سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۵۰ - Dec 5, 2006
نگاهي به ديدگاه هاي علمي- آموزشي درباره روانشناسي مرگ در رده هاي سني كودك و نوجوان و راهكارهاي غلبه بر مشكلات
به تو مي انديشم
مهتاب صفرزاده خسروشاهي
004590.jpg
باور نديدن عزيزان، چنان سخت و دردناك است كه تنها زماني باورش مي كنيم كه به آنها بپيونديم... و يا در گذر زندگي، جايگزين هر چند ناقص، براي مهر و محبت آنها بيابيم.
بزرگترها، به هر دليل، كه شايد به جهت تجربه و يا صبر و تحمل شان، حوادث دردناك را پذيرفته و يا لااقل اين طور وانمود مي كنند كه آن را پذيرفته اند. اما كودكان و نوجوانان، بي دفاع ترين و شكننده ترين موجودات در برابر فاجعه مهلكي به نام مرگ هستند؛ به ويژه اگر تير خشم مرگ، والدينشان را هدف قرار داده باشد.
آن چه در پي مي آيد نگاهي است به واكنش ها و حالت هاي روحي- رواني كودكان و نوجوانان در مقابل مرگ والدين و راهكارهايي براي ما به عنوان بازماندگان اين واقعه تلخ. مطالب اين مقاله، با بهره گيري از پايگاه هاي اطلاع رساني انجمن بين المللي روان شناسان مدرسه و دانش آموزان آمريكا و انجمن بين المللي روان شناسي و سرطان شناسي نيوزلند تهيه شده كه نشاني پايگاه ها در پايان مقاله ذكر شده است.
حادثه را بشكافيم
مرگ عزيزان به دلايل مختلف اتفاق مي افتد؛ و همين علت فوت يكي از مهم ترين عوامل تأثير گذار بر ذهن كودك يا نوجوان آسيب ديده است: به طوري كه اگر مرگ ناشي از ابتلا به بيماري چون سرطان باشد، او تا سال ها از هر بيماري ترسيده و ابتلا به آن را راه منتهي به مرگ مي داند، مگر آن كه درباره بيماري، مرگ و... با او دقيق و منطقي صحبت كنيم. در موارد ديگر مانند حادثه رانندگي، كهولت سن و... نيز بايد موضوع كاملاً شكافته شده و مسأله با صحبت كردن درباره آن تحليل و بررسي شود.
يكي از مسائلي كه كودكان و نوجوانان را به شدت آزار مي دهد، صحبت ها، حكايت ها و اظهارنظرهاي مأيوس كننده و غمگين است؛ چرا كه آنها سعي مي كنند تا با مبارزه با غم و اندوه زندگي جديدي را آغاز كنند، اما حركات نامناسب اطرافيان چون گريه و زاري بي جا، صحبت هاي مأيوس كننده و دلسوزي هاي بي جا و غيرمنطقي، آنها را خرد كرده و زمان بازگشت به حالت طبيعي آنها را به تعويق مي اندازد.
اگر او هنگام مرگ والدينش در كنار آنها بوده، بايد به او اجازه بدهيد تا درباره حادثه بارها و بارها صحبت كند. اما در طول صحبت هاي او نبايد هيچ اظهار نظري از شما بشنود؛ اما اگر هنگام فوت والدينش در كنارشان نبوده، لازم است تا يكي از اطرافيان، بدون تشريح جزئيات، مرگ والد يا والدينش را براي او توضيح بدهد؛ تا اين مسأله به گرهي كور و عاملي براي وحشت در ذهن او نشود. براي شروع بحث در اين باره مي توانيد از اين پرسش ها كمك بگيريد؛
- دوست داري درباره پدر و مادرت صحبت كنيم؟
- فكر مي كني علت فوت آنها چه بوده؟ (يا علت فوت او چه بوده)
- چه كسي را در مرگ او يا آنها مقصر مي داني؟
- دوست داري تو هم به آنها بپيوندي يا نه سعي خواهي كرد آن طور زندگي كني كه آنها دوست داشته اند؟
- درباره مرگ خودت و ديگران چه تصوري داري؛ دوست داري در طي حادثه اي مانند آن چه براي آنها اتفاق افتاد، فوت كني يا نه مرگ به شكلي ديگر را ترجيح مي دهي؟
- ما را در مرگ عزيز يا عزيزانت مقصر مي داني يا نه فكر مي كني ما همراه و همدل تو هستيم؟
- از ما چه انتظاري داري؟
پاسخ به هر يك از اين پرسش ها، راهگشاي بحثي جديد و راهي براي رهايي از غم ها است. واكنش ها و پاسخ هاي افراد در گروه هاي سني مختلف متفاوت است؛ بنابراين آگاهي از اين واكنش ها راهگشاي خوبي براي ما بازماندگان براي ياري رساندن بهتر به كودك يا نوجوان داغديده است.
گروه هاي سني و عكس العمل ها
همان طور كه اشاره كرديم، كودكان و نوجوانان در رده هاي سني مختلف واكنش هاي متفاوتي نسبت به مسأله مرگ از خود بروز مي دهند؛ كه بي ترديد آگاهي ما از اين واكنش ها، ياري كردن به آنها را آسان تر مي كند. در اين بخش با واكنش گروه هاي سني مختلف و عكس العمل  ما در مقابل رفتارهاي آنها آشنا مي شويم.
۱ - نوزاد تا دو سالگي
اين عقيده كه نوزادان و كودكان تا دو سال، نبود والد يا والدين خود را احساس نمي كنند، عقيده اي كاملاً اشتباه است. آنها به راحتي نبودن والدينشان را حس مي كنند و اولين واكنش آنها به اين مسأله، تغيير در رفتار است.
ناآرامي، بي تابي و گريه، بدغذايي و تغيير شديد عادات تغذيه اي، امتناع از خوردن شير، ناراحتي هاي گوارشي به ويژه اسهال و استفراغ، بارزترين واكنش آنها به فقدان والدين است.
در اين سن بايد هر چه زودتر سرپرستي دايمي براي نوزاد يا كودك انتخاب شود؛ سرپرستي كه بتواند به خوبي احساسات او را درك كرده و او را به بهترين وجه ياري دهد. بازگرداندن وضعيت تغذيه نوزاد يا كودك به حالت طبيعي مهم ترين نكته حتي پيش از انتخاب سرپرست است؛ چرا كه بدغذايي كودك در اين سن مرگ او را در پي دارد.
۲ - دو تا سه سالگي
از سن دوسالگي، كودكان به نام خود و والدينشان واكنش نشان داده و به سرعت به سمت صدايي كه آنها يا والدين شان را صدا مي كند، برمي گردند؛ كه اين نشان دهنده آن است كه كودك به مرحله شناسايي وارد و يا نزديك شده است(بعضي از كودكان زودتر از اين سن نيز اين قدرت را دارند). بنابراين اگر چه تا سن هجده ماهگي نبودن را كاملاً درك نمي كنند؛ اما تغيير در وضعيت و شرايط را درمي يابند؛ كه با ورود به سن دو سالگي، اين قدرت كامل تر مي شود.
واكنش  آنها به تغيير مهمي چون نبودن والد يا والدين با كلافگي و عصبانيت، بدغذايي، بهانه گيري و پرخاشگري مختص سن خود، بيماري هاي گوارشي و در بعضي كودكان صدا كردن غير واضح والد يا والدين با اسم مشخص مي شود. روانشناسان معتقدند اين كودكان با قرار گرفتن در كانون توجه- بدون توجه بي جا كه منجر به لوس شدن كودك مي شود- ناراحتي خود را فراموش مي كنند. سرگرم كردن آنها و به طور كلي شاد كردن محيط اطراف آنها تأثير بسزايي بر روند درمان آنها دارد. انتخاب سرپرست يكي ديگر از ضروري ترين نكات است.
۳ سه تا پنج سالگي
در اين رده سني، كماكان كودكان معناي مرگ و نيستي را دقيقاً نمي فهمند، به ويژه در كودكاني كه تجربه دوري از والدين را با رفتن به مهد كودك دارند. به همين دليل نبودن براي آنها معني كاملاً مشخصي ندارد چرا كه نمي توانند به درستي بين نبودن ناشي از فوت و نبودن ناشي از دوري موقت تفاوت قايل شوند؛ اما با اين همه تغييرات را به خوبي احساس كرده و درمي يابند كه والد يا والدين آنها در كنارشان نيستند، اما تصور درستي از زمان و نوع نبودن ندارند.
غمگيني ظاهري آنها محدود بوده و به سرعت برطرف مي شود، اما تأثير واقعه بر روح آنها، به ويژه اگر پس از برگزاري مراسم و پرسش از ديگران (پرسش ويژه كودكان 4 تا پنج سال است) دقيقاً به مسأله آگاه شوند، شديد و پايدار است.
تأثير مخرب اين واقعه با بروز ناراحتي دستگاه گوارش همراه با اسهال و استفراغ شديد و امتناع از خوردن غذا، درد در نواحي مختلف بدن به ويژه سردرد، دل درد و پا درد؛ جوش هاي ريز عصبي روي بدن يا صورت؛ تب همراه با هذيان؛ بداخلاقي و لجاجت مشخص مي شود. بروز عادت هاي نامناسب كودكانه مانند مكيدن انگشت، جويدن ناخن، گوشه گيري و پناه بردن به خواب و... از ديگر علايم است.
در شرايط حاد اين كودكان دچار ترس از تاريكي و تنهايي، عصبانيت در حد بروز رفتارهاي هيستريك مثل گاز گرفتن و...؛ بي قراري و اضطراب و گريه كردن زياد و طولاني مي شوند.
اولين گام جهت كمك رساني به آنها، صحبت كردن با آنها- به صورتي كه دريابند در پناه شما هستند- است. در گام بعدي بايد با مربي مهد كودك، پرستار شخصي كودك و هر فردي كه با كودك در ارتباط است صحبت كرد و شرايط جديد كودك را به او توضيح داد؛ اين توضيح باعث آشنايي آنها با شرايط روحي- رواني كودك مي شود و به اين ترتيب افراد، رفتار مناسبي را در مقابل واكنش هاي كودك از خود بروز خواهند داد.
شاخص ترين راه حمايت از كودكان اين رده سني، داشتن رفتار مناسب و منطقي با آنها است. بسياري از كودكان اين رده سني (به ويژه از سن چهار و نيم سالگي به بعد) درباره خواب و مرگ سؤال مي كنند و اغلب مي پندارند والدين آنها جايي دور از آنها خوابيده اند و به زودي به كنارشان بازمي گردند. آنها آرام آرام با مفاهيم جديدي چون مرگ، نبودن، وقوع يك حادثه و علت وقوع آن و... آشنا مي شوند و به همين دليل به جست وجوي علت نبودن- بدون آگاهي از نوع نبودن كه در ابتداي اين بخش توضيح داديم- مي پردازند و با پرسش هايي سعي دارند علت را جويا شوند.
پاسخ هاي منطقي شما آرام بخش آنها و وسيله اي براي رهايي آنها از سردرگمي و كلافگي است. براي كمك به آنها به اين نكات توجه كنيم:
- به آنها اطمينان بدهيم كه در كنارشان هستيم و با كمك آنها مشكلات را برطرف خواهيم كرد.
- گرچه كودكان اين رده سني بعضي مفاهيم را به درستي نمي دانند؛ اما غريزه آنها باعث مي شود تا نكاتي را بدون دانستن علت آن بفهمند پس سعي كنيد به سؤال هاي غريزي آنها پاسخ منطقي بدهيد.
- آنها مفهوم زندگي كردن با افراد را نمي فهمند اما به طور غريزي متوجه هستند كه با جمعي و در كنار افرادي ديگر زندگي مي كنند. بنابراين لازم است تا قبل از اين كه دچار كلافگي شوند، فرد يا افرادي را جايگزين والدينشان كنيد. اقوام درجه يك بهترين گزينه اند.
- سرگرم كردن آنها بسيار مهم است. بنابراين بازي كردن با آنها، مسافرت، گردش و تفريح و... را فراموش نكنيد. به عقيده روانشناسان آنها نيازمند يافتن جايگزيني براي عزيزان شان هستند تا به آنها آرامش ببخشند؛ بنابراين بايد هر چه زودتر اين جايگزين انتخاب شود.
۴ - شش تا هشت سالگي
كودكان اين رده سني به سختي مفهوم مرگ را مي فهمند. مرگ و يا بيماري سخت والد يا والدين آنها را گوشه گير مي كند، تا حدي كه علاقه اي به حضور در جمع دوستان و همكلاسي ها ندارند. آنها غم و غصه شان را با روندي نامنظم نشان مي دهند، به اين ترتيب كه براي لحظاتي شاد و سرخوش بوده و لحظه اي ديگر غمگين و مضطرب هستند.
هنگام حضور در مدرسه، پرسش همكلاسي ها درباره مرگ و نحوه مرگ والدين آنها را شديداً عصبي و مضطرب مي كند. بنابر اين بايد پيش از بازگشت آنها به مدرسه با آموزگار و اولياي مدرسه در اين خصوص صحبت كرد.
روانشناسان معتقدند بايد به كودكان اين رده سني مفاهيمي را آموخت تا با تكيه بر اين آموخته ها بتوانند پاسخگوي پرسش هاي احتمالي ديگران باشند.
از شاخص ترين رفتارهاي آنها پس از وقوع حادثه مي توان به كج خلقي و سرپيچي از سخنان آموزگار، بيماري به ويژه دل درد، سردرد و معده درد؛ افت شديد نمرات درسي و بي علاقگي به درس و تحصيل اشاره كرد. در روزهاي ويژه اي چون روز پدر، مادر، عيدها و تعطيلات آنها را تنها نگذاريد و به خواسته  احتمالي آنها براي رفتن سر مزار عزيزان شان پاسخ گفته و همراه آنها باشيد.
به آنها توجه كنيد و آنها را با خريد هديه، گردش و تفريح، صحبت كردن؛ رسيدگي به امور درسي و رفع نيازهاي عاطفي و... شاد كنيد.
روانشناسان اكيداً توصيه مي كنند از به كار بردن عبارت هايي چون والدين تو نزد خدا رفته اند و يا خدا خواست والدين تو پيش او بروند بپرهيزند. اين عبارت ها اولاً: باعث تنفر كودك از خدا شده و در ثاني فكر مي كند آنها به طور موقتي نزد خدا رفته اند و پس از مدتي باز مي گردند.
بهترين شيوه كنترل رفتارهاي نابه  هنجار كودكان اين رده سني مشورت با روانشناس است.
۵ - نه تا دوازده سالگي
بين سن هشت تا نه سالگي كودكان كاملاً مفهوم مرگ و نيستي را درك مي كنند و به آهستگي مسائل مرتبط با آن را مي شناسند و سعي مي كنند با مسأله مرگ مانند بزرگسالان- البته بزرگسالان عاقلي كه رفتار معقولي دارند- رفتار كنند؛ اما باز هم بين بزرگسال بودن و كودكي مردد بوده و نمي دانند دقيقاً چه رفتاري از خود بروز دهند؛ به ويژه دختران كه در آستانه بلوغ قرار داشته و اين دوگانگي رفتار در آنها كاملاً مشهود است.
احساس بي پناهي، بي هويتي و تنها بودن آزاردهنده ترين حس كودكان اين رده سني است. به همين دليل به مبارزه با اين احساس پرداخته و حالتي تندخو، ستيزه جو و تدافعي در مقابل خانواده، دوستان، آموزگار و.... به خود گرفته و سعي مي كنند قدرتمند جلوه كنند.
در مواردي ديده شده كه كودكان اين رده سني سعي مي كنند رفتارهاي والدين خود را تكرار كنند و به عبارتي پدر و مادر خود باشند. اين رفتار به هيچ وجه نبايد ادامه پيدا كند چرا كه لطمات شديد روحي به كودك وارد مي شود. تغيير دكوراسيون منزل اولين گام جهت خروج كودك از اين حالت است.
مشورت با روانشناس و برگزاري جلسات مشاوره همراه با كودك بسيار ضروري است؛ اين مسئله به ويژه براي دختران كه در مرحله بلوغ قرار دارند بسيار ضرروي است. توجه به توصيه هاي پزشك بهترين راه براي كمك رساني به كودكان اين رده حساس سني است.
۶ - نوجوان
دوازده تا هجده سالگي، رده سني نوجوان محسوب مي شود. براي اين رده سني مرگ والدين برابر با نابودي، اضطراب و وحشت از آينده است.
- رده سني نه تا دوازده سال را رده سني خاص مي نامند. اما نوجواني به دوره بحران معروف است؛ كه بروز حوادث اين چنيني بر بحران اين دوره مي افزايد.
گرچه تحولات دوران بلوغ به آرامي و اندكي پيش از اين سن آغاز مي شود، اما از دوازده  سالگي دخترها و پسرها، دوره بلوغ واقعي خود را آغاز مي كنند و تحولات جسمي و روحي در آنها به خوبي مشاهده مي شود.
فقدان والدين و تصور تنها ماندن تا مدت ها، سخت ترين و دردناك ترين تصويري است كه نوجوانان در ذهن پرورانده و بر اساس آن زندگي را پي مي گيرند.
براي اين رده سني مشكل ترين كار كمك خواستن از ديگران براي حل مشكلات شخصي خود پس از فقدان والدين است و اين مسأله در روزها و ماه هاي نخستين تنهايي بسيار سخت تر است. بنابر اين اطرافيان نبايد آرام بودن و لبخندهاي ظاهري آنها را نشان از آرامش واقعي شان بدانند، بلكه اين، تنها عكس العمل تدافعي آنها براي جلوگيري از كمك خواستن از ديگران حتي نزديك ترين افراد به آنها پس از والدين شان است.
واكنش  بسياري از نوجوانان، جدا شدن از جمع حتي دوستان به بهانه راحت تر بودن در تنهايي است، اما در حقيقت آنها از صحبت هاي مكرر ديگران درباره مرگ والدين شان كلافه و عصبي اند و نمي توانند در مقابل ديگران ايستاده و از آنها بخواهند صحبت كردن در اين باره را فراموش كنند.
نوجوانان غم و اندوه خود را با علائم شاخصي چون؛ اضطراب و ترس، فرار از جمع دوستان قديمي، گوشه گيري، دوست شدن با افراد جديد و ترك دوستان قديمي؛ استفاده از قرص هاي آرام بخش و مسكن، ضعف و ناتواني جسمي و روحي نشان مي دهند. در شرايط حاد رفتارهايي چون كشيدن سيگار و استفاده از مواد مخدر، دوست شدن با جنس مخالف، شب زنده داري با دوستان و در نهايت خودكشي با بدترين شيوه ممكن در آنها ديده مي شود؛ بنابر اين سپردن سرپرستي آنها به بهترين فرد ممكن- ترجيحاً فردي كه خود او انتخاب مي كند- ضروري است.
اگرچه پس از مدتي به ظاهر همه چيز عادي به نظر مي رسد و نوعي تعادل رفتار در رفتارهاي او مشاهده مي شود، اما ترديد نكنيد كه مسأله كماكان در ذهن او جريان دارد. در حقيقت اين رفتار آدم، نقابي براي پنهان كردن نظام دروني و دوري از هر گونه ابراز احساسات و قدرتمند نشان دادن خويش در مقابل ديگران است. اين رفتار به صورت ويژه در بين پسران نوجوان ديده مي شود.
در حقيقت آنها سعي مي كنند تا با حفظ آرامش و متانت خود به والدين شان احترام گذاشته و ياد و خاطره آنها را گرامي بدارند؛ آنها به خود اجازه نمي دهند تا با بروز احساسات خود، حس ترحم و دلسوزي ديگران را برانگيخته و ديگران، والدين آنها را افرادي نالايق براي تربيت فرزند بدانند؛ اما اين همه سرپوش بزرگي بر روي احساسات خفته آنها است.
روانشناسان براي كمك به نوجوانان اين نكات را توصيه مي كنند:
- به آنها توضيح بدهيد گريه كردن، صحبت كردن از والدين و غمگين بودن در حد تعادل، حالت هايي طبيعي است و نبايد از آنها فرار كرد، بلكه بايد آنها را ابتدا بروز داده و سپس به شيوه اي صحيح مهار كرد.
- آنها را تشويق كنيد تا ساعت هاي بيكاري خود را با ورزش، فعاليت هاي هنري، مطالعه و... پر كنند.
- يادآوري اين نكته كه والدين آنها با ديدن موفقيت تحصيلي شان خوشحال مي شوند، آنها را به درس خواندن و توجه به درس و مدرسه تشويق مي كند.
- به هيچ وجه به آنها نگوييد پس از رفتن والدين تو بايد جاي خالي آنها را براي بستگان درجه يك و يا احتمالاً خواهر و برادر كوچك تر پركني. اين قبيل توصيه ها، آنها را از انديشيدن به خود و برنامه ريزي صحيح براي آينده باز مي دارد.
- با تصميم هاي نادرست عجولانه خود آنها را كلافه نكنيد.
- براي انتخاب سرپرست، از خود آنها كمك بخواهيد؛ انتخاب آنها بي ترديد بهترين و درست ترين انتخاب خواهد بود(مگر در مواردي كه واقعاً منعي براي انتخاب سرپرست مورد نظر آنها وجود دارد.)
- در تصميم گيري ها، كنارشان باشيد نه مانع آنها.
- فراموش نكنيم كه سال ها طول خواهد كشيد تا نوجوان شوك عاطفي ناشي از فقدان والدينش را فراموش كرده و با آن كنار بيايد. در واقع تنها تحولات جدي در زندگي او مانند ورود به دانشگاه، ازدواج و... مي تواند او را از حالتي كه سال ها است به آن دچار است، رها كند. پس تا آن زمان نيازمند كمك و همفكري اطرافيان است.
- بگذاريد به شما اعتماد كند؛ براي اين كار از هيچ تلاشي فرو گذار نكنيد. اعتماد به فرد يا افراد هديه اي است كه نبايد از آن محروم بماند.
كودكان و نوجوانان نيازمند حمايت اطرافيان براي برخورد با مسأله مرگ هستند. در حقيقت به عهده بازماندگان است كه كودك يا نوجوان حادثه ديده را حمايت كنند تا وي بتواند به تدريج به شرايط موجود عادت كند.
متأسفانه در اغلب موارد، اطرافيان به جاي توجه به كودك يا نوجوان داغدار، درگير برنامه ها و غم هاي خود شده و او را به كلي فراموش مي كنند، تا حدي كه گاه او فراموش شده ترين فرد مصيبت زده است.
- نخستين گام جهت التيام زخم هاي او، صحبت كردن درباره حادثه و نحوه وقوع آن بدون تشريح صحنه هاي دردناك حادثه است؛ چرا كه او دوست دارد حكايت از دست دادن عزيزانش را بيان كند، هر چند به عقيده اطرافيان اين حكايت تكراري و دردناك باشد. او با بيان مسأله، از غم از دست دادن عزيزانش مي كاهد.
- با او همراه شويد و زماني كه درباره حادثه صحبت مي كند، سعي كنيد از بين صحبت هاي او احساسات و ضربه هاي روحي را كه تحمل كرده شناسايي كنيد تا راهي صحيح براي درمانش بيابيد. درگيري عاطفي- ذهني آنها ممكن است سال ها طول بكشد، اما بايد تحمل كرد.
- حضور در جمع هر چند براي آنها خوشايند است، اما به سرعت از حضور در جمع خسته مي شوند، به ويژه اگر اطرافيان با گريه و زاري بيش از حد و در مواردي با حركات نامناسب و ناشايست، جمع را متشنج و آزاردهنده كنند؛ بنابر اين هنگام حضور آنها در جمع، اطرافيان بايد آرامش خود را حفظ كرده و به خود و رفتارهايشان مسلط باشند.
- بسياري از ما سعي مي كنيم تا به خيال خود از مصيبت اتفاق افتاده فاصله بگيريم و آن را فراموش كنيم تا او نيز آن را فراموش كند، اما اين روش راه درستي نيست. صادق بودن و همراه شدن با كودك يا نوجوان داغديده بهترين شيوه است. شكافتن موضوع و در نهايت التيام بخشيدن به ترس ها و نگراني هايش او و ما را آرام مي كند.
- حتماً با روانشناس در ارتباط باشيد و براي حل مشكلات و يا قبل از انجام هر كاري از او مشورت بخواهيد...
منابع:
۱ - http://www.aspolie.org
۲ - http://www.hospiceet.org

مروري بر ساختار، اهداف و برنامه هاي آموزش ابتدايي در استراليا
دبستاني ها در سرزمين كانگوروها
ليدا كاكيا
004593.jpg
004596.jpg
004674.jpg
از برنامه هاي آموزش و پرورش ايران اين طور استنباط مي شود كه تغيير در برنامه هاي آموزشي و پرورشي، كتاب هاي درسي، قوانين و مقررات، ساختار بسياري از جنبه هاي نظام تعليم و تربيتي كشور ما كماكان ادامه دارد. اگر بپذيريم كه تغيير جزء لاينفك نظام هاي آموزشي است و تنها خود تغيير است كه تغيير نمي كند، بايد مواد خام اوليه تغيير را نيز براي دست اندركاران نظام آموزشي تأمين كنيم، يكي از شيوه هاي مرسوم در اين زمينه، توجه به بحث آموزش و پرورش تطبيقي است. به همين منظور امروز در صفحه فرهنگ و آموزش، به طور مختصر، نظام آموزشي استراليا در دوره ابتدايي را مرور كرده ايم. مؤلف در تأليف نوشته خود از يازده منبع داخلي و خارجي (كه فهرست آنها در دفتر روزنامه موجود است) و نيز مشاهدات حضوري خود از مدارس استراليا در سالهاي 73 و 1374 / 1378 و 1379 و 1382 بهره برده است.
***
نظام آموزشي در استراليا بر مبناي شش تا هفت سال ابتدايي، سه تا چهار سال آموزش متوسطه دوره اول و دو سال آموزش متوسطه دوره دوم و حداقل دو سال آموزش عالي است. طول مدت آموزش اجباري تا پانزده سالگي (در ايالت تاسماني تا شانزده سالگي است) كه مقارن پايان تحصيلات دوره اول متوسطه مي باشد. در مجموع هدف از آموزش و پرورش در استراليا پاسخگويي به نيازهاي مختلف جامعه و اولويت دادن به نيازهاي آموزشي مناطق آموزشي دور افتاده و محروم است.
آموزش ابتدايي
آموزش ابتدايي مرحله اول از دوره هاي اجباري در استرالياست. با آن كه آموزش قبل از سن شش سالگي اجباري نيست، ولي بيشتر اطفال در استراليا آموزش خود را از سن پنج سالگي آغاز مي كنند و در حدود هشتاد درصد آنها در مدارس دولتي و بقيه در مدارس غيردولتي ثبت نام مي كنند. در بيشتر ايالت هاي استراليا، يك كلاس آمادگي يا كودكستان در مدارس ابتدايي وجود دارد.
در سرزمين شمالي استراليا يك مرحله گذر وجود دارد كه ساختار ثابتي ندارد و كودكان هنگامي كه آمادگي پيدا كنند، از اين مرحله به كلاس اول ابتدايي وارد مي شوند.
كودكان در ماه فوريه (بهمن ماه) در كلاس اول پذيرفته مي شوند، ولي برخي از ايالت ها در نيمه سال نيز دانش آموز جديد مي پذيرند و در سرزمين شمالي و ايالت جنوب ثبت نام پي در پي است و زماني كه دانش آموزي پنج سال تمام داشته باشد، از او ثبت نام به عمل مي آيد. مدارس ابتدايي معمولاً  مختلط هستند و تا سن دوازه تا سيزده سالگي دانش آموز قبول مي كنند. تعداد دانش آموزان به طور متوسط سي نفر در كلاس است، ولي در نواحي روستايي به اين ميزان نمي رسد. هر دانش آموز به مدرسه محله خود مي رود. پنج روز در هفته مدرسه ها داير است و هر روز به سه تا چهار زنگ تقسيم مي شود كه در فاصله آنها وقت تفريح داده مي شود. تدريس هر روز پنج ساعت طول مي كشد كه به دروس بيست تا سي دقيقه اي و ساعت هاي خاص ورزش و تربيت بدني تقسيم مي شود.
معمولاً  هر كلاس توسط يك معلم اداره مي شود كه تمامي دروس منظور شده در برنامه تحصيلي را درس مي دهد. در سالهاي اخير، تأكيد بيشتري بر توجه به خصوصيات و نيازهاي فردي دانش آموزان هنگام تدريس شده است و بدين جهت استفاده از روش هاي نوين تدريس و كاربرد وسايل جديد كمك آموزشي، گسترش زيادي يافته است. دانش آموزان ابتدايي از يك برنامه تحصيلي عمومي پيروي مي كنند كه مواد آن عبارت است از: آموزش زبان، رياضيات، علوم مقدماتي، موسيقي، هنر و كاردستي، بهداشت، تربيت بدني و درس اخلاق يا آموزش ديني.
معمولاً  در مدارس بزرگ، دانش آموزان برحسب سن پايه بندي مي شوند. اما گرايشي هم وجود دارد كه سازماندهي كلاسهاي ابتدايي را به نحو ديگري انجام مي دهد و دانش آموزان را با اختلاف دو تا سه سال سن به وسيله يك معلم تعليم مي دهند. برنامه درسي توسط وزارت آموزش و پرورش تدوين مي شود، اما معلمان مجاز هستند كه دروس را تعديل و به تناسب علاقه  و نياز دانش آموزان آنها را مطرح كنند.
در پاره اي از مدارس پيشرو، زبان خارجي در دوره ابتدايي تدريس مي شود. بايد توجه داشت اين ارقام كودكان ثبت نام شده در كلاس آمادگي، مدارس ابتدايي را در برنمي گيرد. عده اين قبيل كودكان در سال مزبور 160000 نفر بوده است. مطابق نقشه شهرسازي، هر محله 80 خانواري يك كودكستان يك واحدي دارد و اگر تعداد خانواده ها بيش از اين باشد، كودكستان دو واحدي ايجاد مي شود. براي هر كودكستان بين 1500 تا۱۸۰۰متر مربع زمين اختصاص مي يابد و دولت هزينه ساخت و تجهيز اوليه و تأمين مربي و پرداخت بهاي آب و برق و تلفن و گاز را برعهده مي گيرد.
يكي از وظايف اصلي مدير منطقه، برقراري ارتباط بين آموزش كودكستاني و آموزش ابتدايي است و نظارت بر اين كه روشهاي آموزش كودكستاني مغاير با روش هاي آموزش ابتدايي در زبان آموزي و رياضي نباشد. به عبارتي يك ارتباط هماهنگ و توأم بين آموزش قبل از دبستان و آموزش ابتدايي وجود دارد.
آموزش باله و كوزه گري نيز براي غني كردن تجارب آموزشي دانش آموزان به برنامه اضافه شده است. استفاده از تلويزيون، فيلم، ضبط صوت و ديگر امكانات كمك آموزشي كاربرد روزافزوني دارد. وقتي كه پس از شش يا هفت سال تحصيل، آموزش ابتدايي خاتمه مي يابد، كودك به صورت خودكار و بسيار غني و با بار علمي كافي به مدارس متوسطه ارتقاء مي يابد.
همان طور كه گفته شد، نقش مدارس غيردولتي در آموزش و پرورش استراليا قابل توجه است. تحولات هشت سال گذشته نشان مي دهد كه نسبت دانش آموزان ابتدايي در مدارس دولتي در سال 1992 حدود 8/80 درصد بوده است كه اين نسبت در سال 1998 به 4/76 درصد كاهش يافته است و در مقابل، سهم مؤسسات غيردولتي از 2/19 درصد به 6/23 درصد در سال هاي ياد شده افزايش يافته است. براي روشن شدن چگونگي و صنعت گروه هاي مختلف مدارس غيردولتي در آموزش ابتدايي، آمار زير ارائه مي شود:
* تعداد كل دانش آموزان ابتدايي در استراليا 1848967 نفر(100 درصد)
* دانش آموزان مدارس دولتي 1454881 نفر (69/78 درصد)
* دانش آموزان مدارس وابسته به كليساهاي انگلستان 19263 نفر (04/1 درصد)
* دانش آموزان مدارس وابسته به كليساهاي كاتوليك 331305 نفر (92/17 درصد)
* ساير مدارس غيردولتي 43518 نفر (35/2 درصد)
برنامه درسي دوره ابتدايي در استراليا در قالب يك چارچوب كلي مصوب وزارت آموزش و پرورش، توسط مدرسه تدوين شده و به تأييد هيأت امناي مدرسه رسيده است. برنامه درسي شامل درسهايي در پرورش فردي و اجتماعي از قبيل: پرورش رفتار و خلقيات مطلوب فردي، تعاون و همكاري گروهي، چگونگي استفاده از اوقات فراغت، آگاهي بر جامعه مدرسه و آگاهي بر جامعه بزرگتر در برگيرنده مدرسه و شهر و كشور.
آموزش خواندن و نوشتن، آموزش زبان خارجي (فرانسه)، رياضي و علوم اجتماعي ،تربيت بدني شامل: آواز همراه با بازي، رقص محلي، ژيمناستيك، انواع ورزشها، آشنايي با اعضاي بدن و شناسايي وظايف آنهاست.
بهداشت، هنر و كاردستي كه موسيقي و انواع هنرها از جمله نمايش، نويسندگي، فن بيان و هنرهاي موسوم را در برمي گيرد.
با آن كه ارتقا به كلاس بالاتر به صورت عادي و برحسب سن انجام مي گيرد، ولي پيشرفت تحصيلي دانش آموزان به طور مرتب ارزيابي مي شود و از آزمونهاي استاندارد كه به وسيله خود معلمان طراحي مي گردد، استفاده مي شود. علاوه بر آن، در زبان انگليسي و رياضي آزمون استانداردي براي سنجش پيشرفت تحصيلي دانش آموزان در مقابل سطح عمومي دانش آموزان كشور به كار مي رود.
در شروع هر سال تحصيلي، نشستي بين معلمان و والدين برگزار مي شود كه معلمان برنامه كار خود را تشريح مي كنند و والدين را در جريان كار خود مي گذارند. در طول سال تحصيلي نيز در گزارش كتبي براي خانواده ارسال و به دنبال آن، نشست ديگري با والدين برگزار مي شود. در اوقات ديگر سال نيز گاهي گزارش هاي خاصي براي خانواده فرستاده مي شود و از حضور پدر و مادرها در مدرسه و تماس آنها با آموزگاران استقبال مي شود.
برنامه تحصيلي هفتگي دانش آموزان در هفته 23 ساعت مي باشد كه به شرح جدول زير موضوعات مختلف درسي در آن توزيع شده است.
هر زمينه شامل درسهايي به شرح زير است:
* ادبيات: زبان آموزي، شنيدن، صحبت كردن، خواندن، نوشتن، كتابخانه، زبان فرانسه.
* تفحص: رياضيات، علوم اجتماعي، علوم مذهب و جلسات جمعي
* خلاقيت: هنر، كاردستي، موسيقي، نمايش، هنرهاي ظريف، بيان و...
* بدني: تربيت بدني، ورزش و بهداشت.

فرهنگ و آموزش
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
شهر تماشا
سلامت
شهري
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  فرهنگ و آموزش   |   سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |