تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۳۸۶ - ۰۹:۴۴

علیرضا یزدانی: پس از گذشت دوره‌هایی از زمان، نگاه خود را به روزگار سپری شده می‌گردانیم و گذشته را می‌کاویم.

همواره این پرسش‌ها در ذهنمان حضور می‌یابند؛ در ازای یک سال یا چند سالی که پشت سر گذاشتیم چه چیزهایی را به دست آوردیم؟ آیا پیشرفتی در کارهایمان حاصل شد؟ آیا راهی را که پیمودیم راه درستی بود؟ آیا به اهداف خود رسیدیم؟  پاسخ به این پرسش‌ها شاید راهی درست‌تر و آینده‌ای روشن‌تر را پیش رویمان بگشاید. در این مقاله کوتاه می‌خواهیم گذری به یک سال گذشته داشته باشیم.

هنر اساساً از جامعه تغذیه می‌کند و روح زمانه خود را بازتاب می‌دهد، نه اینکه گزارشی مستند‌گونه از جامعه باشد، بلکه نگاهی همواره نو به جهان دارد و پنجره‌ای است گشوده به جهان درونمان؛ آمیخته‌ای از واقعیت و خیال؛ بافته‌ای از اندیشه و احساس.

هنر یا منعکس‌ کننده واقعیت‌های زندگی است، یا رویکردی است انتقادی نسبت به زوایای پیدا و پنهان آن، و یا عکس‌العملی است در مقابل زندگی روزمره. اما آنچه که در همه اشکال متنوع هنر مشترک است، زبان آن است.

هنر زبان خودش را دارد. گرچه مانند همه زبان‌ها، زبان هنر هم آموختنی است، اما ذوق، احساسات، تخیل و ویژگی‌های فردی خود هنرمند در این راستا نقشی تعیین کننده دارد و گرامر آن را می‌سازد، به طوری که تخیل، اندیشه و احساسات هنرمند آنچنان با آن درهم آمیخته می‌شود که ما اثر هنری را نشانه‌ای از جهان شخصی هنرمند به حساب می‌آوریم.

 آثاری که هیچ نشانه‌ای از این ویژگی‌ها و جهانی رمزآلود نداشته باشند، نمی‌توانند آثار هنری تلقی شوند و این چیزی نیست که مربوط به دیروز و امروز باشد هنر در هر جا و هر زمانی،  هر موضوع و مضمونی که داشته باشد، از روح حساس، تخیل بی‌پایان و نگاه تیزبین هنرمند نشأت می‌گیرد.

از آنجایی که ارزش واقعی هنر در مواد و تکنیک‌های به کار رفته و همچنین آمار و ارقام خلاصه نمی‌شود، لذا نمی‌توانیم همچون علوم مختلف و صنعت و اقتصاد، برای هنر نیز پیشرفت قائل شویم، بلکه همواره کیفیت یک کار هنری است که ارزیابی می‌شود و کیفیت واقعی‌آثار هنری در نحوه بیان آن نهفته است.

 لذا نمی‌توانیم بگوییم کاری از یک هنرمند معاصر که در شهری مدرن و پیشرفته زندگی می‌کند، پیشرفته‌تر از کاری است که مثلاً پانصد سال پیش در جامعه‌ای سنتی و ابتدایی خلق شده است.

 در عالم هنر چنین مقایسه‌ای کاملاً بی‌معناست. پس اگر بخواهیم به هنرهای تجسمی یک سال گذشته نگاهی بیندازیم، نه با رویکردی پیشرفت باورانه، بلکه با رویکردی دیگر باید به سراغ آن برویم. باید  ببینیم چه تحولاتی در نگاه و زاویه دید هنرمندان رخ داده است.

چه دگرگونی‌هایی در شیوه‌های بیان اتفاق افتاده است و جهان معاصر چگونه تجسم یافته است. چقدر تازگی و طراوت در آثار هنری راه یافته است. تخیل و احساس و تجسم  خلاق، چقدر باعث حیرت و شگفتی بیننده شده است و در روح و اندیشه او نفوذ کرده است.

همچنین در عالم هنر تعداد آثار به نمایش درآمده و میزان فروش در طی یک سال، هیچ‌کدام نمی‌توانند بیانگر پیشرفت در هنر باشند. گرچه امروزه هنرهای تجسمی به شدت با اقتصاد گره خورده است و هنرمندان از طریق فروش آثارشان امرار معاش می‌کنند، اما آن می‌تواند هم عامل بازدارنده و مخرب باشد و هم برانگیزنده و عامل شکوفایی.

اگر تحولی فراخور زمان، در نوع برداشت‌ها و نگاه‌ها نیفتاده باشد و زیبایی و ایده بدیعی به تصویر کشیده نشده باشد، هرگز با مقایسه آماری آثار مثلاً سال گذشته با سال‌های قبل از آن، نمی‌توانیم سیری منفی یا مثبت برای کیفیت آن قائل شویم. چه بسا که علیرغم افزایش آثار به نمایش درآمده و یا فروخته شده در طی سال گذشته اثری واقعاً  ارزشمند خلق  نشده باشد بلکه آثاری در همان سطح سال‌های قبل تکرار شده باشد.

در این رابطه نمایشگاه «نقاشان نوگرای کردستان» در نگارخانه صبا، «یک فصل طراحی» در گالری آریا و اولین نمایشگاه سال 85 گالری هما را می‌توان مثال زد. در میان بسیاری از آثاری که در این سه گالری به تماشا گذاشته شد، فقط تعداد انگشت‌شماری از آنها در حدی بودند که به خاطر ترکیب‌بندهایی بدیع و خیالپردازانه توانستند لحظه‌هایی ذهن مخاطبین را درگیر خود کنند و بقیه آثار تکراری، کهنه و خیلی معمولی بودند.

 «چهارمین دوسالانه جهان اسلام» و «اولین نمایشگاه بین‌المللی هنر انقلاب‌های دنیا» نیز با وجود ابعاد گسترده و بزرگ آنها متأسفانه، ثمره‌ای پربار نداشتند. نه موجب تحرکی در جامعه شدند و نه صدای بلندی از آنها به گوش رسید. بسیاری از آثار ایرانی حتی در قد و قواره نام هنرمندانی که بر روی آنها دیده می‌شدند نبودند.

واقعاً از خود باید پرسید چرا هنرمندان ما در چنین فرصت‌هایی نمی‌توانند و یا نمی‌خواهند با قدرت ظاهر شوند. انگار که دیگر عادت کرده‌ایم در این نمایشگاه‌ها شاهد کارهای قبلاً دیده شده و یا با عجله کار شده  باشیم.

در سال  85 شاهد به نمایش درآمدن مجموعه‌ای از آثار هنرمندانی مانند مرتضی ممیز، ابراهیم حقیقی، منوچهر معتبر، احمد اسفندیاری، ایرج اسکندری، غلامحسین نامی، حسن اسماعیل‌زاده و... بودیم که مروری بر آثار دوره‌های مختلف آنان بود و این گونه نمایشگاه‌ها زمانی می‌تواند پرثمرتر و ارزشمند‌تر باشد که برنامه‌های جنبی تجزیه و تحلیل و نقد آثار برگزار شود ولی متأسفانه اکثراً  با کمترین نقد و گفت‌وگو بر گزار می‌شوند، در حالی که اینها بهترین فرصت برای ایجاد فضاهای گفت‌وگو و تبادل نظر میان منتقدین و هنرمندان است و در این نوع نشست‌ها است که می‌توانیم جرأت و جسارت نقد یکدیگر را در فضایی سالم به دست آوریم و ظرفیت انتقادپذیری‌مان را بالا ببریم.

 اگر در دانشگاه‌هایمان نمی‌توانیم منتقد هنری تربیت  کنیم، این فرصت‌ها می‌توانند عرصه‌هایی برای تمرین کردن و پخته‌تر شدن منتقدین هنری ما باشد. در چنین فرصت‌هایی است که فضای یخ و منجمد هنرهای تجسمی  ما آب می‌شود.

در اولین نمایشگاه «نسل پنجم طراحان گرافیک» در نگارخانه خیال و سومین «جشنواره تجربی هنرهای تجسمی هنرمندان جوان» در شاخه‌های مختلف، شاهد آثاری از هنرمندان جوان بودیم که می‌توانست عرصه‌ای گسترده برای گفت‌وگوهایی همه‌جانبه باشد، گفت‌وگوهایی در ارتباط با تفاوت‌های نسل جوان با نسل‌های پیشین، ویژگی‌های آثار آنان از لحاظ فرم و محتوا، جایگاه آنان در پیکره هنرهای تجسمی، جهت‌گیری و گرایش‌های جوانان و بررسی آسیب‌شناسانه وضعیت هنرهای تجسمی و آینده‌ای که در انتظار ما است، البته باید از برخی نشست‌هایی که از سوی مؤسسه فرهنگی هنری صبا برگزار شد یاد کرد و آنها را گام‌هایی مثبت در به تحرک واداشتن فضای برهوت و بی‌جان هنرهای تجسمی قلمداد نمود.


از «جشنواره اسب تهران» هم باید نام برد که در سال  85  در کاخ- موزه نیاوران برگزار گردید که در آن بیست و دو اسب سفید از ساخته‌های عباس مشهدی‌زاده، هر کدام توسط هنرمندان مشهوری همچون حسین محجوبی، محمدعلی ترقی‌جاه، بهرام دبیری، یعقوب امدادیان، کریم نصر،  یدالله کابلی، ایرج کریمخان زند، احمد وکیلی، حسین خسروجردی و... نقاشی شد.

کار ویدئو- اینستالیشن فریده شاهسوارانی را هم که در ساختمان متروکه و در حال تخریب روزنامه اطلاعات اجرا گردید باید نام برد که یکی از کارهای به یاد ماندنی سال  85 بود.
حرکت دیگری که در سال گذشته موجب اندکی تحرک در فضای هنرهای تجسمی گردید گردهم آمدن هفت گالری و تشکیل گروه «هفت نگاه» بود.

این گروه با مجموعه‌ای از آثار  170 هنرمند،  نمایشگاه بزرگی را در گالری نیاوران برگزار کرد و توانست با ایجاد جوی مناسب، تعداد قابل ملاحظه‌ای از آثار هنری را به فروش برساند. ایجاد گروه‌هایی اینچنینی که غیروابسته و خصوصی هستند و آزاد عمل می‌کنند، اگر از حد برگزاری نمایشگاه‌هایی همچون نمایشگاه یاد شده فراتر نروند و فقط به فروش چند تابلو دل خوش کنند، آنچنان امر مهمی رخ نخواهد داد. درحالی که اگر چنین تشکل‌هایی از همه پتانسیل خود در وجوه مختلف استفاده کنند، به راحتی می‌توانند در فضای هنری جامعه جریان‌سازی کنند و دستاوردهای مهمی را از خود برجای بگذارند.

اما آنچه بیش از همه موجب تحرک هنرهای تجسمی گردید فعالیت‌هایی بود که از سوی معاونت هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران صورت گرفت که مهم‌ترین‌شان اجرای نخستین مسابقه بین‌المللی پوستر با موضوع ادیان توحیدی و صلح و همچنین نخستین سمپوزیوم بین‌المللی مجسمه بود که در ماه‌های پایانی سال  85 برگزار گردید.

 گرچه حجم فعالیت‌های هنری سال گذشته از سوی سازمان نامبرده بسیار گسترده بود اما به نظر می‌رسد آن مرکز برای به جریان انداختن چرخ هنرهای تجسمی ظرفیت بازهم بیشتری دارد  و گام‌های بزرگتر و مؤثرتری را می‌تواند بردارد.

موزه هنرهای معاصر تهران نیز در ماه پایانی سال، نمایشگاهی از چاپ‌های دستی ایران و هنرمندان بزرگ معاصر غربی برپا کرد.آنچه در پایان این مرور مختصر به عنوان جمع‌بندی می‌توان گفت این است که گرچه بسیاری از وجوه فعالیت‌های اجتماعی در کشورمان در کنار مشکلات اقتصادی، بسیار کم‌اهمیت جلوه می‌کنند، اما  در شرایطی سخت‌تر از آن هم می‌توان موتور فعالیت‌های هنری جامعه را روشن نگه‌داشت و آن را به پیش راند.

 آیا جز این است که زندگی آفت‌زده امروز بشر که گرفتار بحران‌های  عمیق شده است می‌تواند با جادوی هنر قابل تحمل‌تر گردد؟