‌ای فراهم می‌آورد که در نهایت منجر به این می‌شود که افراد چنین جامعه‌ای به طور درست و مناسب رفتار کنند.

اما هنگامی که جامعه بزرگ‌تر می‌شود ما ممکن است دید و بینش خود را نسبت به نفع و مصلحت عمومی از دست دهیم. در نتیجه تمایل و اشتیاقمان برای نفع عمومی ضعیف می‌شود و ممکن است به سادگی توسط تمایلات دیگر که کارکردشان عموما در جهت عکس منافع جمعی است، تضعیف شود. هیوم توضیح می‌دهد هنگامی که تعداد افراد جامعه کم است و میزان وابستگی بالاست، سنخ تصمیمات ما بیشتر جنبه مصلحتی و احتیاط‌آمیز دارد تا اینکه جنبه اخلاقی داشته باشد.

 به نظر هیوم افعال عادلانه از اصول و قوانین طبیعی یا از تمایلات شدید طبیعی نشأت نمی‌گیرند بلکه از یک تمایل جعلی که از طریق تعلیم و ترفند‌های سیاسی پرورش می‌یابد، ناشی می‌شوند. این امر دلیلی است بر این‌که چرا عدالت یک فضیلت جعلی است نه یک امر طبیعی.

http://www.humesociety.org/hs/issues/v12n1/nuyen/nuyen-v12n1.pdf