دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۵ - - ۳۹۶۱
استارت متوسط
افتتاحيه سينماي ايران در سال 85 نه فوق العاده كه تنها رضايت بخش بود
004614.jpg
شهاب مهدوي
هر سال از اوايل زمستان تهيه كنندگان جلساتي با سينماداران مي گذارند و با نمايش فيلم ها و گاهي اوقات تنها نشان دادن عكس هاي فيلم، سعي مي كنند آنها را متقاعد كنند كه فيلمشان مناسب اكران نوروزي است. هرچه به روزهاي پاياني سال نزديك مي شويم ميزان رايزني ها بالاتر مي رود. چند سالي است كه اكران نوروز حكم يك موهبت فوق العاده ارزشمند را براي سينماگران ايراني پيدا كرده است؛ اكراني كه تجربه سالهاي اخير نشان داده كه پررونق تر از بقيه فصول است. اين اكران همچنين زمان نسبتاً  طولاني دارد و فيلم هاي نوروزي مدت قابل توجهي بر پرده مي مانند. كافي است اكران نوروزي را با اكران تابستان مقايسه كنيم تا متوجه شويم فيلم هايي كه در ماههاي ابتدايي سال روي پرده مي روند از چه موقعيتي برخوردارند؛ اكراني كه از اواخر اسفند آغاز مي شود و مي تواند تا انتهاي فصل بهار هم ادامه يابد.
نكته ديگر اين كه در سالهاي اخير پرفروش ترين فيلم هاي سال در ايام نوروز به نمايش درآمدند. اين باعث شد تا از سويي سينماگران اصرار بر نمايش فيلم هايشان در اين ايام داشته باشند و از سوي ديگر سينماداران بكوشند تا فيلم هايي كه واقعاً  براي مخاطب جذابيت دارند را انتخاب كنند. با توجه به كلاهي كه سال گذشته با فيلم ازدواج صورتي بر سر سينماداران رفت، امسال آنها هيچ فيلمي را جز زير درخت هلو تا قبل از ديدن نسخه كامل و آماده نمايش، انتخاب نكردند. در حالي كه حضور شام عروسي براي اكران نوروزي قطعي شده و حتي كپي هاي فيلم هم آماده شده بود،  عليرضا داودنژاد در مصاحبه هاي متعدد با رسانه ها از اين كه فيلم هاي نمايش داده شده در جشنواره فجر امكان اكران در نوروز نيافته اند انتقاد كرد.
در حالي كه در روزهاي پايان سال شنيده مي شد كه هوو جايگزين شام عروسي خواهد شد، رئيس شوراي صنفي نمايش، از غيرممكن بودن چنين امري خبر مي داد و نمايش فيلم وحيدزاده در عيد را قطعي مي دانست.با اين همه، هوو در نهايت جاي شام عروسي را گرفت تا مشخص شود در اين جا چيزي به نام غيرممكن وجود ندارد. امتيازي كه هوو داشت و شام عروسي نداشت، پروانه نمايش بود.
چهارشنبه سوري ديگر فيلم اكران نوروزي هم كه نمايشش را يك ماه زودتر آغاز كرده بود. زير درخت هلو هم كه از پاييز نمايشش در ايام نوروز قطعي شده بود. يك تكه نان به عنوان محصولي معناگرا در چند سينماي محدود امكان نمايش يافت و قرار بود كمدي پرسروصداي ازدواج به سبك ايراني هم از هفته دوم فروردين بر پرده بيايد ولي نمايش فيلم باز هم به تعويق افتاد تا چپ دست كمي بيشتر بر پرده بماند و بفروشد.
ازدواج به سبك ايراني در شرايطي بر پرده آمد كه نوروز به پايان رسيده بود. با اين همه فيلم در روزهاي اول نمايش خوب فروخت.
زير درخت هلو كه افتتاحيه قابل قبولي نداشت در ايام نوروز فروشش رشد قابل توجهي كرد تا كمدي تازه طهماسب جبلي هم اثري پرمخاطب از كار درآيد.
هوو يا هلو؟
در ايام نوروز دو كمدي روي پرده بودند كه اتفاقاً پيش بيني مي شد هر دو آثاري پرفروش شوند. در اين ميان فيلمي كه بيشتر فروخت هلو بود نه هوو .
يكي از دلايل عمده اين اتفاق تعداد بيشتر سالن هاي فيلم ايرج طهماسب بود كه تهيه كننده اش با سازماندهي مناسب از مدتها قبل با سينماها قرارداد بسته بود. در حالي كه فيلم داودنژاد در روزهاي آخر جايگزين شام عروسي شد و فرصت چنداني براي در اختيار گرفتن سالن هاي مناسب در اختيار نداشت. جداي از اين بايد به سهم غيرقابل انكار پس زمينه اشاره كرد؛ پس زمينه اي كه تماشاگر از سازندگان زير درخت هلو در ذهن داشت. تيم كمدي طهماسب، جبلي و معتمدآريا تقريباً هر سال يك فيلم روانه سينماها مي كنند كه تاكنون تمام آنها آثاري پرمخاطب از كار درآمده اند. چنين امتيازي را هوو نداشت. دو فيلم قبلي داودنژاد اكشن هايي بودند كه با وجود ستارگان پرشمارشان نتوانستند رضايت خاطر تماشاگر را فراهم كنند. ستاره اصلي فيلم هم بازيگري بود كه بيشتر به عنوان چهره اي تلويزيوني شهرت دارد تا سينمايي.جداي از اينها اما اگر بخواهيم خود فيلم ها را ملاك قرار دهيم بايد اذعان كنيم كه هوو بي شك خنده بيشتري از تماشاگرش مي گيرد تا هلو . اما نكات فرامتني گويا اهميت بيشتري براي مخاطب داشته است. اين چنين است كه كمدي معناگرا و كمي طولاني  طهماسب از كمدي روان و جذاب داودنژاد بيشتر مي فروشد.
تنش در قلمرو آرامش
چهارشنبه سوري ستاره اصلي جشنواره بيست و چهارم فجر، فيلمي كه به صورت تؤامان محبوب مردم و منتقدان بود؛ در بهترين زمان ممكن، يعني چند روز پس از پايان جشنواره به نمايش عمومي درآمد. فيلم از فرصت نمايش در جشنواره به بهترين شكل استفاده كرد و از همان روزهاي اول كه تبليغات چندان هم برايش صورت نگرفته بود، خوب فروخت؛ فروشي كه هم مرهون درخشش در جشنواره و تبليغ سنتي دهان به دهان است و هم فضاي رسانه اي فوق العاده اي كه براي فيلم به وجود آمد. مي توان گفت در ايام نوروز درباره هيچ فيلمي به اندازه چهارشنبه سوري در مطبوعات مطلب و گفت وگو به چاپ نرسيد. مطالبي كه اغلب لحن ستايش آميز داشتند و خواننده را به ديدن فيلم ترغيب مي كردند.
چهارشنبه سوري يك ملودرام تلخ است كه نه تنها به تماشاگر باج نمي دهد كه از تصوير ذهني اش آشنايي زدايي هم مي كند. مهمترين نمونه هم نقشي است كه هديه تهراني در فيلم بازي كرده است؛ نقش زني مغموم كه نگران از دست رفتن كانون خانواده اش است. حميد فرخ نژاد در نقش مردي عصبي فوق العاده است و ترانه عليدوستي هم گرچه به پاي نقش آفريني دو كار قبلي اش نمي رسد، ولي در مجموع حضور قابل قبولي در فيلم دارد. چهارشنبه سوري  با رسيدن به مرز 400 ميليون تومان، كه با توجه به روند فعلي فروش فيلم؛ قابل پيش بيني است، مي تواند خاطره تلخ شكست تجاري دو فيلم قبلي فرهادي را كاملاً  پاك كند.
گاهي به آسمان نگاه كن
دو سال پيش يك تكه نان در جشنواره فيلم فجر جايزه بهترين فيلم معناگرا را دريافت كرد. فيلم تازه تبريزي به عنوان يكي از نمونه هاي مثال زدني سينماي معناگرا، قرار بود سال گذشته به نمايش در آيد. منتها با اعتراضاتي كه تبريزي به واسطه زمان مناسبت اكران انجام داد، نمايش فيلم به تعويق افتاد. گويا اكران نوروزي رضايت خاطر تبريزي را فراهم كرده است. او در جلسه مطبوعاتي فيلمش از اين كه براي فيلم هاي متفاوت، تبليغات متفاوتي صورت نمي گيرد گلايه كرد. يك تكه نان با در اختيار گرفتن 6 سالن اكرانش را آغاز كرد و اين روزها يك سالن هم به سينماهاي نمايش دهنده اش اضافه شده است. فيلم فروش روزانه اش بين يك تا دو ميليون تومان در نوسان است و اگر به رقم 50 ميليون دست يابد برايش يك موفقيت محسوب مي شود.
نكته قابل توجه فيلم اول رويكرد كمال تبريزي از سينماي ساده و همه فهمش به سينمايي است كه به مخاطب خاص نظر دارد. از اين لحاظ يك تكه نان را مي توان با گاهي به آسمان نگاه كن مقايسه كرد. دومين نكته قابل توجه فيلم حضور رضا كيانيان در سه نقش متفاوت است. سه نقش كوتاه كه البته با يكديگر ارتباط مضموني دارند. رويا نونهالي هم دو نقش كوتاه را در فيلم بازي كرده است. بازيگران اصلي فيلم البته اسماعيل خلج و هومن سيدي هستند. اولي از با تجربه ترين بازيگران تئاتر است و دومي بازيگر تازه نفسي است كه چهره اش تناسب خوبي با نقش دارد. يك تكه نان كساني را كه به اشتياق ديدن فيلمي از كمال تبريزي به ديدنش مي شتابند اگر نگوييم ناراضي، لااقل غافلگير مي كند.
بازسازي پنجاه پيشنهاد اول
چپ دست كه پس از برداشته شدن مكس از پرده، به شكلي ناگهاني اكران شد، آن قدر خوش شانس بود كه فيلمي كه قرار بود به جايش اكران شود، نمايشش مدام به تاخير بيفتد. تاخيري كه باعث شد چپ دست از اكران نوروزي بهترين بهره را ببرد. فيلمي كه به روايت پخش كننده اش از مرز 300 ميليون تومان هم گذشته است. سومين ساخته بلند آرش معيريان مثل دو فيلم قبلي يك كمدي است. كمدي اي كه اين بار نه از روي فيلم هاي فارسي قديمي كه براساس يك كمدي آمريكايي بازسازي شده است. فيلم بازسازي كم و بيش وفا دارانه اي از فيلم 50 پيشنهاد اول است. اين كه چپ دست نتوانست به فروش كما و شارلاتان دست يابد را عده اي معلول عدم حضور حسين فرح بخش مي دانند.آرش معيريان تا اين جا نشان داده كه فيلمسازي است كه كاملاً تحت تأثير تهيه كننده فيلم مي سازد و جلب رضايت خاطر شخص تهيه كننده برايش بيش از هر چيز ديگر اهميت دارد. چپ دست با توجه اين كه تنها ستاره اش هم بيشتر چهره اي است تلويزيوني تا سينمايي، اكران موفقي را پشت سر گذاشته است.
افراط در شوخي ها
ازدواج به سبك ايراني با يك سال وقفه و پس از انجام اصلاحاتي سرانجام بر پرده آمد. كمدي بحث انگيز حسن فتحي كه شهرت و اهميتش را مديون سريال هاي تاريخي اش است، با وجود انبوه چهره هاي آشنايي كه در آن حاضر شده اند و همه عوامل فرامتني در سطحي پايين تر از مجموعه هاي تلويزيوني فتحي قرار دارد.حضور داريوش ارجمند، محمدرضا شريفي نيا، شيلا خداداد و سعيد كنگراني كه آخري پس از سال ها با اين فيلم به سينما بازگشته است، از المان هاي جذب مخاطب به شمار مي آيد. ازدواج به سبك ايراني گرچه اكران نوروز را از دست داد ولي در همين چند روز اول اكرانش به فروش قابل قبولي دست يافته است.
فيلم به هرحال محصول سليقه اي است كه دو سال پيش گاو خوني را تهيه كرده بود. پس از يك فيلم روشنفكرانه، اين يكي تعريف تهيه كننده اش از سينماي مردمي و پرمخاطب را نشان مي دهد. افراطي كه در گاو خوني به عنوان تجربه اي فرماليسيتي قابل مشاهده بود، در ازدواج... جاي خود را به افراط در شوخي هايي داده كه البته اصلاحات صورت گرفته مانع از تبلور كاملشان بر پرده شده است.
استارت متوسط
سينماي ايران در سال 85 با استارتي متوسط به استقبال آينده رفته است. اگر در سال هاي پيش  فروش فوق العاده فيلم هاي نوروزي چشم انداز اميدواركننده اي را نمايان مي كرد افتتاحيه سينماي ايران در سال 85 گرچه فوق العاده نيست ولي در مجموع رضايت بخش است.اين استارت متوسط اگر با همين روند در طول سال همراه باشد به مراتب بهتر از فروش هاي رويايي ايام نوروز و بعد افت شديد گيشه در بقيه روزهاست.

سينما در هند
هنوز هم نكات بسياري هست كه در ارتباط با رابطه مردم هند و سينمايشان گفته نشده؛ اين نگاه متعجب يك نويسنده غربي به چنين مقوله اي است
004617.jpg
سينماي هند يك سينماي معمولي نيست. اين را حتي آنهايي كه از دور هم دستي برآتش دارند مي دانند كه هندي ها سينما را مي پرستند و خارج از روال مرسوم به تماشاي فيلم ها مي نشينند و با اهالي سينمايشان برخورد مي كنند. برخي از اين ستاره ها براي هندي ها حكم قديس را دارند و آنها از چنان احترامي برخوردارند كه هرگاه عزم حضور در عرصه سياست داشته اند، با همراهي همين مخاطبان به راحتي درهاي مجلس و شوراهاي شهري را به روي خود باز ديده اند. با اين همه هنوز هم ناگفته هاي زيادي درباره هند و سينمايش وجود دارد. اليزابت لاكوارت نويسنده ماهنامه كايه دو سينما سال گذشته در سفري به اين كشور مشاهداتش را از هند و مردمي كه عاشق سينما هستند نوشت. نگاهي كه هرچند همانند هميشه نگاه متعجب و البته جانبدارانه- يك غربي به شرق است اما نكات خواندني  اش هم كم نيست.
* * *
سينمايي معمولي در يك محله فقيرنشين مدرس در جنوب شرقي هند. مانند بيشتر 20000 سالني كه در كشور وجود دارند اين يكي هم بسيار بزرگ است (با بيش از هزار صندلي). سالن لبريز از جمعيت است: مردم به صندليهاي سينما هجوم آورده و جا گرفته اند. در رديف آخر، صندليهاي اضافه شده غژ غژ مي كنند. امروز بعد از ظهر هيچ كس نمي خواسته پنين ماناداي توتو را از دست بدهد. اين فيلم يك محصول محلي بسيار موفق است كه ترانه هايش از چند هفته پيش در خيابانهاي پايتخت تاميل نادو بر همه لبها جاري اند. نوزادي گريه مي كند، چند سايه دارند بساط چيزي شبيه يك پيك نيك خانوادگي را علم مي كنند. دو مرد بيرون مي روند تا روي پله ها سيگاري آتش بزنند: يكشنبه اي معمولي در يك سالن سينما در هند.
از اين داستان پيش پاافتاده گذشته، اين وضعيت نشان دهنده رابطه اي است كه مردم هند با سينمايشان دارند: نهايت شور و هيجان با رفتاري همراه مي شود كه ممكن است به چشم ناظر غربي كه به سكوت نيايش گونه و فضاي نيمه تاريك سالنهاي سينما عادت دارد، گستاخانه بيايد.
سر و صدا، زمزمه ها، جا به جا شدنهاي بي وقفه: هر كس كه در بمبئي، مدرس يا بنگلور (سه قطب سينمايي شبه قاره) به ديدن يك فيلم رفته باشد، شدت و حدت زندگي جاري در سالنهاي سينما را به ياد دارد. هماهنگي كامل و زمزمه هاي تاييد هنگامي كه قهرمان داستان با يك لگد ماهرانه، دهان شخصيت منفي را مي بندد. تشويقها هنگامي كه يك پدر تحقير شده عاقبت سيلي جانانه اي نثار دختر ناشايستش مي كند. شور و هيجان به هنگام صحنه هاي رقص و آواز. تماشاگران مسحور با ترانه ها همراهي مي كنند و بدون هيچ خودداري و خجالتي بازيگران را مورد خطاب قرار مي دهند، به آنان آفرين مي گويند يا مورد سرزنش شان قرار مي دهند.
بي ترديد سينما به سبب ناخالص بودنش اين طور در فرهنگ هند جا باز كرده است.. مردم هند فورا اين هنر را، كه ظرفيت آن را دارد كه در مدت سه ساعت نمايش و قصه گويي، رقص و آواز و داستانهاي عاشقانه و نيروي حماسه را در هم آميزد، پذيرا شدند و به شدت به آن دل بستند. فرهنگ حواشي و ادغام و دگرگوني: فيلمها نه به عنوان يك عنصر تازه، بلكه به عنوان امتداد بسيار طبيعي هنرهاي سنتي مانند خيمه شب بازي، كاتاكالي و شهر فرنگ درك شده اند.
همچون سفري طولاني
از سال 1894، شامباريك خادوليكا كه نوعي نمايش شهرفرنگ است، ارائه كننده تصويرهاي متحركي بوده كه با الهام از نمايشهاي سايه اي و خيمه شب بازي ساخته شده اند. مخترع آن، ماهادئو پاتواردان، دستگاه را به كار مي اندازد، در حالي كه يكي از پسرانش كارهاي شخصيتها را نقل مي كند و به آواز مي خواند. دو سال بعد سينماتوگراف به بمبئي كه غربي شده ترين شهر كشور است وارد مي شود. موريس سستيه نماينده برادران لومير به تاريخ 7 ژوئيه 1896 براي نخستين بار ترتيب نمايش يك فيلم را، اول در هتل بسيار شيك واتسون، و سپس در تئاتر ناولتي در مركز شهر مي دهد. صندليهاي مجلل و جاهاي ارزان، پرده براي پنهان كردن تماشاگران زن از نگاه مردان و از همان زمان، يك اركستر بزرگ: موفقيت آني است. سورش جينديل تهيه كننده، تأكيد مي كند كه صنعت فيلم چنان با سينماي كشور ما در هم آميخته كه بعد از صد سال كه از اختراع برادران لومير مي گذرد، مردم هند تصور نمي كنند كه سينما هرگز از خارج آمده باشد.
اين كه سينما به تفريح محبوب مردم هند تبديل شده به اين سبب هم هست كه اين هنر با نحوه بيان جديدي جنبه هاي شگفت اسطوره آفرينش در مذهب هندو را اقتباس و ارائه مي كند. هر فيلم مانند يك سفر دراز است (فيلمها اغلب بيش از سه ساعت و در هر حال هميشه بيش از دو ساعت طول مي كشند)، تماشاگر با لذت در اين قصه ها كه بدون هيچ وسواسي از گنجينه اسطوره ها و افسانه ها به حساب خود استفاده مي كنند، درگير مي شود. علاوه بر اين، صنعت سينماي بمبئي نخستين موفقيتهاي بزرگش در ميان مردم را مديون فيلمهاي اسطوره اي است، از اين ميان بايد به ويژه از راجا هاريش چاندرا نخستين فيلم داستاني سينماي كشور نام برد.
اكنون اين ژانر ديگر تقريبا از ميان رفته است، با وجود اين تعدادي از فيلمنامه ها همچنان به اقتباس آزاد از داستانهاي بزرگ سنتي مانند رامايانا و مهابهاراتا ادامه مي دهند. به همين منوال، منبع الهام زوج هميشه حاضر در فيلمها (دختر جوان هميشه پايدار در وفاداري به يك عاشق رمانتيك، منفعل و بچه مسلك) را مي توان هم در ليلي و مجنون جست (مشهورترين زوج ادبيات عرب) و هم در فرهنگ هند و ايراني يا در شعر ويراها.
ابتكاري بودن، كه مهمترين حسن يك فيلمنامه نوشته شده به سبك غربي به شمار مي رود، مردم هند را عموماً رم مي دهد. ديوداس قصه  اي است اثر رمان نويس بنگالي ساراچاندرا چاترجي نوشته شده در سال 1917 درباره ماجراهاي عاشقانه مصيبت بار پسر يك زمين دار با دختر جواني از خاستگاه اجتماعي پست. از اين ملودرام بسيار زيبا كه از آثار كلاسيك ادبيات است تنها هفده اقتباس سينمايي ساخته شده است از جمله فيلم بسيار عالي ديوداس اثر بيمال روي ساخته شده در سال 1955 و فيلم ديگري ساخته سانجاي ليلا بانسالي در سال 2002 كه آيشواريا راي در آن نقش اصلي را بازي كرده است، اما ماجراهاي اين داستان بافت تعداد بيشماري از قصه ها را شكل داده است.
در هند فيلمها پيوسته از فرهنگ سنتي الهام مي گيرند كه اين فرهنگ نيز به نوبه خود تا حد زيادي از فيلمها الهام مي گيرد. گوناگوني تماشاگران سينما به اندازه اي است كه از گروه بندي هاي اجتماعي يا جغرافيايي فراتر مي رود. ارزشها و زبان سينمايي كه هر روز با پانزده ميليون نفر ارتباط برقرار مي كنند اكنون ديگر مدتهاست كه مرزهاي تمدن شهري را درنورديده اند و وارد فرهنگ مردمي روستاها شده اند. رقصهاي مردمي محلي يا لحنهاي موسيقايي ويژه مانند باجان يا آواز سنتي، هنگامي كه وارد يك استوديوي مدرس مي شوند، با افزوده شدن عنصرهاي موسيقايي يا رقص گرفته شده از نواحي ديگر و يا حتي از كشورهاي غربي، تغيير شكل مي يابند. سپس، با پخش رنگي و سيستم صداي استريو، عنصر اوليه به كلي عوض مي شود. به همين ترتيب، موقعيتها، گفتگوها و دكورهاي سينما كم كم دارند تئاتر كوچه بازاري هند را به تصرف خود در مي آورند. حتي شمايل نگاري سنتي مجسمه ها و تصويرهاي مذهبي جلوه هاي سينمايي خدايان و الهه گان را گرامي مي دارد.
اما اين بده بستانهاي بي وقفه كه نشانه وجود يك فرم هنري اصيل مردم پسندند براي توضيح روابط شيداگونه اي كه تماشاگران با سينمايشان دارند كفايت نمي كنند. افيون توده ها؟ واضح است كه هر هندي به اندازه اي كه در مدت زمان پخش يك فيلم دغدغه ها و بدبختي هاي شخصي اش را از ياد ببرد خود را در قالب شخصيتهاي فيلمها مي پندارد. به همين ترتيب، نظريه هايي كه پديده پخش فيلم را به دارسان - شهود دوسويه و مفيدي كه بنا بر آن صرف ديدن تصوير مقدس يك خدا يا يك شخصيت مهم و در عين حال ديده شدن از سوي او به حال انسان مفيد است - مانند مي كنند نيز حتما تا اندازه اي حقيقت دارند. اين فرضيه ها اگر چه موفقيت عظيم سينما را توجيه مي كنند، قادر به توضيح روابط پرشوري كه مردم هند با فيلمهايشان دارند نيستند.
سودير كاكار روانكاو به ياد مي آورد كه در زمان كودكي اش در پنجاب يك نظام كاست سينمايي وجود داشت كه در آن فيلمهاي پرحادثه - روايت محلي فيلمهاي كونگ فويي - در پايينترين سطح سلسله مراتب قرار داده شده بودند، در حالي كه فيلمهاي اسطوره اي و تاريخي در اوج نشانده شده بودند. به همين ترتيب، امدادهاي غيبي و دگرگوني هاي ناگهاني دم آخر و غيره كه به سبب واجب بودن پايان خوش، پيروزي نهايي بيوه زن و كودك يتيم بر وسوسه گر خبيث را تضمين مي كنند، ردپاي اين فرهنگ سختگيرند كه هر گونه زياده روي اي را روا مي دارد مشروط بر آن كه سلسله مراتب سنتي در هم ريخته نشوند. در حقيقت، اين ترجيحا ردپاي نظامي است كه براي هر شيء و موجودي جايگاهي تعيين مي كند كه چاره اي از تن سپردن به آن نيست تا اثر يك سينما- افيون توده ها يا حتي زرق و برق زننده و كج سليقه سينماي باليوود. هر چه كه در پي به هم ريختن اين نظم باشد يك نوع تخطي از واقع گرايي به شمار مي رود.
چنين به نظر مي رسد كه اين فيلمها بر اساس مطالعه شرايط اجتماعي و روابط انساني ساخته نشده اند، بلكه از اين شرايط اجتماعي استفاده كرده اند تا توجه و علاقه عموم را جلب كنند. آشوت كانيا ( نجس ساخته فرانتس اوستن محصول 1936) نظام كاستي را مورد پرسش قرار نمي دهد، ولي از جاذبه عاطفي آن بهره برداري مي كند. دو بيگه زمين (دو هكتار زمين، ساخته بيمال روي، محصول 1953) از فقر و بي عدالتي عينا به همين ترتيب بهره برداري مي كند. اين فيلمها نه انسان را به انديشيدن در حال خود فرا مي خوانند و نه پاسخي به پرسشهاي انديشه برانگيز مي دهند. آنها از تماشاگر چيزي بيشتر از شريك شدن در درام و جنبه احساسي شديدي كه در خود دارند نمي خواهند.
جذابيت عاطفي فقر
حتي مي توان از اين هم فراتر رفت و اين نظر را مطرح كرد كه بي طرفي فرضي فيلمهاي هندي (بهره برداري از جاذبه عاطفي فقر، گرسنگي و ديگر بلاياي اجتماعي) فقط صورت ظاهر آنهاست، و اين فيلمها در حقيقت مؤثرترين حاملان ثبات وضعيت اجتماعي موجودند.
قهرمان زن فيلم مادر هند (ساخته محبوب خان، محصول 1957) در تمام طول زندگيش از دست يك رباخوار زجر مي كشد بي آن كه كمترين حركت طغيانگرانه اي عليه اين مرد، كه سبب از دست رفتن زمينها، جواهر و شوهرش شده است، از او سر بزند. در يكي از واپسين صحنه هاي فيلم، اين زن پسر خودش را، كه جرمش اين بوده كه سعي كرده كلاهبردار مزبور را به قتل برساند، مي كشد: آبروي خانواده را بايد به هر قيمتي شده حفظ كرد. اوليويه بوسه، استاد انستيتوي ملي زبانها و تمدنهاي شرقي در پاريس (اينالكو)، خاطرنشان مي كند كه در غرب، سينماي مردم پسند فقط جنبه تفريحي دارد، در حالي كه در هند نمي توان جنبه مذهبي را از آن تفكيك كرد: مردم هند براي آن به سينما نمي روند كه با واقعيت خارجي ارتباطي داشته باشند، سينما رفتن مانند شركت در يك آيين مذهبي است، تا بتوان به طور مؤثري با آنچه الهي است ارتباط برقرار كرد. اين يك نوع زيارت است. در نهايت ، كارايي فيلم در آن است كه تأييدي باشد بر نظم جهاني. بنابراين نبرد ميان نيكي و بدي اهميتي ندارد، مهم آن است كه هر كسي تكليف خود را به جاي آورد.
به اين ترتيب، تماشاگر خود فيلم را دكوپاژ مي كند، اين مونتاژ كاملا شخصي است، بويژه كه او را قادر مي سازد كه پاسخي براي مسائل، بن بستها و درگيريهاي خود بيابد. او از اين مخزن پر از فيلمنامه براي رويارويي با مشكلات زندگي روزمره اش استفاده مي كند. اين حالت تسري ميان زندگي شخصي و سينما به فيلمنامه ها محدود نمي شود. لباسها، دكورها و البته خود بازيگران هم مشمول آن مي شوند. در اين زمينه، امانوئل گريمو داستان يك كودك چاي فروش به نام لاكان را نقل مي كند كه از طرفداران متعصب ستاره سينما سلمان است؛ زنداني شدن سلمان به سبب شكار غيرقانوني در يك محوطه حفاظت شده واكنش لاكان را به دنبال دارد: او تصميم مي گيرد ديگر فيلم نبيند. به اين ترتيب او مي تواند براي خود مصيبتي مركب از عناصر سينمايي اختراع كند و به مصيبتي كه بر سلمان مي رود واكنش مناسبي نشان دهد. در جايي ديگر، يك دسته دانش آموز دبيرستاني از قهرمان يك فيلم با لحني چنان آشنا سخن مي گويند كه گويي از يكي از هم مدرسه اي هايشان حرف مي زنند.
هيچ كشوري در زمينه شدت نفوذ متقابل ميان زندگي و سينما به اندازه هند پيش نرفته است. زندگي سياسي در ايالت تاميل نادو گواه اين امر است. در اين جا سياست و شو بيزنس در هم آميخته اند. م. ج. راماچاندران فوق ستاره سينما، در ايالت تامول نخست وزير شد. به هنگام مرگ او در سال 1987، بيوه اش كوشيد جانشين او شود، اما يك بازيگر سينما به نام جايالاليتا كه معشوقه جوان متوفي بود به مقابله با او برخاست. از آن هنگام تا كنون اين زن بر آن ايالت حكم مي راند.
منبع: كايه دو سينما

شهر تماشا
آرمانشهر
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |