الناز باقری‌نژاد: زوجی که شاید کمتر کسی بتواند تصور کند می‌توانند در یک زندگی خانوادگی کنار هم قرار بگیرند؛ یکی روستا‌زاده‌ای از دل کویر و فرهنگ خانی، دیگری از دل تهران و خانواده‌ای مرفه و ادب دوست.

خوب كه بگردي دست تقدير را مي‌تواني آن ميان بيابي كه چگونه دختر تهراني نويسنده را سر راه روستازاده تحصيل‌كرده از فرنگ برگشته قرار مي‌دهد و هر دو آنطور كه خودشان مي‌گويند با عقل و درايت و عشق سنگ بناي زندگي‌اي را مي‌گذارند كه حالا 47سال از عمر آن مي‌گذرد. آن پسر جغرافي‌دان كويرشناس با دختري ازدواج مي‌كند كه عاشق ادبيات و رمان است. شايد سؤال همه در ابتدا اين باشد كه فصل مشترك اين دو نفر كجاست؟ چه چيزي آنها را به هم رسانده كه تصميم گرفته‌اند در كنار هم زندگي كنند؟ چه چيزي دنياي علم را به ادبيات پيوند زده كه بخواهد اين دو جوان را ساليان پيش به هم پيوند بزند؟ همه اين سؤالات و سؤالات بيشتر را روي ميز گفت‌وگو با زوج خردمند مهمان امروز گذاشتيم.

پروفسور پرويز كردواني را بسياري از دوستداران محيط‌زيست و شايد حتي مردم عادي هم با نظريه‌هاي تند و جسورانه‌اش مي‌شناسند. او تنها كسي است كه با دلايل قاطع بار‌ها عنوان كرده حالا كه درياچه اروميه خشك شده است، تلاش براي رفع اين خشكي دردي را دعوا نمي‌كند! او فرزند كوير است، با تحصيلات آكادميك و تجربه ساليان دراز تحصيل و تحقيق. حافظه قوي او از زندگي خانوادگي تا روزگار جواني و كودكي و تاريخ محيط‌زيست آنقدر هست كه از حيرت انگشت به دهان بگيريد. البته اينها تنها مواردي نيست كه او با اين دقت شرح مي‌دهد؛ حافظه او آنقدر دقيق است كه زماني كه از ۴۷‌سال قبل و داستان آشنايي با همسرش مي‌گويد، حتي لباس و ساعت و هواي آن روز را هم به‌خاطر دارد.

فريده‌گلبو همسر پرويز كردواني با آنكه نويسنده است و نزديك به ۳۰ عنوان كتاب منتشر كرده و بالطبع بايد نسبت به جزئيات اتفاقات حساس‌تر باشد اما حرف‌هاي همسرش را سند و حجت مي‌داند و به آنها ايمان دارد. هر دوي آنها پس از ازدواج كار و حرفه مورد علاقه‌شان را ادامه دادند و موفقيت‌هايشان را تا حدي مديون يكديگر هستند. زندگي مشترك آنها نزديك به نيم قرن است كه آغاز شده و ادامه پيدا كرده است. هر دوي آنها در اين مصاحبه و در كنار يكديگر از همه اتفاقات، راه‌ها و راهكارهايي گفتند كه باعث شد زندگي آنها به اين جايگاه و درجه برسد؛ زن و شوهر و البته فرزنداني موفق كه هر يك راهي متفاوت از ديگري در پيش گرفتند. اين داستان خانواده عجيبي است كه پدر در علم جغرافي، مادر در ادبيات، دختر در پزشكي و برادر در تجارت متبحرند!

پروفسور پرويز كردواني زاده

پرويز كردواني‌ زاده ۱۳۱۰ در روستاي مندولك گرمسار جغرافي‌د‌ان و چهره ماندگار ايراني است كه به‌دليل آثارش در زمينه علم كوير، «پدر كويرشناسي ايران» لقب گرفته‌است. او پس از پايان تحصيلات و بازگشت به ايران در سال ۱۳۴۵ به استخدام دانشكده كشاورزي اروميه درآمد و در سال ۱۳۴۸ به گروه آموزشي جغرافيا در دانشگاه تهران پيوست و تدريس را آغاز كرد. در فاصله سال‌هاي ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ مديركل دفتر مطالعات آموزشي دانشگاه تهران بود و بنيانگذار مركز تحقيقات مناطق كويري و بياباني ايران است. در سال‌هاي ۱۳۷۸ و ۱۳۸۰ به‌عنوان استاد نمونه دانشگاه تهران شناخته شد و جايزه «مهرگان علم» به‌خاطر تاليف بهترين كتاب سال در زمينه محيط‌زيست را دريافت كرد. او عضو بنياد مطالعات آسيايي، شبكه آب خاورميانه، عضو هيأت امناي صلح سبز و رئيس كميته بيابان‌زدايي انجمن متخصصان محيط‌زيست ايران است.

كودكي

كودكي من پسر بلوكباشي گرمسار بودم. پدرم ۸ پارچه آبادي و ۴ زن داشت. ما ۱۸ خواهر و برادر بوديم. من ۱۷ ساله بودم كه پدر را از دست دادم و وكالت تمامي املاك و دارايي‌هاي او را برعهده گرفتم؛ در ۱۷ سالگي به‌معناي واقعي كلمه پدر شدم. سرپرستي خانواده و خواهرها و برادرهاي تني‌ام برعهده من بود. تمام آنها را سروسامان دادم و براي ادامه تحصيل در رده‌هاي عالي به خارج از كشور فرستادم و بعد به فكر خودم افتادم. بعد از گرفتن ديپلم، ۸ سال ترك تحصيل كردم تا بتوانم خانواده‌ام را حفظ كنم. هنوز هم به همه كارهاي خواهرها و برادرهايم در حوزه املاك و ارث پدري رسيدگي مي‌كنم و وكيل آنها هستم.

درس و مشق

زمان ازدواج من ۳۵ ساله بودم و همسرم ۲۵ ساله. مادرم وقتي ۱۴ ساله بود با پدرم ازدواج كرد به اين شرط كه برايش قلعه‌اي جدا بسازد و يك دنگ دهي را به نام مادرم بزند. مادرم چهارمين همسر پدرم بود. پدرم براي همه زنانش چنين قلعه‌اي ساخته بود كه هنوز ويرانه‌هاي آنها باقي است. در شناسنامه من سال تولدم ۱۳۱۰ ثبت شده كه نمي‌دانم تا چه حد معتبر است! آن زمان شناسنامه پسرها را 3-2 سال ديرتر مي‌گرفتند تا وقتي به سربازي مي‌روند كمي بزرگ شده باشند. ده ما مدرسه نداشت؛ يك مكتبخانه بود اما پدرم در يكي از ده‌هاي اطراف، مدرسه‌اي ساخت و از ده خودمان هر روز به آن مدرسه مي‌رفتيم. ۴ نفر سوار يك ماديان مي‌شديم و مي‌رفتيم. تا كلاس پنجم را در همان مدرسه خواندم. بعدا به گرمسار رفتم و آنجا هم تا كلاس 9 درس خواندم. 10ساله بودم كه مادرم از دنيا رفت. براي ادامه تحصيل به تهران و مدرسه فرانسوي‌ها آمدم و ديپلم گرفتم. تا پدرم زنده بود قرار بود طبابت بخوانم و پزشك شوم چون هيچ‌يك از ۸ پارچه آبادي پدرم پزشك نداشت. پدرم در 40-30 سالي كه كار و كشاورزي مي‌كرد، چندين هكتار را وسط بيابان به آبادي بدل كرده بود. براي ادامه تحصيل به آلمان رفتم و تصميم گرفتم در زمينه بررسي كشت و كار در خاك‌هاي شور و بياباني كار كنم. آن زمان با مشكلات فراوان، چند صد كيلو - حدود 700كيلو- خاك را از تهران براي من فرستادند تا آزمايش‌هايم را انجام دهم و موفق شدم در آن خاك‌ها، گندم توليد كنم.

رمز موفقيت

ملاك و معيارهاي آدم‌ها براي زندگي متفاوت است اما من چه در روز خواستگاري دخترم و چه در روزي كه به خواستگاري عروسم رفتيم گفتم بحث درباره مهريه و اينها به‌نظرم بيهوده است و اعتقادي ندارم. تنها شرطي كه دارم اين است كه هر كدام خواستند ادامه تحصيل دهند ديگري مخالفت نكند. دخترم در كنار همسرش كه او هم از خانواده تحصيل‌كرده‌اي بود تحصيلاتش را كامل و كارش را آغاز كرد. پسرم هم با وجود آنكه تجارت را پيشه كرده اما همسرش در رشته فلسفه تا دكتري ادامه تحصيل داده است. پسرم بسيار شيطان بود و بارها مدرسه‌اش را عوض كرديم. هيچ‌گاه كتكش نمي‌زدم فقط وقتي خيلي اذيت مي‌كرد خودم را به مريضي مي‌زدم و مي‌گفتم از دست كارهاي تو قلب درد گرفته‌ام؛ او هم مدت كمي مراعات مي‌كرد و آرام مي‌شد. حد وسط را در رفتار با او مراعات مي‌كردم؛ نه دست و دلبازي مي‌كردم و نه خساست. به او گوشزد مي‌كردم كه چطور درس بخواند و چطور خرج كند كه محتاج نماند. با اين همه در ۱۹ سالگي شركتش را تاسيس و كارش را آغاز كرد.

مشكلات خانوادگي

من مي‌گويم ۴۷ سال است مي‌خواهم زنم را طلاق بدهم اما وقت نمي‌كنم او هم مي‌گويد هر كاري داري بگو من انجام دهم تا اين وقت آزاد را براي طلاق دادن من داشته باشي! ( هر دو مي‌خندند) همسر من ۲۲ جلد كتاب نوشته است. مدرسه كه مي‌رفته، به گفته خودش بارها و بارها از روي دفتر خالي انشا مي‌خوانده و در لحظه، كلمات را كنار هم مي‌چيده و جمله مي‌ساخته است. در ۱۸ سالگي كتابي نوشت و چاپ كرد؛ همان كتاب بود كه باعث شد من گول بخورم و با او ازدواج كنم! ما شايد تنها زوجي باشيم كه هيچ كدام كتاب‌هاي آن يكي را نخوانده باشد! هر دوي ما از نظر اجتماعي انسان‌هاي فعالي هستيم اما دنياهاي متفاوتي داريم. دليلي ندارد كه به واسطه كار ديگري، همديگر را از كاري كه به آن علاقه داريم منع كنيم. اصلا قواعد زندگي ما در مواردي با هم متفاوت است. بعضي روزها ساعت ۴ صبح از خانه به سمت گرمسار راه مي‌افتم، به كارهاي املاك پدري رسيدگي مي‌كنم و طوري برمي‌گردم كه ساعت ۱۰ كلاسم در دانشگاه را برگزار ‌كنم. خب توقع بي‌جايي است كه بخواهم همسرم مدام همراه من باشد يا مثل من زندگي كند. همين احترام متقابل به دنياهاي يكديگر، هم باعث موفقيت ما در زندگي شده است و هم در مشاغلي كه انتخاب كرده‌ايم.

اقتصاد خانواده

مسائل اقتصادي در زندگي زناشويي هم نقش مهمي دارد اما در خانه ما هيچ وقت حرف بر سر پول من و پول همسرم نبوده است. من نصف تمام دارايي‌هايم را به اسم همسرم كرده‌ام. با پسرم حساب مالي مشترك دارم تا هرچه كه خواست يا لازم داشت بخرد و تهيه كند. من نگذاشتم پسرم براي ادامه تحصيل به خارج برود و از او خواستم دركنار من و مادرش بماند. اگر او هم مي‌رفت ما بسيار تنها مي‌شديم و كسي نبود كه در كنار ما باشد. اما امكانات بسياري در اختيارش گذاشتم و خودش هم بسيار كاري و زرنگ است و توانست جايگاه خوبي در شغل و جامعه كاري‌اش پيدا كند. انسان‌ها با موفقيت در تحصيل يا كار است كه براي خود اعتبار و آبرو كسب مي‌كنند. پدر خوب كسي نيست كه مدام پول به بچه‌هايش بدهد؛ بايد بر نحوه خرج و هزينه كردن آنها هم نظارت داشته باشد.

اولين و آخرين دعوا

مي‌دانم فريده تمامي جزئيات اين خاطره را قبول ندارد اما من حافظه قوي‌اي دارم و ادعا مي‌كنم تمامي جزئيات را به‌خاطر دارم. 2سال پس از ازدواج بود. بر سر موضوعي اختلاف داشتيم و قهر بوديم. جمعه ناهار در منزل پدر ايشان دعوت بوديم. به آنجا كه رسيديم از حالت‌ها و رفتار ما متوجه شدند كه قهر هستيم و اختلافي داريم. مادرشان كمي با من سرسنگين شد اما پدرش چيزي نگفت. بعد از اينكه چاي و ميوه خورديم به من گفت دست همسرت را مي‌گيري و به خانه مي‌روي تا مشكلتان را حل كنيد. به‌نظرم نمي‌خواست موضوع در جمع مطرح شود و شايد به‌نظر آنها حرمت‌هايي از بين برود. ما هم گوش كرديم و داشتيم از در خانه خارج مي‌شديم كه باجناق و خواهر خانم‌ام وارد خانه شدند. علت رفتن ما را پرسيدند و ما هم جواب داديم. ما را به داخل خانه دعوت و از جانب ما از پدر همسرم عذرخواهي كرد و اجازه گرفت كه ما در خانه و در كنار باقي مهمانان بمانيم. تا جايي كه يادم مي‌آيد اين تنها باري بود كه به شكلي جدي دعوا كرديم اگر نه در باقي مواقع همسرم سكوت مي‌كرد و به داخل اتاقش مي‌رفت تا بحثي نكنيم به‌ويژه جلوي بچه‌ها هميشه مراقب بوديم و با صداي بلند صحبت نمي‌كرديم.

فريده گلبو

فريده گلبو متولد سال ۱۳۱۹ است و نويسندگي را از سنين دانش‌آموزي آغاز كرده خانواده‌اش را مهم‌ترين مشوقش معرفي مي‌كند اما معتقد است نوشتن هميشه آرزويش بوده است. شخصيت‌هاي داستان‌هايش معمولا وجود خارجي دارند هرچند ممكن است چندين شخصيت را با هم مونتاژ كند. او در دانشگاه تهران در رشته ادبيات ادامه تحصيل داد، هرچند در كنار كار نويسندگي، روزنامه‌نگاري هم انجام مي‌داد. در مؤسسه كيهان آن زمان و نشريه فردوسي كار و نوشتن را به شكل و شيوه‌اي متفاوت انجام مي‌داد. او معتقد است تجربيات او باعث شد هم انتخاب درستي در ازدواجش داشته باشد و هم روشي مناسب را براي زندگي و تربيت فرزندانش در پيش بگيرد.

رمز موفقيت

من از ابتدا با ازدواج‌هاي عاشقانه موافق نبودم. چون مشخصاتمان به هم مي‌خورد خيلي سريع ازدواج كرديم. در مؤسسه كيهان كار مي‌كردم؛ گاهي پاورقي مي‌نوشتم، گاهي خبر، گاهي هم براي صفحه هنري گزارش و مصاحبه‌هايي را تهيه مي‌كردم. بزرگ‌ترين امتيازي كه ما در زندگي براي هم قائل بوديم و هستيم اين است كه هيچ‌كدام مزاحم كار ديگري نمي‌شويم؛ براي يكديگر آزادي‌هايي قائل هستيم و به فعاليت‌هاي اجتماعي هم احترام مي‌گذاريم. من جوان بودم، با 2 بچه كوچك و ايشان ممكن بود ما‌ه‌ها براي كار و تحقيقات در كوير ما را تنها بگذارد اما اينها باعث رنجش و ناراحتي من نمي‌شد چراكه در كنار اينها من هم كامل براي كار در حوزه‌اي كه عاشقش بودم، آزادي داشتم. نويسندگي و آن هم نوشتن رمان هدف اصلي زندگي من بوده و هست. هرچند كه به‌نظرم هر كاري، روزي و جايي بايد به بهترين شكل پايان يابد و فكر مي‌كنم به‌زودي نويسندگي را براي هميشه كنار بگذارم.دخترم هاله متولد سال ۱۳۴۷ است؛ متخصص راديولوژي است و با شوهر و فرزندش زندگي مي‌كند. پسرم سال۱۳۵۱ به دنيا آمد و در رشته مكانيك تحصيل كرده است اما شغل اصلي او تجارت و بازرگاني است. در خانواده ۴ نفره ما، ۴ ذوق و سليقه مختلف در عرصه كار وجود دارد و همه به حرفه و سليقه هم احترام مي‌گذاريم. ما هيچ‌گاه مزاحم كارهاي يكديگر نبوديم اما پاي تعهدي كه امضا كرديم از نظر عرف و اخلاق و انصاف باقي مانديم. ما اشتراكات زيادي داريم، خانه، بچه‌ها، اقتصاد و... پاي همه اينها هر دوي ما در كنار هم تلاش كرديم.

تربيت فرزندان

ما در تربيت بچه‌ها هركدام با مواضع و تفكرات درست پيش رفتيم. اگر دو‌طرف به آزادي‌هاي فرزندشان هم احترام بگذارند مشكلات خيلي كمتري پيش مي‌آيد. وقتي دخترم به من گفت كه مي‌خواهد پزشكي بخواند من در باطن خودم راضي نبودم كه او اين راه پررنج و پرمرارت را طي كند كه بار تمامي بيماري‌ها عالم بر دوش او باشد ولي وقتي ديدم كه علاقه دارد، هيچ‌يك از ما دخالتي نكرديم. يا مثلا از نظر انديشه، من با شغل پسرم توافق انديشه‌اي نداشتم اما به سليقه او هم احترام گذاشتيم. متأسفانه برخي‌ها فرعون مقتدري در وجودشان دارند و گمان مي‌كنند هرچه مي‌گويند و فكر مي‌كنند درست است و توقع دارند ديگران هم همان‌گونه عمل كنند اما اين مشكل‌آفرين مي‌شود. تفكر آدم‌ها متفاوت است. وقتي 2آدم از 2 ژن مختلف، در محيط و فرهنگي متفاوت رشد كرده‌اند، علايق و سلايق آنها متفاوت است پس چطور مي‌توان توقع داشت كه وقتي زير يك سقف مي‌روند مثل هم فكر و عمل كنند. من اصلا شكل و نوع زندگي خودم را توصيه نمي‌كنم؛ به‌نظرم هرچند رابطه زناشويي رابطه‌اي واحد است اما به تعداد زوج‌ها نوع رابطه وجود دارد. هر كسي به شكلي با زوج خود كنار مي‌آيد. به‌نظر من ازدواج عاقلانه خيلي دير‌تر به طلاق مي‌انجامد تا ازدواج عاشقانه.

مشكلات خانوادگي

مشكل داريم تا مشكل. اينكه غيرممكن است در ۴۷ سال مشكلي پيش نيامده باشد. من فرمولي نه‌تنها در رفتار با شوهر بلكه در برخورد با همه آدم‌ها دارم و آن هم سكوت است. ببينم انساني عصبي است، در مقابلش سكوت مي‌كنم. در پس سكوت مي‌توان خشمگين هم بود اما باور كنيد سكوت حلال مشكلات است. در علم فيزيك هم اين موضوع ثابت شده. وقتي خودرويي با سرعت زياد در حركت باشد و به‌خودرويي كه ايستاده برخورد كند هر دو آسيب مي‌بينند اما آسيب خودرويي كه در حركت بوده بيشتر است. در هر مرافعه‌اي حتما دوطرف سهيم هستند حالا با درصدهاي مختلف پس مي‌توان مشكل را در زماني كه دوطرف آرام هستند بررسي و برطرف كرد. به‌نظرم هميشه منفعت سكوت بيشتر از ضررش است. البته خوشبختانه ما هيچ‌گاه در زندگي مشكل اقتصادي و مالي نداشته‌ايم و مي‌دانم كه كمبود‌ها در اين حوزه مي‌تواند انسان‌ها را به‌شدت آزار و آستانه تحمل آنها را كاهش دهد.

شوهر

ما در كنار هم با رفاقت زندگي كرديم. عوالم و سليقه‌هاي ما با هم فرق داشت اما دليل نمي‌شد كه به مشكل بخوريم يا دردسري ايجاد شود. هر دو به‌كار و فعاليت‌هاي هم احترام مي‌گذاريم و به يكديگر افتخار مي‌كنيم. براي همين شايد به نسبت بسياري از همسالانم كمتر به كارهاي خانه رسيدگي كرده باشم اما اين بدان معنا نبود كه نسبت به تربيت و وضعيت بچه‌ها بي‌توجه باشيم و به بسياري از جنبه‌هاي كوچك و ريز رفتار و درس آنها حساس بوديم؛ هر دوي ما.