دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵
نگاهي به نقش و كاركرد نظام ارزشيابي تحصيلي
۲۰ نمره خوبي نيست!
005160.jpg
هر جامعه اي معيارها و موازين، تعاريف و تعابير خاص خود را دارد. مثلاً شايد در يك نظام آموزشي نمره و در نظام ديگر يك كار تحقيقاتي خوب معيار قبولي باشد. در نظام آموزشي ما معمولا نمره حرف اول را مي زند؛ اما چندي است كه حرف و حديث هايي پيرامون اين نوع ارزشيابي به ميان آمده است كه برخي با اين شيوه موافق و برخي ديگر مخالف هستند.
فاطمه ناصري
سال هاست كه نمره يكي از اصلي ترين و مهم ترين معيار و ارزش در نظام آموزشي ماست. به گونه اي كه امروزه نمره 20گرفتن در بين عامه مردم به عنوان ضرب المثل با اشكال متفاوت كاربرد پيدا كرده است. مثلاً اكثر ما در محاورات روزانه خود جملاتي چون: فلاني كارش بيست است. يا اين جنس بيست است. يا دو تا نوزده يك بيست نمي شود. را بارها و بارها به كار مي بريم كه در واقع از نوع ضرب المثل هاي مثبت است. اين نوع ضرب المثل تا چند دهه پيش، چه در فرهنگ عامه و چه در كتاب ها وجود نداشت، تا آنكه با شكل گيري نظام آموزشي جديد و نوع ارزيابي آن، نمره خوب يا عالي گرفتن معيار و ارزشي غيرقابل ترديد شناخته شد.
از سوي ديگر اگر كسي كارش خوب نباشد معمولا مي گويند كه فلاني كارش صفر است ، و يا نوع كارايي و توانايي افراد را از صفر تا بيست ارزش گذاري مي كنند. پس نمره منفي مانند نمره مثبت در فرهنگ ما جاي خود را باز كرده است. به همين دليل نمي توان به راحتي نقش نمره را در جامعه ناديده گرفت، چه رسد به اينكه بخواهيم در نظام آموزشي خود آن را حذف كنيم.
اساساً نمره  يا ارزش گذاري از اين نوع؛ خود نوعي انرژي مثبت و منفي را براي افراد ايجاد مي كند. روانشناسان معتقدند كه انرژي هاي رواني از طرق مختلف قابل دستيابي است و يكي از آنها هم تعيين ارزش ها و معيارهايي است كه افراد و يا جامعه تعيين مي كنند. در آزمايش هاي فراواني كه محققان بعد از كسب موفقيت از دانش آموزان و يا دانشجويان انجام دادند دريافتند كه ميزان مقاومت بدن در مقابل بيماري ها افزايش يافته و در عين حال افراد شاداب تر هستند.
محققان همچنين دريافتند كه بدن افراد هنگام دريافت پاسخ هاي منفي، خصوصاً آموزشي، قدرت دفاعي خود را از دست مي  دهد و به راحتي دچار بيماري و مشكلات جسمي مي شوند. در عين حال بايد توجه داشت كه عكس آن هم صادق است. اين موضوع در مورد بسياري از بيماران نيز به وفور مشاهده شده است. برخي از بيماران بعد از دريافت پاسخ منفي آزمايش هاي خود، گاهي حتي نوع درد و بيماري را فراموش مي كنند و يا وقتي متوجه مي شوند كه آزمايش آنها مثبت است و احيانا به بيماري سختي دچار هستند، مشكلات روحي اي كه بر آنها عارض مي شود در گسترش بيماري و حاد شدن آن نقش انكارناپذيري دارد. در حقيقت اين همان انرژي مثبت يا منفي اي است كه افراد دريافت مي كنند، بدون آنكه گاهي حتي به نقش آن واقف باشند.
