سه شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۳
گزارشي از اوضاع داخلي عراق
اي ميلي از بغداد
004392.jpg
تا حدود دو هفته پيش، فرناز فصيحي روزنامه نگار ايراني تبار روزنامه وال استريت ژورنال چندان در محافل رسانه  اي جهان شناخته نبود. اما انتشار اي ميلي كه وي از بغداد براي دوستانش فرستاد، به ناگهان نام اين خبرنگار ۳۱ ساله را بر سر زبان ها انداخت. در اين متن، وي اوضاع روزمره عراق را به گونه اي توصيف مي كند كه تا به حال به طور رسمي از كمتر خبرنگاري ديده شده است.
فصيحي كه دانش آموخته ادبيات انگليسي از دانشگاه تهران و دارنده مدرك فوق ليسانس روزنامه نگاري از دانشگاه كلمبياست، تصويري از هرج و موج در اين كشور به دست مي دهد كه نمي تواند مايه مسرت حتي مخالفان تهاجم آمريكا به عراق باشد، چون مردم عراق بازندگان اصلي اين بازي خطرناك شده اند، طوري كه ترجيح مي دهند به جاي برخورداري از آزادي، باز هم زير سلطه زمامداري مستبد، شب را در امنيت به صبح آورند. توصيف وي از وخامت اوضاع در ماه هاي اخير، گوياي اشتباه محاسباتي فاحش آمريكايي ها در ارزيابي عراق پس از صدام حسين است، اشتباهي مرگبار كه معلوم نيست چگونه بايد به پايان برسد.
اين روزها خبرنگار خارجي بودن در بغداد، عملاً حبس خانگي است. مهم نيست چه دلايلي مرا به اين شغل جذب كرد: امكان ديدن جهان، بررسي چيزهاي عجيب، ديدار با افراد جديد در سرزمين هاي دور افتاده، كشف شيوه  هاي زندگي شان و بازگويي داستان هايي كه مي تواند تأثير داشته باشد.
استقرار در بغداد اندك اندك روز به روز تمام اين دلايل را نقض مي كند. در خانه زمين گير شده ام. وقتي خانه را ترك مي كنم كه دليلي موجه و قرار مصاحبه داشته باشم. از رفتن به خانه ديگران پرهيز مي كنم و اصلاً در خيابان راه نمي روم. ديگر نمي توانم براي خريد از بقالي بيرون بروم، نمي توانم در رستوران غذا بخورم، نمي توانم باب صحبت را با غريبه ها باز كنم، نمي توانم دنبال گزارش بروم، نمي توانم سوار ماشيني جز زرهپوش شوم، نمي توانم به صحنه حوادث فوري بروم، نمي توانم در راه بندان گير كنم، نمي توانم بيرون انگليسي صحبت كنم، نمي توانم از طريق زميني به شهري ديگر مسافرت كنم، نمي توانم بگويم آمريكايي ام، نمي توانم در محل هاي ايست بازرسي بايستم، نمي توانم در باره حرف هايي كه مردم مي زنند كارهايي كه مي كنند و احساساتي كه دارند، كنجكاوي كنم و نمي توانم و نمي توانم. حوادث زيادي از بيخ گوشم گذشته است، از جمله انفجار يك اتومبيل بمب گذاري شده كه اين قدر نزديك خانه ما بود كه تمام شيشه ها را شكست. بنابر اين اكنون مهم ترين دغدغه هر روز من اين نيست كه گزارشي ننويسم كه اخراجم كنند، بلكه آن است كه زنده بمانم و به علاوه كاركنان عراقي ما نيز زنده بمانند. در بغداد من در وهله اول يك كارمند امنيتي هستم و در وهله دوم گزارشگر.
004395.jpg
به درستي نمي توان فهميد اين «نقطه عطف» از چه وقت آغاز شد. آيا اين در ماه آوريل بود كه فلوجه از چنگ آمريكايي ها خارج شد؟ آيا وقتي بود كه مقتدا و جيش مهدي وي عليه آمريكا اعلان جنگ كردند؟ آيا وقتي بود كه شهرك صدر، محل زندگي ده درصد جمعيت عراق، به نبرد گاه شبانه آمريكايي ها بدل شد؟ يا وقتي بود كه ناآرامي از مناطق پراكنده در مثلث سني گسترش يافت و بيشتر عراق را در برگرفت؟ به رغم ارزيابي هاي خوشبينانه بوش، عراق همچنان يك فاجعه است. اگر در زمان حكومت صدام، عراق تهديد بالقوه بود، در زمان آمريكايي ها به تهديدي فعال و قريب الوقوع تبديل شده است، يك شكست در عرصه سياست خارجي كه شبح آن قطعاً تا چند دهه آمريكا را دنبال نخواهد كرد.
عراقي ها دوست دارند اين درهم ريختگي را «وضع» بخوانند. وقتي از آنان بپرسند چه خبر؟ جواب مي دهند: «وضع خيلي خراب است.» منظور آنان از وضع اين است: دولت عراق بيشتر شهرهاي عراق را در اختيار ندارد، هر روز چند خودروي بمب گذاري شده در گوشه و كنار كشور منفجر مي شود كه ده ها انسان بي گناه را مي كشد و مجروح مي كند، عبور از جاده هاي كشور غيرممكن مي شود و صدها مين و مهمات منفجر نشده روي آن ريخته اند تا سربازان آمريكايي را بكشند، ترور، آدم ربايي و گردن زدن وجود دارد. اساساً وضع به معني جنگي چريكي وحشيانه و لگام گسيخته است. ظرف چهار روز در بغداد ۱۱۰ نفر كشته و بيش از ۳۰۰ نفر فقط مجروح شدند. اين ارقام به قدري تكان دهنده است كه وزارت بهداشت- كه مي خواست با انتشار اين ارقام شفافيت عمومي را نشان دهد- حالا افشاء آنها را متوقف كرده است.
اكنون روزانه ۸۷ مورد حمله به آمريكايي ها صورت مي گيرد. يكي از دوستان ديروز سوار بر ماشين در حومه شيعه شين شهرك صدر گشت. وي گفت: مردان جوان علناً ابزار انفجاري را در زمين كار مي گذارند. حفره اي كم عمق در آسفالت ايجاد مي كنند، مواد منفجره را كار مي گذارند، روي آن را با خاك مي پوشانند و يك تاير كهنه يا قوطي پلاستيكي روي آن مي گذارند تا به افراد محلي نشان دهند در اين محل تله انفجاري كار گذاشته شده است. وي گفت :در خيابان هاي اصلي شهرك صدر در هر سه متر حدود دوازده مين وجود دارد. وي با ماشين حركت پيچ در پيچي را انجام داد تا از روي آنها نگذرد. پشت ديوارها يك عراقي خشمگين آماده نشسته است تا به محض نزديك شدن ستون آمريكايي ها، آنها را منفجر كند. اين در سرزمين تشيع است، مردمي كه قرار بود آمريكايي ها را به خاطر آزاد كردن عراق دوست بدارند.
براي روزنامه نگاران، نقطه عطف مهم زماني بود كه موج آدم ربايي آغاز شد. تا همين دو هفته در بغداد احساس امنيت مي كرديم چون خارجي ها را در جاده ها و بزرگراه هاي بين شهرها مي دزديدند. آنگاه يك شب ساعت ۱۱ خبرنگار خانم دوستم وحشت زده تلفن زد و گفت دو زن ايتاليايي در روشنايي روز از خانه شان ربوده شده اند. بعد دو آمريكايي كه اين هفته گردن زده شدند و يك انگليسي از خانه خود در يك محله مسكوني ربوده شدند. آنان برق ساكنان يك مجتمع مسكوني را در تمام ساعات با ژنراتور خود تأمين مي كردند تا با آنان دوست شوند. ربايندگان يكي از آنان را ساعت ۶ صبح گرفتند كه براي روشن كردن ژنراتور آمده بود. پيكر بي سرش را نزديك همين محله انداختند. مي گويند ناآرامي بدون هيچ نشانه اي از آرامش ادامه دارد. هر روز كه مي گذرد، ناآرامي بيشتر، سازمان يافته و پيچيده تر مي شود. عناصر مختلف فعال در آن- بعثي ها، تبهكاران، ملي گرايان و القاعده- با هم همكاري و هماهنگي مي كنند.
ارتش و سفارت يك نشست اضطراري براي صحبت درباره آدم ربايي ها با خبرنگاران خارجي تشكيل دادند كه در آن شركت كردم. به آرامي به ما گفتند سرنوشت مان تا حد زيادي بستگي به اين خواهد داشت كه وقتي معلوم شد مفقود الاثر شده ايم، در چه قسمتي از زنجيره آدم ربايي گرفتار هستيم. وضع به اين گونه است: گروه هاي تبهكار آدم را مي ربايند و به بعثي هاي فلوجه مي فروشند كه آنان نيز آدم را به القاعده مي فروشند. در عوض، پول و اسلحه از سوي ديگر از القاعده به بعثي ها و تبهكاران مي رسد. دوست من ژرژس روزنامه نگار فرانسوي كه در راه نجف ربوده شد، يك ماه است كه مفقودالاثر شده و هيچ خبري از آزادي يا اصولاً زنده بودنش نشده است.
اميد پاياني آمريكا براي خروج سريع چيست؟ پليس و يگان هاي گارد ملي كه ميلياردها دلار صرف آموزش آنان مي كنيم. هر روز ده ها نفر از آنان به قتل مي رسند- تا به حال بيش از ۷۰۰ نفر- و شورشيان به صفوف آنان نفوذ كرده اند. مشكل به قدري جدي است كه ارتش آمريكا ۶ ميليون دلار به باز خريد ۰۰۰ ۳۰ پليس تازه آموزش ديده اختصاص داده است تا بي سروصدا از شرشان خلاص شود.
004398.jpg
در باره بازسازي بايد بگويم به قدري محيط براي فعاليت خارجي ها ناامن است كه تقريباً تمام طرح ها متوقف شده است. پس از دو سال از ۱۸ ميليارد دلاري كه كنگره براي بازسازي عراق اختصاص داد، فقط حدود يك ميليارد دلار هزينه شده و بخشي از آن براي بهبود امنيت در نظر گرفته شده است. اين امر نشان مي دهد اوضاع اينجا چقدر خراب است.
روياي نفت؟ شورشيان دائماً با خراب كاري جريان نفت را مختل مي كنند و در نتيجه بهاي نفت به ميزان كم سابقه ۴۹ دلار در هر بشكه رسيده است. اين جنگ دقيقاً به نفع كيست؟ آيا ارزش آن را داشت؟ آيا حالا كه صدام به دام افتاده و القاعده در عراق جولان مي دهد، امنيت بيشتري داريم؟ عراقي ها مي گويند به يمن آمريكا آزادي را در ازاي ناامني به دست آوردند. چه گمان مي كنيد؟ مي گويند حاضرند هر روز امنيت را در ازاي آزادي به دست آورند، حتي اگر اين امر به معني داشتن يك زمامدار ديكتاتور باشد.
امروز از يك عراقي تحصيل كرده شنيدم اگر به صدام اجازه مي دادند در انتخابات شركت كند، بيشتر آرا را كسب مي كرد. به راستي اين غم انگيز است. اين هفته نزد يك دانشمند عراقي رفتم تا با او درباره انتخابات صحبت كنم. وي مي كوشد به مردم درباره اهميت رأي گيري آموزش دهد.
وي گفت: «بوش خواست عراق را به يك دموكراسي تبديل كند كه براي خاورميانه نمونه باشد. دموكراسي پيشكش، نمونه براي منطقه پيشكش، بايد قبل از اين كه همه چيز از دست برود، عراق را نجات دهيم.»
مي توان استدلال كرد عراق از دست رفته و غيرقابل نجات است. ما كه در ميانه ميدان هستيم، به سختي مي توانيم تصور كنيم چيزي بتواند اين كشور را از روند نزولي خشونت آميز نجات دهد. در نتيجه اشتباهات آمريكا، غول تروريسم، هرج و مرج و ويرانگري در اين كشور رها شده و نمي توان آن را به چراغ برگرداند.دولت عراق از برگزاري انتخابات تا سه ماه ديگر صحبت مي كند در حالي كه نيمي از اين كشور منطقه غيرقابل ورود است، خارج از دست دولت و آمريكايي ها و دور از دسترس روزنامه نگاران در نيمه ديگر، جمعيت سرخورده وحشت زده تر از آن است كه سر صندوق هاي رأي حاضر شود. سني ها گفته اند انتخابات را تحريم مي كنند و راه را براي شكل گيري دولت قطبي شده كردها و شيعيان هموار كرده اند، دولتي كه مشروع محسوب نشده و به احتمال يقين كار به جنگ داخلي خواهد كشيد.از يك مهندس ۲۸ ساله پرسيدم آيا وي و خانواده اش در انتخابات شركت مي كنند، چون اين اول بار بود كه عراقي ها تا حدي مي توانستند رهبري خود را برگزينند. پاسخ وي همه اينها را به طور خلاصه در برداشت: «برويم و رأي بدهيم و خودمان را در معرض تكه تكه شدن با انفجار قرار دهيم يا اين خطر كه شورشيان ما را تعقيب كنند و به خاطر همكاري با آمريكايي ها به قتل برسانند؟ به خاطر چه؟ براي اعمال دموكراسي؟ شوخي مي كنيد؟»
مترجم: وحيدرضا نعيمي

نگاه ديگران
سندرم عراق
گري سيك
جورج اچ دبليو بوش رئيس جمهور سابق آمريكا جمله مشهوري به اين مضمون دارد: «به خدا قسم، سندرم ويتنام را يك بار و براي هميشه رانده ايم!» يكي از بسيار وقايع متناقض دوران ما اين است كه جورج دبليو بوش، رئيس جمهوري فعلي، چه بسا غفلتا سندرم جديدي _ سندرم عراق _ را ايجاد كرده است كه جاي آن را بگيرد.
رئيس جمهور سابق اين جمله پيروزمندانه را در سال ۱۹۹۱ بر زبان آورد، يعني زماني كه با تشكيل يك ائتلاف قدرتمند بين المللي، نيروهاي صدام حسين را از كويت بيرون راند. اين جنگ كوتاه بود و تلفات زيادي براي نيروهاي متحدين نداشت. بيشتر هزينه آن را ديگران پرداختند و مردم از آن استقبال كردند. در واقع به نظر مي رسيد اين تفكر قديمي از سالهاي دهه ۱۹۷۰ كه مردم آمريكا ديگر از مداخله نظامي در خارج از اين كشور حمايت نمي كنند، كم رنگ مي شود، هر چند كه احتمالا اين احساس تا زمان حملات ۱۱ سپتامبر كاملا از بين نرفته بود، حال گمان بوش پدر هر چه مي خواست باشد.از زمان وقايع ۱۱ سپتامبر، راهبرد امنيت ملي آمريكا از صفر بازنگري شده است. دكترين جديد بوش كه در اسناد رسمي و سخنراني هاي رئيس جمهوري در خلال دو سال گذشته به نمايش درآمده است، براساس اصل كلي قرار دارد: اول، مفهوم پيش دستي كه همواره بخشي از سياست آمريكا بوده است، نقش محوري بر عهده گرفته است. استدلال اين بوده است كه آمريكا نمي تواند صبر كند تا تروريستها دست به حمله بزنند، بلكه بايد آنان را اول بزند، هر كه باشند و با هر چه لازم باشد.
دوم، دكترين جديد تصريح مي كند: آمريكا هرگونه اقدامي را كه براي تضمين برتري آن بر هر كشور يا مجموعه كشورهايي لازم باشد، به كار خواهد گرفت، به خصوص از نظر نظامي، براساس اين سياست، قدرت كوبنده و تمايل مشهود براي استفاده از آن، دوستان و دشمنان آمريكا را به يك اندازه مرعوب و آنها را به همكاري و تبعيت از اهداف اصلي بين المللي وادار خواهد كرد.
سوم، اين راهبرد با هدف اعلاني اشاعه دمكراسي در سراسر جهان به خصوص خاورميانه به عنوان پادزهر حكومتهاي استبدادي بي قانون كه همواره منابع ممكن تجاوز و تروريسم است، در نظر گرفته شده است.تهاجم به عراق نخستين آزمون عمده دكترين بوش بود. هدف از اين تهاجم آن بود كه با پيش دستي بر حكومتي كثيف با جاه طلبي هاي لگام گسيخته سيطره جويانه كه دو جنگ تجاوزكارانه با همسايگان خود به راه انداخته بود، به دوئل پر هزينه اي كه صدام حسين بيش از يك دهه ادامه داده بود، پايان دهند. قرار بود «بهت و ضربه» عمليات اين پيام را به همسايگان عراق بدهد كه مخالفت با قدرت آمريكا بيهوده است.
به علاوه در نظر بود واكنش پيش بيني شده كشورهاي منطقه اهرم قدرت بزرگي را به آمريكا بدهد تا با مسائلي همچون گسترش سلاحهاي هسته اي در منطقه و مناقشه اسرائيل _ فلسطين برخورد كند.افزون بر اين، تصور مي شد جانشيني دولتي دمكراتيك تر به جاي ديكتاتوري بيرحم الگويي براي اصلاحات در خاورميانه و جايگزين افراط گرايي اسلامي خواهد شد.اين نگاهي جسورانه و حتي راديكال بود كه واكنشهاي خشمگينانه آمريكايي ها به ۱۱ سپتامبر آن را امكان پذير كرده بود. اين كار قماري بزرگ بود، گسستي نوآورانه و نفس گير از سياست خارجي سنتي آمريكا كه نتيجه آن تا حد زيادي به موفقيت تجربه عراق بستگي داشت كه البته موفق نبود.كشف اين نكته كه عراق سلاحهاي كشتار جمعي نداشت، يعني توجيه اصلي جنگ، ترديد بسيار جدي را نه فقط متوجه كيفيت دستگاه اطلاعاتي آمريكا و غرب بلكه خود مفهوم پيش دستي كرد. اگر آدم با هدف حفاظت خود در برابر تهديدي خطرناك در آينده قصد دارد وارد جنگ شود، بايد اطمينان زيادي به ارزيابي خود از تهديد داشته باشد، آيا آمريكايي ها حاضر خواهند شد بار ديگر حرف دولت خود را بپذيرند؟
اين تهاجم واقعيت تفوق بي چون و چراي نظامي آمريكا را نشان داد. ارتش عراق ظرف شش هفته شكست خورد. اما نيروهاي آمريكايي پس از پايان نبرد نظامي رسمي، از مواجهه با وضعيت امنيتي كاملا ناتوان بودند.
تداوم شورش تا حد زيادي تلاش براي بازسازي زيرساخت عراق و نظام سياسي آن را پيچيده كرده است. قرار بود نظام سياسي عراق الگويي براي دولتهاي اختناق گر منطقه باشد. در عوض، آمريكا تدريجا اهداف و انتظارات خود را كاهش داده و تن به ايجاد ترتيبات سياسي موقتي داده است كه حداقل نيازمنديهاي لازم را براي رها شدن آمريكا بدون سرافكندگي بيشتر فراهم خواهد آورد.نتيجه اين وضع ظهور سندرم عراق است كه به نظر مي رسد دست كم تا آينده نزديك گريبانگير سياست خارجي آمريكا در خاورميانه خواهد بود. پس از سقوط بغداد، نومحافظه كاران در واشنگتن علنا درباره هدف بعدي آمريكا گمانه زني مي كردند (آيا بايد به سمت چپ به سوي سوريه بپيچيم، يا سمت راست به سوي ايران؟) و رهبران اين دو كشور به دقت اوضاع را زير نظر داشتند. امروز، ايراني ها و سوريها مي دانند آمريكا در عراق گرفتار شده و به رغم شعارهاي دائمي چند تندرو، آمريكا بعيد است به زودي دست به ماجراجويي نظامي پر هزينه ديگري در منطقه بزند.به خصوص ايران، بيش از هر زمان ديگري در طول حيات ۲۵ ساله حكومت اسلامي از موقعيت امنيتي خود راضي است. آمريكا دو دشمن آن را از بين برده است _ طالبان و حكومت بعث صدام حسين _ و اكنون دست كم به تأئيد تلويحي تهران براي حضور در عرصه خطرناك سياست عراق نيازمند است. به علاوه طرح تكميل چرخه كامل سوخت هسته اي حمايت ملي را افزايش داده است.در اين حال، محبوبيت و اعتبار آمريكا _ در منطقه و در جهان، به كمترين ميزان رسيده است. امنيت بين المللي محل رقابت بر سر محبوبيت نيست، اما توانايي كسب حمايت از سايرين به ميزان احترامي بستگي دارد كه آنان احساس مي كنند. هدف دكترين بوش آن بود كه راهبرد قطعي آمريكا براي مواجهه با جهان تروريسم باشد. دولت بوش كه نخستين آزمايشگاه آن را عراق قرار داد و سپس اجراي آن را خراب كرد، سايه ترديد را بر اعتبار اين دكترين افكند و اين امكان را كاهش داده است كه اين قبيل سياستها حتي در صورت نياز در آينده موجود باشد.

سياست
ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |