تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۱۲:۰۴

ساخت «آخرین پادشاه اسکاتلندی» می‌توانست مثل یک ماجراجویی خشن در یک کشور بسیار دور آفریقایی باشد.

می‌توان از برخی جهات کوین مک‌دونالد را با کاراکتر دکتر جوان فیلمش مقایسه کرد. «آخرین پادشاه اسکاتلندی» اولین فیلم مهم سازنده‌اش پس از دو کار معمولی و بی‌سروصدا است.

کل صحنه‌های فیلم در انگلستان و اوگاندا و با حمایت مردم اوگاندا ساخته شده است. مک‌دونالد در گفت‌وگوی زیر درباره جنبه‌های مختلف فیلم و تاریخ اوگاندا صحبت می‌کند.

قلب تاریک دیکتاتور
شما چگونه می‌توانید خود را از جذبه قدرت و نفوذ آن برهانید؟ برای کسب آن اخلاقیات را فراموش کرده و یا زیر پا می‌گذارید؟ برای کسی که با نیات خوب و مثبت شروع می‌کند ولی تبدیل به موجودی تشنه خون می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ فیلم قصد مطرح کردن این سوالات را دارد.

در جست‌وجوی ماجراجویی قصه فیلم را به شکل داستانی کلاسیک می‌دیدم که در باره مرد جوانی است که به دنبال ماجراجویی است، اما او به چیزی فراتر از این ماجراجویی می‌رسد. وی تا جایی می‌رود که خودش هم فکر آن را نمی‌کرد. هنگام همین سفر است که او خودش را کشف می‌کند و می‌فهمد واقعا‌ً کیست.

 از برخی جهات این فیلم می‌تواند قصه‌ای در باره یک رهبر دیکتاتور در هر نقطه‌ای از جهان باشد، اما این قصه را کمی هم مشکل پیدا کردم، زیرا تا قبل از این هیچ کس فیلمی شبیه این در باره ایدی ‌امین نساخته بود.

 همیشه به دنبال ساخت فیلم‌هایی بوده‌ام که تماشاگران را به مکان‌ها و موقعیت‌های تازه ببرد. این فیلم‌‌ها آنها را وارد دنیاهای جدیدی می‌کند که با آن آشنایی ندارند. امیدم از ساخت «آخرین پادشاه اسکاتلندی» این بود که حتی اگر شما چیزی در باره ایدی امین نشنیده باشید، وقتی از سالن سینما بیرون می‌آیید بگویید: «خب، این فیلم چشم مرا به روی نکته تازه‌ای باز کرد.»

نوول گیلس فودن
از سال 1998 که نوول فودن منتشر شد، خیلی‌ها می‌خواستند قصه آن را تبدیل به فیلم سینمایی کنند. آن چه در این قصه توجه مرا جلب کرد این بود که پیامی عمومی داشت و قصه‌اش حالتی همگانی داشت. هر کسی که دوستدار قصه‌های خوب باشد، این یکی را حتماً‌ خیلی می‌پسندد.

یک بار لیزا برابر تهیه‌کننده فیلم گفت مثل این است که تاریخ دوست دارد خودش را تکرار کند. با این فیلم‌ ما آدمی را نشان می‌دهیم که خودش را گم می‌کند و در پایان به نوعی رستگاری می‌رسد. من با این نظر موافقم، ضمن این که رابطه بین دکتر و دیکتاتور را می‌توان به نوعی رابطه دیو و دلبر تشبیه کرد.

لوکیشن
هم من و هم تهیه‌کنندگان فیلم موافق آن بودیم که صحنه‌ها را در خود اوگاندا فیلمبرداری کنیم. یک کشور ثالث می‌توانست آن حس کلی را که به دنبال آن بودیم از بین ببرد.

اما تا چند سال قبل،‌ امکان فیلمبرداری در این کشور نبود، اجازه ورود به کشور و کار در آن جا چندان راحت نبود. از سوی دیگر ایدی امین هنوز هم یک چهره جنجالی بود و مطرح کردن نامش می‌توانست باعث خلق تنش‌های تازه‌ای در آن جا شود.

 تصویربرداری یک آفریقای واقعی
خیلی نگران این مسأله بودم. همه فکر می‌کردند ما که می‌خواستیم برای فیلمبرداری به اوگاندا برویم کمی دیوانه هستیم. اما عمیقاً احساس می‌کردم تنها راه برای ساختن فیلم این است که به محل اصلی رخدادها برویم. اوگاندا احساس بی‌نظیری نسبت به این مسأله دارد.

هنوز هم معماری آنجا مثل دوران پنجاه و شصت میلادی است. این مورد حتی درباره پارلمان و بیمارستان بزرگ پایتخت هم صدق می‌کند. شرایط کمی تغییر کرده بود و من می‌خواستم این تغییرات را هم با دوربینم ضبط کنم. این نکته تصویری واقعی‌تر از آفریقا را ارائه می‌داد.

وقتی وارد اوگاندا شدیم، انگار ناگهان تاریخ ما را محاصره کرد. تقریباً‌ هر کسی را که ملاقات کردیم به شکلی عمیقاً‌ تحت تأثیر دوران حاکمیت ایدی امین قرار داشت. حضور ما در آنجا باعث تغییر خودمان هم شد و من هم تغییراتی در فیلمنامه و نوع ساخت آن دادم.