پنج شنبه ۲۶ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۰۹- July, 17, 2003
فرمانروايان هخامنشي و همزيستي مسالمت آميز در گفتگو با شاهرخ رزمجو
افتخار
زير ذره بين
* در جهان باستان معمولا حكومت ها يا قدرت هاي محلي منطقه اي از تشكيل چند قوم و قبيله به وجود مي  آمدند ولي حكومت يك پارچه كوروش، از تركيب چندين ملل با فرهنگ هاي گوناگون به وجود آمد كه او با رفتار خود آنان را به زير يك پرچم و حكومت گرد آورده بود.در واقع هخامنشيان هنگام فتح يك سرزمين علاقه اي به تغيير حكومت و ارزش هاي مذهبي، اجتماعي و مذهبي آن سرزمين نداشتند.
گفتگو :الهه خسروي يگانه
001065.jpg

«منم كوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نيرومند، شاه بابل، شاه سرزمين سومر و اكد، شاه «چهار گوشه» (جهان)... هنگامي كه من با آرامش به بابل در آمدم با سرور و شادماني كاخ شاهي را جايگاه فرمانروايي قرار دادم... من هر روز به ستايش (مردوك) همت گماشتم. سپاه بي شمار من بي مزاحمت در ميان شهر بابل حركت كرد. من به هيچ كس اجازه ندادم كه سرزمين سومر و اكد را دچار هراس كند. من نيازمندي هاي بابل و همه پرستشگاه هاي آن را در نظر گرفتم و در بهبود وضع شان كوشيدم. من يوغ ناپسند مردم بابل... را برداشتم. خانه هاي ويران آنان را آباد كردم. من به بدبختي هاي آنان پايان بخشيدم... من آن سوي دجله را كه مدتي دراز پرستشگاه ايشان دستخوش ويراني بود تعمير نمودم پيكره پايدار جاي دادم.
من همه ساكنان آنها را گرد آوردم و خانه هايشان را به آنان باز پس دادم. خدايان سومر و اكد كه «نبويند» آنها را به بابل آورده و خداي خدايان را خشمناك ساخته بود من به خواست مردوك «خداي بزرگ» به صلح و صفا به جايگاه پسنديده خودشان بازگرداندم. باشد كه تمام خداياني كه من در پرستشگاه هايشان جاي داده ام روزانه مرا در پيشگاه «بعل» و «نبو» دعا كنند. باشد كه زندگاني من دراز گردد...»
اين جملات بخشي از نوشته اي است كه آن را اولين اعلاميه جهاني حقوق بشر ناميده اند. گل پخته اي كه كوروش بنيانگذار دولت هخامنشي به هنگام فتح سرزمين بابل روي آن اين جملات را حك كرده است. پادشاهي كه قرن ها پيش از شكل گيري ايده گفت وگوي تمدن ها، عملا در قلمرو حكومتي خود، با گرد آوردن ملت هاي مختلف، به نوعي همزيستي فرهنگ هاي متفاوت را باعث شده است.
با شاهرخ رزمجو، يكي از كارشناسان دوره هخامنشي كه مدت زمان زيادي را وقف تحقيق و پژوهش درباره اين دوره كرده است درباره هخامنشيان و جنبه هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي آنان گفتگو كرده ايم كه مي خوانيد:
در بين تمام جنبه هاي مختلف حكومت هخامنشيان، هميشه  اين جنبه فرهنگي آنان بوده است كه اهميت داشته. در واقع هر گاه كه سخن از فرهنگ و تمدن ايراني مي رود نمي توانيم منكر وجود هخامنشيان شويم و از تأثيرات آن حتي در زمان معاصر سخن به ميان نياوريم. رزمجو اين مسئله را داراي چند جنبه مي داند و مي گويد : نظم و برنامه ريزي كه براي  اين امپراطوري عظيم ريخته شده است. در واقع چنان حساب شده و دقيق است كه  اين امپراطوري را به نوعي در طول تاريخ نه تنها ايران كه جهان منحصربفرد مي كند. امپراطوري كه وسعت اش دو قاره را در بر مي گرفته و مرزهاي آن به معناي واقعي كلمه بي حد و حصر بوده است. اما در اين ميان رفتاري كه فرمانروايان هخامنشي نه تنها با ايران كه با مردم سرزمين هاي مختلف داشته اند بسيار قابل توجه و حايز اهميت است. در واقع رفتار آنان به نوعي بوده است كه هنگام فتح يك سرزمين مردم آن به هيچ وجه احساس تغيير حكومت نمي كردند چرا كه تمام ارزش هاي ديني، اجتماعي و مذهبي آنان دست نخورده بصورت اوليه باقي مي مانده است. و اين رفتار در زمان خود كاملا منحصر بفرد بوده است. چرا كه مردم شرق زمين همواره از فتح سرزمين خود ديگري تصويري خونين به خاطر داشته اند. حمله آشور باني پال، به شوش يكي از اين نمونه هاست. اما سپاه كوروش و باقي پادشاهان هخامنشي، سپاهي است كه بعد از تصرف شهرها، بدون هيچ خونريزي وارد شهر شده و نه تنها ويرانگر و خانمانسوز نبوده اند بلكه ويرانه ها را تعمير و كاستي ها را تكميل مي نموده اند. خب، پس وقتي مردم با حكومتي مواجه مي شوند كه به آنها اجازه مي دهد آزادانه دين خود را داشته باشند و عقايد و رسوم خود را حفظ كنند، آن هم در حالي كه مي تواند كاملا زورگو و ديكتاتور مآبانه رفتار كند، مسلما فرهنگ و حكومت آن را پذيرفته و به آن تن مي دهند.
001070.jpg

«پدر»! اين كلمه اي است كه به گفته رزمجو ايرانيان، كوروش را به اين نام مي خوانده اند. غير ايرانيان نيز كوروش را سرور مي ناميده اند. سروري كه براي آنان آزادي و شادماني را به ارمغان آورده است.
درباره شخصيت كوروش ونوع رفتاري كه با مردم ايران و ملل تابعه داشته است بارها و بارها نوشته اند. او شخصيتي است كه گزنفون را وادار مي كند تا از بين تمام حكمرانان و فرمانرواياني كه در دوره خود وجود داشته اند به كوروش بپردازد و در پي اين برآيد كه درباره تربيت و نحوه زندگي كوروش تحقيقات گسترده اي به عمل آورد. تنها بدين خاطر كه بفهمد چه فرهنگ و تربيتي باعث شكل گيري شخصيتي مانند كوروش شده است. كسي كه منادي صلح در جهان باستان است. رزمجو درباره كوروش مي گويد:
رفتار كوروش از ديگر پادشاهان زمان خود كاملا متفاوت بوده است و تأثير اين رفتار فقط روي ايران نبوده است. در جهان باستان معمولا حكومت ها يا قدرت هاي محلي و منطقه اي از تشكيل چند قبيله و قوم به وجود مي آمده اند. ولي حكومت يكپارچه كوروش، از تركيب چندين ملل با فرهنگ هاي گوناگون به وجود آمده كه او با رفتار خود آنان را به زير يك پرچم و حكومت گرد آورده است كاري كه هيچ كدام از پادشاهان شرق نكرده اند.
*باقي پادشاهان ايراني چطور؟ آيا آنان نيز پس از كوروش رويه او را در پيش گرفتند؟
ـ نه مانند كوروش. به عنوان مثال داريوش ناچار شد در بدو تشكيل حكومت خود مقداري خشونت از خود نشان دهد اما بعد از آن به همان سبك و سياق پيش رفت. پادشاهان اشكاني نيز كمابيش سعي كردند روش اسلاف خود را پيش گيرند. حتي در حكومت ساساني با وجود تبليغات سويي كه انجام شده مردم از آزادي ديني برخوردار بوده اند. با اين كه مي گويند در زمان ساسانيان استبداد ديني حكمفرما بوده است اما اين مسأله فقط در مقطع زماني خاصي روي داده است كه آن هم نوعي واكنش به سياستي بوده كه دولت روم در پيش گرفته است. در واقع در آن زمان حكومت روم با رواج مسيحيت در ايران قصد داشت مردم  ايران را به سوي خود جلب كند تا بتواند راحت تر اين سرزمين را به تصرف در آورد و دولت ساساني به نوعي مجبور بوده است كه اين رفتار را در اين باره پي بگيرد.
اما  اين همزيستي مسالمت آميز فرهنگ ها در دوره هخامنشي به شكل ديگري نيز نمود يافته است. در نقش برجسته هاي تخت جمشيد، معمولا هر جا كه پارسيان تصوير شده اند، مادها نيز حضور دارند. حتي در برخي از اين نقوش كه مربوط به خراجگزاري ملل تابعه است، شخص پارسي و مادي درست هم طراز و هم اندازه يكديگر در حالي كه دست هم را گرفته اند به تصويركشيده شده اند. رزمجو در اين باره مي گويد:« در زمان هخامنشيان آن قدر انتقال قدرت از ماد به پارس با آرامش صورت گرفته است كه خيلي ها متوجه اين تغيير قدرت نشده اند حتي جنگي كه كوروش براي به دست گرفتن حكومت كرد در مغرب زمين انعكاس چنداني نداشت و در دوره هخامنشي، مغربي ها هنوز ايرانيان را مادي مي خواندند. در واقع يك وابستگي و همبستگي بين كوروش و مادها وجود داشته است كه به آنها هيچ وقت احساس يك قوم بيگانه دست نداده است. البته شايد اين مسئله به خاطر اين بوده كه مادر كوروش ماندانا دختر پادشاه ماد بوده است ولي اين تنها دليل نيست. علاوه بر اين كه آنها با هم وابستگي زباني و نژادي نيز داشته اند.»
هخامنشيان افتخارات بسياري براي ما به جا گذاشته اند. افتخاراتي كه هر كدام به تنهايي براي هويت بخشيدن به يك ملت كافي است و تخت جمشيد بارزترين و شكوهمندترين اثر تاريخي متعلق به اين دوره است اما تنها بناي تخت جمشيد نيست كه پر اهميت جلوه مي كند بلكه نحوه ساخته شدن آن يكي از نكات نغز و يكي از ارزشمندترين وجوه فرهنگي  ايرانيان به شمار مي رود چرا كه براي ساخته شدن اين مجموعه عظيم درست بر عكس اهرام ثلاثه مصر، پشت هيچ انساني به زور خم نشده است. اگر اهرام مصر بر روي جنازه بردگان و اسيراني بنا شده كه هرسنگ ساختمان آن را با نفرين جا به جا كرده اند و از هر گوشه و كنار آن صداي شلاق و ناله اسيران بلند است، تخت جمشيد به دست هنروران و معماراني ساخته شده كه هر كدام با طيب خاطر و رضايت آن را بنا كرده اند. چرا كه در ساخت اين مجموعه هيچ كس به بيگاري گرفته نشده و همه در قبال كاري كه كرده اند مزد دريافت داشته اند. مورخان يوناني چون هردوت و گزنفون به اين نكته اشاره كرده اند كه داريوش و خشايارشا براي ساختن تخت جمشيد، هنرمنداني از سراسر جهان را گرد آورده اند و با احداث شهركي در حومه تخت جمشيد و پرداخت مقرري ماهانه آنان را براي ساخت تخت جمشيد استخدام كردند. اما اين تنها مدرك نيست بلكه: يك مقدار زيادي از اطلاعات ما در اين باره به كتيبه هاي گلي تخت جمشيد بر مي گردد.
هر چند كه متأسفانه به خاطر عدم كاوش هاي باستان شناسي كافي هنوز محوطه هاي مسكوني حومه تخت جمشيد كاوش نشده است اما ما بر اساس اسناد اداري و حسابرسي مي توانيم در اين باره نظر دهيم.
* اين گل نوشته ها حاوي چه مطالبي است؟
- در اين گل نوشته ها راجع به استخدام افراد و پرداخت هايي كه انجام مي شده، كارگراني كه دعوت به كار شده اند، مراتب مختلف كاري وميزان حقوق و مزايايي كه به آنها تعلق مي گرفته، مطالبي وجود دارد. چيزي كه در اين ميان بسيار چشمگير و حايز اهميت است وجود يك سيستم اداري خيلي دقيق ومنظم است كه تمام افراد بر اساس آن حركت مي كنند. خيلي از كساني كه كار مي كردند استخدام بوده اند و حقوق نسبتا خوبي هم مي گرفته اند .نكته ديگر افراد مختلفي بوده اند كه از نقاط مختلف با تخصص هاي متفاوت دعوت به كار مي شدند و نامه هاي آن وجود دارد. ما در اين كتيبه ها نه تنها اثري از برده نمي بينيم بلكه مي بينيم كه ساخته شدن تخت جمشيد، به بهبود نسبي وضع زندگي مردم كمك فراواني كرده است. اين را بيشتر از بررسي منابع و يك سري مقايسه ها انجام داده ايم.  اين بررسي ها نشان مي دهد كه ظاهرا وضع مالي مردم خيلي خوب بوده وحقوقي و امكاناتي كه از دولت مي گرفته اند بسيار بالا بوده است.
001075.jpg

* چه دلايلي براي اين مدعا وجود دارد؟
-يكي دليل گسترش راه است. جاده هاي بسياري كه ما مي دانيم تا چه حد گسترده بوده اند و رفت و آمدهاي زيادي در آن مي شده است. اين نشان دهنده بهبود وضعيت مالي مردم است. چون تنها در صورت تمكن مالي است كه تجارت صورت مي گيرد. موضوع يكي از اين گل نوشته ها درباره ۴نفر است كه مسئول حمل قسمتي از خزانه بابل هستند و در جاده براي منازل راهي كه در پيش دارند مواجب مي گيرند.  اين نشان مي دهد كه جاده ها تا چه حد بالا بوده و مردم چنان تأمين بوده اند كه احتياج به غارت نداشتند. بخصوص وجود پيك ها نشان مي دهد كه جاده ها امن بوده و نه تنها مردم بلكه خيلي از مردم ملل ديگر مي توانستند به راحتي در آن رفت و آمد كنند. باز شدن كانال داريوش در مصر كه عملكرد كانال سوئز امروز را داشته و درياي مديترانه را به خليج فارس و اقيانوس هند متصل مي كرده باعث پيشرفت و بهبود وضعيت مردم بوده است. خيلي از اين اجناس در كشورهاي مختلف پيدا شده اند.
كالاهاي ايراني در يونان و مصر و يا بر عكس
اما امروز هيچ اثري از شهر پارسه نيست. شهر ي كه در حومه تخت جمشيد بنا شده و جمعيت بسياري داشته است. اين شهر جهان كوچك شده زمان خود نيز بوده است.چرا كه هنرمندان، كارگران و استادان و معماران بسياري از گوشه و كنار جهان در آن جمع شده بوده اند. رزمجو درباره شهر پارسه مي گويد: ما فقط محوطه كاخ را مي شناسيم. ولي هيچ خبري از شهر پارسه نداريم كه كجاست و گستردگي آن تا چه حد است. دليل آن هم انجام نشدن حفاري باستاني در آن منطقه است. اين را مي دانيم كه وقتي اسكندر سررسيد شهر پارسه جزو ثروتمندترين شهرهاي جهان بوده است و طبق اطلاعاتي كه از كتيبه ها به دست آورده ايم تعداد زيادي از كساني كه آنجا كار مي كردند از شهرهاي ديگر به آنجا آمده بودند. يكي از اين شهرها ترزيش يا نام پارسي آن اوودچايه بوده است. فهرست  اين شهرها در گل نوشته ها وجود دارد. همچنين نقاط ديگري كه در خارج از ايران وجود داشته است. مثلا يكي از اين كتيبه ها حكايت از استخدام ۱۰ كارگر مصري مي كند كه زير نظر يك سرپرست كار مي كردند. خب مسلما آنان وقتي به خانه مي آمدند و اسباب و وسايل زندگي احتياج داشته اند چرا كه منابع نشان مي دهند آنها با خانواده هاي خود به پارسه آمده اند و در آنجا ساكن شده اند. حتي اطلاعاتي در مورد پرداخت مواد غذايي وجود دارد اما از محلي كه آنها اسكان يافته اند و از شهر پارسه هنوز چيزي نمي دانيم.
اما رابطه پادشاهان هخامنشي با مردم چطور بوده است؟ پادشاهاني كه شيوه فتح و كشور گشايي شان برپايه دوستي و آزادي گذاشته بودند.آقاي رزمجو در اين باره معتقد است: رابطه حكومت و مردم رابطه نزديكي بوده، ظاهرا پادشاهان هخامنشي اهميت بسياري به برخورد با مردم مي داده اند. گزارش از كمبوجيه وجود دارد كه وقتي مي شنود يك قاضي براي صدور حكم رشوه گرفته است پوست آن را مي كنند و روي سند قضاوت مي كشد و به پسر آن قاضي كه جاي پدر را گرفته بوده مي گويد: هر وقت مي خواهي حكم صادر كني به اين سند نگاه كن. بنابراين آنان به رفتاري كه با مردم مي شده اهميت بسياري مي داده اند. در يكي از كتيبه ها داريوش به جانشينانش سفارش مي كند كه «اگر مي خواهي شادي پايدار از اين مملكت دور نشود مردم پارس را نگه دار.»
 اين جمله نشان مي دهد كه داريوش به مردم خود اهميت زيادي مي داده است. در يكي ديگر از كتيبه ها او مي گويد: من اجازه ندادم كه نه زورمند به ضعيف زور بگويد و نه ضعيف به زورمند.چنين پايه هايي كه براي عدالت گذاشته مي شود بنيان يك حكومت محكم قرار مي گيرد و ما مي بينيم كه اين رفتار فقط با مردم پارسي نيست.
در خيلي از نقش برجسته ها به طور نمادين كساني كه تخت سلطنت را به دست گرفته اند فقط ملل تابعه نيستند. بلكه خود پارسيان هم جزو آنها هستند كه  اين نشان مي دهد همه ملت ها در سلطنت سهيم هستند نه فقط كساني كه شكست خورده اند.
نكته جالب توجه ديگر عدم وجود تفاوت بين زن و مرد براي حاكمان هخامنشي است. فرمانده بخشي از ناوگان نيروي دريايي زن بوده و مي توانسته در شوراي جنگي نظر دهد.  اين مسئله زماني اتفاق مي افتد كه در يونان كه مهد دمكراسي خوانده مي شود، زنان حق راي ندارند و حتي به عنوان شهروند هم به حساب نمي آيند. حتي آنان حق تماشاي مسابقات ورزشي را نداشته اند به همين دليل مي شود نتيجه گرفت كه جامعه از نظر بنياني در وضعيت خيلي خوبي قرار داشته و عدالت براي همه وجود داشته است. در يكي از كتيبه ها شاه خودش دستور پرداخت براي يك پسر چوپان را داده است. اين نشان مي دهد كه شاه اين قدر احساس مسئوليت مي كند كه حتي براي اين به ظاهر كوچك اهميت بسيار قايل بوده است. مردم نيز هر ساله در يك مراسم بار عام در برابر شاه قرار مي گرفتند و مي توانستند با خود شاه صحبت كنند كه به مرور زمان اين برخورد مستقيم برداشته مي شود.
اما يكي ديگر از پديده هايي كه همواره تعجب همگان را در طول تاريخ برانگيخته و توجه ها را سوي خود جلب كرده است پديده چاپارها در دولت هخامنشي است. در واقع هخامنشيان اولين حكومتي هستند كه از پست به صورت يك نظام سازمان يافته استفاده كرده اند.
آنان با احداث منزلگاه هايي در بين تمام جاده هايي كه از پايتخت به نقاط مهم ديگر كشور مي رفت و استخدام سواركاراني ماهر با عنوان چاپار توانستند به اهداف بسياري دست پيدا كنند. رزمجو درباره چاپارها مي گويد: «معمولا قبل از اين كه چاپار به منزل هاي راه برسد مواجب اش تعيين شده و مي رسيده است و چاپار سندي به همراه داشته كه با گرفتن سند اين مواجب را در اختيار بگيرد.»
او در مورد منازل بين راه معتقد است كه تا حدودي مي توان از مدارك اسلامي كمك گرفت و اضافه مي كند. به طور دقيق هرگز نمي شود اين منازل را شخصي نمود. اما چيزي كه خيلي با اهميت جلوه مي كند وجود راه هايي است كه به راحتي مي شد در آن سفر كرد. قسمت هايي از اين جاده هنوز هم در تركيه وجود دارد و هنوز ماشين مي تواند از روي آن عبور كند.قسمتي از راه در نزديكي تخت جمشيد، در استخر و پاسارگاد وجود دارد كه همگي سنگفرش بوده است و اغلب اين مسيرها در مسير جاده شاهي قرار داشته اند و ارابه ها مي توانستند با سرعت روي آن حركت كنند. البته قبل از هخامنشيان نامه هاي بسياري بين مناطق و حتي كشورها رد و بدل مي شد ولي هرگز سيستمي به عنوان سيستم پست وجود نداشته. چون شما فرض كنيد يك كشور در داخل خاك خود راه هاي محدودي داردكه اين راه در آستانه مرزهاي آن كشور قطع مي شوند ولي امپراطوري هخامنشي با آن قلمرو وسيع متشكل از شبكه اي از راه هاست كه خيلي راحت به هم متصل مي شود.
كاربرد ديگر كه از اين جاده ها مي شده كاربرد نظامي است. در مواقع بحران ارتش خيلي راحت و سريع مي توانسته خود را به نقاط بحران زده برساند و وضعيت را آرام كند. اين سيستم دقيقا مثل سيستم رگ هاي بدن كار مي كرده. همان طور كه گلبول هاي قرمز و سفيد خيلي راحت در مسير رگ ها حركت مي كنند و خود را به نقاط مختلف بدن مي رسانند، شبكه راه ها نيز در دوران هخامنشي ارتش يا تجار و مسافران را به نقاط مورد نظر خود مي رساندند. البته اين مسأله كاملا ناخود آگاه به وجود آمده است. به هر حال سراسر جاده شاهي سنگفرش بوده و مسيرهاي زيادي از نقاط فرعي به اين جاده مي رسيده است.
* منزلگاه هاي بين راه چه شكلي داشته اند؟
- آنقدر مي دانيم كه انبارهايي براي مواد غذايي و علوفه اسبان وجود داشته است. همچنين اصطبل هايي كه اسبان تازه نفس در آن نگهداري مي شده اند و احتمالا مكان هايي نيز براي اقامت مسافران وجود داشته است.
«چشم و گوش هاي شاه»!اين عنواني است كه مأموران مخفي پادشاه در نقاط مختلف و شهرهاي گوناگون داشته اند. آنان كساني بوده اند كه وضعيت شهر را، نوع حكومتي والي يا ساتراپ و احيانا وقوع ظلم و جور توسط او را به وسيله چاپارها ماهانه به گوش شاه مي رساندند تا او به اين مسأله رسيدگي كند.
رزمجو در اين باره مي گويد: معمولا اختيارات قضايي به دست ساتراپ ها يا شهرباناني بوده كه از طرف شاه براي حكومت به شهري يا منطقه اي تعيين مي شدند. نمونه هايي در مصر داريم كه اختلافاتي كه به وجود مي آمد به شخص شهربان يا ساتراپ ارجاع داده مي شده و او به عنوان نماينده شاه بزرگ درباره آن حكم صادر مي كرده است. در خيلي از موارد نيز شاه شخصا قضاوت مي كرده البته اين مستلزم اطلاعاتي بوده كه توسط چشم و گوش هاي شاه در اختيار او قرار مي گرفته. او به وسيله  اين اطلاعات مي توانسته به راحتي قضاوت كند.
* هخامنشيان از نظر علمي در چه مرتبه اي قرار داشتند؟
- منابعي كه از دوره اشكاني و ساساني وجود دارد بيشتر روايت هايي كه نمي توان به آن استناد كرد اما تعداد زيادي كتابخانه وجود داشته كه اين كتاب ها از پوست و چرم درست شده بوده است. مورخان اسكندر گزارش داده اند كه به هنگام آتش زدن تخت جمشيد هزار قاطر كتاب هاي تخت جمشيد را از آنجا خارج كرده اند و به يونان برده اند. درعهد عتيق نيز روايت شده كه شب ها براي شاه كتاب خوانده مي شده تا خوابش ببرد. در بيستون معلوم است كه داريوش اخبار را به طور روزانه داشته است چون تاريخ دقيق وقايع را در كتيبه هايش آورده است. ولي متأسفانه از اين اسناد چيز زيادي به دست نرسيده كه يك دليل آن كمبود كاوش هاست.
رزمجو همچنين درباره وضعيت ادبيات در آن دوره مي گويد: حتما متن هاي ادبي وجود داشته است. تعداد زيادي اسناد در كشورهاي همجوار  ايران مثل بابل پيدا شده كه متون مذهبي ادبي و فلسفي هستند و در دوره هخامنشي نوشته شده اما چيزي به عنوان ادبيات به دست نياورده ايم. ولي خود متن كتيبه هاي سنگي نشان دهنده ادبيات است. چرا كه آهنگين هستند. مدرسه نيز حتما وجود داشته است كه در كودكي به پارسيان آموزش داده مي شود. حتي اين جمله بارها و بارها آمده است كه كودكان پارسي سواركاري و تير اندازي و راستگويي را در كودكي مي آموزند. و البته مي دانيم كه خيلي از پادشاهان و اطرافيان آنها تعليمات سياسي هم مي ديده اند. حتي خيلي بيشتر از هخامنشيان هم مداركي هست كه نشان از مدرسه دارد. گل هاي كه روي آن سرمشق نوشته شده و كودكان بايد از روي آن كپي مي كردند. كاوش هايي كه در شوش انجام شده اين مسئله را ثابت مي كند. در گل نوشته هاي خزانه تخت جمشيد هم از پسران پارسي اسم برده شده كه از گل نوشته ها نسخه برداري مي كرده اند. آنان كساني هستند كه براي فراگرفتن خط عيلامي  آموزش مي ديده اند. كاتباني كه از هر نسخه چند كپي تهيه مي كردند و بايگاني مي كرده اند. چرا كه گزارش شده در دوره اسكندر چادر يكي از سرداران مقدوني آتش مي گيرد و او درخواست مي كند كه اصل نسخه ها را برايش بفرستند.

نگاه ديگر
درباره افتخار
سلسله هخامنشيان با حكمراني كوروش آغاز مي شود و با سلطنت داريوش سوم به پايان مي رسد و هريك از فرمانروايان هخامنشي، روش و منشي را براي خود برمي گزينند. درباره «مديريت فرهنگي هخامنشيان» گفت وگويي با شاهرخ رزمجو صورت گرفته كه ممكن است برخي از كارشناسان و صاحب نظران با بخش هايي از نظريات مطرح در اين گفت وگو هم عقيده نباشند. شاهرخ رزمجو تحقيقات و پژوهش هاي فراواني درباره هخامنشيان از جنبه هاي مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي صورت داده است.
وي مدتي به عنوان كارشناس موزه ايران باستان در بخش كتيبه هاي ايراني فعاليت داشته است و با مراكز ايران شناسي كشورهاي مختلف از جمله فرانسه همكاري مي كند.
اما همشهري براساس رويه هميشگي خود، آماده است تا نظريات كارشناسي و مقاله هاي تخصصي ساير كارشناسان، استادان و صاحب نظران را نيز درباره شيوه مديريت و فرمانروايان هخامنشي و عملكرد آنها در بعد فرهنگي به چاپ برساند.
برخي از كارشناسان عقيده دارند تنها منبع مكتوب درباره تاريخ هخامنشيان به نوشته هايي از مورخان يوناني به ويژه گزنفون، هرودوت و استرابون برمي گردد كه البته منابعي كه از اين مورخان باقي مانده بر نظرياتي متفاوت از آن چيزي كه در اين گفت وگو به آن اشاره شده است، صحه مي گذارد.
از طرفي برخي عقيده دارند كه هركدام از پادشاهان هخامنشي در دوره هايي از حكومت خود برخلاف آن چيزي كه در كتيبه ها و سنگ نبشته ها به دست آمده، عمل كرده اند. به عنوان نمونه كمبوجيه، پسر كوروش كبير مدت سه سال نخست حكومت خود را صرف جنگيدن با شورشيان و سركوب آنها كرد. نمونه ديگر را مي توان در مورد قيام بردياي دروغين مطرح كرد كه در زمان داريوش بزرگ صورت گرفت. چراكه در ابتداي حكومت داريوش و به علت غيبت طولاني كمبوجيه از ايران، همه ايالت هاي ايران در آن زمان در حال شورش بود و طبعا داريوش نيز مي بايست اين شورش ها را به هر شكلي كه ممكن بود، سركوب كند.
از طرفي بعد از درگذشت داريوش، فرزندش خشايارشا به تخت سلطنت نشست و براي سركوبي شورشيان بابل به آن كشور لشكر كشيد. در اين لشكركشي برخلاف سابق، به بابل خرابي زيادي وارد شد، به طوري كه بعد از اين رويداد بابل ديگر كمر راست نكرد. حتي در زمان خشايارشا سپاه ايران به تلافي ويرانگري هايي كه يوناني ها در «سارد» به راه انداخته بودند، معابد آتن را آتش زدند.
يك نمونه ديگر به اختلاف نظر كارشناسان درباره آزادي زنان در دوره هخامنشيان برمي گردد. درحالي كه برخي از كارشناسان عقيده دارند كه تفاوتي بين زن و مرد براي حاكمان هخامنشي وجود نداشته است، برخي عقيده دارند كه محدوديت هاي فراواني بر زنان دوران هخامنشيان اعمال مي شده است. اگرچه يك مثال معروف درخصوص فرمانروايي يك زن بر ناوگان نيروي دريايي هخامنشيان همواره مطرح بوده است اما به جز فرمانروايي اين زن كه خود از شاهزادگان بوده، مثال ديگر در منابع مورخان به چشم نمي خورد.
نكته ديگر به مناسبت هاي «درباري» شاهان هخامنشي برمي گردد و نقدهايي كه درباره اين مناسبت ها وجود دارد. همشهري همچون گذشته، آماده است از نظريات دانشگاهيان و صاحب نظران در اين باره استقبال كند و بر نمط هميشگي خود، راه را بر نقد مطالب فرهنگي و انعكاس نظريات ساير كارشناسان بازمي گذارد.
گروه علمي فرهنگي روزنامه همشهري

وداع با تاريخ تهران
در حالي كه نقاط تاريخي و طبيعي شهر تهران همچنان بر اساس قوانين شهرداري هاي مناطق و بدون درنظر گرفتن ضوابط ميراث فرهنگي اداره مي شوند، بسياري از كارشناسان نسبت به تخريب و نابودي تاريخ ۶ هزار ساله اين شهر در نتيجه ادامه اين روند، هشدار مي دهند.
به گفته كارشناسان ميراث فرهنگي، تهران با وجود ۴۸۹ اثر عمومي، يك هزار و ۵۰۰ منزل مسكوني تاريخي و دو هزار و ۵۰۰ هكتار حصار قاجاري شهر همچنان بدون وجود طرح راهبردي - ساختاري جامع و تدوين شده بر اساس ضوابط ميراث فرهنگي، اداره مي شود كه اين امر تاكنون تخريب بسياري از ارزش هاي تاريخي را به دنبال داشته و هم اكنون نيز به گفته «اسكندر مختاري» معاون حفظ و احياي ميراث فرهنگي استان تهران، حوزه شمالي اطراف شهر كه به  واسطه رود دره هاي حيات بخش، محيطي تاريخي - طبيعي ايجاد كرده بود، به دليل بي توجهي مسئولان، رو به نابودي و انهدام كامل است.
از سوي ديگر، با توجه به استقرار بيشترين ميزان آثار تاريخي و فرهنگي در حوزه مركزي شهر يعني محدوده اربعه حصار تاريخي تهران كه از شمال به ميدان انقلاب، از جنوب به شوش، از شرق به ميدان ۱۷ شهريور و از غرب به ۳۰ متري خيابان كارگر محدود مي شود، اداره اين منطقه تاريخي نيازمند مديريت واحد شهري است. در حالي كه هم اكنون مديريت اين قسمت از مركز شهر تاريخي تهران، در ميان حوزه هاي شهرداران مناطق مختلف تقسيم شده و با سياست هاي اجرايي متفاوتي اداره مي شود.
كارشناسان ميراث فرهنگي همچنين نسبت به حفظ منطقه تاريخي «ري» تأكيد كرده و با اشاره به قدمت ۸ هزارساله اين محدوده، در مورد بي توجهي به حفظ آثار تاريخي اين شهر كهن، هشدار داده و تأكيد مي كنند كه به دليل مدفون بودن بخش عظيم تاريخي ري در زير خاك اين منطقه، هرگونه عمليات عمراني در اين بخش بايد زيرنظر كارشناسان ميراث فرهنگي و با هماهنگي مسئولان اين سازمان انجام گيرد.
به گزارش ميراث خبر اما اين در حالي است كه به گفته يكي از مسئولان ميراث فرهنگي، چندي پيش در جريان اصلاح سيستم فاضلاب در بخشي از اين منطقه به دليل ناهماهنگي با سازمان ميراث فرهنگي، بخشي از آثار تاريخي اين منطقه، از بين رفت.
بنابراين گزارش، هم اكنون بخش هاي قديمي تهران مثل ده ونك، پونك، باغ فيض ونيز خطوط پيونددهنده مناطق تاريخي مثل خيابان ولي عصر، جاده قديم شميران و خيابان فداييان اسلام به عنوان محورها و مفاصل تاريخي، نيازمند توجه بيشتري از سوي مسئولان شهرداري و ميراث فرهنگي است. به گفته «ناصر پازوكي» مديركل ميراث فرهنگي استان تهران، با توجه به توان مالي پايين اين سازمان و اعتباري معادل ۸ هزار تومان براي حفظ هر اثر در شهر تهران، موظف كردن شهرداران مناطق مختلف توسط اعضاي شوراي شهر براي تعامل با ميراث فرهنگي در زمينه نحوه برخورد با بناها و محوطه هاي تاريخي ضروري است تا با تشكيل جلسات مشترك با اين سازمان، مسئولان شهرداري در انجام عمليات عمراني به نحوي اقدام كنند تا هويت تاريخي يك بنا خدشه دار و دگرگون نشود.

همگام با انديشه ورزان جهان- ۲
مور، جورج ادوارد
دكتر محرم آقازاده
جورج ادوارد مور انگليسي تبار بوده و به سال ۱۸۷۳ در لندن متولد شده است. او در سال ۱۹۵۸ در شهر كمبريج انگلستان رخ در نقاب خاك كشيده است. مور به شناخت شناسي و فلسفه اخلاقي علاقه اي وافر داشت. ادوارد، در بين سال هاي ۹۶-۱۸۹۲ ميلادي در دانشگاه كمبريج تحصيل كرد. فيلسوفان اثرگذار بر انديشه مور، كساني همچون ج.م.ا. مك تاگارت و برتراند راسل بوده اند. مور، بين سال هاي ۱۹۱۱ تا ۱۹۲۵ استاد فلسفه در دانشگاه كمبريج و در همان دانشگاه استادي منطق و فلسفه ذهن را بين سال هاي ۳۹-۱۹۲۵ به عهده داشت. وي سردبير مجله فلسفي مايند(Mind) از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۷؛ و عضو آكادمي بريتانيا از سال ۱۹۱۸ بود. مور در سال ۱۹۵۱ موفق به اخذ نشان لياقت شد.
در دوران تحصيل «مور»، ايده آليسم فيلسوفاني، چون برادلي و بوسانكوئه بر جهان فلسفه انگلستان سيطره داشت. از اين رو،جاي تعجب نيست كه نخستين آثار مور نشانگر همدلي بي شائبه او با اين خيزش فكري باشد. با اين همه، مقاله معروف مور تحت عنوان «رد ايده آليسم» كه در سال ۱۹۰۳ در مجله فلسفي مايند به چاپ رسيد، نشان از قطع رابطه او با ايده آليسم دارد و همچنين،  آ ثار پسين او، همگام با آثار برتراندراسل، نقدهايي پياپي درباره جنبش ايده آليستي است. در بيشتر موارد، آثار اشاره شده، مور را به طور قطعي به اردوگاه فكري تجربه گرايان پيوند مي دهد؛ چون بيشتر آنها، به طور قطع، سعي در توضيح شناخت شناسي تجربه گرايانه دارند. حدود و ثغور چنين تجربه گرايي به طور كامل در آثار اخلاقي مور نمايان است.
به گونه اي كه اظهار مي دارد، «نيكي» ويژگي غيرطبيعي و غيرقابل تحليل و كاهش، و هدف ناملموس شناخت است. مور در بيشتر آثار متأخر خود به شك گرايي مي پردازد؛ اين كار، ويژگي جنبش تجربه گرا، از زمان هيوم تا راسل را مي نماياند. او پيشتر به دفاع از اين ايد ه  برخاسته بود كه بسياري از چيزهايي را كه فكر مي كنيم مي دانيم، به واقع مي دانيم. «براي مثال، مردم اعتقاد دارند درختان، ستاره ها، سنگ  و... در عالم خارج وجود دارند... ما اشيا را چنانچه وجود دارند درك مي كنيم»(۱) عقايدي از اين دست، مور را فيلسوفي دوست داشتني و بي تكلف كرد. با وجود اين، چنين تصويري از مور در نخستين كتاب او به نام اصول اخلاقي ديده نمي شود. او در كتاب ياد شده، ضمن دفاع از اخلاقيات نتيجه گرا، اظهار مي كند كه مباني نظري، اخلاقيات، «سود» است و اعمال صحيح، اعمالي هستند كه سود را به منتهاي درجه برساند. معروف ترين صورت اين نظريه، نظريه «ميل» و «بنتهام» است، يعني آموزه اي كه نتيجه گرايي را با لذت گرايي وصلت مي دهد و معتقد است كه عمل صحيح، هميشه عملي است كه بر شادي بيفزايد. اما، مور ضمن رد شديد لذت گرايي مورد نظر در سودگرايي، اظهار داشت، سودمندي بايد در بسياري از چيزها باشد؛ بالاتر از همه در محبت شخصي و تفكر در زيبايي نهفته است. او، بحث در اين باره كه سودهاي غايي كدامند را نالازم و غيرممكن مي دانست. بر اين باور بود كه، آن جزو بديهيات است و ما به طور دقيق و بي چون  و چرا مي دانيم كه آ نها كدامند. با اين همه، نمي دانيم كه چه اعمالي سبب افزايش آن مي شود؛ به هر روي، آن موضوع ويژه محاسبه است. از اين رو، مور آن نوع شهودگرايي  را كه شناخت اعمال درست يا قواعد اخلاقي را به طور مستقيم و بدون مباحثه و محاسبه ممكن مي دانست، نمي پذيرفت.
اين كه، «اصول پايه اي اخلاقيات بايد بديهي باشند(۱۹۰۳، ص ۱۴۳)، از نظر مورد از مدعايي اساسي تر ريشه مي گيرد: اصول پايه اخلاقيات از اصول ديگر استنتاج نمي شوند، آنها حقيقي اند، ولي دليلي براي سبب حقيقي بودنشان نيست. آنچه در بالا آمد، بخشي از چيزي است كه قرار بود وجه اثر گذار اصول اخلاقي تلقي گردد: حمله به ناتوراليسم اخلاقي.
مور ذهنيت و تصوير روشني از ناتوراليسم نداشت و در اين باره، ديدگاه هاي پراكنده اي عرضه كرده است.اما، روي هم رفته مي توان گفت تلاش مور متوجه پيشگيري از استحاله و تنزيل نظرگاه هاي ارزشي به غير ارزشي بود. مور در اين تلاش «اشتباه ناتوراليستي» را پاك كرد و تطهير نمود؛ و اين به نظر مور و ديگران تشخيص او مبني بر آن بود كه قضاياي اخلاقي به هيچ روي از قضاياي غيراخلاقي استنتاج نمي شوند. اشتغال به اين موضوع، بعد از انتشار كتاب مور، بيش از نيم قرن فلسفه اخلاقي جهان انگليسي زبان را تحت استيلاي خود درآورد. بسياري تصور مي كردند كه بحث مور استقلال لازم را از اخلاقيات گرفت و برخي ديگر باور داشتند كه اخلاقيات را وارد تلاشي مشكوك كرد، چون به نظر مي رسيد آن را فراتر از مرز بحث منطقي پيش برده است.
پس از آن كه مور از سنت ايده آليست دست كشيد، عمده ترين دل مشغولي فكري اش كشف ماهيت داده  هاي حسي و ارتباط آن با جهان مادي بود. افزون بر اين امور و به غير از اخلاقيات، مور در مورد مسايل عمومي حوزه فلسفه هم كار كرد كه بسيار اثرگذار نيز بوده است. وي مسايل عام فلسفي را در قالب سخنراني هاي سال هاي ۱۱-۱۹۱۰ پي گرفت (برخي مسايل عمده در فلسفه، ۱۹۵۳).
مور در اندك زماني، به بسياري از حقايق فلسفي دست نيافت. براي مثال، درباره ارتباط داده هاي حسي با اشيا خارجي تا سال ۱۹۵۳ ديدگاهي ارائه نداد و پس از آن هم، كاري جز رد رئاليسم نكرد. ولي مور در اين كه مي توانيم معرفتي نسبت به جهان خارج كسب كنيم، در اندك زماني به نظرگاه خاصي رسيد. در سخنراني هاي سال هاي ۱۹۵۰ و ۱۹۵۶ تحت عنوان «ماهيت و واقعيت اشياي مورد ادراك» (مطالعات فلسفي، ۱۹۲۲)درباره معني اين مسئله كه   آيا مي توان به معرفتي نسبت به وجود عالم خارج رسيد، بررسي مشروح و تفصيلي و افراطي اي انجام داد. مور در برخي مسايل عمده فلسفي (۱۹۵۳) به جستجوي پاسخ سئوال هاي مورد نظر مي پردازد.» به يقين اين ادعا كه من درباره جهان خارج چيزهايي مي دانم كه از هر بحثي درباره غلط بودن آن متقن تر است.» پاسخي بود كه مور تا آخر عمر خود در برابر سئوالات مطروحه اش به آن وفادار ماند. در آكادمي بريتانيا، در حالي كه دست هاي خود را به حضار نشان مي داد، به رد اين گزاره، كه ما نمي توانيم وجود اشياي خارجي را بشناسيم پرداخت و وش فرجام ترين موضع را كسب كرد. آ نچه مور انجام داد تلاشي بود بر اثبات وجود عالم خارج.(۲)
سبك نگارش مور چندان جالب و عاري از اطناب و زوايد نبود، به طوري كه در يك جمله ۸۲ كلمه اي حدود ۴۶ بار از «پس» و «و» استفاده كرده بود. با اين همه، نوشته هاي او داراي سادگي و وضوح قابل توجه و از اين منظر الهام بخش نيز بوده است.
منابع و خواندني هاي پيشنهادي
۱- احمدي، بابك، كتاب ترديد، تهران: مركز، ۱۳۷۷
۲- شريعتمداري، علي، فلسفه، ۱۳۶۴
۳- لاكوست،، ژ، فلسفه در قرن بيستم ، ترجمه رضا داوري اردكاني، تهران: سمت ۱۳۷۵
۴- فصلنامه فلسفي، ادبي و فرهنگي ارغنون، سال دوم، شماره ۷ و ۸، ۱۳۷۴.

* زيرنويس:
۱- شريعتمداري، علي، ۱۳۶۴،ص ۳۱۶.
۲- ترجمه سخنراني مور، تحت عنوان «برهان عالم خارج» به قلم منوچهر بديعي در فصلنامه ارغنون شماره ۷، ۸، سال ۱۳۷۴ به چاپ رسيده است(صفحات ۱۲۳ تا ۱۴۷).

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
آلبوم
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  آلبوم  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |