‌همشهری آنلاین - ترجمه دکتر علی‌ صباغیان: ‌سیاست‌ فرهنگی‌ چیست‌؟ واژه‌ "سیاست‌ فرهنگی"‌ به‌ طور عام‌ بر ارزش ها و اصولی‌ که‌موجودات‌ اجتماعی‌ را در مسائل‌ فرهنگی‌ هدایت‌ و راهنمایی‌ می‌کند، اطلاق‌ می‌شود.

یک‌ اظهار نظر سیاسی‌ ممکن‌ است‌ به‌ طورساده‌ یک‌ گزاره‌ شخصی‌ همچون‌ من‌" قصد دارم‌ از زبان‌خشونت‌آمیز در نوشته‌هایم‌ بپرهیزم"‌ باشد. اما به‌ طور، معمول‌ سیاست ها پیچیده‌تر هستند و حاصل‌ جمع‌ ارزش ها ومعیارهای‌ تصمیم‌گیری‌ یک‌ سازمان‌ می‌باشد.

سیاست های‌ فرهنگی‌ هر چند اغلب توسط دولت ها و از پای‌ تخته‌سیاه‌های‌ مدارس‌ تا درون‌ ساختمان های‌ مجالس‌ قانونگذاری‌ وقوه‌ مجریه‌ تعیین‌ می‌شود اما تعداد بسیار زیادی‌ ازموسسه‌های‌ دیگر در بخش‌ خصوصی‌ همچون‌ شرکت ها و سازمان های‌اجتماعی‌ نیز در این‌ امر دخیل‌ هستند . سیاست های‌ فرهنگی‌اصول‌ راهنما برای‌ کسانی‌ که‌ تصمیمات‌ و اقدامات‌ آنها برزندگی‌ فرهنگی‌ تاثیرگذاراست،‌ فراهم‌ می‌کند.

سیاست‌ فرهنگی‌ بعضی‌ اوقات‌ به‌ صورت‌ آشکار از طریق‌ یک‌فرایند تعریف‌ شده‌ توسط یک‌ سازمان‌ متولی‌ این‌ امر تعیین‌می‌گردد . به‌ عنوان‌ نمونه،‌ یک‌ وزارت‌ فرهنگ‌ و یا یک‌ سازمان‌هنری‌ ممکن‌ است‌ سیاستی‌ تصویب کند که‌ در بردارنده‌ اهداف‌ واصول‌ عملی‌ آن‌ سازمان‌ در خصوص‌ تقویت‌ موسسه‌های‌ تئاتر درمناطق‌ مختلف‌ باشد. با این وجود، اغلب موارد سیاست‌ فرهنگی‌به‌ طور رسمی‌ تعریف‌ نمی‌شود. در عوض‌، آنچه‌ در این‌ شرایط وجود دارد آثار فرهنگی‌ حرکت‌ اجتماعی‌ است‌ که‌ برخی‌ اوقات‌غیرقابل‌ پیش‌بینی‌ نیز می‌باشد.به‌ عنوان‌  نمونه‌، "پدیده‌ نوسازی شهری"‌ را در نظر بگیرید.

هدف‌ سیاست‌های‌ نوسازی شهری‌ حل‌ مشکلات‌ مربوط به‌ تخریب زیربناها، شرایط غیراستاندارد زندگی،‌ جنایت‌ و شلوغی‌ بیش‌از حد شهرهاست‌. اما در همین‌ حال‌ این‌ سیاست‌ها تاثیرات‌عمیقی‌ بر کیفیت‌ زندگی‌ فرهنگی‌ در مراکز شهری‌ از طریق‌تضعیف‌ زندگی‌ فرهنگی، همسایگی،‌ حذف‌ پاتوقهای‌ تجمع‌ مردم،‌نابودی‌ آثار تاریخی‌ و سایر عواملی‌ که‌ تاثیر زیادی‌ برفرهنگ‌ مردم‌ دارد به‌ اضافه‌ تضعیف‌ ساختار اجتماعی،‌ روابط وسازمان‌ اجتماعی‌ بر جا می‌گذارد.

این‌ نوع‌ سیاست‌ فرهنگی‌ مقطعی‌ در واقع‌ واکنش‌ در برابرعوارض‌ منفی‌ آن‌ دسته‌ از اقدامات‌ اجتماعی‌ دولت‌ها وسازمان‌هاست‌ که‌ بدون‌ در نظر گرفتن‌ آثار فرهنگی‌ آنها انجام می‌شود.

