همشهری آنلاین - حوادث: این پرونده اواسط سال ۱۳۸۴ در یکی از شهرهای استان خراسان رضوی گشوده شد؛ پروندهای که سرنوشت چند خانواده را برای قریب به ۲۰ سال درگیر خود کرد. در این پرونده، مردی به اتهام قتل عمد مادرزنش با ضربات چاقو بازداشت شد و در بازجوییها چنین گفت: دو روز قبل از حادثه با همسرم درگیر شدم و او قهر کرد و به خانه مادرش رفت. بعد از دو شب که برنگشت راهی خانه مادرزنم شدم اما به قدری عصبانی بودم که دعوایمان شد و اصلا متوجه نشدم چطور با ضربات چاقو، جان مادر همسرم را گرفتم و حالا به شدت پشیمانم.
داماد جوان پس از طی مراحل قضایی به قصاص محکوم شد و با قطعی شدن رای، دو بار برای اجرای حکم به پای چوبه دار منتقل شد اما هر دو بار، به دلیل عدم حضور یکی از اولیای دم، حکم اجرا نشد. این توقفهای ناگهانی، پرونده را سالها در وضعیت بلاتکلیف نگه داشت و این در حالی بود که دختران مقتول رضایت خود را اعلام کرده بودند، اما پسر مقتول همچنان بر اجرای حکم قصاص اصرار داشت.
روز مادر
نقطه عطف این پرونده، در روز مادر بود. آن شب پسر مقتول خواب مادرش را دید و متوجه شد که تعبیر آن، بخشش قاتلی است که حالا ۲۰ سال از زندانی شدنش میگذشت. به همین دلیل چند روز قبل راهی اجرای احکام دادسرا شد و قاتل مادرش را به خاطر رضای خدا بخشید. او درخواست دیه کرد تا این پول را صرف ایتام و بیماران نیازمند کند.
با اعلام رضایت آخرین ولی دم و ثبت رسمی آن در واحد اجرای احکام، حکم قصاص متوقف شد اما مرد محکوم باید دیه را پرداخت می کرد تا از زندان آزاد می شد. در این شرایط خیرین دست به کار شدند و با تهیه مبلغ دیه، شرایط آزادی محکوم را فراهم کردند.
شب یلدا
آزادی این محکوم به قصاص درست در آستانه شب یلدا رقم خورد؛ شبی که برای او، معنای پایان یک انتظار طولانی و آغاز دوباره زندگی را داشت. در آخرین وقت اداری روز یکشنبه درهای زندان گشوده شد و قاتلی که ۲۰ سال تمام پشت میله های زندان، زندگی کرده بود در اوج ناباوری، قدم به بیرون از زندان گذاشت تا طعم آزادی را بچشد و بعد از گذشت دو دهه، شب یلدا را در کنار خانواده اش جشن بگیرد.
آرزوی سفر به مکه
مردی که از قصاص رهایی یافته، وقتی به زندان افتاد ۲۷ ساله بود و حالا در آستانه میانسالی است. او که هنوز باورش نمی شود که می تواند آزادانه در خیابان های قدم بردارد درباره سالهای حبس خود میگوید: «دو بار تا پای چوبه دار رفتم. هر بار که برمیگشتم، زندگی برایم سنگینتر میشد. نه میتوانستم به مرگ فکر نکنم و نه به زندگی امیدوار باشم.»
او زمانی وارد زندان شد که پسرش تنها پنج سال داشت و اکنون این فرزند ۲۵ ساله شده است. میگوید: «بزرگترین درد من این است که پدر بودن را یاد نگرفتم، فقط از پشت شیشه ملاقات نگاه کردم.»
این مرد در طول دوران حبس، در برنامههای اصلاحی زندان شرکت کرده و حرفه خیاطی را فرا گرفته است. می گوید: «برای اینکه ذهنم را آرام نگه دارم و به بدختی هایم فکر نکنم، کار یاد گرفتم. خیاطی به من صبر یاد داد. فهمیدم بعضی اشتباهها را میشود ترمیم کرد، اما اشتباه من بزرگتر از این حرف ها بود.»
او همچنین به شبهای سخت زندان اشاره میکند: «کابوس رهایم نمیکرد. بارها با ترس از خواب میپریدم. هر شب فکر میکردم شاید فردا آخرین روز زندگیم باشد. زندگی در زندان برای یک محکوم به قصاص واقعا وحشتناک است، ساعت های کشنده و کابوس هایی که تمامی ندارد.» او ادامه می دهد: «بعد از ۲۰ سال، راه رفتن در خیابان برایم عجیب است. امشب شب یلداست و من کنار خانوادهام مینشینم. همین برایم بزرگترین نعمت است. می دانید چند شب یلدا را در زندان گذرانده ام و حسرت کشیده ام؟» او می گوید: هرچند می دانم جوانی ام دیگر برنمی گردد اما از همین فرصت باقی مانده می خواهم نهایت استفاده را بکنم. دام می خواهد به مکه بروم و آدم بهتری باشم. به خودم قول داده ام هر هفته برای مقتول، نذری پخش کنم تا کمی از عذاب وجدانم کم شود. این بخشش و نجات را هم مدیون خانواده همسرم هستم که در نهایت به من زندگی بخشیدند تا بتوانم موفقیت تنها پسرم را ببینم، همین برایم کافیست...