اين نوع انرژي ها در كودكان و نوجوانان به مراتب تأثير بيشتري دارد؛ چون افراد در اين دوره سني كمتر با قضايا به شكل منطقي برخورد مي كنند و به اصطلاح از شكست هاي اوليه پلي براي پيروزي نمي سازند و به همين دليل گمان مي كنند كه اتفاق عجيبي افتاده است و راه چاره و جبراني نيست، در نتيجه شكست هايي از اين دست و ناكامي هاي آموزشي آنها را كاملاً مأيوس و نااميد مي سازد كه متأسفانه گاهي برخي از اين افراد دست به اعمال انتحاري مي زنند.
نظام آموزشي ما چنان برنامه ريزي شده است كه فقط نمره است كه مي تواند توانايي هاي علمي دانش آموزان و دانشجويان را مشخص كند. اگر دانش آموزي در رشته اي درسي نمره كمي بگيرد، نه تنها معلم و يا معلمان نگاه ديگري به او خواهند داشت، بلكه در فضاي خانه خواه ناخواه با مشكلاتي از جانب والدين و چه بسا برادران و خواهران و يا بستگان روبه رو خواهد شد.اعداد و ارقام متأسفانه سرنوشت مردم را تعيين مي كند، در حالي كه مي توان با درايت و راه هاي درست به جاي نمره و يا اعدادي اين چنيني، دانش آموزان را به فعاليت هاي آموزشي و تحقيقاتي واداشت، به جاي آنكه فقط از آنها نمره بخواهيم سعي كنيم كه ذهن و فكر آنها را به كار واداريم و انگيزه دانش آموزان را تغيير دهيم.
نمرات بيشتر نقش تخديري دارند تا تحصيلي. در چنين هنگامي دانش آموزان به جاي  آنكه به تحصيل علم بپردازند، نمره را تحصيل مي كنند. در نظام نمره پروري شما نمي توانيد با دانش آموزان باسواد و با مطالعه فراوان برخورد كنيد. دانش آموزي كه فقط در فكر حفظ كردن دروس غيركاربردي و گاه تشريفاتي است، نه زماني براي فكر كردن و انديشيدن دارد و نه  مي تواند وقت خود را وقف علم آموزي و مطالعه دروس غيردرسي كند. معلمان مي توانند براي برخي از درس ها كتاب ها و منابعي را در اختيار دانش آموزان بگذارند و يا به آنها معرفي كنند تا دانش آموز را از حالت رخوت و خمودي برهانند.يكي از آفت هايي كه نمره محوري به دنبال دارد بي ميلي به مطالعه و تحقيق و در عين حال به كتاب هاست. دانش آموزان معمولا بعد از پايان سال تحصيلي حتي نيم نگاهي به كتاب هاي دوره هاي گذشته نمي اندازند، مگر آنكه بخواهند در امتحاني شركت كنند و ملزم به مطالعه كتاب هاي سال هاي گذشته باشند. البته اين امر معمولا در پايان سال تحصيلي (دوره دبيرستان) صادق است كه دانش آموزان براي موفقيت در كنكور لازم است دروس سال هاي قبل را مطالعه كنند. وگرنه هيچ دانش آموزي تمايل ندارد كه دست به كتاب هاي سال هاي قبل بزند. دليل اين امر را بايد بيشتر در غيركاربردي و غيرضروري بودن كتاب ها دانست.
اساساً نمره گرايي سبب مي شود به جاي آنكه حافظه بلندمدت دانش آموزان تقويت شود خودبه خود حافظه كوتاه مدت آنها درگير شده و در عين حال ميل به فراگيري بيشتر و كارآمدي ذهن آنها كاسته شود. در اين شيوه از آموزش فرد گرفتار روزمرگي شده و همه نيروي او در فراگيري چيزهايي صرف مي شود كه نمي توان از آن به عنوان عناصر موثر در دانش  افزايي ياد كرد.
با اين همه هنوز نمره گرفتن يك آرزو و هدف است. در واقع جاي انگيزه و انگيخته در اين سيستم عوض مي شود. جايي كه بايد هدف آموختن باشد، نمره گرفتن هدف مي شود و به همين دليل بسياري از دانش آموزان از ارائه يك كار تحقيقاتي و مطالعاتي عاجزند و معمولا هم از سطح سواد چنداني برخوردار نيستند. هم گستره واژگاني آنها كم است و هم اطلاعات عمومي بسيار ضعيفي دارند.
امروزه در همه مدارس و آموزشگاه هاي ما اين شيوه متأسفانه به عنوان اصل اساسي ارزيابي اجرا مي شود. با اين وجود آيا مي توان يك شبه بنيان چنين نظامي را ترميم كرد يا تغيير داد. در كدام مدرسه نمره از اهم برنامه هاي مديران نيست. در حال حاضر نوعي ارزشيابي در مدارس انجام مي شود كه معمولا نمرات و ميزان قبولي دانش آموزان را ملاك مدرسه خوب در نظر مي گيرند. اين نوع نگاه سلبي كه ديكته شده مديريت آموزشي است، سبب مي شود تا آموزگاران و مديران به چيزي جز نمره فكر نكنند. از چنين منظري است كه دانش آموز و خانواده او فقط به نمرات بالا بينديشند. وقتي كه يكي از شرايط ثبت نام در برخي از مدارس معدل بالا باشد، ديگر نمي توان مدعي شد كه نمره محوري در نظام آموزشي ما وجود ندارد. اگر مديريت آموزش و پرورش با همين اصل برخوردي اصولي كند و جلوي چنين كاري را بگيرد، شايد بتوان گام آغازين را در جلوگيري از نمره محوري برداشت. با چنين ديدگاهي والدين حق دارند كه نمره هاي بالاي بچه هاي خود را ببينند و آنها را وادارند تا روزها و شب ها به حفظ دروس بپردازند.
اگر چه نظام آموزشي ما بيش از حد به نمره اهميت مي دهد، اما والدين نقش انكارناپذيري در كسب نمره از فرزندان خود دارند. وقتي كه معلمي براي نمرات كم دانش آموزي به والدين آنها نامه مي نويسد، و از والدين مي خواهد كه فرزندان خود را به درس خواندن وادار كنند در حقيقت بايد گفت كه بنيان غلطي است كه نظام آموزشي ما گذاشته است.
نمره گرفتن يك واقعيت است كه نظام آموزشي ما و والدين دانش آموزان نيز نمي توانند آن را انكار كنند، و از سوي ديگر اين اعداد و ارقام به تابو و روياي دانش آموزان تبديل شده است. رويايي مشكل آفرين و دردسر ساز كه پايه هاي آگاهي و دانش مردم را تخريب مي كند.
اگر به شكل واقع بينانه با اين نوع ارزشيابي برخورد كنيم خواهيم ديد كه به ظاهر ناخواسته ولي عملا با دست خود يك نوع اضطراب و استرس و بيماري را در جامعه تزريق مي كنيم. با اين همه آيا مي توان گفت كه نمره واقعيت ندارد؟

تعامل محيط هاي يادگيري
005166.jpg
ناصر سپهوند
محيط هاي چهارگانه يادگيري (مدرسه، خانواده، اجتماع و رسانه هاي جمعي و اينترنت) مي توانند دو نوع رابطه با يكديگر داشته باشند: 1- تعارض 2- هماهنگي و همكاري.
اينك به تحليل هريك از اين روابط مي پردازيم:
۱ - چنانچه بين آموزش هاي محيط هاي چهارگانه رابطه اي مطلوب و منطقي به وجود نيايد شاهد نوعي سردرگمي، بي برنامگي و هرج و مرج در آموزش خواهيم بود كه سرانجام آن مي شود كه هر يك از اين محيط ها به راه خود رفته و اثرات محيط هاي ديگر را به چالش هاي كشيده و آنها را خنثي نمايد، در اين ميان مي توان دو محيط مدرسه و خانواده را آسيب پذير دانست، زيرا دو محيط ديگر يعني اجتماع (مانند گروه دوستان) و رسانه هاي جمعي آسان تر مي توانند دانش آموز را تحت تأثير قرار داده و آموزش هايي كه در مدرسه و خانواده به آنها ارايه شده است را تضعيف نمايند.
۲ - چنانچه تعاملات محيط هاي چهارگانه يادگيري، با يكديگر سنخيت و همگوني داشته باشد در اين صورت شرايطي به وجود مي آيد كه در پرتو آن فعاليت هاي معلمان، اولياء و برنامه ريزان امر تعليم و تربيت به بار نشسته و تحقق هدف هاي آموزشي و پرورشي با سهولت بيشتري امكان پذير مي باشد. البته وجود هماهنگي كامل بين محيط هاي چهارگانه آموزشي امر ايده آلي است كه جز در عالم خيال امكان تحقق ندارد ولي وجود حدي از هماهنگي بين اين محيط  ها را مي توان امكان پذير دانست.
حتي اگر فقط به اين امر اكتفا كنيم كه محيط هاي چهارگانه يادگيري (مدرسه، خانواده، اجتماع و رسانه هاي جمعي و اينترنت) فعاليت هاي يكديگر را خنثي ننمايند يعني يك همكاري سلبي (براساس عدم خنثي سازي)داشته باشند
باز هم مي توان به تحقق هدف هاي آموزشي و پرورشي در مدارس اميدوار بود. ترديدي نيست كه اگر اين حداقل هم به وجود نيايد، رابطه بين محيط هاي يادگيري در مسير تعارض و تضاد پيش مي رود كه مخرج مشترك آن عدم تحقق اهداف تعليم و تربيت و اتلاف وقت و هزينه هاي آموزشي خواهد بود. بسياري از معلمان و دست اندركاران امر تعليم و تربيت براين نكته تأكيد دارند كه در حال حاضر نه تنها دو محيط يادگيري مدرسه و رسانه جمعي تلويزيون با يكديگر هماهنگي ندارند بلكه تأثيرات نامطلوبي كه برخي فيلم و سريال هاي تلويزيوني پرمخاطب بر دانش آموزان مي گذارند، تا حدود زيادي فرايند تعليم و تربيت را به خصوص در حوزه تربيتي به چالش كشيده و آموزه هاي مدرسه را خنثي نموده يا بدآموزي هايي را ايجاد مي نمايند كه موجب مي شود بخشي از وقت و برنامه هاي آموزشي صرف برطرف نمودن آثار منفي آنها گردد.
آموزش و پرورش موضوعي است كه نمي توان سرسري از كنار آن گذشت، در واقع علت اصلي پيشرفت يا پسرفت جوامع را مي توانيم در نظام آموزشي آنها جست وجو كنيم، بنابر اين اگر بگوييم كه سعادت و يا بدبختي هر ملتي در نظام آموزشي آن نهفته است سخني به گزاف نگفته ايم.
نحوه تعامل بين محيط هاي يادگيري، آنقدر ارزش دارد كه مورد توجه همه فعالان آموزش قرار گيرد تا در سايه آن اين محيط ها به جاي خنثي كردن فعاليت هاي يكديگر و قرار گرفتن در جبهه معارض هم، نقش مكمل بر عهده گرفته و روند تحقق هدف هاي آموزشي و پرورشي را تسريع كنند.

ديده بان
مدرسه گريزي
005163.jpg
احمدرضا محمدپور
اصطلاح مدرسه گريزي پس از اجباري شدن آموزش و پرورش در اواخر قرن نوزدهم ميلادي در اروپا رواج يافت. در آن موقع اصطلاح فرار از مدرسه كليه شكل هاي غيبت بدون اجازه از مدرسه را دربرمي گرفت. فرار از مدرسه عكس العمل هاي متفاوتي از سوي اولياء  و مربيان برانگيخته است كه اهميت مطالعه گسترده اين موضوع را دو چندان مي كند. نگرانيهايي كه اين نوع مشكل به وجود مي آورد پرسشهايي را در ذهن اولياء و مربيان به وجود مي آورد مانند: سرنوشت او چه مي شود؟ آيا يك زندگي را در آينده راه خواهد برد؟ آيا در بزرگسالي به مشكلي برنمي خورد؟
با اين توصيف سوالي را مي توان مطرح كرد كه آيا فرار از مدرسه يك فاجعه است؟ در بهترين شرايط مدرسه گريزي مي تواند تبعات جبران ناپذيري را به دنبال داشته باشد. به طوري كه برخي از روانشناسان مدرسه گريزي را با خودكشي فردي مقايسه كرده اند. به عبارت ديگر، همان طور كه بيمار در معرض خطر خودكشي را بايد بستري كرد، يك كودك مدرسه گريز را نيز بايد به يك مدرسه شبانه روزي يا بازپروري نوجوانان منتقل كرد. چرا كودك از مدرسه مي گريزد؟ جواب اين سؤال را با پيگيري مسير رشد و تحول كودك مي توان پيدا كرد. ورود به مدرسه اولين برخورد جدي كودك با اجتماع و درخواستهاي آن است. كودك مدرسه گريز، آينده اجتماعي و شغلي خود را به مخاطره مي اندازد، در نتيجه فرار از مدرسه يك خودكشي اجتماعي است.
با ورود كودك به محيط مدرسه، دوگانگي و كشمكشي بين محيط خانوادگي و محيط جديد ايجاد مي شود. اما اين تعارض از كجا ريشه مي گيرد؟ مدرسه براي آموختن مهارتهاي تفكر جديد مثل نوشتن، حساب و... روي شناخت بنيادي كودك از دنياي اطرافش تأثير مي گذارد، در عين حال دامنه اين تأثير تا رشد جسماني وي هم كشيده مي شود. اثر روي رشد جسماني با آموزشهاي حركتي، زنگهاي ورزش و رسيدگي به مسائل بهداشتي خودش را نشان مي دهد. كودك در محيط آموزش، خود را بين هم سن و سالانش مي بيند و براي نخستين بار دست به ترسيم تصويري از خود براساس نگرشهاي گروه همسالان مي زند. اين تصوير جديد، از زاويه ديد محيطي، در تعارض با تصوير قبلي محيط خانوادگي قرار مي گيرد. پس مدرسه تكاليف جديدي را روي دوش كودك كه ماهيتي رابطه جو دارد مي گذارد. مي توان گفت ورود به مدرسه به خاطر همين تكليف جديد بحران زا است. هر چند نمي توان تفاوتهاي فرهنگي شدن و اجتماعي شدن افراد را از نظر دور داشت ولي هر كودكي با توجه به تمام ملاحظات متحمل فشار رواني مي شود. كيفيت فشار رواني متفاوت تجربه مي شود. انسان موجودي رابطه جو و اهل تجربه كردن است؛ وقتي مدرسه تكاليفي را فراتر از توان دانش آموز از وي مي خواهد نطفه مدرسه گريزي بسته مي شود. كودك مدرسه گريز را كودكي توصيف مي كنند كه داراي هوش پايين تري است، هوش وي براي سازگاري با درخواستهاي محيط آموزشي كافي نيست. در كوتاهترين تعريف هوش توانايي سازگاري با محيط است . ظرفيت پنهان كودك در برخورد با درخواستهاي محيط جديد آشكار مي شود.
رشد اخلاقي كودك در دوره مدرسه داراي جايگاه ويژه اي است. كودك از يك سو با ارزشهاي اخلاقي محيط آموزشي كه توسط مدرسه و معلم تدريس مي شود و از سوي ديگر با ارزشهاي اخلاقي گروه همسالان دست به گريبان است. اخلاق به طور معمول ادب را ستايش مي كند ولي گروه همسالان جسارت و بي ادبي را شجاعت مي داند. ظرفيت سازش يافتن يا كنار آمدن با موفقيتهاي مختلف و متفاوت لازمه ميانجي گري اين دو نوع خط مشي اخلاقي است. اگر كودكي نتواند بين اين دو قطب متضاد صلح و سازش ايجاد كند دچار ناكامي خواهد شد. تلاش كودك در اين سن و سال براي انجام كاري جديد و بكار بستن ابتكار از سوي احساس دروني مقصر بودن و گناهكاري تهديد مي شود. ولي همين كودك از 6 – 7 سالگي تا آغاز نوجواني روابط عمده اجتماعي اش را در محيط آموزشي و گروه همسالان سپري مي كند. فقدان احساس كارآمد بودن و مثمرثمر بودن كودك را متزلزل مي كند و بهره وري و كارآمدي فرد را تهديد مي نمايد.
عوامل موثر بر مدرسه گريزي
۱ – وجود تعارض يا كشمكش درون رواني والدين: يكي از والدين به دليل وجود رگه هاي مرضي در شخصيت نشانه هاي وابستگي كودك را تقويت مي كند. طوري كه جدايي از والدين براي كودك سخت شده، در نتيجه از مدرسه مي گريزد.
۲ – كشمكش درون رواني كودك: مدرسه هراسي و ديگر اختلالاتي كه براي اولين بار در طي كودكي بروز مي كند، مي توانند از عوامل تسريع كننده يا زمينه ساز مدرسه گريزي باشند. مثلاً بيش فعالي مي تواند شكست تحصيلي و گريز از مدرسه را به خاطر پاسخ ندادن به توقعات مدرسه، در پي داشته باشد. بنابراين درمان اختلالات زمينه اي بسيار مهم است.
۳ – كشمكش درون خانواده: روشهاي فرزند پروري سه گونه اند: سهل انگاري، مستبدانه و دموكراتيك كه هم ديكتاتوري والدين و هم سهل انگاري را مي توان زمينه ساز دانست. زيرا در هر دو حالت شكلي از فشار رواني روي كودك است. در شكل مستبدانه نهنگي در آكواريومي اسير و در شكل سهل انگارانه ماهي قرمز كوچكي در دريا با تمام خطرها رها مي شود. كودك نياز به حمايت، امنيت و تأييد از سوي والدين را دارد و آزادي بدون مرز او را مضطرب مي كند زيرا او قادر نيست به تنهايي مسير را طي كند. كما اينكه روش مستبدانه هم خلاقيت و اعتماد به نفس كودك را تخريب مي كند. هر دو شكل تربيت مستبدانه و دموكراتيك بيانگر جهل و بي دانشي والدين است و ناتواني آنها را نشان مي دهد.
۴ – عادي بودن فشار رواني در مراحل انتقالي: در زندگي يك سري مراحل انتقالي وجود دارد كه مي توان هم آن را به شكل وسايل عبور (رشد) ديد و هم آنها را منشاء يك آسيب دانست. مراحلي چون يائسگي، بلوغ، ازدواج و امثال آن.
۵ – عدم درك نيازهاي اساسي در خانه يا مدرسه: مي توان گفت مهمترين عامل در مدرسه گريزي است. مدرسه ناكام كننده و خانواده سركوب كننده از آن جمله است. روابط ديكتاتوري – سهل انگاري در مدرسه و خانه منجر به آسيب هايي در سطح جامعه مي شود. آسيب هايي چون دختران فراري، پسران بزهكار و.... كه نوجوانان آسيب ديدگان اين نوع برخوردند. زيربناي اين رابطه چه در مدرسه و چه در خانه روابط غيرانساني است. ويرجينا ساتير، خانواده درمانگر شهير، مي نويسد: من در گذشته فكر مي كردم كه بمب اتم ما را از بين مي برد اما حالا فكر مي كنم كه اگر چيزي بتواند ما را از بين ببرد چيزي جز روابط غيرانساني نيست. خانواده درماني در مورد خانواده هاي دشوار و يا آشفته لازم است. زيرا كه مدرسه گريزي محصول مشترك خانواده و اجتماع است، محيط آموزش به شكل اخص، جامعه به طور اعم مد نظر است. اين مسأله آنجا بغرنج تر مي شود كه پيشينه تحكم گونه نيز دنباله محيط اجتماعي را تشكيل دهد.

جدول اعداد (سودوكو) ۱۸۶
005190.jpg
اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار تكرار شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |