سید‌حسین امامی: در میان فیلسوفان مسلمان، سهروردی را ناشناخته‌ترین و غریب‌ترین آنها دانسته‌اند. دلیل این امر بی‌هیچ ‌تردیدی به ناآگاهی اندک سهروردی‌پژوهان از منابع و آبشخور‌های فکری و فلسفی سهروردی بازمی‌گردد.

اگرچه پژوهشگران، سهروردی را فیلسوفی می‌دانند که پیوندگاه فلسفه‌های گوناگون است اما وی بیش از هرچیز به بازخوانی حکمت ایران باستان به موازات توجه عمیق به معارف اسلامی پرداخته است و از این حیث، برای فلسفه، شأنی فارغ از یونانی بودن صرف قائل شده است. در این زمینه دکتر غلامحسین ابراهیمی‌دینانی معتقد است که سهروردی بیش از آنکه به بررسی اسناد تاریخی بپردازد و آن را سند گفتار خویش کند به تأمل در آیات شریفه قرآن می‌پردازد و در پرتو نور آن، راه خود را به سوی حقیقت می‌گشاید. در بررسی چگونگی و چرایی این موضوع و پیگیری حکمت ایران باستان در میان دیگر فیلسوفان ایرانی از جمله ابن سینا، گفت‌وگویی با دکتر غلامحسین ابراهیمی ‌دینانی، چهره ماندگار فلسفه و حکمت اسلامی و استاد بازنشسته دانشگاه تهران داشته‌ایم که کوتاه شده‌ای از این گفت‌وگو پیش‌روی شماست.

  • سهروردی پیشکسوت حکمت ایران است و فلسفه سهروردی فلسفه حکمت نور است که ریشه در ایران باستان دارد. سهروردی می‌گوید من برای احیای حکمت خسروانی آمده‌ام، چرا فیلسوفان ایران قبل و بعد از سهروردی به حکمت ایران باستان توجه نکرده‌اند؟

اینگونه نیست. ابن‌سینا هم به حکمت ایران باستان توجه داشته است. او در مقدمه کتاب «حکمت‌المشرقیین» مطلبی را گفته که از نظر تاریخی خیلی آموزنده است. گفته است این حکمتی که ما نوشتیم مانند شفا، اشارات و... برای عامه مردم است.
چون ما نخواستیم تفرقه ایجاد کنیم اینها را نوشتیم ولی ما به حکمت دیگری دست یافتیم که حکمت خواص است. اثری که ابن‌سینا در این باره داشته 40مجلد بوده که در حمله مسعود غزنوی به اصفهان و خانه ابن‌سینا به آتش کشیده شد. سهروردی خواست این 40مجلد را احیا کند و خودش می‌گوید که ما پیرو ابن‌سینا هستیم. پس ابن‌سینا به حکمت اشراق رسیده بود منتها آن چیزی که نوشته و به‌دست ما رسیده حکمت مشاء است. از آنچه ابن‌سینا در مقدمه حکمت ‌المشرقیین آورده می‌توان به روشنی دریافت که وی به نوعی حکمت توجه داشته که با فلسفه یونانی متفاوت است. حکمت مشرقی هم از نظر ماوراء طبیعی و هم از نظر تاریخی به معنی تفکر غیرنطقی قدیم است که بیشتر ذوقی و شهودی است تا بحثی و استدلالی.

  • سهروردی هم می‌گوید من از آنجایی آغاز کردم که ابن‌سینا به پایان برده است.

سهروردی با بیان این جمله می‌خواهد بگوید که ابن‌سینا اشراق را شروع کرده بوده و چون آثار ابن‌سینا از بین رفته و پایان‌یافته حالا من شروع می‌کنم. حکمت مشرقی در نظر سهروردی نوعی از حکمت است که علمای خسروانی و حکمای فارس آن را بنیان نهاده‌اند. این حکمت رشته‌ای از معرفت است که وی آن را خطب عظیم و حکمت خاص می‌خواند. این فیلسوف اشراقی، رسائل مشرقی ابن‌سینا را در اختیار داشته ولی آنها را از این نوع حکمت خالی دانسته است.

سهروردی اگرچه ابن‌سینا را در مورد تأسیس و تدوین حکمت مشرقی بدانگونه که خودش می‌اندیشید ناکام دانسته ولی با ابراز این سخن به‌وجود این اندیشه در میان متفکران اسلامی آن هم چندین قرن پیش از زمان زندگی خود اعتراف کرده است.

  • پس چرا ابن‌سینا به افلاطون توجهی نداشته و حتی او را مذمت می‌کند اما سهروردی به افلاطون توجه می‌کند؟

ابن‌سینا افلاطون را مذمت نمی‌کند، بلکه می‌گوید علم و دانش او به اندازه ارسطو نیست. این تفاوت‌ها میان سهروردی و ابن‌سینا هیچ عیبی ندارد بلکه سلیقه 2 فیلسوف است. ابن‌سینا افلاطون را خیلی نمی‌پسندید، البته سهروردی هم افلاطونی نیست، بلکه ایران باستانی است. او همه حکما را احترام می‌کرده و برای حکمای یونان هم احترام قائل بوده اما اصل حکمت را از ایران باستان می‌دانست. این هم اشتباهی است از جانب افرادی که نمی‌خواهند ایران باستان را قبول کنند و لذا می‌گویند سهروردی افلاطونی بود! چون می‌خواهند همه گذشته ما را به یونان ارجاع دهند. این غرض‌ورزی غربی‌ها و جهالت ماست که این نوآوری‌ها و اشراقی را که سهروردی داشته و از ایران باستان گرفته به افلاطون نسبت دهند.

  • سهروردی می‌گوید که خود افلاطون هم تحت‌تأثیر ایران باستان بوده است، اما مخالفان و مغرضان که می‌خواهند ایران را نادیده بگیرند، می‌‌گویند سهروردی افلاطونی بود.

سهروردی اگرچه با حکمت مشائی به مخالفت برخاسته و آنان را به سختی مورد انتقاد قرار داده ولی مخالفت وی با حکمای مشائی هرگز به معنی مخالفت وی با نظر و برهان نیست. عقل در نظر سهروردی حجت و دلیل قاطع بوده و آنچه مردود است موهوم را به جای معقول گذاشتن و سوءاستفاده از استدلال است. به این ترتیب حکمت اشراقی رشته‌ای از معرفت است که هرگز نباید آن را با عرفان متعارف یکی دانست. در این رشته از معرفت، دین، مؤید کشف به‌شمار می‌آید.

در نظر سهروردی، حکیم الهی به کسی گفته می‌شود که هم در معرفت نظری و هم در سیر و سلوک عملی توفیق به دست آورده باشد و البته کسانی مانند افلاطون، هرمس و انباذقلس به این مرحله از معرفت دست یافته‌اند. سهروردی به ارتباط و پیوندی که میان فلاسفه یونان و حکمت ایران باستان می‌بیند، بارها اشاره می‌کند و کسانی مانند هرمس و افلاطون را با بزرگانی مانند بایزید بسطامی و سهل بن عبدالله شوشتری از یک خانواده معنوی به شمار می‌آورد.

  • هانری کربن با توجه به اینکه ملاصدرا و ابن‌سینا را خوب می‌شناخته اما به سهروردی بیشتر تکیه می‌کند. در سهروردی چه شاخص‌هایی بوده که این جذابیت را برای هانری‌کربن ایجاد کرد؟

اگر سهروردی نبود، ملاصدرا هم نبود. ملاصدرا فیلسوف بزرگی است اما میراث‌خوار حدود هزار سال فرهنگ قبل از خود است؛ یعنی هم از ابن‌سینا و هم از سهروردی استفاده کرد. هانری کربن این شعور را داشت که ریشه‌های این افکار الهی را در ایران باستان ببیند نه در یونان باستان. فلسفه الهی در ایران و فلسفه مادی در یونان ریشه داشته است. کربن این را درک کرده بود.

  • برخی معتقدند فیلسوف و عارفی که کشف و شهود می‌کند چون از حکمت بحثی و منطق دور شده، باعث رکود فلسفه می‌شود و به این معنا رکود فلسفه اسلامی را ناشی از دوری از استدلال و روی‌آوردن به عرفان می‌دانند.

فلسفه اسلامی اصلا رکود نداشته و هم‌اکنون هم در عالم فلسفه در سطح بالاست، منتها در فلسفه معنوی، اگر بخواهیم معنویت را از فلسفه اسلامی بگیریم می‌توان گفت که فلسفه اسلامی دارای رکود است. فلسفه غربی که پیش‌رفته به خاطر این بوده که منهای معنویت بوده، ولی در درک معنا، معنویت و درک جهان معنویت، فلسفه اسلامی هنوز حرف اول را در عالم می‌زند. فلسفه غربی حرف معنویت را خوب نفهمیده و نادرست می‌فهمد و به انحراف می‌رود.

  • ابن‌سینا با اشاعه حکمت در بین عامه مردم موافق نبود، اگرچه سهروردی دارای رسالات رمزی و تمثیلی است اما با بنیان نهادن حکمت اشراقی، گویی این راه را باز کرده است.

سهروردی هم توصیه کرده که حقایق را به غیراهلش نگویید و نسپارید و حتی در وصیتنامه خود نیز وصیت کرده که حقایق را به غیراهلش نگویید. سهروردی قدری در نوشتن شجاع بوده و حقایقی را که به ذهنش رسیده و می‌دانسته نوشته است. البته کتاب‌هایش را برای اهل حقیقت نوشته که بتوانند بخوانند و درک کنند. ابن‌سینا هم رمزی سخن گفته و نوشته، اما سهروردی هم رسالات رمزی دارد و تقریبا حکمه‌‌الاشراق هم خیلی رموز دارد و به همین جهت 800 سال پس از فوت سهروردی، کمتر کسی سهروردی را فهمیده چون آثار او پر از رموز است. ابن‌سینا هم چند رساله رمزی دارد و در نمط نهم اشارات، رموز دارد.