"اگوستین گیرارد" از بخش‌ مطالعات‌ و تحقیقات‌ وزارت‌ فرهنگ‌فرانسه‌ در کتاب خود تحت‌ عنوان‌" توسعه فرهنگی‌ : تجربه‌ها وسیاست ها" که‌ از کارهای‌ اساسی‌ انجام‌ شده‌ در این‌ زمینه‌ است،‌سیاست‌ فرهنگی‌ را به‌ صورت‌ زیر تعریف‌ کرده‌ است: "یک‌ سیاست‌، نظامی‌ از اهداف‌ غایی،‌ مقاصد عملی‌ و شیوه‌هایی‌است‌ که‌ توسط یک‌ گروه‌ دنبال‌ می‌شود و به‌ وسیله‌ یک‌ سازمان‌اعمال‌ می‌گردد . سیاست های‌ فرهنگی‌ در یک‌ اتحادیه‌ صنفی،‌ یک‌ حزب، یک‌ نهضت آموزشی‌، یک‌ شرکت‌، یک‌ شهر یا یک‌ دولت‌ قابل‌تشخیص‌ است.

اما صرف‌نظر از عامل‌ مربوطه‌، یک‌ سیاست‌ بیانگروجود اهداف‌ غایی (بلندمدت‌)،‌ اهداف‌ (کوتاه مدت‌ و قابل‌ سنجش) ‌و ابزارهایی‌( همچون‌ نیروی‌ انسانی،‌ منابع‌ مالی‌ وقانونی)‌است‌ که‌ در یک‌ نظام‌ "کامل همیشه‌ با هم‌ ترکیب شده‌اند" (گیرارد  صفحات 171 و 172).

همان‌ طوری‌ که‌ فرهنگ‌ یک‌ امر فراگیر است،‌ سیاست‌ فرهنگی‌ نیزمرکب از یک‌ رشته‌ اقداماتی‌ است‌ که‌ برای‌ توسعه‌ زندگی‌فرهنگی‌ انجام‌ ‌می‌شود. بسیاری از سیاست هایی‌ که‌ دارای‌پیامدهای‌ عمیق‌ فرهنگی‌ هستند توسط سیاستگذارانی‌ اتخاذمی‌شود که‌ به‌ ندرت‌ قادر به‌ درک‌ ملاحظات‌ فرهنگی‌تصمیم‌گیری‌های‌ مربوط به‌ مسایلی‌ همچون‌ حمل‌ و نقل‌ یا بودجه‌کل‌ کشور می‌باشند.

در یک‌ جامعه‌ کاملا، دمکراتیک‌پیامدهای‌ فرهنگی‌ امور مختلف‌ نیز در کنار آثار اقتصادی‌ وسیاسی‌ آنها مورد ملاحظه‌ قرار می‌گیرد. به‌ عنوان‌ نمونه‌هنگام‌ تصمیم‌گیری‌ درباره‌ مسائل‌ حمل‌ و نقل‌ عمومی‌ نقش‌ این‌تصمیمات‌ در تشویق‌ یا ممانعت‌ از مشارکت‌ فرهنگی‌ مردم‌ موردارزیابی‌ قرار می‌گیرد.

امروزه‌، بسیاری‌ از سیاستگذاران‌ دچار آن‌ تحول‌ نظری‌ که‌فرهنگ‌ را به‌ طور کامل‌ در ذهن‌ و وجدان‌ آنها قرار می‌دهد،نشده‌اند . به‌ عنوان‌ نمونه،‌ وقتی‌ سازمانهای‌ دولتی‌ درکشورهای‌ صنعتی‌ سیاست‌ فرهنگی‌ را تعریف‌ می‌کنند،عموما خود را به‌ تخصصی‌ترین‌ تعریف‌های‌ فرهنگ‌ همچون‌ مطبوعات‌ و ارتباطات‌، هنر، آموزش‌ و پرورش‌ و در برخی‌ کشورها ورزش‌ محدود می‌کنند. شیوه‌های‌ متخذه‌ برای‌ اجرای‌ سیاست‌ فرهنگی‌نیز کاملا متفاوت‌ هستند. کمک‌ به‌ هنرمندان‌ و موسسات‌فرهنگی‌ معمول‌ترین‌ شیوه‌ها هستند و همچون‌ برنامه‌های‌ایجاد اشتغال‌ در بخش‌ عمومی‌ در سیاست‌ اقتصادی‌ می‌باشند.

علاوه‌ بر این‌ ایجاد ساختمان‌ها و حفظ تسهیلات‌ فرهنگی،‌تشویق‌ و تامین‌ منابع‌ مالی‌ برای‌ حفظ آثار تاریخی‌ و تنظیم‌مقررات‌ برای‌ رسانه‌های‌ صوتی‌ و تصویری‌ از دیگر شیوه‌های‌اجرای‌ سیاست‌ فرهنگی‌ دولت‌ها به‌ شمار می‌رود.

تاثیر "حقوق فرهنگی"‌

"حقوق‌ فرهنگی"‌ از پایه‌های‌ اساسی‌ سیاست‌ فرهنگی‌ است. درسال 1948 بلافاصله‌ پس‌ از تاسیس‌ سازمان‌ ملل‌ متحد، اعضای ‌این‌ سازمان‌ "اعلامیه جهانی‌ حقوق‌ بشر" را تصویب کردند که‌اعلام‌ می‌کرد: "هر فرد از حق‌ مشارکت‌ آزادانه‌ در زندگی‌فرهنگی‌ جامعه‌ برخوردار است‌." "رنه ماهیو"، دبیر کل‌ پیشین‌ یونسکو در سال1970 ‌در کنفرانس‌ بین‌المللی‌ یونسکو درباره‌ جوانب نهادی‌، اداری‌ و مالی‌ سیاست‌ فرهنگی‌ بر این‌ حق‌ تاکید کرد و گفت: معلوم ‌نیست‌ که‌ اهمیت‌ کامل‌ این‌ متن‌ که‌ حق‌ فرهنگی‌ را به‌ عنوان‌ یک ‌حق‌ جدید بشر اعلام‌ می‌کند کاملا در زمان‌ ما درک‌ شده‌ است ‌یا نه . اگر هرکس،‌ به‌ عنوان‌ یک‌ بخش‌ اساسی‌ از شان‌ انسانی خود، حق‌ مشارکت‌ در میراث‌ فرهنگی‌ و فعالیت های‌ فرهنگی‌اجتماع‌ را  داراست‌، پس‌ مسئولان‌ جامعه‌ وظیفه‌ دارند تا حدی‌که‌ امکانات‌ آنها اجازه‌ می‌دهد وسایل‌ چنین‌ مشارکتی‌ رابرای‌ او فراهم‌ سازند. همچنین‌ هر فرد دارای‌ حقوق‌ فرهنگی‌است‌ همان‌ طوری‌ که‌ او دارای‌ حق‌ آموزش‌ و حق‌ کارکردن‌ است‌ .این‌ بنیان‌ و اولین‌ هدف‌ سیاست‌ فرهنگی‌ است‌ (گیرارد صفحات‌182و 183).

درک‌ وظیفه‌ فراهم‌ نمودن‌ وسایل‌ مشارکت‌ فرهنگی‌ طی‌ دهه‌های ‌اخیر باعث‌ شده‌ تا مقامات‌ دولتی‌ در سراسر جهان‌ بر سرعت ‌اقدامات‌ خود برای‌ تضمین‌ مشارکت‌ عموم‌ مردم‌ در توسعه ‌فرهنگی‌ بیفزایند.

ریشه‌های‌ تاریخی‌ سیاست‌ فرهنگی

‌نظریات‌ شکل‌ دهنده‌ سیاست‌ فرهنگی‌ از منابع‌ متعددی‌ همچون‌رویه‌های‌ سنتی‌ در جوامع‌  مختلف‌، دیدگاه‌های‌ فلاسفه‌ و نظریه‌پردازان‌، تجربه‌های‌ تاریخی‌ و اندیشه‌های‌ یوتوپیایی ‌نشات‌ گرفته‌ است.

دادگاهها، مراکز مذهبی،‌ قانونگذاران‌ و پاسبانان‌ طی‌قرن‌های‌ متمادی‌ تصمیمات‌ مربوط به‌ این‌ که‌ چرا و چگونه‌ ازکار در زمینه‌های‌ هنر و تسهیلات‌ فرهنگی‌ حمایت‌ شود و یا تصمیمات‌ مربوط به‌ زبان‌ و مذهب یک‌ جامعه‌ و نیز تصمیمات ‌درباره‌ مسائل‌ مربوط به‌ پوشش‌ و رفتار مناسب رامی‌گرفته‌اند‌. فیلسوفان‌ و تاریخدانان‌ نقش‌ مهمی‌ در تعیین‌مسیر حرکت‌ جامعه‌ به‌ طوری‌ که‌ همراه‌ با احترام‌ به‌ فرهنگ‌ باشد، دارا هستند. در هر جامعه‌ و هر برهه‌ ازتاریخ،‌ مردم ‌انتخاب‌هایی‌ درباره‌ فرهنگی‌ که‌ ساخته‌اند، انجام‌ داده‌اند.

آنها انتخاب کرده‌اند که‌ چگونه‌ آرمانها و نگرانی‌های‌ خودرا بیان‌ کنند و یا این‌ که‌ چگونه‌ ارزشهای‌ خود را در مراسم‌مذهبی‌ یا آئین‌های‌ شادمانی‌ نشان‌ دهند.

اما مفهوم‌ مسئولیت‌ اجتماعی‌ - فرهنگی‌ دولت‌های‌ دمکراتیک‌ یک ‌ابتکار نسبتا جدید ‌است. نظریه‌ سیاست‌ فرهنگی‌ پس‌ از جنگ‌جهانی‌ دوم‌ رواج‌ پیدا کرد. در گفتمان‌هایی‌ که‌ از آن‌ زمان ‌به‌ بعد مطرح‌  شده‌، نظریه‌ دمکراسی‌ فرهنگی‌ به‌ عنوان‌ مهمترین‌نوآوری‌ در سیاست‌ فرهنگی‌ ظهور کرده‌ است. وزرای‌ فرهنگ‌ درسراسر جهان‌ به‌ دلیل‌ آگاهی‌شان‌ از روندهای‌ اجتماعی‌ جهان‌همچون‌ گسترش‌ رسانه‌های‌ جمعی الکترونیک، شهرنشینی‌، مدرنیزاسیون‌ به‌ اضافه‌ از خود بیگانگی‌ فردی‌ و آثار مخرب آن‌ به‌ این‌ نظریه‌ علاقه‌مند شده‌اند.

سیاست‌ فرهنگی‌ در کشورهای‌ مختلف‌ جهان‌تلاش‌ برای‌ ایجاد توسعه‌ فرهنگی‌ دمکراتیک‌ یک‌ روند جهانی‌است‌ که‌ البته‌ بنابر شرایط اجتماعی‌ و سیاسی‌ محلی‌ در هرکشور شکل‌ متفاوتی‌ به‌ خود می‌گیرد.

برای‌ کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌، پرسش‌ اساسی‌ درباره‌ فرهنگ‌ این‌است‌ که‌ چگونه‌ سنت های‌ بومی‌ که‌ آنها را به‌ گذشته‌شان‌ وصل‌می‌کند و منبع‌ امید و آرمان های‌ آینده‌ آنهاست‌ را حفظ نمایند و گسترش‌ دهند، در عین‌ حال‌ که‌ بتوانند نکات‌ خوب ومثبت‌ جهان‌ صنعتی‌ رابدون‌ غرق‌ شدن‌ در آن‌ اخذ کنند. بسیاری‌از کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ برای‌ فائق‌ آمدن‌ بر تاریخ‌ طولانی‌استعمار فرهنگی‌ مبارزه‌ کرده‌اند. استعمار فرهنگی‌ که‌ تئاترها ،کتابخانه‌ها، رادیو و تلویزیونهای‌ آنها را زیرسلطه‌ فرهنگی‌ که‌ قرنها قبل‌ آنها را استعمار کرده‌ بودند، قرارداده‌ است.‌

با این‌ حال،‌ آنها می‌خواهند از بازگشت‌ به‌ این‌نوستالوژی‌ و یا ایجاد یک‌ فرهنگ‌ مصنوعی‌ که‌ هیچ‌ مطابقتی‌ باشرایط واقعی‌ زندگی‌ کنونی‌ آنها ندارد خودداری‌کنند.
 این‌کشورها می‌خواهند مدرنیزاسیون‌ را به‌ بهترین‌ شیوه‌ مطابق‌ با سنت‌ بومی ‌خود شکل‌ ‌دهند. به عنوان نمونه‌، اکنون‌کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ بیش‌ از آنکه‌ به‌ دنبال‌ تغییر شکل‌سیستم‌های‌ تلویزیونی‌ باشند به‌ دنبال‌ شیوه‌هایی‌ هستند که ‌بتوانند مطبوعات‌ را در وهله‌ اول‌ گسترش‌ دهند.

چالش‌های‌ فرهنگی‌ کشورهای‌ صنعتی‌ نیز از جهاتی‌ مشابه‌ باچالش های‌ فرهنگی‌ کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ و از جهاتی‌ نیز باآن‌ متفاوت‌ است. به‌ عنوان‌ نمونه‌ ،وقتی‌ سیاستگذاران‌ فرهنگی ‌در اروپا برای‌ اولین‌بار پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ برنامه‌  "دمکراتیزه‌ کردن‌ فرهنگ‌ عمومی‌" را آغاز کردند، آنها شیوه‌های‌ مختلفی‌ را آزمودند. برخی‌ از این‌ شیوه‌ها عبارت‌بود از تقویت‌ موزه‌ها و سالن‌های‌ نمایش‌ برای‌ جذب تعدادبیشتری‌ از  مردم‌، اجرای‌ برنامه‌های‌ اعطای‌ یارانه‌ برای‌بلیت‌ موزه‌ها و سالن‌های‌ نمایش‌ به‌ منظور جذب اقشارفقیرتر به‌ این‌ مراکز، فرستادن‌ هنرمندان‌ برای‌ اجرای‌برنامه‌های‌ هنری‌ در مدارس‌ و بیمارستان‌ها.
 
برغم‌ تمامی‌ این تلاش‌ها، تعداد جمعیتی‌ که‌ به‌ طور داوطلبانه‌ در فعالیتهای ‌هنری‌ شرکت‌ کردند بدون‌ تغییر ماند و فقط درصد اندکی‌ از مردم‌ بویژه‌ افراد دارای‌ تحصیلات‌ عالی‌، ثروتمندان‌ و مردم‌ میانسال‌ را شامل‌ می‌شد.

شیوه‌‌های‌ تقویت‌ دمکراسی‌ فرهنگی

روح‌ بخشیدن‌ به‌ اجتماع‌ و سرزنده‌ نگه‌ داشتن‌ آن‌ مهمترین ‌شیوه‌ در نظر گرفته‌ شده‌ شناسایی‌ و تایید‌ اهداف‌ دمکراسی ‌فرهنگی‌ است. در بسیاری‌ از جوامع‌ در قالب طرح های‌ روح ‌بخش‌سعی‌ برآن‌ است‌ تا یک‌ هنرمند سازمان ‌بخش‌ با استفاده‌ ازمهارت‌های‌ هنری‌ و سازمانی‌ به‌ اعضای‌ اجتماع‌ کمک‌ کند تاهویت‌های‌ فرهنگی‌ خود را کشف‌ و بیان‌ نمایند و بر توسعه‌فرهنگی‌ خود نیزنظارت‌ نمایند. سایر دست‌اندرکاران‌ امور فرهنگی‌ نیز همچون‌ روح‌بخشان‌ زندگی‌ فرهنگی‌ عمل‌ می‌کنند.

همچنین‌ سیاستگذاران‌ فرهنگی‌ اروپا پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ توجه‌ زیادی‌ به‌ مسایلی‌ که‌ از گسترش‌ رسانه‌های‌ عمومی ‌الکترونیک‌ ناشی‌ شده‌ معطوف‌ کردند و به‌ دنبال‌ پاسخگویی‌ به‌پرسش‌های‌ زیر بوده‌اند:
 
چگونه‌ باید مطبوعات‌ و رسانه‌های‌ دمکراتیک‌ را تشویق‌ ومحافظت‌ کرد؟

چگونه‌ با توسعه‌ مطبوعات‌ می‌توان‌ مردم‌ را قادر ساخت‌ که‌از مطبوعات‌ برای‌ بیان‌ آزادانه‌ دیدگاههای‌ خود بهره ‌ببرند و مجبور نباشند همچنان‌ بی‌یار و یاور در قید و بندهابمانند؟
 چگونه‌ می‌توان‌ فعالیت‌های، زنده‌ مشارکتی‌ و رودرروی ‌فرهنگی‌ را در جامعه‌ای‌ که‌ با تولیدات‌ انبوه‌ رو به ‌روست ‌تشویق‌ و تقویت‌ کرد؟

هدف‌ اساسی‌ بسیاری‌ از تلاش‌هایی‌ که‌ قصد اجرای‌ سیاست های‌دمکراسی‌ فرهنگی‌ را دارد این‌ است‌ که‌ نشان‌ دهد مهمترین‌وظیفه‌ در توسعه‌ فرهنگی‌ ،تقویت‌ شیوه‌ها و ابزارهای‌ تولید ونشر فرهنگی‌ و نه‌ اهداف‌ آنها می‌باشد. هدف‌ دمکراسی‌ فرهنگی‌کمک‌ به‌ روش های‌ مشارکت‌ فرهنگی‌ از قبیل‌ ایجاد تسهیلات‌، تجهیزات، ساختمانها، آموزش و‌ اشتغال‌ است‌ به‌ نوعی‌ که‌ علاقه‌مندان‌ به‌ امور فرهنگی‌ قادر به‌ مشارکت‌ در آن‌ باشند.

این‌ امر در واقع‌ تفاوت‌ بین‌ نگهداری‌ یک‌ کتابخانه‌ عمومی (‌یعنی‌ دمکراتیک‌ترین‌ نهادهای‌ فرهنگی‌ موجود) و داشتن‌سیستمی‌ که‌ در آن‌ علاقه‌مندان‌ به‌ کتابخوانی‌ برای‌ تهیه‌ کتاب و نگهداری‌ آنها در کتابخانه‌ شخصی‌ پول‌ بپردازند است.

یعنی‌ بدون‌ وجود کتابخانه‌های‌ عمومی‌ قابل‌ دسترسی‌ همگان‌میزان‌ کتابخوانی‌ خود به‌ خود تا20 برابر کاهش‌ می‌یابد.

شرایط دمکراسی‌ فرهنگی

‌موانع‌ زیادی‌ برسر راه‌ عملی‌ شدن‌ اهداف‌ دمکراسی‌ فرهنگی‌وجود دارد . مهمترین‌ امر برای‌ طرفداران‌ دمکراسی‌ فرهنگی‌حفظ یک‌ تصویر بزرگ‌ در ذهن‌ است‌ .کارلوس‌ فوئنتس،‌عصر ما را به‌ عنوان‌ عصر" فرهنگ ها به‌ عنوان‌ بازیگران‌ عمده‌ تاریخ"‌ تعریف‌ کرده‌ است.

در سراسر جهان،‌ هر کجا می‌نگریم ‌شاهد مقاومت‌ فرهنگ ها در مقابل‌ فشار یکسان‌ساز قدرتهای ‌سیاسی‌ و اقتصادی‌ امپریالیستی‌ هستیم. قرن‌ بیستم‌ شاهد ظهور فزاینده ‌دولتهای‌ مستقل،‌ ظهور روزافزون‌ گروههای‌ قومی‌ و فرهنگی‌ دردرون‌ دولتها و یک‌ شورش‌ جهانی‌ علیه‌ ارزشهای‌ فن‌ سالارانه‌ وضد انسانی‌ توسعه‌ از نوع‌ غربی‌ آن‌ بوده‌ است‌.

برای‌ زنده‌نگهداشتن‌ امید افراد به‌ دمکراسی‌ فرهنگی‌ در اولین‌ دهه‌ بیستم‌ و یکم داشتن‌ یک‌ تصویر کلان‌ جهانی‌ و تاریخی‌ از ضروریات‌ است. با این‌ حال‌ شواهد زیادی‌ برای ‌ناامیدی‌ وجود دارد: پاکسازی‌ قومی،‌ نسل کشی،‌ نژادپرستی‌ و سرکوب نیز به‌ همان‌ میزان‌ جزو میراث‌ فرهنگی‌ جهان‌ است‌ که ‌توانایی‌ انسان‌ برای‌ دوست‌ داشتن‌ یکدیگر و احترام‌ گذاشتن‌ به‌ تفاوت‌های‌ یکدیگر.

در هر حال‌ این‌ سئوال‌ مطرح‌ است‌ که ‌دمکراسی‌ فرهنگی‌ چقدر قادر به‌ از بین‌ بردن‌ عوامل‌ ناامیدی ‌انسان‌ نسبت‌ به‌ آینده‌ فرهنگ‌ خود می‌باشد و این‌ که‌ آیا دمکراسی‌ فرهنگی‌ قادر است‌ حفظ ارزش‌های‌ فرهنگی‌ ملی‌ و محلی‌ را تضمین نماید یا خیر.