شنبه ۲۷ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۴۰
گفت وگو با «اصغر فرهادي» نويسنده و كارگردان «شهر زيبا»
احساسي ناباورانه
011130.jpg
مارگريت شاه نظريان
عكس: حبيب مجيدي
مدتي است كه اكران عمومي فيلم «شهر زيبا» آغاز شده، اصغر فرهادي با پشتوانه مجموعه «داستان يك شهر» -البته بخش دوم آن- نامي قابل اعتنا و احترام است. اما متأسفانه همان قدر كه «داستان يك شهر» پر از جسارت و نوآوري و تأثيرگذاري بود، اين لحن و نگاه عليرغم تلاش كارگردان هيچ گاه نه در فيلم قبلي اش و نه در «شهر زيبا» تكرار نشد و به جاي آن لحن هشدار دهنده نگاهي احساساتي بر تمام فيلم حاكم است. در طول مصاحبه فرهادي بارها با تأكيد بر اين كه هيچ نقطه مشتركي در اين مصاحبه نداريم، عدم تمايلش را به ادامه مصاحبه ابراز كرد. اما بايد قبول كرد كه به تعداد مخاطبين نظر و ديدگاه وجود دارد. ضمن اين كه اين سؤال برايم بي جواب ماند تماشاگر يا خبر نگاري كه دو ساعت را صرف ديدن يك فيلم مي كند و براي بليت آن هزار تومان پول مي پردازد، چرا نبايد حق انتقاد از فيلم را داشته باشد؟ فرهادي مي گويد فيلم او درباره قضاوت است. اما برخلاف نگاهي كه دارد هر نوع قضاوت منفي درباره فيلمش را ساختگي و غيرقابل قبول مي داند.
* «شهر زيبا» گويا طرح اوليه اي به نام اسيد داشته كه بعداً تغيير كرده، دليل اين تغيير چه بوده است؟
- بله، اين طرح در فيلم نگار هم چاپ شد. ماجرا از يك قضيه اسيدپاشي شروع مي شد و قسمت اعظم قصه را به خود اختصاص مي داد. اسيدپاشي جرم مشمئز كننده اي است و به هر حال تماشاگري كه قرار بود درباره اين آدم قضاوت كند از او كاملاً نفرت پيدا مي كرد و جاي هيچ همدلي و دفاعي از اين شخصيت باقي نمي ماند من با حذف ماجراي اسيدپاشي سعي كردم محيط را براي قضاوت منصفانه،هم به عنوان خالق فيلم و هم براي تماشاگران ايجاد كنم و نهايتاً با تغييراتي كه انجام شد رسيديم به شهر زيبا.
* فكر مي كنم اين تغييرات حالا با هر هدفي كه بوده به فيلم شما ضربه زده، چون در طرح اوليه معلوم است ما با چه موضوعي روبه رو هستيم. اما در شهر زيبا با اين كه ظاهراً گره داستان مسئله قصاص است اما در اين ميان با داستانك هاي ديگري روبه رو هستيم كه به هر حال مسئله قصاص را تحت تأثير قرار مي دهد و آن را كاملاً كم رنگ مي كند. مثلاً فيلمي كه دغدغه اصلي اش قصاص است با نزديك شدن به پايان آن اين بار مسئله عشق و رفاقت است كه در درجه مهم تري قرار گرفته؟
- ببينيد محور اصلي قصه ما اعدام و قصاص بچه هاي زير هيجده سال و حكم دادن و قضاوت كردن درباره اعمال آدم ها است. به نظر مي آيد اگر قضيه قصاص را پررنگ تر از اين مي كرديم جذابيت سينمايي اش را براي مخاطبان از دست مي داد و فيلم هم لحن رسمي و خشك پيدا مي كرد.
* اگر به لحاظ ژانر يا گونه هاي سينمايي شهر زيبا را دسته بندي كنيم فيلم شما ملودرام است يا يك اثر اجتماعي؟
- مسلماً اثري اجتماعي است. اصلاً كل بحث فيلم درباره ترديد ها و قضاوت ها و حكم دادن ها ست. ما در فيلم چند تا آدم داريم كه از هر زاويه اي به آنها نگاه مي كنيم به قضاوت هاي مختلف مي رسيم. در واقع هسته اصلي فيلم  همين قضاوت كردن است و من محيط فيلم را براي قضاوت بازگذاشته ام و بهانه ما نيز براي قضاوت همين وضعيت بچه هاي زير هيجده سال است.
* با توجه به حال و هوايي كه شهر زيبا دارد، اثر تلخي است و خب يكي از بعدهاي فيلم هاي اجتماعي همان هشداردهندگي بودن شان است. اما در شهر زيبا شما مدام از باز كردن قضايا طفره مي رويد و مدام داستان هاي مختلفي را طرح مي كنيد. اگرچه به مقوله قضاوت اشاره كرديد، ولي فيلم از همان آغاز بر نوعي احساساتي گري و سانتيمانتاليزم تأكيد دارد كه به هر حال آن بعد اجتماعي را كم رنگ و فيلم را تبديل به اثري ملودرام مي كند.
- به شدت با نظر شما مخالفم. من تا حالا نظرات كاملاً متفاوتي را از نويسندگان و منتقدان شنيده ام و فكر مي كنم فيلم احساساتي گرايانه نيست، شما مي گوييد هست پس دليلش را بگوييد؟
* مثلاً همين كاربرد موسيقي، درست در جاهايي موسيقي را مي شنويم كه صحنه هاي خاصي را در نظر داريد مثلاً در ارتباط با زن ابوالقاسم، او مانند هزاران زن ديگر شروع به گلايه مي كند از ابوالقاسم از دست زندگي اش و موسيقي سوار بر چهره اش مي آيد يا مثلاً وقتي قضيه سميه را مطرح مي كنيد در حالي كه ابوالقاسم در عمق كادر نشسته در نمايي درشت  پاهاي افليج سميه را نشان مي دهيد اين ها به جز آن رنگ و بوي احساساتي گرايانه تماشاگر را هم آزار مي دهد. يا مثلاً اعلا و فيروزه در كبابي شام مي خورند و حالا علاقه اي هم ميان آنها به وجود آمده. بيرون از آن مكان و درست كنار آن كبابي نوازنده دوره گردي سلطان قلب ها را مي نوازد.
- ما همه آدم ها را يك بار در تنهايي  شان مي بينيم و اين تنهايي همراه با موسيقي است. به همين سادگي. ما در استفاده از موسيقي و تلفيق آن با شخصيت هاي فيلم كاملاً عادلانه برخورد كرده ايم.
* اين احساساتي گرايي حتي در طراحي صحنه هم ديده مي شود و استفاده از رنگ. مثلاً در «بوتيك» رنگ غالب فيلم نارنجي و زرد است كه نشان دهنده فقر و افسردگي آدم هاي فيلم است. رنگ غالب در «شهر زيبا» هم آبي است. هرچه قدر كه اين رنگ آبي در ساختار خانه و شخصيت پردازي فيروزه خوب جواب داده اما گسترش آن در تمام فيلم و تأكيد به جا و بي جاي فيلم بر آن، فيلم را سانتي مانتال كرده و تماشاگر را وامي دارد كه به جاي قضاوت دچار احساسات شود.
- فيلم هدفش اين است كه همه فاكتورها را ارائه بدهد تا تماشاگر قضاوت كند.
* اما شما بي طرف نيستند مدام با ترفندهايي جانبداري تان را از آدم ها نشان مي دهيد. آن هم با احساساتي گري ترين شكل ممكن.
- به هر حال من نويسنده  اين فيلم هستم و اين تأكيد بر طراحي صحنه و رنگ آبي كه گفتم اين تأكيدها از سوي شما شكل گرفته. در اين رنگ آميزي آبي و حتي در طراحي صحنه هم ما سعي كرده ايم كه آن بافت واقعگرا را رعايت كنيم. اگر مي خواستم فيلم احساساتي و سانتي مانتال درست كنم، به راحتي مي توانستم اشك تماشاگر را در بياورم و مدام از اكبر نماهاي درشت بگيرم اما اين كار را نكردم. يا پايان فيلم را به گونه اي ديگر برگزار مي كردم. اما فيلم اين گونه نيست.
* اكبر به عنوان اصلي ترين و محوري ترين شخصيت فيلم كه تمام گره داستان براساس قتلي كه او انجام داده شكل گرفته اما خيلي زود در همان دقايق اوليه حذف مي شود و تا پايان فيلم او را نمي بينيم در اين باره توضيح منطقي داريد؟
- حرف شما را نمي فهمم. اصلاً فيلم قصه اكبر است.
* بله، دقيقاً. اما چرا اين قدر زود اين شخصيت حذف مي شود و بعد هم اصلاً بازيگري كه قرار است نقش اكبر را بازي كند، تماشاگر نمي تواند باور كند كه او عاشق شده و حالا به خاطر اين عشق دچار قتل هم شده. در واقع چهره اين بازيگر خيلي نجيب تر از اين حرف ها است.
- سؤال شما را نمي فهمم. هر آدمي مي تواند عاشق شود و حتي مرتكب قتل شود. مگر قاتل ها يا عاشق ها قيافه خاصي دارند.
* ولي شما داريد يك اثر سينمايي را تصوير مي كنيد. به هر حال اين شخصيت بايد ويژگي داشته باشد كه من بتوانم عمل و رفتار او را باور كنم، ولي بيشتر فكر مي كنم شما به اين خاطر اين پسر لاغر و نحيف را انتخاب كرده ايد كه از همان آغاز تماشاگر را در منگنه قرار بدهيد كه او مجبور شود با او همدل شود و راي به اكبر بدهد؟
- به نظرم مشكل من و شما اين است كه در اين مصاحبه ما اصلاً هيچ وجه مشتركي با يكديگر نداريم و اصلاً ادامه بحث بيهوده است. مثلاً بازيگر اكبر از نظر من بهترين گزينه بود. لاغر است چشم  هايش عمق دارد...
* ما در فيلم اين ها را نمي بينيم و به جاي آن مدام با ديالوگ هايي از گذشته و حال اكبر روبه رو هستيم. واقعاً اگر قرار بود ديالوگ بشنويم آدم كتاب مي خواند و فكر مي كنم مي تواند همدلانه تر نيز برخورد كند.
- اين نظر شما ست. ما اگر اكبر را نمي بينيم به اين خاطر است كه موضوع فيلم همين اكبر خاص نيست. در واقع دغدغه  ما زندگي هزاران اكبر ديگر است.
* با تأكيدي كه فيلم روي اعلا دارد او يكي از شخصيت هاي اصلي فيلم است اما نحوه درگير شدن او با قضيه اكبر نيز كاملاً غيرمنطقي است. فيلم مي گويد اعلا و اكبر دوستان صميمي هستند. اكبر وقتي خبر خودزني اعلا را مي شنود سراسيمه سراغ او مي رود. اعلا براي اكبر جشن تولد مي گيرد. اما جالب است همين اعلا خبر ندارد كه اكبر مرتكب قتل شده و قرار است بعد از پايان هيجده سالگي قصاص شود و تمام اين خبرها را مربي قانون به او مي دهد.
- اگر محيط قانون اصلاح و تربيت را بشناسيد، آن جا جو به گونه اي است كه هيچ كس جرم اصلي اش را نمي گويد و اكثراً مي گويند كه سرقتي هستند.
* بله، خب شايد به مأموران و مربيان كانون اين را بگويند، اما اعلا دوست صميمي اوست، پس طبيعي است بايد از راز زندگيش خبر داشته باشد.
- واقعيت اين است اگر شما فيلم را باور نكرده ايد، هيچ راهي وجود ندارد كه براي اين فيلم احترام قائل باشيد.
* اتفاقاً براي فيلم شما احترام قائلم ولي متأسفانه نمي توانم آن را باور كنم. الان كه شما درباره فيلم حرف مي زنيد حرف هاي شما قابل قبول است. اما متأسفانه اين مسائل فقط در حرف اند و در جزئيات فيلم شهر زيبا خبري از آن نيست و سينما يعني جزئيات. به نظرم مي آيد پذيرفتني ترين شخصيت فيلم اعلا است؛ چه به لحاظ رفتار، چه شخصيت پردازي و چه ظاهري كه بازيگر دارد؟ همان قدر كه حضور ترانه عليدوستي در نقش فيروزه از باورپذيري  اين شخصيت مي كاهد.
- اتفاقاً من اين نقش را از همان ابتدا براي خانم عليدوستي نوشتم.
* فيروزه دختري است كه در جنوب شهر بزرگ شده، ازدواجي ناموفق داشته شوهرش معتاد بوده و حالا هم كه جدا شده بايد بار زندگي و خود و كودكش را تحمل كند. پس زني اين گونه بايد چهره اي رنج كشيده و شكسته داشته باشد كه اين كاملاً با چهره پرطراوت ترانه عليدوستي ناهمخوان است شما حتي از يك خط يا چين نيز در گريم صورت او پرهيز كرده ايد.
- شما اصلاً به اسم توجه كنيد. فيروزه يعني يك سنگ قيمتي و اين سنگ قيمتي حالا در محيطي كه اصلاً با او همخواني ندارد قرار گرفته. به هر حال همان موهاي فر شده اش نوعي خشونت را نشان مي دهد، صداي كلفت و حتي پوست صورتش كاملاً پوشيده از لك و چرك است و روتوش نشده.
* از نظر شما همين كافي است.
- بله.
* اشكالي و ايرادي كه در فضاسازي و طراحي صحنه وجود دارد مثلاً همان محل زندگي فيروزه، در جايي فيروزه در ديالوگي كه با اعلا دارد اشاره مي كند كه اين مكان براي زندگي كاملاً ناامن است و اگر اين حلقه را از انگشتش در نياورد انواع خطر ها او را تهديد مي كنند. ولي مكان زندگي او را وقتي در فيلم مي بينيم اتفاقاً كاملاً معمولي و آرام و ساكت است، بچه ها از پي ماشين مي  دوند حتي در صحنه اي در عمق چرخ و فلكي هم هست و...
- يكبار هم گفتم من مي خواستم اين اضطراب، دغدغه ها و خطرها و فقر اين آدم ها را كلا درشت به تصوير بكشم و در اندازه همان ديالوگ ها به نظرم كافي است.
* از نظر شما كافي است ولي اين ديگر خيلي تناقض آميز است. فيروزه از چيزي و از محيطي سخن مي گويد كه ما در فيلم حتي نشانه اي كوچك از آن را هم نمي بينيم.
- من اين آدم ها را دوست دارم و حاضر نيستم هر چيزي را به تصوير بكشم. به هر حال سليقه ها و علايق مختلف است. اما در كل دلايلي كه در مخالفت با اين فيلم گفته مي شود براي من قابل قبول نيست.

سايه روشن هنر
نقد نامزد ۵ جايزه اسكار در نياوران
فيلم آقاي ريپلي با استعداد ساخته آنتوني مينگلا در برنامه هفته آينده يك فيلم، يك فيلمنامه به نمايش درمي آيد و مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد. «آقاي ريپلي با استعداد» محصول ۱۹۹۹ آمريكاست و در رشته هاي فيلمنامه اقتباسي، بازيگر نقش دوم مرد، طراحي صحنه، طراحي لباس و موسيقي متن كانديداي جايزه اسكار شده است. اين برنامه روز يكشنبه بيست وهشتم تيرماه و از ساعت ۱۷ در بنياد آفرينش هاي هنري نياوران به نمايش در مي آيد و سپس اصغر فرهادي (كارگردان فيلم هاي رقص در غبار و شهر زيبا)، فيلمنامه اين اثر را تحليل مي كند.
011133.jpg

۶ فيلم انيميشن در شبكه نمايش خانگي
در ادامه طرح ويژه تابستاني «مؤسسه رسانه هاي تصويري» در خصوص عرضه گسترده فيلم هاي كودك و نوجوان در شبكه نمايش خانگي در فصل تابستان، در ۱۰ روز ابتدايي تير ماه، شش عنوان فيلم انيميشن وارد شبكه نمايش خانگي كشور شد.
به گزارش روابط عمومي «مؤسسه رسانه هاي تصويري»  طرح ويژه تابستاني مؤسسه رسانه هاي تصويري كه با استقبال كم نظير علاقه مندان روبه رو شده است، با هدف تأمين بخشي از اوقات فراغت كودكان و نوجوانان از ابتداي تير ماه امسال آغاز و تا پايان فصل تابستان ادامه خواهد داشت و در طي اين مدت ۴۵ عنوان فيلم انيميشن جديد(هر ۲ روز يك فيلم) به شبكه نمايش خانگي كشور عرضه خواهد شد. فيلم هاي انيميشن خانواده رابينسون، هديه جادويي آدم برفي، آني كوچولو، هداياي عيد، زيباي سياه و سپيد دندان كه از جمله فيلم هاي پرمخاطب كودكان و نوجوانان و برگرفته از داستانهاي جذاب ادبيات جهان هستند كه طي ده روز نخست تابستان امسال وارد شبكه نمايش خانگي شده و در قالب نوارهاي ويديويي VHS و فيلم هاي VCD و با قيمت ارزان در سراسر كشور توزيع شده اند.
011136.jpg

جيمز دين، سلطان تحول
جيمز دين سلطان تحول عنوان كتابي است نوشته ديويد دالتون كه با ترجمه محمدعلي فيروزآبادي از سوي انتشارات فرهنگ و سينما منتشر شده است.اين كتاب كه يك بررسي روانشناسانه از زندگي و آثار يكي از بازيگران شيوه گراست مي تواند براي علاقه مندان سينما و به ويژه شيفتگان حرفه بازيگري آموزنده و راهشگا باشد. دو دنيا، زندگي معمولي، لجاجت خرس سفيد، سالهاي كارآموزي، روزشمار يك چهره، من يك لوبياي انساني هستم، ياوه گويي هاي هاليوود، باز هم نقش هايي شبيه به خود، شورش بي دليل، تك رو، سلطان تحول و ... عنوان فصل هاي مختلف كتاب است. جيمز دين سلطان تحول در ۲۲۶ صفحه با بهاي ۲۳۰۰ تومان به همت انتشارات فرهنگ و سينما انتشار يافته است.

هنر
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |