دکتر اسماعیل کهرم: در این مقاله سعی خواهم کرد تا تصویری از گذشته ‌و حال طبیعت ایران را آنطور که خود دیده‌ام یا از آن آگاهم، ارائه کنم.

 با این دانسته‌ها، سپس تصویری احتمالی را از آنچه فرزندان ایران در آینده خواهند دید رسم خواهم کرد. حقیقت آن است که خداوند در هبه زیباترین مناظر و باارزش‌ترین منابع طبیعی به ما ایرانیان مضایقه نکرده و آنچه دیگر کشورها در آرزوی آن هستند به ما ارزانی داشته شده است ولی‌ خواهم دید که در نگهداری و استفاده عقلانی از این گنجینه‌ها چندان موفق نبوده‌ایم. در پایان سعی خواهم کرد که پیشنهادی را جهت حفظ بهتر و استفاده پایدارتر از این منابع عظیم، ارائه کنم.

بیایید با هم سفری در زمان و مکان انجام دهیم. زمان 35سال پیش و مکان دریاچه‌ هامون (تالاب‌هامون) در شرق ایران، در مرز کشور افغانستان است. آن سال بهمن‌ماه در برنامه سرشماری نیمه‌زمستانه پرندگان شرکت کردم و پرندگانی را که در این تالاب بین‌المللی زمستان‌گذرانی می‌کردند، از طریق هوا و آب ‌و خشکی سرشماری می‌کردم. برای سرشماری از طریق دریاچه از قایق‌هایی که به آن «توتن» می‌گویند استفاده می‌کردم. این قایق‌ها از نی ساخته می‌شوند. نی‌ها را به هم می‌بندند به شکل یک قایق، به طول حدود 5متر و به آب می‌اندازند و سپس با نی‌های بلندی که به کف تالاب می‌زنند، قایق را به جلو و سمت‌های گوناگون و دلخواه هدایت می‌کنند؛ همین! تمام مواد مورد نیاز در تالاب هامون می‌روید و فقط مهارت قایق‌سازان یا توتن‌سازان این مواد را به هم می‌چسباند.

آن‌روزها در تالاب هامون بیش از 10میلیاردمترمکعب آب‌ حیات‌بخش ذخیره شده بود. حدود 240هزارنفر که خود را با غرور حاشیه‌نشین هامون می‌خواندند در اطراف تالاب زندگی می‌کردند. و از مواهب آن استفاده می‌کردند. زن‌ها و بچه‌ها در روستاهای اطراف هامون از نی‌های هامون حصیر می‌بافتند و کامیون‌ها منتظر بارگیری و انتقال این حصیرها به اطراف ایران وسیع بودند. مردها با توتن به دل آب می‌زدند و تورهای ماهیگیری خود را پربار بیرون می‌آوردند و بالاخره در فصل شکار از پرندگان آبی، برداشت می‌کردند. در آن روزها در بازار زابل بوی ماهی و پرنده به مشام می‌رسید و رویت این همه نعمت، انسان را به شکر وامیداشت. آن سال، تعداد720هزاربال پرنده مهاجر سرشماری شد. این رقم یک رکورد تجدیدناشدنی در ایران و منطقه بود. انواع پرنده سطح هامون را سیاه کرده بود و نزدیک که می‌شدی هر پرنده‌ای رنگی یا رنگ‌هایی را به جلوه و ظهور نمایش می‌داد. قوهای سفید در یک قسمت از تالاب جمع شده بودند؛ کبوتر با کبوتر باز با باز. فلامینگو‌ها با گردن‌های بلند و رنگ سرخ بال‌ها در گوشه دیگر. حواصیل‌ها و درناها خودنمایی می‌کردند و بالاخره هزاران اردک و غاز و چنگر و... . و در کنار تالاب، پرندگان «لب‌آب‌چر» که ابزار شنای در آب (پای پرده‌دار) را نداشته و روزی خود را از کنارسفره تالاب برداشت می‌کردند.

دیدار آن همه پرنده در آرامش تالاب به‌راستی دلگرم‌کننده بود ولی این بود که بود! و اکنون؟ البته بارها به منطقه سرزدم و از طبیعت ناب‌ هامون سرمست شدم ولی به‌تدریج شاهد نابودی تالاب هامون بودم. تا آنکه 6سال قبل بازهم به دامان هامون پناه بردم. شلوغی، ترافیک و دودودم تهران را رها کردم و با قلبی پر از آرزو به هامون رسیدم. قایق موتوری ما را به قلب آب برد. ارتفاع آب (عمق آب)، فقط در پاره‌ای از نقاط به حدود 5/1 متر می‌رسید. قبلا عمق آب بیش از 6متر بود. از دور تعدادی پرنده را. دیدم به سمت آنان رفتیم. 30هزار تایی بودند. با نزدیک‌شدن قایق آنها که می‌توانستند پرواز کردند و دیگران (نیمی از پرندگان)، تلاش بیهوده‌ای را برای جداشدن و پرواز از آب، آغاز کردند ولی هیچ‌گاه از سطح آب کنده نشدند. اینها تیر خورده و در انتظار مرگی آهسته و زجرآور بودند!

و بالاخره 3سال قبل، در کف هامون، جایی که روزی نه‌چندان دور 6متر آب ایستاده بود، لندرور راندیم! آن‌روز با خودم فکر کردم، خدایا به «کجا چنین شتابان؟». البته خشکسالی‌های پی‌درپی را می‌توان تا حدودی موثر دانست ولی احداث سدهای کمال‌خان و کجکی روی رودخانه هلمند (هیرمند) در افغانستان نیز مقصر بوده است؛ به خصوص آنکه همسایه شرقی ما از اجرای تعهد خود مبنی بر صدور 26متر مکعب آب در ثانیه به تالاب‌ هامون سر باز زده است! عجیب آن است که نیمی از تالاب هامون در افغانستان قرار دارد و خشک‌شدن آن به افغانی‌های حاشیه‌نشین هم آسیب می‌رساند! اینکه گفته‌اند «جنگ‌های آینده بر سر آب درخواهد گرفت» رودخانه‌هایی را در نظر داشته‌اند که در یک کشور جاری بوده و به تالابی در کشور مجاور می‌ریزند!

جنگل‌ها

سری به جنگل‌های ایران می‌زنیم. جنگل‌‌های ایران را به دو دسته جنگل‌های خزری در جنوب دریای مازندران و سایر جنگل‌ها، مانند جنگل‌های زاگرس و نیز جنگل‌‌های سایر استان‌ها مانند فارس،‌ چهارمحال‌و‌بختیاری، خوزستان و... می‌توان تقسیم کرد.

جنگل‌های جنوب دریای مازندران (شمال ایران) یا جنگل‌های هیرکانی بازمانده از دوران سوم زمین‌شناسی بوده و 5/3میلیون سال قدمت دارند. به گفته جنگل‌شناسان کسانی که بخواهند اجداد جنگل‌های اروپایی را مطالعه کنند باید به شمال ایران مراجعه کنند! این جنگل‌های قدیمی نقش مهمی را در حفاظت از خاک و ایجاد زیستگاه مناسب برای حیات‌وحش وابسته به این جنگل‌ها ایفا می‌کنند مع‌الوصف طی 40سال گذشته ما توانسته‌ایم وسعت آنها را از 30میلیون هکتار به 13میلیون هکتار کاهش دهیم. سعی و کوشش ما برای نابودی کامل جنگل‌های هیرکانی اکنون نیز ادامه دارد! این در حالی است که در مدت تقریبا مشابه، کشور همسایه شرقی‌ها پاکستان جنگل های خود را از 5/5میلیون هکتار به حدود 11میلیون هکتار گسترش داده است. وجود جنگل‌نشینان، وجود دام در جنگل، برداشت قانونی و غیرقانونی، همگی در تخریب جنگل‌ها مؤثرند. در حالی که میزان برداشت پایدار جنگل 2/3 میلیون هکتار است ما دو برابر آن را برداشت می‌کنیم. به‌راستی که «بر آن کدخدا زار باید گریست که دخلش بود نوزده، خرج بیست».

ارومیه

چیچست را نمی‌شناسید؟ طلا را چطور؟ حتما نام رضاییه را به خاطر دارید. اینها همه (و بسیاری نام‌های دیگر) اسم‌های دریاچه ارومیه کنونی است. نام‌ها متفاوت‌اند ولی دریاچه ارومیه همان دریاچه‌ای است که بود! آیا واقعا اینطور است؟ دریاچه ارومیه از زمانی که من او را دیدم و شناختم، همانند دریاچه هامون و جنگل‌های هیرکانی رو به اضمحلال و نابودی گذاشته است. دریاچه ارومیه‌ بزرگ‌ترین دریاچه داخل خاک عزیز ایران است. آن‌روزها (حدود 35سال قبل) عمیق‌ترین نقطه دریاچه حدود 13متر عمق داشت و از آن مهم‌تر میزان شوری که حدود 85 گرم نمک، در هر لیتر ‌بود! در چنین شوری و غلظت نمک آرتمیا (سخت‌پوست آب‌های شور) به تعداد فراوان در آب حضور داشت. آرتمیا موجودی است حدود 2سانتی‌متر با 11 جفت پا و شکمی شفاف که در ماده، تخم‌ها (سیست‌ها) داخل بدن پیداست. آرتمیا کاملا به شکل یک موجود فضایی است. اکنون با افزایش غلظت نمک تا حدود 330 گرم در لیتر، آرتمیا زنده نمی‌ماند.

در دریاچه ارومیه تا به حال 35‌سد مخزنی به بهره‌برداری رسیده و 10 سد دیگر در حال ساخت است. این سدها موجب شد تا میزان آب ورودی به دریاچه ارومیه تا حدود 80درصد تقلیل یابد. روی تمام 11 رود آب شیرین که به دریاچه ارومیه سرازیر بوده سد ساخته شده و حتی روی برخی از این رودها چند سد احداث شده است.

از طرف دیگر احداث بزرگراه شهید کلانتری موجب قطع جریان آب و تقسیم دریاچه 2به قسمت 35درصدی (شمالی) و 65درصدی (جنوبی) شده که جریان اکسیژن، مواد غذایی و املاح را در دریاچه مختل کرده و قسمت‌های جنوبی با خشکی مواجه است. با توجه به مطالب فوق، دریاچه ارومیه روزگاری بس ناخوش را سپری می‌کند.

 

تالاب انزلی

زمانی که تالاب انزلی به کنوانسیون رامسر پیوست، وسعتی بالغ بر 20هزار هکتار را شامل می‌شد. در سال‌های بعد (1350تا1360) بر اثر ورود مواد غذایی (به صورت کودهای شیمیایی که به مزارع اطراف داده بودند) رشد نی‌ها سرعت گرفت و به تدریج وسعت تالاب کاهش یافت تا به حدود 9هزار هکتار رسید!

ماشین‌های نی‌بری از اروپا وارد شدند ولی متأسفانه وسعت و تراکم نی‌ها به قدری بود که از این ماشین‌ها کاری از پیش نرفت. باز هم دست پرمهر طبیعت به صورت پیش آمدن آب دریا، به داد انزلی رسید و تالاب نجات یافت.

این بار دست مخرب ما باز هم از آستین بیرون آمد و طرح کنارگذر تالاب را عنوان کردند؛ کنارگذری که لااقل یک‌پنجم تالاب انزلی را می‌خشکاند ولی به‌رغم مخالفت متخصصان، کماکان در حال ساخت است! با ساخت و اتمام این کنارگذر(که اکنون میان‌گذر شده است) انزلی سرنوشتی مانند دریاچه ارومیه خواهد یافت و هر روز به افول و نابودی نزدیک‌تر خواهد شد.

پارک ملی گلستان

گلستان اولین پارک ملی ایران است با وسعت حدود 90هزار هکتار. این پارک ملی از زیستگاه‌های متنوع و متعددی تشکیل یافته که از نظر تنوع و گستردگی به‌راستی کم‌نظیر است. مناطق جلگه‌ای‌، کوهستانی، دشتی و جنگلی همه و همه در کنار هم این پارک ملی را در زمره زیباترین پارک‌های جهان قرار داده‌اند. باز هم دست ما انسان‌ها از آستین بی‌مهری و بی‌اطلاعی به در آمد و تحت عنوان توسعه نیم‌بند و ناپایدار، به نام توسعه شبکه راه‌ها، قسمتی از پارک را از بدنه اصلی آن جدا کرد.
راه‌ها مانند شمشیر دولبه می‌توانند نعمت و نقمت را برای طبیعت به ارمغان آورند. راه‌ها مبدأ را به مأخذ وصل می‌کنند ولی دو طرف جاده را از یکدیگر جدا می‌کنند.

این جدایی موجب دوپاره‌شدن زیستگاه‌ها و حیات گیاهی و جانوری می‌شود. تکه‌تکه‌‌شدن زیستگاه‌ها نهایتا موجب تخریب طبیعت و ناپایداری آن می‌شود. در پارک ملی گلستان علاوه بر جاده‌سازی، عملیاتی نیز جهت تغییر مسیر رودخانه و به‌اصطلاح «سامان‌دادن» به آن صورت گرفته که نهایتا موجب تغییر رژیم رود و تغییر مسیر و تبعات گوناگون آن خواهد شد.
طبعا هرگونه دست‌درازی به اراضی یک پارک ملی مخالف با اهداف تأسیس پارک و به‌اصطلاح نقض غرض است. ما از طرفی هزینه گزافی را صرف حفاظت از پارک‌های ملی ایران می‌کنیم و حتی شهید می‌دهیم (بیش از 105 نفر) و از طرف دیگر با احداث جاده کمر به تخریب این میراث‌های طبیعی می‌بندیم.

نتیجه و پیشنهاد

نمونه‌هایی از مناطق ناب ایران و مسائلی که عمدا ما ایرانی‌ها با دست خود برای آنها به وجود آورده‌ایم، تنها مشتی است نمونه خروار. در سراسر خاک پاک ایران نمونه‌های فراوانی از تخریب طبیعت وجود دارد که مؤید اشتباهات ما در مدیریت و حفاظت از طبیعت ناب این مملکت است.

با گذشته‌ای چنان مه‌آلود، آینده طبیعت و حیات‌وحش ایران را چگونه می‌توان ترسیم کرد؟
اگر با بدبینی بخواهیم آینده‌نگر باشیم، کماکان فردا را نیز تیره خواهیم دید ولی 2نکته به این شکاربان قدیمی امید می‌بخشد؛ اول آنکه انسان توانایی انجام تغییرات شگرف را در افکار و رفتار خود دارد و ما ایرانی‌ها بارها استعداد خود را در این مورد به اثبات رسانده‌ایم و دوم آنکه طبیعت توانایی بازسازی و التیام زخم‌های خود را دارد.

تنها کافی است که فرصتی را در اختیار مادر طبیعت بگذاریم تا به مداوای خویش بپردازد. این فرصت باید از طریق تصمیم‌گیران کشور و نیز ما ایرانیان در اختیار طبیعت گذارده شود. محیط‌زیست باید در اولویت‌ برنامه‌های دولت‌‌مردان ما قرار گیرد(برخلاف حال حاضر) و از طرفی مردم ما باید با طبیعت مهربان‌تر باشند و به منابع طبیعت نه به صورت کالای مصرفی که به شکل مادر خود، نگاه کنند. این امر نیاز به آموزش و فرهنگ‌سازی دارد.

با عزم و اراده ملی، ما می‌توانیم؛ ما می‌توانیم به این امور مهم دست یابیم. من می‌دانم!