پنجشنبه ۲ شهريور ۱۳۸۵
آيين زيبا و پرفايده اي كه از يادها رفته است
خانه اش آبادان...
در عروسي هاي قديم، بر اساس يك تعاون قانونمند، زوج ها در آغاز زندگي از كمك  مالي مردم برخوردار مي شدند و فارغ از بدهي هاي سنگين، زندگي را شادمانه جشن مي گرفتند. اين مرغ سعادت روي سر همه عروس و دامادها مي نشست
003045.jpg
«وسوسه هاي سايدباي سايد» نوشته اي آميخته با چاشني طنز كه جهيزيه هاي سنگين را به نقد كشيده بود، مورد توجه بسياري از خوانندگان همشهري قرار گرفت. برخي در مقام دفاع برآمده  اند و بر اين باورند كه جهيزيه هاي سنگين كه از روي چشم و هم چشمي فراهم مي آيد و زيان هاي اقتصادي براي خانواده ها به بار مي آورد، بايد منسوخ شود. عده اي اما، بر نويسنده خرده گرفته اند كه وقتي خانواده اي پول دارد، بايد يخچال هاي گران هم بخرد.
البته روي سخن نويسنده با خانواده هاي كم درآمد بود، وگرنه از قديم گفته اند: «دارندگي ست و برازندگي...» بر آنها كه دارند ميليون ها بلكه ميليارد تومان خرج يك شب عروسي مي كنند، هرجي نيست،  منظور خانواده هايي هستند كه اين هزينه هاي سنگين مثل تندباد، شيرازه زندگي اقتصادي شان را از هم مي پاشاند. از ميان نوشته ها، نامه جالبي را برگزيده ايم كه اشاره به يكي از سنت هاي بسيار زيباي جامعه ما دارد. اين نامه را مي خوانيد:
آنچه را كه بايد مي گفتم و يا مي نوشتم و در واقع حرف دلم را بعد از مدت ها در گرامي روزنامه همشهري- صفحه سخنگاه- در مورخ پنج شنبه 26 مرداد ماه 85 تحت عنوان «وسوسه هاي سايد باي سايد» به قلم آقاي دكتر فرخ كبيري خواندم و به حال خودمان حسرت خوردم. حسرت از اين بابت كه بسياري از آيين هاي خوب، زيبا و دوست داشتني خودمان را فراموش كرده ايم و حالا به مصداق: «آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد...»، بايد رسم و آيين مثلاً فرانسوي ها را مثال بزنيم كه چطور براي تأمين وسايل زندگي زوج جوان يا همان جهيزيه، برابر يك ليست كه در معرض ديد ميهمانان قرار مي گيرد، هر كس به فراخور توش و توانش وسيله اي را مي خرد و به عروس و داماد هديه مي كند تا اولاً وسايل واقعاً ضروري خريداري شوند، ثانياً، خانه زوج و جوان به كلكسيون اشيا و اجناسي مثل ساعت ديواري، قوري و فنجان، آسياب برقي، چراغ خواب و... تبديل نشود و آن وقت آنها براي تهيه يك اجاق گاز، به هر دري بزنند و از اين و آن قرض بگيرند يا تا خرخره در قسط و بدهكاري فرو بروند!
اما آدم هايي به سن و سال من يعني پنجاه سالگان به خوبي به ياد دارند كه در عروسي هاي قديم و بيشتر در روستاها و شهرهاي كوچك، مردم در قالب يك تعاوني واقعي، به كمك  زوج جوان مي آمدند و در شب حنابندان، ضمن صرف شام در منزل داماد، در حد وسع و توان مالي خود، مبلغي به عنوان پول پيشاني مي پرداختند. بر هيچ فردي هم خرده گرفته نمي شد كه چرا مثلاً كم پرداخت كرده است(1). چون در آن آيين  شايد هزار ساله يا بيشتر... قانون تعاون حاكم بود. فرد پرداخت  كننده، روزي خودش يا پسرش يا دخترش دريافت كننده مي شدند و هر چه مي كاشتند، درو مي كردند.
اين قاعده تعاون، آنقدر پرفايده بود كه در بسياري مواقع، علاوه بر هزينه هاي جاري و مخارج عروسي، پس انداز قابل توجهي براي عروس و داماد باقي مي گذاشت كه به صورت پشتوانه مهم اقتصادي براي آنها درمي آمد. حالا ما آن آيين خوب و مفيد را رها كرده ايم و داماد و عروس و خانواده هاي آنها را در آغاز زندگي مشترك به خاطر جهيزيه هاي سنگين و غيرمنطقي، هزينه هاي بسيار سنگين و باور نكردني سالن هاي كرايه اي با ريخت وپاش  بسيار و اسراف به معني واقعي، زير بار بدهي هاي سنگين و كمرشكن مي بريم و به خاطر چشم و هم چشمي، هر روز خانواده هاي بيشتري را به اين تنگنا مي كشانيم. آيا پروردگار از رفتار ما راضي است؟ داوري اش با شماست.
مظفر بيك آقا

۱ - همراه پرداخت پول توسط ميهمان، دهل زن عروسي، ضربه اي بر دهل مي نواخت و مي گفت: خانه اش آبادان..! كه به منزله آرزوي سعادت و خوشبختي براي هديه كننده بود و آبادان نيز به معني آبادشدن است.

تجربه هاي آزاد
مردي با دست و پاي اضافي...!

من هم مثل بسياري از خوانندگان همشهري، خبر به دنيا آمدن نوزادي با دو سر، چهار پا، چهار دست و چهار گوش و... را خواندم. فرض زنده ماندن اين نوزاد در كره خاكي و ورود او به صحنه اجتماع و درگير شدن با مسائل جامعه ما، مرا واداشت كه بر سبيل طنز، مختصري بنويسم، چرا كه در طنز و مطايبه مناقشه نيست و دانشمندان بر نگارنده نخواهند گرفت.
به دنيا آمدن كودكي با دست و پا و سر و گوش و چشم و دهن مضاعف را بايد به حساب جهش ژنتيكي تازه اي گذاشت كه از رخدادهاي مهم و شگفت انگيز قرن بيست و يكم يا به قولي آغاز هزاره سوم ميلادي است، اما از آنجا كه هر جهش ژنتيكي الزاماتي دارد، اين اندام هاي اضافي هم، بدون دليل پيدا نمي شوند. به عنوان مثال در شهري چون تهران كه پياده رفتن به جاي گرفتار شدن در ترافيك و راهبندان هاي سنگين عين صواب است، براي پيمودن مسافات طولاني، بايد 4 پا داشته باشي تا عندالزوم مثل لاستيك هاي يدك تريلي هاي 24 چرخ، هر وقت دو پا خسته شدند، آنها را به استراحت واداري و از دوپاي تازه نفس استفاده كني!
اما اگر هنگام پياده روي گذارت به خياباني افتاد كه از قضا ترافيك سبكي داشت و ماشين ها شتابناك و با سرعت بالاي 150 كيلومتر در ساعت در حركت بودند، براي آن كه زيرت نكنند، دو پاي يدك را بايد به كار بيندازي و با چهار پا في الفور عرض خيابان را بپيمايي! اين ضرب المثل قديمي كه: «دو پا داشت، دو تا پاي ديگه هم قرض كرد و...» بيهوده سر زبان ها نيفتاده است.
اما اگر يك باند خيابان را پيمودي و قرار شد از باند ديگر بگذري، چون موتورسيكلت ها از هر منفذ و مجرايي براي آمد و شد استفاده مي كنند و يك طرفه و دوطرفه هم سرشان نمي شود، به ناچار بايد هم طرف راست را بپايي و هم طرف چپ را. اينجاست كه يك سر و دو چشم كفايت نمي كند و بايد كله يدك را نيز وارد صحنه سازي تا از آسيب موتورسيكلت ها در امان بماني. مگر نشنيده اي كه گفته اند «چهار چشمي مراقب بودم تا...».
و اما وقتي به خانه رسيدي و عزم كردي لباسهايت را از تن خارج كني و دست و پايت را با آب صفا بدهي و دمي بياسايي و ناگهان، همسر گرانمايه، ليست بلندبالايي به دستت داد كه بروي و سريع آنها را بخري و دانستي كه دست كم بايد نخود و لوبيا و خميردندان و كاهو و گوجه و خيار و هندوانه و آبليمو و كبريت و... را شخصاً حمل كني و به منزل بياوري، ديگر دو دست كفايت نمي كند و بايد دو دست ديگرت را نيز به كار بيندازي تا محموله سفارشي را به خانه برساني و سرانجام مي پرسي كه با چهار تا گوش و دو تا دهان و دو تا دماغ چه بايد كرد؟
بسيار خوب، اول از همه بايد بداني كه در عصر فناوري هاي پيشرفته ارتباطات زندگي مي كني؛ به طوري كه گاهي مجبوري در آن واحد به تلفن ثابت و تلفن همراه جواب بدهي و ضمناً گوش به زنگ باشي كه اگر زنگ در خانه صدا كرد، كسي پشت در نماند. در چنين وضعيتي چهار تا گوش به ياري ات مي آيند؛ به خصوص كه در اين زمانه بايد همواره گوش شنوايي داشته باشي تا از قافله پيشرفت و ترقي عقب نماني!
و اما محسنات دو دماغ داشتن بسيار زياد است؛ به عنوان مثال اگر بازنشسته تامين اجتماعي باشي و براي افزايش حداقل حقوق ات به سقف 200 هزار تومان شكم خودت را صابون زده باشي و بعد از چند ماه ببيني كه خبري نشده است و مدام يكي توي گوش ات بگويد «دماغ سوخته مي خريم...!»، بعد از فروش دماغي كه به اين ترتيب سوخته و مثل موتور سوخته از رده خارج شده، بتواني دماغ ديگرت را به كار بيندازي.
اما در مورد دهان اضافي، نگارنده هيچ سفارش خاصي ندارم، چرا كه دهان اضافي آن هم در شرايطي كه يك شكم بيشتر نداري، اسباب زحمت خواهد بود. وانگهي، در اين دوره زمانه كنترل يك زبان كه مبادا طور ديگري بچرخد و اسباب زحمت شود، بسيار دشوار است، واي به زماني كه دو تا زبان داشته باشي. از قديم گفته اند «زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد...»! پس بهتر آن است كه زبان يدك را همواره بسته نگه داري و به روي مبارك نياوري كه يك زبان اضافي هم داري. والسلام.
محمد آموزگار شهركي

ماشين قراضه ها در پيچ و خم حقوقي
003039.jpg
در گوشه و كنار شهر بزرگ تهران، شايد شما هم، اتومبيل هاي اسقاط و زهوار در رفته اي را ديده باشيد، كه صاحبان آنها رهايشان كرده اند. خودروهايي كه به مرور زمان لاستيك، فرمان، شيشه و بسياري از قطعات خود را از دست داده و به صورت توده اي از آهن هاي قراضه اي در گوشه اي، جلب توجه مي كنند. مقررات ايجاد مي كند كه اين خودروها از سطح شهر جمع آوري شوند، چرا كه در وهله اول، شهر را نازيبا مي كنند و علاوه برآن، به دليل تبديل شدن به مخزني براي زباله و گرد و غبار و... محيط زيست را آلوده مي سازند.
اما مشكل از آنجا آغاز مي شود كه همين كار ساده و پيش افتاده بايد الزامات قانوني اش را پيدا كند تا قابل انجام باشد. يعني همان اتومبيل فرسوده كه هر روز در معرض نگاه من و شماست، بايد صاحب و مدعي نداشته باشد تا با خيال راحت بتوان آن را به عنوان بخشي از زباله جامد و قابل بازيافت جمع آوري كرد. چرا كه دست كم چند صد كيلو آهن دارد كه خودش كلي مي ارزد و تازه بعضي از قطعات آن هم، پس از اوراق شدن نهايي قابل فروش است. پس قدم اول اين است كه دستگاههاي ذيربط بيايند و يك راه حل حقوقي براي اين كار پيدا كنند و ترتيبي بدهند كه مثلاً بعد از اخطار قانوني در رسانه هاي گروهي، اگر صاحبان احتمالي اين ماشين قراضه ها مراجعه نكردند، تمامي آنها از سطح شهر برچيده شوند. كاري كه به راحتي قابل انجام مي باشد.
كيامرز عسگري

دردنامه زني كه تا مي توانست بخشيد
مرز اعتبار و بي اعتباري عقدنامه
003042.jpg
ازدواج و زندگي مشترك در عين سادگي هزارتويي است كه با كوچك ترين حادثه، مثل دريا توفاني مي شود و همه چيز را به كام خود مي كشد. در موقعيت توفاني گاهي ابتدايي ترين اخلاق و منش انساني زير پا گذاشته مي شود و همسراني كه در روزهاي نخست زندگي مشترك، از همه دار و ندارشان مي گذشتند تا زندگي آهنگ شيريني داشته باشد، در شرايط بحراني، كوچك ترين گذشتي به خرج نمي دهند و انگار آدم ديگري مي شوند. زني هستم 54 ساله كه در سن 45 سالگي با مردي كه بزرگتر بود و از من فاصله سني بيشتري داشت، به انتخاب خودم و به خاطر ظاهر متين، آراسته و اخلاق وارسته اي كه از خود بروز داده بود، ازدواج كردم. در شرايطي كه همسر قبلي وي به علت بيماري فوت كرده بود و سه فرزندش از همان دوران طفوليت به آمريكا نزد اقوامشان رفته بودند. در طول 8 سال زندگي مشترك كه اينك به آستانه جدايي كشيده شده است، نهايت تلاش و فداكاري را به خرج دادم تا همسرم احساس خوشبختي كند، اما با مداخلات بستگانش و در وهله اول خواهر و همسر خواهرش، مناسبات ما به تيرگي گراييد. به طوري كه تا به حال 5 بار با مراجعه به دادگاه عليه من تقاضاي طلاق كرده است. آنچه را كه مي خواستم مطرح كنم، ابراز دردنامه يك زن نيست، بلكه يادآوري اين نكته مهم است كه چرا در محاكم قضايي، به هنگام مطرح شدن طلاق توسط شوهران، به مفاد عقدنامه توجه نمي شود، در آنجا كه صراحت دارد، اگر شوهر پس از ازدواج، مالي را تحصيل كند، در صورت وقوع طلاق بايد سهم همسرش را از محل آن مال بپردازد.
يا حقوق زن بابت زحماتي كه در طول زندگي مشترك با شوهرش متحمل مي شود و متاسفانه در جايي هم ثبت نمي گردد، چگونه قابل تأديه خواهد بود. من براي نگهداري همسرم ناچار شدم از شغلم كه حرفه مقدس پرستاري بود، كناره گيري كنم، در حالي كه از آن بابت حقوق مي گرفتم. اما حالا پس از طلاق، امثال من چگونه بايد زندگي شان را بگذرانند؟ يقين دارم قانونگذاران محترم، حفظ حقوق زنان را در چنين شرايطي ملحوظ داشته اند، اما اين برعهده دادگاه هاست كه اجازه ندهند بعضي شوهران به طرق گوناگون از پرداخت چنين حقوقي فرار كنند.
«نام محفوظ»
سخنگاه: به تقاضاي نويسنده نامه، از درج نام وي اجتناب شده است.

تجارت با جان
003048.jpg
حدود دو ماه پيش به دليل مشكلات تنفسي به تجويز پزشك متخصص به شركتي كه خود را نماينده دستگاه هاي «اتوسي پاپ مدل رسپيرو نيكس» معرفي مي كند واقع در خيابان شهيد مطهري مراجعه كردم تا دستگاه مزبور را خريداري كنم. مدير فروش شركت اعلام كرد كه دستگاه را از آمريكا خريداري كرده ايم (در حالي كه دستگاه آلماني است) و تا چند هفته ديگر مي رسد و قيمت آن هم بين 600 تا 700 هزار تومان است. بالاخره پس از حدود 3 هفته اعلام شد كه دستگاه وارد ايران شده است. وقتي براي خريد مراجعه كردم آنرا به قيمت يك ميليون و 250 هزار تومان حساب كردند، با اين توضيح و توجيه كه قيمت آن روي سايت شركت سازنده هم همين مقدار است (حدود 1200 دلار) و شما مي توانيد به سايت شركت نيز مراجعه كنيد. مراجعه به سايت cpap.com نشان داد كه قيمت دستگاه با كل متعلقات (از جمله ماسك) حدود 800 دلار است. وقتي به شركت اعتراض كرديم گفتند كه ما كمتر از اين قيمت نمي فروشيم و شما اگر نمي خواهيد مي توانيد دستگاه را پس بدهيد و خودتان از خارج وارد كنيد و سپس به ما مراجعه كنيد تا آن را روي فشار تجويز شده به وسيله پزشك تنظيم كنيم. به هر حال اين اقدام صورت گرفت و دستگاه را از خارج خريداري كرديم، اما وقتي براي تنظيم فشار به شركت مزبور مراجعه كرديم پس از حدود يك ساعت معطلي اعلام كردند كه چون دستگاه را از ما نخريده ايد از ارائه اين خدمت (تنظيم فشار دستگاه) معذوريم.
سؤال اين است كه اگر شركت پيش گفته نماينده شركت فروشنده دستگاه در خارج است (چنان كه خود ادعا كرده است)، ملزم به ارائه خدمات است؟ در اين صورت چرا از وظيفه خود سرباز مي زند و اگر نماينده نيست، چرا به دروغ خود را نماينده انحصاري دستگاه در ايران معرفي مي كند؟! آيا وزارت بهداشت بر كار اين شركت كه انحصار فروش تعدادي ديگر از تجهيزات پزشكي را نيز در اختيار دارد، نظارت مي كند؟ آيا اين شركت از مجوز و صلاحيت قانوني در اين زمينه برخوردار است؟ به طور قطع اگر شركت مورد بحث اعلام نكرده بود كه در صورت خريداري دستگاه از خارج آن را تنظيم خواهد كرد، براي تنظيم اين دستگاه توسط شركت فروشنده اقدام مي كرديم. اما آيا فروش يك دستگاه 730هزار توماني به قيمت يك ميليون و دويست و پنجاه هزار تومان به صورت دلبخواه و بدون نظارت دستگاه هاي مسئول انجام مي شود. آيا اين قبيل موارد كه در حكم تجارت با جان مردم مي باشد، نبايد تحت نظارت دقيق و قانوني دستگاه هاي ذي ربط باشد؟
نام محفوظ

روش حل جدول كاكورو
003075.jpg
003078.jpg
نكته اول: تركيب حداقلي اعداد - اين جدول اعدادي را در انتها و ابتداي هر سطر و ستون مشخص كرده است كه بايد با جمع اعداد احتمالي از 1 تا 9 بدون تكرار به عدد مورد نظر رسيد. بهترين روش براي حل جدول، جست و جوي خانه هايي است كه حداقل از جمع دو عدد حاصل مي شوند. معمولا اين اعداد از دو خانه در جدولي تشكيل شده است. مثلا اعداد 3 و 4 در جدولي فرضي را لحاظ كنيد. براي عدد 3، دو احتمال وجود دارد (2و۱) ، (1و۲) (در ضمن مانند جدول سودوكو، از عدد صفر نمي توانيم استفاده كنيم). و براي عدد 4 سه احتمال (1و۳) و (3و۱) و (2و۲) وجود دارد كه احتمال (2و۲) پذيرفته نيست چون در حل جدول از عدد تكراري نمي توانيم استفاده كنيم.
نكته دوم: اعداد مشترك – به عنوان مثال براي جمع اعداد 3 و 4 احتمالات (1و۲) و (2و۱) براي عدد 3 و احتمالات (1و۳) و (3و۱) براي عدد 4 وجود دارد. عددي كه بين اين احتمالات مشترك است، عدد يك است. نكته: اعداد بالاي مربع نشان دهنده مجموع اعداد ستون افقي و اعداد پايين مربع نشان دهنده مجموع اعداد ستون عمودي است.

جدول اعداد (سودوكو)
اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار تكرار شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.
حل جدول شماره 147
003084.jpg
003087.jpg
003090.jpg
003081.jpg

سخنگاه
انديشه
سياست
كتاب
شهرآرا
موسيقي
ورزش
|  انديشه  |  سخنگاه  |  سياست  |  كتاب  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |