فردا روز درگذشت مرد بزرگی است که سال‌ها پس از پیوستن او به ملکوت اعلی، همه دوست دارند بدانند چگونه زیسته است، آن آرامش درونی او که بسیاری از انسان‌ها در دنیای سرسام‌آور کنونی به‌دنبالش می‌گردند از کجا آمده

 و آن قدرت اراده، نفوذ کلام و اخلاصی که در جزء جزء رفتار او به چشم می‌خورد آیا معجزه‌ای الهی بوده یا توانایی‌هایی است که برای سایرین نیز قابل‌دسترسی است؟

رهبر يكي از بزرگ‌ترين انقلاب‌هاي دنيا؛ مردي كه با دست خالي و تنها با قدرت ايمان توانست پشت حكومتي نيرومند و ثروتمند را به خاك بمالد چگونه مي‌توانست آنقدر تسليم رضاي خدا، مهربان و مردم‌دار، ساده زيست و خانواده دوست و در يك كلام يك مرد كامل باشد؟ خرداد امسال 25سال از روزي مي‌گذرد كه حضرت امام‌خميني(ره) بار سفر را بست و قلب ميليون‌ها ايراني و مسلمان در سراسر جهان را عزادار كرد. حالا در اين سال‌ها هر كس به سهم خود تلاش كرده است تصويري از زندگي او را براي عاشقانش بازگو كند تا الگويي بشود براي زندگي آنها؛ چه در ابعاد سياسي و اجتماعي، چه در ابعاد خانوادگي و زندگي شخصي. به سراغ خاطرات چند نفر از نزديك‌ترين افراد به زندگي شخصي امام(ره) رفتيم تا از گذشته‌ها بگويند؛ روزگاري كه سايه پير جماران هنوز از سرمان نرفته بود.

نگاهي كوتاه به زندگي حضرت امام(ره)

ولادت :در روز بيستم جمادي الثاني ۱۳۲۰ هجري قمري مطابق با ۳۰ شهريـور ۱۲۸۱ هجري شمسي
نوروز سال ۱۳۰۰: هجرت به قم، تحصيل دروس تكميلي و تدريس علوم اسلامي
سال ۴۱: امام (ره) در سنگر مبارزه و قيام؛ اعتراض به لايحه انجـمـن‌هاي ايالتي و ولايتي
سال ۴۲: قيام خونين ۱۵ خرداد؛ امام خمينـي پـس از ۱۹ روز حبـس در زنـدان قـصـر بـه زنـدانـي در پـادگـان نظامـي عشـرت‌آبـاد منتقل شـدند.
13آبان 1342: تبعيد به تركيه
۱۳ مهرماه ۱۳۴۳: تبعيد از تركيه به عراق
۱۳۵۶ - ۱۳۵۰: ‌امام (ره) و استمرار مبارزه؛ در اسفنـد ۱۳۵۴ تاريخ رسمـي كشـور از مـبدا هجرت پيامـبـر اسلام بـه مبدا سلطنت شاهان هخامنشي تغـيير كرد. امام خميني در واكنشي سخت، فـتوا به حرمت استفاده از تاريخ بي‌پايـه شاهنشاهـي داد.
۱۳۵۶: اوج‌گيري انقلاب اسلامي و قيام مردم؛ ۱۹ دي‌ماه مقاله‌اي توهين‌آميز نسبت به ايشان در روزنامه اطلاعات منتشر شد.
دوم مهر ۱۳۵۶: هجرت از عراق به پاريس
۱۲ بهمن ۱۳۵۷: بازگشت امام (ره) به ايران پس از ۱۴ سال تبعيد
۱۴ خرداد ۱۳۶۸:رحلت امام خميني (ره)؛ وصال يار، فراق ياران

 

يكي از دوستان همراه با خانواده، به‌دست بوسي حضرت امام(ره) نايل شدند. بعد به حقير مراجعه كرد و گفت: اين پسرم كه كلاس پنجم دبستان است، دفتر نقاشي‌اش را براي تقديم به امام(ره) آورده بود كه محافظان مانع آوردن آن به خدمت امام(ره) شدند. براي همين خيلي ناراحت شده است. دفتر نقاشي را گرفتم و در روز بعد، ضمن توضيح، خدمت امام(ره) تقديم كردم. حضرت امام(ره) با دقت تمام اوراق آن را ملاحظه فرمودند و به‌ويژه با رويت پشت آن‌كه عبارت از تانكي بود كه چرخ‌هاي آن را مدادتراش و تنه آن را كتاب و لوله شليك آن را يك مداد و سرنشين آن را يك طفل دانش‌آموز تشكيل داده بود و... متبسم شدند. سپس دستور فرمودند كه براي تشويق اين دانش‌آموز خردسال و همچنين طراح آن دفتر كه به وسيله امور تربيتي منطقه ۳ آموزش و پرورش تهران تهيه شده بود، جايزه‌اي متناسب پرداخت شود كه جايزه همراه با نامه‌اي از سوي دفتر به ايشان تقديم شد.

مهم‌ترين ويژگي حضرت امام اين بود كه ايشان اصلا خودشان را نمي‌ديدند و همه‌‌چيز را از خدا مي‌ديدند و مي‌دانستند؛ آنجا كه فرمودند خرمشهر را خدا آزاد كرد و گفت انقلاب را هم خدا پيروز كرد و اين مردم را هم خدا متحول كرد به جهت اين بود كه ايشان همه‌‌چيز را از خدا مي‌دانستند؛ بنابراين اوج وارستگي انسان اين است كه انسان براي خود، منيتي قائل نباشد. امام هر چه مي‌ديدند، مي‌گفتند و انجام مي‌دادند، صرفا براي انجام وظيفه و براي خدا بود. ايشان همواره مي‌گفتند ما مأمور به تكليف هستيم، نتيجه دست خداست بنابراين چه نتيجه‌اي بالاتر از اينكه رضايت حق حاكم شود.
حجت‌الاسلام و المسلمين محمدحسن رحيميان از دوران تبعيد امام درنجف تا آخرين لحظات حيات مبارك امام(ره) عضو دفتر ايشان بوده است.

من حدود 8ساله بودم. خواهرم 10سال و خواهر بزرگ‌ترم 12سال داشت. ما با بچه‌هاي همسايه كه منزل آقاي كمالوند بود، عروسك‌‌بازي مي‌كرديم... امام به ما گفته بودند منزل آقاي كمالوند نرويم. هروقت مي‌خواهيد بازي كنيد، دخترشان - كه اسمش طاهره‌خانم بود - بيايد پيش شما. ما همگي بچه بوديم، ولي در منزل آنها پسر 15- 14ساله‌اي بود كه به تازگي صدايش دورگه شده بود. به همين جهت آقا دستور داده بود شما نبايد به منزل آنها برويد. وقتي آقا از مسجد سلماسي برمي‌گشتند، از پشت كوچه صداي گرگم به هواي ما بچه‌ها را شنيدند. وقتي به منزل آمدند، از كارگرمان - زيور - پرسيدند: «بچه‌ها كجا هستند؟» او جواب داد: «منزل آقاي كمالوند.» گفتند: «برو بگو بيايند.» ما خيلي ترسيديم. برگشتيم به منزل و سه‌تايي توي زيرزمين رفتيم. خطاب امام، بيشتر به خواهرهاي بزرگ‌ترم بود كه مكلف شده بودند. امام يك چوب نازك خشك را برداشتند و محكم به لبه ديوار زيرزمين زدند و گفتند: «من نگفتم نرويد؟ چرا رفتيد؟» بسيار هم عصباني بودند. چوب شكست و يك تكه‌اش به پاي خواهرم خورد. بلند شديم و به اتاق رفتيم و من ديدم پاي خواهرم كمي كبود شده است. شب به آقا گفتم: «يك تكه از چوبي كه به ديوار زديد و شكست، به پاي صديقه خورده و پايش كبود شده.» امام پرسيدند: «واقعا؟» گفتم: «بله». گفتند: «برو بگو بيايد». صديقه خانم آمد و امام پايش را ديدند و به او ديه دادند! من به‌خودم گفتم: ‌اي كاش پاي من كبود شده بود! امام تا اين حد روي مسائل شرعي دقت داشتند، درحالي‌كه بچه‌شان بود و عمدا هم نزده بودند.
زهرا مصطفوي- دختر حضرت امام(ره)

حضرت امام در طول شبانه‌روز هر چند ساعت يك‌بار قرص مي‌خوردند. ما ليوان را پر از آب مي‌كرديم و به ايشان مي‌داديم تا قرصشان را ميل كنند. ايشان قرصشان را با مقداري از آب ليوان مي‌خوردند و باقيمانده آب را دور نمي‌ريختند بلكه كاغذي روي آن مي‌گذاشتند تا گردوغبار به داخل ليوان وارد نشود و دقايق و ساعاتي بعد كه مي‌خواستند قرص بخورند همان آب ليوان را مي‌خوردند. امام در مصرف آب خيلي صرفه‌جويي مي‌كردند. من خودم بارها ديدم ايشان وقتي وضو مي‌گرفتند يك مشت پر از آب مي‌كردند و شير آب را مي‌بستند و با آن آب صورتشان را مي‌شستند، دوباره شير آب را باز مي‌كردند و مشت‌‌شان را پر از آب مي‌كردند. يعني هر دفعه يك مشت آب برمي‌داشتند.

خوراك حضرت امام در وعده شام غذاي حاضري بود؛ 2 يا 3 لقمه نان و پنير با 3-2 حبه انگور يا 3-2 لقمه نان و پنير با 3-2 قاچ خربزه. ما چون مي‌دانستيم شام حضرت امام همين غذاست جلوتر تهيه مي‌كرديم و براي مواقعي كه مواد غذايي گران مي‌شد و يا گير نمي‌آمد ذخيره مي‌كرديم؛ چون اگر مواد غذايي گران مي‌خريديم ايشان ميل نمي‌كردند و مي‌گفتند چرا گران خريديد؟ ما هر 15روز يك‌بار صورتحساب مخارج منزل امام را به ايشان مي‌داديم و ايشان مرور مي‌كردند. يادم هست كه يك‌بار يك كيلو خيار خريده بوديم به مبلغ 20تومان. ايشان وقتي صورتحساب را ديده بودند فرمودند ديگر خيار نخريد. قبل از آن خيار كيلويي 10تومان بود و يكباره 20تومان شده بود و ما كه يك كيلو خريده بوديم فرمودند خيار نخريد چون گران است. ايشان از هرجهت مواظب بودند. مي‌فرمودند:‌ نان زياد نخريد به اندازه مصرف بخريد. مواظب باشيد، حيف و ميل نشود. حاج عيسي جعفري، پيرمرد فرزانه‌اي كه در ميان مردم ايران به «خادم امام» اشتهار دارد از سال 1360جزو نخستين كساني بوده كه به خدمت در دفتر حضرت امام پرداخته‌اند.

بيماري آنقدر وسيع پيشرفت كرده بود كه تمام تاروپود وجود ايشان را سلول‌هاي سرطاني گرفته بودم؛ ريه، كبد و جاهاي مختلف. ايشان در بستر كه خوابيده بودند اغلب در يك حالت بي‌حالي‌بودندكه درست نمي‌توانستند جواب بدهند و تن صدا پايين آمده بود وقتي كه حس مي‌كردند نزديك ظهر است دائما به ما تذكر مي‌دادند كه بگوييد وقت نماز ظهر شده؟ يا وقت نماز مغرب شده؟ وقتي كه به نماز مي‌رسيد ايشان با تن صداي خوب نماز مي‌خواندند و هوشياري كامل داشتند. وقتي نماز تمام مي‌شد ايشان دوباره مي‌رفتند به حالت خودشان و ما همه حس مي‌كرديم با خداي خودشان خلوت كرده‌‌اند. ساعت‌هاي آخر عمر دائما سوره حمد را مي‌خواندند؛ دائم و متصل مي‌خواندند البته با صداي بسيار ضعيف. يك چيزي كه براي من جالب بود اين نكته بود كه در يكي از منابر شنيده بودم كه يك فردي آمده كتابي نوشته كه آخرين جمله‌اي كه بزرگان دين گفتند چه بوده؟ البته اين صحبت را چند سال پيش قبل از اينكه ايشان رحلت بكنند شنيده بودم. بعدا كه ايشان در آن مراحل بد و خيلي ناجور قرار داشتند و ديگر تن صدايشان خيلي پايين بود و فشار خون‌شان بسيار پايين آمده بود و روي 40ميلي متر جيوه بود و اصلا قدرت تنفس و قدرت صحبت و توان از ايشان گرفته شده بود ناگهان مرا به اسم صدا كردند گفتم جانم چيه؟ ايشان ذكر كردند كه وضو گرفتن قبل از وقت. تا اين جمله را گفتند من متوجه شدم يك مسئله فقهي را دارند مطرح مي‌كنند. آقاي آشتياني نزديك بود ايشان را صدا كردم و حاج احمد آقا نزديك بود. ايشان را هم صدا كردم و گفتم تشريف بياوريد امام يك مسئله فقهي را مي‌گويند و در حد من نيست.

اگر مريضي داشته باشم كه منظم باشد ياد امام مي‌افتم، زيرا ايشان در كمال نظم و اطاعت از دستورات طبيب بودند اما تنها يك‌بار كه خسته شده بودند، اعتراض كردند و آن روز هم ما ايشان را اذيت كرده بوديم. از نظر پزشكي ساعت 7:30 صبح عكس مري و معده گرفتيم، بعد آندوسكوپي كرده بوديم، بعد من براي ادامه كارم وقتي فهميدم كه زخم وجود دارد، خواستم قلب را ببينيم كه توان دارد تا كار ديگر بكنيم و به ايشان گفتم. امام گفت خسته شده‌ام و ما كوتاه آمديم و بعدا ايشان از من عذرخواهي كرد. من هم از ايشان معذرت‌خواهي كردم. امام گفتند اين امكاناتي كه براي من به‌كار مي‌بريد، بايد كوشش كنيد براي آحاد مردم اين كار را كنيد. اين را در همان اوايل كه در بيمارستان شهيد رجايي بودم گفتند و نوار ضبط شده‌اش هست.
دكتر عارفي پزشك امام خميني (ره) در ايران

مي‌گفتند استفاده بي‌مورد برق، مورد ضمان است؛ حرام مي‌دانستند. هيچ وقت نديديم كه چند چراغ خانه را با هم روشن كنند. به هر جا وارد مي‌شدند برق آنجا را روشن مي‌كردند و هر وقت خارج مي‌شدند، خاموش مي‌كردند؛ مثلا حتي در راهرو هم وقتي مي‌خواستند حركت كنند يك چراغ، يك چراغ روشن مي‌كردند و حركت مي‌كردند. وقتي داخل اتاق نشسته بودند، اگر مي‌خواستند بروند دستشويي چراغ اتاق را خاموش مي‌كردند؛ اينقدر با دقت‌نظر اين مسئله را رعايت مي‌كردند. قبل از رفتن براي ملاقات عمومي تأكيد مي‌كردند چراغ‌ها را خاموش كنيد. يك‌بار بعد از ملاقات كه رسيدند، ديدند چراغ‌هاي متعددي روشن است. ناراحت شدند، اعتراض كردند و گفتند وقتي كسي در اتاق نيست، اين همه چراغ چرا روشن است؟

قدم زدن، مطالعه كردن، گوش دادن به اخبار، دعا خواندن، ملاقات‌ها، خواب قيلوله و... همه اينها وقت مشخصي داشت. شانه زدن، ادكلن زدن و مرتب كردن محاسن سر ساعت انجام مي‌شد. وقتشان هيچ وقت تغيير نمي‌كرد. جمعه‌ها اول مي‌رفتند حمام. دقيقا ساعت 8 و 5 دقيقه دستگاه كنترل قلب را از بدنشان جدا مي‌كردند تا 9 و 5 دقيقه. اين كار هميشه راس ساعت انجام مي‌گرفت. ملاقات‌ها هم راس ساعت انجام مي‌شد. صبح‌ها از 2 ساعت قبل از نماز بيدار مي‌شدند و مشغول عبادت بودند. اينها يك سيستم برنامه‌ريزي دقيق براي همه ما ايجاد كرده بود.
«مجيد جوادي‌نسب» عضو هيأت علمي دانشگاه علوم پزشكي بقيه‌الله، متخصص مراقبت‌هاي ويژه و عضو تيم پزشكي امام خميني (ره) كه روزها و شب‌هاي فراواني را در جماران سپري كرده است .