پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۳
اجتماعي
Front Page

گزارش پنجمين جشنواره تئاتر بسيج در تبريز
ناهمخواني فرم با محتوا
009480.jpg
عباس اسدي
نهمين روز ماه محرم است. چهار رزمنده باقيمانده از يك گردان، هفت روز است كه در محاصره دشمن هستند. شرايط زندگي براي آنان بسيار دشوار شده است، فشار تشنگي موجب مي شود كه يكي از رزمنده ها و سيد عباس براي آوردن آب رهسپار شود.
سيد عباس خسته بر روي زمين نشسته، صداي پاي اسب دو سوار او را متوجه خود مي كند. پس از مدتي مي فهمد كه آن دو سوار حبيب ابن مظاهر و زهيرابن قين از ياران نزديك امام حسين (ع) هستند و سيد عباس در زمان ديگري _ شب عاشورا- وارد شده است. بنابراين به همراه حبيب و زهير به محضر مبارك امام حسين(ع) مشرف مي شوند. امام مطالبي را به سيد عباس گوشزد مي كند و پس از پركردن قمقمه اي آب از او مي خواهد كه به نزد همرزمانش بازگردد.
سيد عباس باز مي گردد، دو تن از همرزمانش شهيد شده اند و حاجي «فرمانده» هنوز زنده است. مدتي نمي گذرد كه صداي هل من ناصر ينصرني امام (ع) فضا را در بر مي گيرد. سيد عباس بر اثر اصابت تركش خمپاره شهيد مي شود و فرمانده پلاك هاي آنان را بر مي دارد و ...
جشنواره پنجم
پنجمين جشنواره سراسري تئاتر بسيج به مدت چهار روز در شهر تبريز برگزار شد. اين جشنواره كه با هدف ايجاد رقابت سالم و سازنده ميان هنرمندان بسيجي، تبادل تجربيات هنرمندان و سازماندهي و غني سازي اوقات فراغت بسيجيان تدارك شده بود، ۱۲ نمايش از هنرمندان بسيجي از شهرهاي همدان، آستانه،  قم، تبريز، بيجار، بناب، رامهرمز و كرج مجوز حضور و اجراي نمايش يافتند كه از اين ميان شماري به عنوان برترين ها معرفي شدند.
به گفته دارايي مسئول ستاد برگزاري جشنواره تئاتر بسيج، موضوعات نمايش هاي شركت كننده در جشنواره تئاتر بسيج آزاد بود و اين نمايش ها در قالب موضوعات و مضامين اجتماعي، اخلاقي، دفاع مقدس،  مذهبي و ديني بودند.
هزاران نفر مثل من، عروس دريا، تا آسمان، كل يوم عاشورا، خاك بكر، گوركن و ضيافت از جمله نمايش هاي شركت كننده در پنجمين جشنواره تئاتر بسيج بود كه در شهر تبريز در تالارهاي اقبال آذر، دكتر مبين، قبه زرين، به اجرا درآمد و با استقبال پرشكوه شهروندان آذربايجاني مواجه شد.
غايب هاي بزرگ
با وجود آنكه جشنواره تئاتر بسيج از ۵ سال گذشته تاكنون اجرا شده و با استقبال گروه هاي هنرمند بسيجي از مراكز استان ها و شهرهاي كشور مواجه شده است، اما در جشنواره پنجم نمايندگان هنرمند بسيجي از مراكز استان هايي چون خراسان، اصفهان، آذربايجان غربي، مركزي، زنجان،  اهواز، كرمان، گلستان، مازندران، سيستان و بلوچستان، اردبيل ، بوشهر و تهران غايب بودند كه به نظر مي رسد از يك سو شهرستاني ها در اين حوزه ميدان دار بودند، اما روي ديگر ماجرا اينكه بسياري از هنرمندان بسيجي تهران بزرگ يا كاري در حوزه بسيج عرضه نكردند و يا اينكه سابقه و شهرت آنها نتوانست امتيازي براي آنها تلقي شده تا از ميان ۵۰ متن نمايشي توفيق يابند به درون جشنواره راه پيدا كنند.
يكي از داوران جشنواره پنجم درباره كيفيت و محتواي تئاتر بسيج مي گويد: به باور من افقي كه بسيج براي گرايش تئاتر و فعاليت هاي هنري پيش رو دارد اينك
مي تواند در رويكرد به فعاليت هاي فرهنگي و هنري براي جامعه الگوسازي كند و نمونه اي از هنر رزم، جنگ، عشق، ايثار و از خودگذشتگي را به جامعه ارزاني دارد، اما در اين حوزه از نظر محتوا توانمندي بالايي دارد چرا كه موضوع از اهميت زيادي به خاطر پيوند با باورهاي جامعه بهره مند است.
وي همچنين مي گويد:هر سال در جشنواره تئاتر بسيج اعتباراتي براي اين كار پيش بيني مي شود و سليقه ها و قريحه هاي استاني و حتي شهرهاي دورافتاده كشور جمع آوري و در قالب تئاتر بسيج و جلوه هاي فرهنگ بسيجي عرضه مي شود، اما از آنجا كه هنر اجرا با قالب هاي كلاسيك و مدرن همخواني ندارد و از ديگرسو مجريان تجربه و توانمندي لازم را ندارند، نتيجه حاصل از اين زحمات به هدر مي رود لذا پيشنهاد مي شود فارغ از سليقه ها دامنه فعاليت هاي هنري بايد فراخ تر ديده شود و چه بسا در مواردي حتي نقدي بر عملكرد بسيج و فعاليت هاي آن داشته باشد تا از رهگذر آن بتوان مفاهيم مورد نظر را به شكل غيرمستقيم و غيرآمرانه به مخاطب منتقل كرد.
از سوي ديگر دست اندركاران جشنواره تئاتر بسيج اهداف ترويج و توسعه اين هنر و مفاهيم منتقل شده از طريق آن را پراهميت تر از آن مي دانند كه به هر شكل و بهره گيري از هر ابزاري بخواهند به مقصود برسند. آنها مي گويند هر چند يكي از اهداف جشنواره تئاتر بسيج الگوسازي و بيان ايثارگري ها، فداكاري ها و از جان گذشتگي هاي فرزندان اين مرز و بوم است اما هدف مهم تر آن پيوند گروه هاي هنري شهرستان با استان ها و استان ها با مركز در تهران است تا از اين طريق گروه هاي هنري بتوانند محمل و بهانه اي براي گردهمايي داشته باشند و در كنار آن فرهنگ و تفكر بسيجي همفكران و همراهان خود را بازيابد.
قصه ها و غصه ها
آسيب شناسي تئاتر بسيج از نگاه داوران و دست اندركاران بازگفته شد، اما براي آشنايي مخاطبان روزنامه با محتوا و رويكرد جشنواره تئاتر بسيج علاوه بر خلاصه تئاتر كل يوم عاشورا كه در ابتداي گزارش قرار گرفت، خلاصه و فشرده اي از ساير تئاترهاي برگزيده بسيج را در جشنواره پنجم در پي مي آوريم.
اسم من رحيم
رحيم و حبيب در اوايل جنگ به جبهه مي روند و براي جلوگيري از پيشروي دشمن يك پل را منفجر مي كنند. رحيم به اسارت دشمن درآمده و حبيب زخمي به عقب برگردانده مي شود، همه حبيب را قهرمان مي دانند.
حالا پس از ۲۳ سال در يك نيمه شب رحيم از اسارت باز مي گردد. كسي جز حبيب در انتظار او نيست. رحيم گله مند مي شود. حبيب مي گويد كه مردم خيال مي كنند او كشته شده است و تنها او و نامزد رحيم در انتظارش باقي مانده اند. حبيب از رحيم مي خواهد تا صبح صبر كند. سپس با يكديگر به خانه بروند. او خواهد گفت كه قهرمان واقعي كيست.
عروس دريا
زني رو به درياي بي انتها منتظر است. شريفه، دختري تنها، جليل آزاده اي است از خيل عاشقان، «خاتون» مادري كه داغ فرزندانش را به دل دارد و «ناخدا حيدر» كسي كه در برابر خصم دون ايستاده است، هر كدام منتظرند.اين آدم ها در شرجي جنوب و درياي پرتلاطم و غروبي دل انگيز قصه انتظار و تنهايي خود را روايت مي كنند.
ضيافت
فاطمه «دختر جوان» اهل جنوب است و در كودكي با شروع جنگ با خانواده به شهرهاي ديگر مهاجرت كرده است.مادر پيرش در انتظار خبري از پسر مفقودش مي باشد .فاطمه پدر را در خواب ديده كه از او خواسته است حتماً به خانه اصلي خودسري بزند، زيرا حقيقتي در آن خانه پنهان است كه فاطمه بايد آن را كشف كند.
فاطمه با خانه اي ويران شده از جنگ مواجه مي شود و مبهوت از خواست پدر است.گهگاه آواي غريبي- چيزي مثل زمزمه يا دعاي دسته جمعي- به گوش او مي رسد كه تنها او مي شنود، او با لعيا دختر جوان همسايه برخورد مي كند. به كمك لعيا در ويرانه هاي خانه جسد برادر مفقودش به همراه همرزمانش را در حوض حياط پيدا مي كند و انتظار هميشگي آنها در آمدن برادر به پايان مي رسد.
گوركن
گوركن، مرده اي را به گورستان مي آورد. او با مرده حرف مي زند، سپس مرد مرده جان مي گيرد. گوركن او را به محاكمه مي كشاند و اعمالش را در دنيا مورد قضاوت قرار مي دهد. همچنين مرده اعمال گوركن را مورد انتقاد قرار مي دهد در پايان مرده در جاي خود مي خوابد و گوركن او را دفن مي كند.
هزاران نفر مثل من
جابر راننده تانكر علي رغم ميل باطني خود براي پيدا كردن محسن برادر نامزدش كه مدتي مفقود شده راهي جبهه مي شود. زيرا شرط اين وصلت حضور محسن پاي سفره عقد است.جابر بعد از تلاش بسيار نااميد گوشه اي تنها مي نشيند و دائم با خود و محيط پيرامونش حرف مي زند. در همين اثنا جواني به نام رضا از راه مي رسد. رضا مي گويد كه حامل پيامي از سوي دوستش محسن است، او مي گويد مدتي از محسن بي خبر بوده، پس از مدتي او را در همين نقطه ديده است. رضا پلاكش را به جابر مي دهد و مي گويد در آينده كسي مي آيد و در اين محل سراغ رضا را خواهد گرفت. جابر بايد پلاك را به او بدهد و اين جمله را بگويد: مبارك است ان شاءالله خوشبخت شويد.
تا آسمان
حاج آقا،عروسك ساز دورگردي است كه از عارضه هاي شيميايي بسيار رنج مي برد. او تصميم مي گيرد تا عروسك هاي باقي مانده از سال هاي گذشته را بفروشد.حاج آقا به همراه تنها مونس خود «منير» دختربچه روستايي بازمانده از دوران جنگ، راهي روستاهاي اطراف مي شود، اما كودكي نمانده تا از آنها عروسكي بخرد.
حاج آقا،نااميد خود را به قله كوهي مي رساند تا تمامي عروسك هاي باقي مانده را از ميان ببرد. منير مانع او مي شود.حاج آقا رفته رفته حالش بحراني مي شود تا اين كه توان خود را از دست مي دهد. حاج آقا، عروسك ها را به منير مي سپارد و از او مي خواهد تا داستان غريبي كودكان بي گناه كشته شده در جنگ شيميايي را براي مردم روايت كند.
خاك بكر
دانشجويي براي نوشتن كتابي كه شخص ناشناسي به او سفارش داده به همراه كاروان دانشجويان راهي مناطق جنگي مي شود و در آنجا به دنبال «معبرعلي نجفي» مي گردد.غافل از اين كه خود در وسط ميدان مين گير افتاده است.تا اين كه تخريب چي وارد مي شود و راجع به معبرعلي نجفي اطلاعاتي را به او مي دهد و راه عبور از ميدان مين را به دانشجو نشان مي دهد.
سيب سرخ حوا
غريبه اي به اميد داشتن زندگي آرام و امن به حلبچه مي رود. درخواست ازدواج با دختري به نام «ماه» را دارد. علي رغم مخالفت قبيله و خانواده، غريبه موفق مي شود تا رضايت آنها را جلب كند. چيزي از اين پيوند نمي گذرد كه حلبچه مورد حمله شيميايي قرار مي گيرد. مردم زيادي كشته مي شوند و «ماه» نيز در ميان آنها است.غريبه، مجنون مي شود و رفتن «ماه» را باور ندارد.
از آن پس هركس به او نزديك مي شود غريبه مانند پلنگ به او حمله مي كند. پلنگ دائم در روياي خود با ماه گفت وگو مي كند و شب ها بر قله كوه مي رود تا ماه را بگيرد. سرانجام ماه به اين بحران پايان مي دهد. پلنگ مي خواهد تا در آباد كردن شهر و آغاز زندگي تازه به مردم كمك كند.

گفت وگو با دكتر قطب الدين صادقي كارگردان تئاتر
انديشه را با تكنيك روز همسان كنيم

009474.jpg
مريم فشندي
دكتر قطب الدين صادقي مدرس، پژوهشگر و كارگردان تئاتر كه حضورش در عرصه هنر بيش از هر چيز يادآور تأمل او در اسطوره هاي كهن ايراني و بهره گيري از ادبيات كهن و معاصر جهان است، ايده هاي نويني براي ورود ما به قلمرو جهاني دارد.او معتقد است تنها ابزار ما براي مقابله و رويارويي با هنر جهاني، بهره گيري از هنر ملي است. هنري كه دستاورد خلاقيت و انديشه ايراني است.
گفت وگوي ما با او در حالي ميسر شد كه او سخت مشغول تمرين نمايش جديدش «عكس يادگاري» براي حضور در بيست و سومين جشنواره بين المللي تئاتر فجر بود.
در ساعتي پس از تمرين با گروهش، درباره هنر و جهاني شدن با ما سخن گفت كه مي خوانيد.
* اصلاً جهاني شدن هنر به چه معناست؟
- ابتدا بايد اين را توضيح دهم كه جهاني شدن يك روند قهرآميز و جبري است، چون علوم و تكنولوژي، دانش و انقلاب انفورماتيك در اين جهت حركت مي كنند. پيش از اين انقلاب كشاورزي و صنعتي داشتيم و حال انقلاب انفورماتيك داريم. اين انقلاب فراگير است و تحولي در تمام دستگاه هاي رسانه اي ايجاد مي كند. ارتباطات را نزديك تر كرده و شيوه هاي نوين خلاقيت را به وجود مي آورد. مسئله ديگر اقتصاد جهاني است كه به مرور توسط كساني كنترل مي شود كه هم قدرت سياسي مسلط دارند و هم ابزار تكنولوژيكي مدرن تري در اختيار دارند. در مورد سينما شايد باور نكنيد ولي ۸۰ درصد فيلم هاي جهان، توليد آمريكا است. چون پشت سينماهاي آمريكا فقط استوديوها نيستند،بلكه قدرت سياسي و اقتصادي و ديپلماسي آن هم قرار دارد و اين به مرور، زبان سينما را به دنيا تحميل كرده و همه جا را كم كم ميِ بلعد. اين يك نمونه است. علم، تكنولوژي، نيروي نظامي و پول دارند و در سال فقط ۴۰۰ ميليارد دلار بودجه فعاليت هاي نظامي تعيين مي كنند. بودجه ما چقدر است؟ درآمد ما از نفت تنها ۲۰ ميليارد دلار است. اينها اصلاً قابل مقايسه نيست. در چنين شرايطي آمريكا شيوه هاي هنري خود را تحميل مي كند و اين طبيعي است. اين امر پديدآورنده دو حالت است: يا از بين برنده تمام چيزهاي متفاوت است، يعني يكسان سازي مي كند و يا در اين گستردگي كه خود فراهم كرده، امكاني ايجاد مي كند تا خرده فرهنگ ها و كشورهاي ديگر به خودشان بيايند و دست به خلاقيت بزنند و در واقع رقابت ايجاد شود.
يك وجه و ديدگاه مثبت از اين منظر است كه علم و تكنولوژي و شيوه گستردگي جهاني متحول مي شود و برخورد منفي اين است كه بگوييم همه اين ها توطئه سياسي آمريكا است كه مي خواهد بردنيا چيره شود و از طريق هنر نيز قصد دارد افكار و سلايق را تغيير دهد. در هر دو صورت ما نبايد موضع انفعال پيش بگيريم و تن به اين يكسان سازي بدهيم. بلكه بايد با تمام قدرت دست به توليد و خلاقيت بزنيم و نشان دهيم كه ما هم حرفي داريم و البته حرفمان متفاوت است.
* مي توانيم اين كار را بكنيم؟
- بله. تا حدي مي توانيم. قبل از هر چيز احتياج به اعتماد به نفس داريم. بعد نيازمند مديريت،  پول و نيروي انساني كارآمد هستيم. نكته مهم اين است كه بدون پول نمي توان دست به عمل زد.
009477.jpg
من نمي توانم مانند يك دانشجو كه مي خواهد كار آماتور انجام دهد، عمل كنم و به خارج از كشور هم بروم. امكان ندارد. هنر و فرهنگ هزينه بردار است. چرا براي هر تير و تخته و رنگ و چوبي پول خرج مي كنند، به هنر و انديشه كه مي رسند حاضر نيستند پول خرج كنند. بنابراين تنها راه اين است كه با انديشه و به كار بردن تكنيك دست به عمل بزنيم. چرا كه بيشترين ضربه اي كه مي خوريم از نداشتن تكنيك است. اين بسيار مهم است كه بتوانيم انديشه مان را با تكنيك روز همسان كنيم. با روش ها و تكنيك هاي قديم ديگر نمي شود كاري كرد.
* چرا اين تكنيك كمي دير جاي خود را در جامعه ما باز مي كند؟
- به دليل اين كه تكنولوژي متعلق به ما نيست. نسبت به آن ظنين هستيم و بدگمانيم و با شك و ترديد به آن نگاه مي كنيم. يادتان هست چند سال پيش راجع به ويدئو چطور فكر مي كرديم؟ الان ديگر آن بحث وجود ندارد، چون آن را شناخته ايم و اطمينان داريم. درباره ماهواره هم وضع به همين منوال است. ما هم بايد توليد ماهواره داشته باشيم به گونه اي كه بتوانيم با چيزي كه از خارج فرستاده مي شود رقابت كنيم.
* مهم ترين ابزار ما براي ورود به عرصه جهاني چيست؟
- مهم ترين ابزار، هنر ملي است. اعتماد به نفس در هنر ملي است نه چيز ديگر. اگر بخواهيم اداي تئاتر فرانسه، آلمان يا آمريكا را در بياوريم، خيلي كه هنر كنيم تازه شبيه آنها شده ايم. در آن صورت خودمان كجا هستيم؟ البته غرب هم همين را مي خواهد. هنر ملي نه هنر عوامانه است و نه هنر تجاري است. بايد به ذات فرهنگ برگشت.
* آيا هنر ملي توانايي دارد كه با هنر جهاني مقابله كند؟
- بله. حافظ، مولانا و سعدي چگونه ماندگار شدند؟ با اعتماد به نفس و توانايي در شاعرانگي. ما نيز بايد با توانايي فكري، قدرت خلاقيت، تكنولوژي و سرمايه پيش برويم. مهم ترين چيزي كه ضامن همه اين امور است توسعه فرهنگي و انساني است. بايد زمينه هاي پذيرش فهم و فرهنگ و خلاقيت در انسان ها پرورش پيدا كند. با اين برنامه هاي روزمره اي كه ساخته مي شود، رسيدن به توسعه انساني بعيد به نظر مي رسد.
* منظورتان چه برنامه هايي است؟
- همين برنامه هايي كه براي فرهنگ و هنر اين طرف و آن طرف مي سازند. اغلب توليدات سينمايي يا برنامه هاي تلويزيوني بي محتوا.چون پشت اينها توسعه انساني نيرومندي وجود ندارد نمي توانيم توقع داشته باشيم افرادي پرورش مي يابند كه هنر والا را مي سازند. مبناي سياست فرهنگي كشور بايد توسعه انساني باشد ، چرا كه توسعه انساني است كه عامل پرورش ذوق و انديشه و خلاقيت در انسان ها مي شود.
* حضور در عرصه جهاني و همسويي با جهاني شدن تا چه حد در اقتصاد هنر مؤثر است؟
- تأثير زيادي دارد. آنها ممكن است گاهي چيزهايي شبيه به خود را بخواهند ولي در جاهايي زماني به تو بها مي دهند كه متفاوت تر از آنان باشي. در حال حاضر اگر يك تئاتر ژاپني شبيه ما باشد زياد برايمان جذاب نيست. كابوكي يابونراكو بيشتر برايمان جذاب است.
بسياري از افرادي كه نه دانش دارند و نه اعتماد به نفس هنوز اين را نفهميده اند.اگر فرانسوي ها به ايران بيايند و قرار باشد كاري از ما ببينند قبل از هرچيز مي خواهند ما خودمان باشيم وشبيه آنان نباشيم. چون اصلاً به قصد ديدن يك دنياي متفاوت سمت ما مي آيند. به همين دليل هنوز تعزيه برايشان جذاب است. ما بايد اين را بفهميم و اصلاً براساس متفاوت بودن حركت كنيم نه يكسان سازي.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   ايران  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  موسيقي  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |