همشهری آنلاین - فهیمه سادات طباطبایی: در همه عمرش گل کاشته؛ از نرگس و اقاقی‌ها گرفته تا لاله و بنفشه، با سنبل‌ها زندگی کرده، پابه‌پای سروهایی که کاشته قد کشیده، جوانی کرده و به میان‌سالی رسیده و حالا زیر سایه چناری که بذرش را خودش در دل خاک قرار داده، دوران دیگری راتجربه می‌کند.

همه گل‌هایی که در این سال‌ها کاشته دوست دارد: "همه گل‌ها نفس من هستند".

درخت‌ها و سبزه‌ها برایش حکم فرزندانش را دارند، اگر کسی گل‌هایش را بچیند گویی کتک مفصلی به کودک او زده‌ است. تمام پارک‌های تهران را خانه خودش می‌داند و به نظرش خدا بهترین شغل دنیا را نصیبش کرده و آرزو دارد در آن دنیا هم نگهبان گل‌ها و درختان بهشتی باشد.

برای او زیبایی مفهومی متفاوت از چند گلبرگ و غنچه دارد. می‌گوید هرکجا برگی باشد، روح من همان جاست، نباید هم ندارد. "یک روز بعد از زلزله بم، با دوستانم دو نیسان بار ماشین کردیم  و رفتیم آنجا برای گل‌کاری و درخت‌کاری تا چهره غمگین شهر را با گل و درختان‌ شاداب کنیم."

صبح زود یک روز زمستانی، درست زمانی‌که داشت شاخه‌های گل محمدی را هرس می‌کرد، به سراغش رفتیم و دو سه ساعتی گل گفتیم و گل شنیدیم:

  • حاج آقا! الان هوا به این سردی، درختان و گل‌ها همه به خواب رفته‌اند، چرا شما در خانه نماندید و استراحت نمی‌کنید؟

- پرویز عبدالله پور: زمستان که کار ما باغبان‌ها بیشتر است، درخت‌ها به خواب رفته‌اند، درست، اما فلسفه دارد، جوان! فلسفه‌اش را نمی‌دانی؟

  • نه!

آنها خوابیده‌اند تا ما کارهای‌شان را انجام دهیم، هرس‌شان کنیم، کودشان دهیم، کرت‌ها را بیل بزنیم، مرز درست کنیم، خاک در زمستان یک بیل که می‌خورد همه آفت درخت‌ها از بین می‌رود. خلاصه آماده‌شان کنیم برای فصل‌های دیگر.

  • فرق چهار فصل سال برای باغبان‌ها در چیست؟

برای ما چهار فصل فقط کار است و کار است و کار؛ خدا وکیلی زمستان کار ما بیشتر است. هرس کردن، بیل زدن، برف بیاید، تکان دادن برف از شاخه درختان که خدای نکرده شاخه‌اش نشکند. پاییز یک جور دیگر، برگ‌ریزان است، دائم درختان برگ‌های‌شان را دست باد می‌دهند و ما جمع می‌کنیم. اصلا پاییز و زمستان برای این است که شاخه‌ها استراحت کنند. در پاییز بنفشه، میمون و میخک نشا می‌زنیم.  چون در پاییز که بکاریم زیبایی و ماندگاریش بیشتر از زمانی است که در عید بکاریم. می‌دانی چرا؟ چون این‌ها زمستان می‌روند زیر برف، برای عید خوشگل و قشنگ می‌آیند بیرون، فقط عید باید یک سیخک (بیلچه) بهشان زد. بهار و تابستان هم که مشخص است، آب دادن، رسیدگی کردن، باید مواظب‌شان باشیم مریض نشوند.

  • شما با درخت‌ها و گل‌هایی که می‌کارید، حرف هم می‌زنید؟

اره حرف می‌زنم. درخت را التماس می‌کنم، نوازشش می‌کنم. مثلا به درخت میوه‌ای که در شهرستان دارم می‌گویم که درختم! عزیزم! امسال نوه بیشتر دارم، عیال وارم، به من بیشتر پرتقال بده. نوازش و حرف زدن خیلی تاثیر دارد. گل و گیاه مثل بچه می‌ماند. این درخت را می‌بینی. عین بچه به آدم التماس می‌کند که به من آب بده، کود بده، مریضم! سمپاشی‌ام کن. این شاخه خشکم را بزن تا اینکه خیس است رشد کند. حس دارند؟ عین انسان می‌مانند.

  • حاج آقا چند سالتان هست؟

75 سال، متولد 1319 هستم.

  • پس چرا تا الان بازنشسته نشدید؟

40 سال از خدمتم گذشته؛ کجا برم؟من اگر بازنشسته شوم یک ماه هم دوام نمی‌آورم. من فقط این بلیچه و گل‌ها و درختان را دوست دارم. اگر دوست نداشتم هر شب تا 10، 11 شب نمی‌ماندم اینجا. خیلی شبها هم می‌آیند دنبالم برویم فلان پارک برای باغبانی، می‌روم.

  • شب و نیمه شب سراغتان می‌آیند، عصبانی نمی‌شوید؟

نه وظیفه من است. ما جاهایی بوده 48 ساعت کار کردیم. در بوستان ولایت 66 روز صبح تا شب کار می‌کردیم بدون ذره‌ای استراحت.

  • چه شد که باغبان شدید؟

علاقه داشتم. من در شهرستان خودمان، بندرانزلی کشاورز بودم، آمدم تهران. رفتم دفتر اصلی در پارک شهر، گفتم آقا من دوست دارم باغبان شوم. آنها هم پذیرفتند و مرا فرستادند پارک لاله، سال 1348 بود. به عنوان کارگر ساده کارم را شروع کردم.  خاک می‌بردم و می‌آوردم، نخاله جابه جا می‌کردم تا بعد از 7 سال، کمک باغبان و بعد باغبان شدم. البته همان‌جا که بودم سه سال ما را بردند پارک ملت تا افتتاحش کنند. آنجا باغبانی و گل کاری‌اش را انجام می‌دادم اما رییس پارک لاله نگذاشت بمانم به من علاقه داشت و من را دوباره برگرداند. بعد از انقلاب در سال 58 رفتم پارک ساعی. آنجا بود که سرباغبان شدم. بعد از پارک ساعی هم هیچ وقت ثابت نبودم و هر پارکی که سازمان پارک‌ها می‌گفتند، می‌رفتم. پارک ولایت، پارک گفتگو، آرامگاه حضرت امام، تمام گل‌های آنجا را با بیلچه می‌کاشتم؛ پارک پلیس بودم، پروژه چمران، باغ ایرانی. بزرگراه مدرس، 5 سال در مجتمع حضرت امام بودم که الان بنیاد حکمت شده و خلاصه هرجا که فکرش را بکنید، باغبانی کردم.

  • چه گل‌هایی برای پارک ملت کاشتید؟

گل‌های همان زمان! گل‌هایی بود که خودمان تولید می‌کردیم. تولیدات ما از پارک شهر و بعثت بود که در بقیه پارک‌ها می‌کاشتیم.

  • از باغبانی بگوئید؛ چه ویژگی‌هایی دارد؟

بزرگ‌ترین خاصیتش این است که روحیه آدم را شاد و سلامتی انسان را تنظیم می‌کند. من صبح ساعت 6 می‌آیم تا 8، 9 شب و حتی بعضی شب‌ها تا یک نیمه شب هستم و کار می‌کنم. آن زمانی که مسئول پارکی بودم، زودتر هم می‌آمدم. باغبانی خیلی صبر و حوصله می‌خواهد. مثلا باید فکر کنی این گل را این جا بکارم یا اینجا؟ یا چطور بکارم؟ چقدر زیر خاک ببرم؟ اگر خیلی زیر خاک کنی ممکن است ریشه گل خفه شود اگر کمتر ببری، ریشه هوا می‌خورد و گیاه خشک می‌شود؛ مثلا پیاز لاله، باید یک برابر قطرش زیر خاک کنی. خاک هم باید سبک باشد اگر سنگین باشد بالا نمی‌آید.

  • شما آموزش هم دیدید یا فقط تجربی بوده؟

پارک لاله که بودم سه ماه ما را فرستادند کلاس. ولی همه بیشتر حرفی بود و اینها را خودم عملی یاد گرفتم. یک دوره رفتیم محمودیه اصفهان، گل رز آوردیم که 400 نوع داشت. من همه آنها را با اسم خارجی یاد گرفتم، شده بودم کارشناس رز! از جاهای مختلف مثل وزارت کشور من را می‌خواستند، می‌گفتند بیا بگو این چه نوع رزی است.

  • پس کار باغبانی هم درون خودش تخصصی می‌شود؟

بله! الان ما سم پاشی، هرس، آب پاشی، چمن‌زنی، گل‌کاری، درخت‌کاری داریم، هرکدام ما یکی از این مسئولیت‌ها را برعهده دارد. سرباغبان هم که به همه این کارها نظارت می‌کند و دستور می‌دهد چه کاری بشود چه کاری نشود.

  • گل کاشتن یک کار است، پرورش و نگهداری‌اش یه چیز دیگر. کدام‌شان برای باغبان سخت‌تر است؟

خلاصه‌اش را می‌گویم. یک نوزاد چه زحمت‌هایی دارد تا یک ساله بشود؟ باید مواظب باشی سرما نخورد، ذات الریه نگیرد. شیرش را مرتب بدهی، گریه کرد ببینی چه می‌خواهد؟ گل و درخت هم همین است. مراقبت می‌خواهد، به موقع آب بدهیم، به موقع کود بدهیم و...تا خودش را بکشد بالا. مثلا کلاغ قاتل گل است. باید دائم مواظب باشیم به سمت نهال و گل نرود.

  • کلاغ؟ چطور؟

خداوکیلی، بنفشه که گل می‌کند، کلاغ‌ها حمله می‌کنند ،برگ‌هایش را نوک می‌زنند. باید دائم حواس‌مان باشد کلاغ سروقت بنفشه نیاید.

  • مردم چطور؟ هنوز هم گل‌ها را می‌چینند؟

من پارک تهرانی که بودم، هرچقدر گل می‌کاشتم آنها می‌چیدند. انگار این موهای سر من را از جا در می‌آوردند. روز می‌کاشتیم، شب می‌دیدم ای بابا گل‌ها نیستند. گل را که پرپر می‌کنند! انگار  بچه‌ام را جلوم پرپر می‌کنند. این چه کاری است؟ گل را کاشتند همه لذت ببرند. گل خانه خودشان را می‌چینند؟

  • اگر کسی را ببینید گل می چیند، دعوایش هم می‌کنید؟

آخر چه بگویم! بعضی وقت‌ها می‌گویم پسر خوب! دختر خوب! خانم! آقا! این گل برای دیدن است، کاشتیم شما لذتش را ببرید ولی برخورد که نه، دعوا می‌شود.

  • حاج آقا! خدای نکرده شما هیچ مریضی ندارید؟

خدا نکند! معلوم است که ندارم.

  • فشار خون، قند، چربی؟

نه! هیچ مریضی ندارم. فقط دندان‌هایم را عوض کرده‌ام.

  • سیگار هم می‌کشید؟

تا سال 65 می‌کشیدم. بعد با همکاری خانمم کنار گذاشتم. حیفم آمد گل و گیاه را با سیگار ناراحت کنم؛ خدا هم کمک کرد، ترک کردم.

  • خانه هم حیاط و باغچه دارید؟

یک خانه 46 متری دارم، چرا دروغ بگویم، 46 متر و 70 سانتی متر در 20 متری ابوذر فلاح،منطقه 17. قشنگ رو به امام رضا. ولی خوب با این حال یک گل رز چیتی دارم. چندتا پیاز لاله کاشتم، خرزله هم همین طور با چند شاخه بامبو.

  • سختتان نیست هر روز این مسیر را می‌روید و می‌آیید؟

اتوبوس با خط ویژه، خیلی راحت. بلیط می‌خرم سوار می‌شوم از این بلیط‌های کارتی که جدید آمده.

  • چرا بلیط می‌خرید، مگر کارت منزلت ندارید؟

نه وقت ندارم؛ چون باید بروم مترو امام خمینی.

  • برای همسرتان هم دسته گل می‌خرید؟

برای تولدش یک شاخه گل می‌خرم. بیشتر گل نرگس.

  • اینکه می‌گویند دست آدم باید به گل بیاید، درست است؟

بله! آمد و نیامد دارد. ولی دست من خدا را شکر می‌آید.

  • اولین گل یا درختی را که کاشتید، یادتان هست؟

سرو شیرازی بود. هنوز هم یادم مانده. دور کتابخانه پارک لاله.

  • شده بعد از این 40 و خرده‌ای سال که در این همه پارک‌ها کار کردید، دلتان برای درختی یا گلی تنگ شود، بروید سراغش، حالش را پرسید؟

پارک ساعی رفتید؟ بغل خیابان وزرا، ستروس‌ها را دیدی؟ اول 58 که رفتم آنجا، سرباغبان شدم، آنها را از پارک نهضت آوردم و کاشتم.  آن اقاقی پیوندی‌ها هم همین طور. الان برای خودشان خانمی شده‌اند! وقتی از کنار آنجا رد می‌شوم یکی دو دقیقه‌ای می‌ایستم، نگاه‌شان می‌کنم، توی دلم قند آب می‌شود. غرور می‌گیردم. می‌گویم ماشاء‌الله. همه این درخت‌هایی که در پارک‌های مختلف کاشتم، اولادم هستند.

  • خودتان بین این همه گل و گیاهی که کاشتید کدام را دوست دارید؟

همه را دوست دارم، استثنا ندارد! همه نفس من هستند؛ حتی آن‌ها که تیغ دارند. مثلا تیغ زرشک زرد -بربرس- که اگر بخورد به دستت، شدید زخم می‌شوی،‌ آن را هم دوست دارم ولی خوب بوی سنبل یک چیز دیگری است.

  • بهترین گل و گیاهی که برای تهران خوب است، کدام است؟

همین ستروس، چنار، زبان گنجشک، درخت عرعر که به نظر همه بد می‌آید خیلی خوب است، ارغوان، یاس هلندی، توت و زیتون هم در تهران خوب جواب داد. ولی شما باید از طرف من یک توصیه هم به مردم بکنید.

  • چه توصیه‌ای؟

هرکس توانست یک درخت بکارد. فقط یکی، تهران را نجات می‌دهد. یک گل بکارد تا صد تا درو کند.

  • تا به حال فکر کردید چرا انقدر ضرب‌المثل با گل، گیاه داریم؟

نه! ولی خیلی ضرب‌المثل با گل داریم. دست گل به آب دادن! گل بود به سبزه نیز آراسته شد، هر دم از این باغ بری می‌رسد، گل بی‌خار خداست، گل کاشتی، هرچه بکاری همون رو درو می‌کنی. فک کنم بیشتر از 20 تا ضرب المثل بشود.

  • واقعا هرچیزی بکاریم همان را درو می کنیم؟ نشده در زندگی خوب بکارید، ولی بد بیاید؟

نه امکان ندارد. اصلا محال است. شما اگر لقمه حلال در زندگی به فرزندت بدهی، می‌شود مقدس اردبیلی، امیرکبیر، ابن سینا،
اگر لقمه حرام ببری می‌شود ابی لهب، شمر، یزید.

  • بعضی‌ها می‌گویند هرکس در این دنیا 100 تا درخت بکارد به بهشت می‌رود، با این حساب شما وسط بهشت جا دارید؟

این هم از آن حرف‌های خنده‌دار است. من حقوق می‌گیرم درخت می‌کارم. غیر این است؟ هدف و عقیده مهم است. هدف از درخت‌کاری اگر آباد کردن شهرم، کشورم، سرزمینم باشد خوب این یک حرفی. اجرش را خدا آن دنیا می‌دهد. برای ریا و پز دادن باشد، هیچ! بی فایده.

  • گل‌کاری کدام منطقه برایتان لذت بخش بود؟

بم!

  • بم هم گل‌کاری کردید؟

یکی دو روز بعد از زلزله بم، از سازمان پارک‌های تهران دو تا نیسان وسایل جمع کردیم و رفتیم آنجا! سه ماه بم بودیم، تمام قبرستان و نخلستان را درست کردیم. یک جوری که فضای غم از آنجا برود. ولی خیلی بد بود، هنوز هم فکر که می‌کنم...(آه می‌کشد و اشک در چشمانش جمع می‌شود).

  • آدم به سن شما که می‌رسد، آرزوهایش رنگ چه گلی می‌شود؟

رنگ گل محمدی! من دوست دارم خدا در آن دنیا هم من را باغبان کند. هرچه اینجا کاشتم آنجا درو کنم.

  • دیگه چی؟

کم است؟ برای من که کافی است. خدا را شکر! فرزندان خوبی دارم. یکی‌شان پزشک، یکی حقوق‌دان، دخترها هم همین طور، خلاصه همه عاقبت بخیر شدند.خدا را شکر.

  • آنها هم به باغبانی علاقه دارند؟

کم و بیش، دختر کوچکم بیشتر از بقیه ولی هیچ کدام‌شان مثل من باغبان نشدند.

  • قدم زدن در پارک و حرف زدن با شما روزمان را زیبا کرد. ممنون از شما.

گل هستید! امیدوارم عمرتان مثل گل نباشد.

منبع: همشهری آنلاین