ترجمه آرش پور ابراهیمی: در یک برنامه تلویزیونی استیو کوگان -کمدین بریتانیایی- در مورد دیوید بکام- فوتبالیست انگلیسی - این جوک را تعریف کرد که مردم معمولا می‌گویند اوه، دیوید بکام! بیچاره زیاد باهوش نیست.

شرکت‌های موفق هم مانند دیوید بکام در یک زمینه خاص خبره هستند؛ بکام در ضربه زدن به توپ متخصص است و شرکت‌ها در سودآوری. البته ممکن است که آنها به‌طور منطقی در زمینه‌های دیگر هم خبره باشند مانند طراحی عینک آفتابی یا جمع‌آوری نیروی کوتاه‌مدت برای حل مشکلات محیط‌زیست اما فایده عمده شرکت‌ها برای جوامع، از تخصص اصلی آنها حاصل می‌شود. مطلب زیر برخی از مسائل و مشکلات شرکت‌ها‌ و بنگاه‌های اقتصادی در کشورهای در حال توسعه را بررسی می‌کند.

آن برنشتاین، مدیر یک گروه تحقیقاتی در آفریقای جنوبی به نام مرکز توسعه و تجارت معتقد است که حامیان مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها ترجیح می‌دهند که سود شرکت‌ها را در نظر نگیرند. او در کتاب تازه‌‌اش« درمورد تجارت در اقتصادهای در حال توسعه» تأکید می‌کند که شرکت‌ها از طریق کسب و کار عادی خود به جامعه نفع می‌رسانند. در یک بازار آزاد و رقابتی، شرکت‌ها از طریق فروش کالا و خدمات به مشتری‌های مشتاق، سود کسب می‌کنند. برای باقی‌ماندن در بازار، آنها چاره‌ای جز ارائه قیمت پایین‌تر یا کیفیت بالاتر از رقبایشان ندارند. شرکت‌هایی که شکست می‌خورند، ناپدید می‌شوند و آنهایی که موفق می‌شوند، توسعه می‌یابند. سهامداران سود خود را دریافت می‌کنند، کارمندان دستمزدشان را می‌گیرند، تأمین‌کنندگان مواد اولیه موفق به امضای قراردادهای جدید می‌شوند و بالاخره مردم عادی هم از دسترسی به رفاه لذت می‌برند.

اینها بحث‌های جدیدی نیستند، اما خانم برنشتاین با مطرح کردنشان از نگاه آفریقایی دوباره آنها را تازه کرده است. شهروندان کشورهای ثروتمند معمولا در مواردی که یک شرکت به جامعه یا محیط‌زیست آسیب وارد می‌کند، ابراز نگرانی می‌کنند و از رفاهی که از بابت آن شرکت نصیبشان می‌شود، چشم‌پوشی می‌کنند اما مردم در کشورهای در حال توسعه از چنین امکان و نعمتی بی‌بهره‌اند.

در آفریقای جنوبی، جایی که یک سوم نیروی کار بدون شغل مانده‌اند، مشکل این نیست که شرکت‌ها غیراخلاقی عمل می‌کنند بلکه مشکل این است که تعداد شرکت‌ها به اندازه کافی نیست. یک دلیلش این است که دولت بار زیادی از مسئولیت‌های اجتماعی را بر دوش شرکت‌ها قرار می‌دهد.

قوانین حمایت از محیط‌زیست، باعث تاخیرهای طولانی در ساخت مسکن می‌شود. این برای پروانه‌های در معرض نابودی خوشایند است اما برای مردمی که در کلبه زندگی می‌کنند، خیر. چنین قوانینی همچنین موجب کند شدن ساخت نیروگاه‌های جدید می‌شود که کمبود آنها در سال2008 و همزمان با فلج‌شدن آفریقای جنوبی به خوبی حس شد.

قوانین کار در آفریقای جنوبی، اخراج کارگران را سخت کرده که این باعث شده است که شرکت‌ها از همان ابتدا از استخدام نیروی کار اجتناب کنند. همچنین طرح نیرومند کردن اقتصاد سیاهپوستان که به شرکت‌ها برای انتقال سهام به سیاهپوستان فشار وارد می‌کند، باعث شده است که گروهی به خاطر روابط خاص، ثروت‌های کلانی کسب کنند در حالی‌که سرمایه‌گذاری کاهش یافته است. البته نویسنده چندان به این مورد آخری نپرداخته است چرا که چنین بحث‌هایی در کشورش (آفریقای جنوبی) بسیار حساسیت‌برانگیز است.

برخی اوقات فشار روی شرکت‌ها برای حل مشکلات اجتماعی نه از سوی دولت‌ها بلکه از سوی سازمان‌های غیردولتی اعمال می‌شود. خانم برنشتاین به مورد شرکت اکسون (Exxon) برای نصب خط لوله در چاد اشاره می‌کند. این شرکت نفتی با بخشندگی زیاد 6سال را صرف یافتن بهترین راه برای کنار آمدن با اصول مناطق استوایی کرد تا از آسیب‌زدن به طبیعت و بومی‌های منطقه اجتناب ورزد. اکسون به سختی تلاش کرد تا به زیستگاه گوریل‌ها آسیب نزند و خسارات وارده به ساکنان جا به جا شده را جبران کند اما سازمان‌های غیردولتی همچنان با خشم بسیار اقدامات شرکت را محکوم می‌کردند. خانم برنشتاین با افسوس می‌گوید: «بسیاری از شرکت‌های منطقی به‌طور حتم به این نتیجه می‌رسند که سرمایه‌گذاری در مناطق فقیر به زحمتش نمی‌ارزد.»

منتقدان شرکت‌ها گاهی ادعا می‌کنند که کمپانی‌های بزرگ قدرتمندتر از دولت‌ها هستند. این ادعا بی‌اساس است. دولت‌ها می‌توانند قوانین را وضع کنند، مالیات‌ها را افزایش دهند یا اینکه اعلان جنگ کنند. شرکت‌ها ضرورتا چنین اختیاراتی ندارند و اگر مردم به‌طور داوطلبانه کالاهای آنها را نخرند، ورشکست خواهند شد. شرکت‌ها وابستگی زیادی به افکار عمومی دارند که این نکته مثبتی محسوب می‌شود. خانم برنشتاین مثال مغازه‌داران سفید‌پوست در دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی را مثال می‌زند. هنگامی که سیاهپوستان خرید از آنها را تحریم کردند مغازه‌داران به طرز قابل‌توجهی رفتارهای نژادپرستانه را کنار گذاشتند. هنوز هم می‌توان شرکت‌ها را از انجام رفتارهای غلط بازداشت. زمانی که فشارها بر شرکت‌های چندملیتی افزایش یابد تا ارتباط خود را با تأمین‌کنندگان خطاکار کشورهای فقیر قطع کنند، ممکن است شاهد بهبود وضعیت کارگرانی باشیم که اکنون در بدترین شرایط و محیط کاری مبادرت به تولید کالاهایی مانند کفش برای صادرات می‌کنند.

پاسخگو بودن به همه، یا هیچ کس؟!

حامیان مسئولیت اجتماعی بنگاه‌های اقتصادی معتقدند که شرکت‌ها باید 3 هدف را همزمان دنبال کنند؛ یعنی در کنار سودآوری باید حفاظت از محیط‌زیست و عدالت اجتماعی را هم در نظر بگیرند. این اعتقاد اگر جدی هم گرفته شود باز هم قابل درک نیست. این را خانم برنشتاین می‌گوید و اضافه می‌کند که سود را به‌راحتی می‌توان برآورده کرد اما درخواست‌های گوناگون اتحادیه‌های مختلف را خیر. شرکتی که بخواهد به همه پاسخگو باشد، در واقع به هیچ کس پاسخگو نیست.

خانم برنشتاین این مسئله را قبول ندارد که کافی است شرکت‌ها با تبعیت از قانون، سود خود را بیشینه کنند؛ چرا که معمولا در کشورهای فقیر، قوانین چندان روشن و واضح نیستند. شرکت‌های چندملیتی با شرایطی مواجه می‌شوند که یک اقدام در یک کشور فقیر قابل‌قبول است در حالی‌که در کشورهای پیشرفته جرم محسوب می‌شود. به‌نظر می‌رسد که آنها باید برای تشخیص انتخاب درست با مشکل مواجه شوند اما می‌توان حدس زد که همیشه چه انتخابی را انجام می‌دهند. در بیشتر مناطق عقب‌مانده، شرکت‌ها برای جلب اعتماد افراد بومی مبادرت به ساخت راه و احداث مدرسه می‌کنند و سپس با تکبر از این اقدامات خود یاد می‌کنند؛ در حالی‌که اینها بخشی از هزینه‌های تجارت است و نه نشان‌دهنده نوع دوستی شرکت‌ها.

خانم برنشتاین از اشاره به شرکت‌هایی که با نوآوری، مسئولیت اجتماعی را با استراتژی خود ادغام کرده‌اند، اجتناب می‌کند. او در شناخت مشکلات، بسیار توانمندتر است تا پیشنهاد راه‌حل. او به شرکت‌ها توصیه می‌کند که با جان و دل از سرمایه‌داری دفاع کنند.

او پیشنهاد می‌کند که شرکت‌ها باید برای رسانه‌ها، فیلم‌ها و رمان‌هایی که از اقتصاد بازار حمایت می‌کنند، مشوق‌هایی را در نظر بگیرند. پس خوش به حال خانم برنشتاین! شرکت‌ها مشتاقانه با دولت‌ها و اتاق‌های بازرگانی برای کاهش قوانین و مقررات لابی می‌کنند، همچنین آنها در فروش دستاوردهای سرمایه‌داری از تلفن همراه گرفته تا دارو بسیار با استعدادند اما به ندرت در محبوب‌ساختن سرمایه‌داری نزد افکار عمومی موفق عمل می‌کنند.

اکونومیست