سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۵
گفت وگو با ژان دورينگ و ساسان فاطمي درباره موسيقي تاجيكستان و ازبكستان
آهنگ ماوراءالنهر
هوشنگ ساماني
در همايش قطب الدين شيرازي در فرهنگستان هنر در فاصله تنفس بين برنامه، يكي از اهالي موسيقي گفت: «ژان دورينگ و ساسان فاطمي كار بيهوده اي را در دانشگاه تهران آغاز كرده اند و به مدت هفت روز كارگاه موسيقي ماوراءالنهر گذاشته اند.»
اين اظهارنظر، كنجاوي ام را دو چندان كرد تا حتماً سري به آن كارگاه بزنم. با شناختي كه از اين دو موسيقيدان و موسيقي شناس داشتم، دو روز به جلسه شان رفتم و از نزديك هنرنمايي خيره كننده «گزل مؤمن اوا» دو تارنواز ازبكي را شاهد بودم. متن زير حاصل گفت وگوي كوتاهي است كه پيرامون ويژگي هاي موسيقي ازبكستان و تاجيكستان با پروفسور ژان دورينگ و دكتر ساسان فاطمي صورت گرفته است. هر دو طرف گفت وگو، در سال هاي گذشته، موسيقي مناطق ياد شده را پژوهش كرده اند.
001809.jpg
001812.jpg
*آقاي دورينگ! شما هم با موسيقي كلاسيك ايراني و هم با موسيقي شش مقام ماوراءالنهر آشناييد. آيا در اين دو موسيقي نقطه مشتركي مي بينيد؟
- خيلي كم. به جز سنت موسيقي بخارا كه شباهت زيادي به موسيقي ايراني دارد و احتمالاً به واسطه مهاجران ايراني پا گرفته است.
* شما در دو سال اخير همواره سعي در معرفي موسيقي شش مقام تاجيكستان و ازبكستان داشتيد و بدين منظور نشستهايي را برگزار كرديد. چه ويژگي جالب توجهي در اين موسيقي يافتيد كه علاقه داريد آن را به ايراني ها انتقال دهيد؟
- حس ريتيمك در موسيقي شش مقام نسبت به موسيقي كلاسيك ايراني قوي تر است. در ايران قديم ريتم هايي از دو ضرب تا شصت و چهار ضرب به كار مي رفتند ولي از زمان صفويه به بعد، اين تنوع، ريتمي از بين رفته است، ولي در مناطقي كه زير نفوذ فرهنگي ايران بودند و الان بخشي از ايران نيستند، اين ريتم هاي متنوع هنوز وجود دارند. افرادي مثل صفي الدين ارموي و عبدالقادر مراغه اي شاگرداني داشته اند. به خصوص مراغي كه يكي از شاگردانش به سمرقند، شاگرد شاگردش به مصر و همين طور نوه اش به استانبول رفته اند. شايد بتوان گفت اين سنت پيچيده ريتميك بدين طريق از ايران خارج شده است.
* يعني سنت موسيقي پانصد سال پيش ايران هم اينك در كشورهاي همجوار زنده است؟
- نمي خواهم بگويم كه ملودي هاي آنها همان ملودي هاي ايران قديم هستند، ولي چيزي كه كاملاً آشكار به نظر مي رسد، ساختار يكسان موسيقي اين كشورها با ساختار موسيقي ايران قديم است. يعني مباني مشتركي دارند. به طوري كه اگر يك موسيقيدان از هرات به استانبول مي رفت، به مشكلي برخورد نمي كرد، زيرا همان اصول موسيقي هرات در استانبول هم بوده است. الان يك هراتي را نمي توانيد حتي به مشهد بياوريد تا موسيقي آشنايي برايتان اجرا كند، براي آن كه تفاوت زيادي بين دو موسيقي وجود دارد. اما اگر يك نفر از كنسرواتوار موسيقي كلاسيك توكيو مدرك بگيرد، خيلي راحت مي تواند در آمريكا معلم موسيقي كلاسيك بشود.
* الان شما بر اين باوريد كه موسيقي ماوراءالنهر از تحولات قرن بيستمي در امان مانده است؟
- بله، دست كم از نظر ريتم اينگونه بوده است. البته نمي گويم كه در طول زمان هيچ تغييري نكرده است. براي مثال ريتم نه ضربي كه در تاشكند و بخارا مي نوازند با نوع رايج منطقه خيوه و خوارزم تفاوت دارد منتهي در اساس مشتركند.
* ورود خط نت و كلاً سيستم آموزش موسيقي غربي به ايران و ماوراءالنهر تقريباً همزمان بود. چطور شد كه در ايران به تغييرات عميق منجر شد، ولي در آنجا تغييرات كمتر بود؟
دورينگ: آنجا هم اين اتفاق افتاد. الان در ازبكستان موسيقيدان هاي شصت سال به پايين، همگي نت بلدند و اگر پايه آموزش موسيقي شش مقام در آنها ضعيف باشد، در اجراي ريتم هاي ادواري با مشكل مواجه مي شوند. البته به طور كلي از ريتم هاي ادواري دور نشده اند و تنها اجراهايشان در مقايسه با افرادي كه به صورت حسي و سينه به سينه موسيقي شش مقام را فرا گرفته اند، فاصله محسوسي دارد.
فاطمي: يك نكته ديگر اينكه ازبكها و تاجيكها وقتي با موسيقي اروپايي مواجه شدند، هنوز ريتم هاي ادواري خود را داشتند و بلد بودند به راحتي اجرا كنند، ولي در ايران غير از اين بود. ما زماني با موسيقي اروپايي و خط نت آشنا شديم كه ريتم هاي ادواري كهن را از دست داده بوديم و درواقع دست خالي به استقبال موسيقي كلاسيك اروپايي رفتيم.
* آقاي فاطمي! شما در طول اين كارگاه آموزشي، توجه زيادي به نحوه تلفيق شعر و موسيقي به سبك ازبكي و تاجيكي داشتيد. يعني برخلاف شعر و موسيقي ايراني كه براي هر هجا، يك نت مصرف مي شود، در موسيقي ماوراء النهر گاهي دو هجا به ازاي يك نت استفاده مي شود. آيا به نظر شما اين ويژگي منحصر به فردي است؟
- نه، منحصر به فرد نيست، تمام عرب ها، تركها، تاجيك ها و ديگران اين كار را مي كنند. فقط در ايران مرسوم نيست.
* آيا منظور كردن دو هجا براي يك نت خيلي مسئله مهمي است؟
- نه، مسئله مهم اين است كه در موسيقي هاي اطراف ما، برش شعر و برش ملودي، دقيقاً بر هم منطبق نيست. براي آنها ملودي اهميت خيلي زيادي دارد و بنابراين آهنگساز هنگام تلفيق شعر و آهنگ، اهميت آنچناني نمي دهد كه برش شعر با برش ملودي تطبيق مي كند يا نه. البته اين اهميت ندادن به معناي بي دقتي نيست. بلكه يك نوع زيبايي شناسي است. يعني در حقيقت اين عدم تطابق هميشگي ريتم و ملودي باعث مي شود كه هم ملودي پوياتر، متحرك تر و زيباتر باشد و هم اينك يك حالت رازگونه اي ايجاد مي كند. يعني وقتي شنونده، ترانه يا موسيقي آوازي را مي شنود، واژه هاي شعر را دنبال مي كند چرا كه شعر خيلي راحت به او ارائه نمي شود. شعر را بايد از لابه لاي ملودي كشف كند و بيرون بكشد. اين خودش يك نوع زحمت ذهني ايجاد مي كند و يك لذت زيبايي شناسي دارد.
اين كاري است كه قدماي ما هم مي كردند. البته هميشه نه ولي در خيلي از تصانيف قديمي نمونه اش را مي توانيم پيدا كنيم. در حال حاضر ما چنين عملي را در موسيقي خود نداريم. يعني شعر خيلي راحت و به صورت لقمه جويده در اختيار مخاطب قرار داده مي شود. اين نوع موسيقي هيچ لذت شنيداري ندارد. به طور كلي موسيقي اگر دقيقاً بر وزن شعر حركت كند، چنين حالتي مي يابد.
* اينكه خيلي ساده است و به قول شما رازآلود نيست، عيب است؟
- بله، خيلي ساده است. حتي قديمي هاي ما هم اين نوع موسيقي را دست پايين مي دانستند. در رساله هاي عبدالقادر مراغي چنين تلفيق هاي شعر و موسيقي را، جزو سبكترين نوع تصانيف ملاحظه مي كنيم. شيوه اي كه الان به كار مي رود مصداق بارز «اخف تصانيف» است كه عبدالقادر از آن ياد مي كند. شيوه اي كه ريتم ملودي را دقيقاً از وزن عروضي شعر مي گيرد و ملاحظه مي كنيم تمام ترانه هاي امروزي با همين نگاه توليد مي شوند.
* درخصوص موسيقي محلي ايران چطور؟
- در بخش آواز با وزن آزاد چنين چيزي را نداريم ، ولي در ساختار ترانه هاي امروزي، چه شهري و چه محلي همان ويژگي دم دستي بودن صادق است.
* با توجه به برپايي اين كارگاه آموزشي، آيا فكر مي كنيد جامعه ما كشش اينگونه مباحث را دارد؟
- هر جامعه اي مسلماً به يك زيبايي شناسي خاص عادت مي كند. با اين وجود من فكر مي كنم اين جوانان علاقه مند كه به دنبال چيزهاي جديدي هستند، ممكن است پس از آشنايي به رمز و راز ريتم هاي كهن و موجود در موسيقي ماوراءالنهر، در كارهايشان از آنها استفاده كنند. الان كسي نمي تواند زيبايي شناسي آينده را تعيين بكند.
* استنباط شما اين است كه ريتم هاي موجود در ازبكستان و تاجيكستان باقيمانده ادوار قديم است؟
- بله، ما در رسالات قديم ردپاي اين ريتم ها را ملاحظه مي كنيم و جالب اينكه عثماني ها كه عملاً ميراث دار عبدالقادر بودند، اين فرهنگ را به خوبي انتقال داده اند و الان در تركيه امروزي قابل درك است. نكته جالب اينكه موسيقي فعلي تاجيكستان و ازبكستان، آن فخامت و متانت موسيقي به جاي مانده از عثماني ها را دارد و عجيب آنكه بين اين دو ناحيه فاصله زيادي است و كشوري مثل ايران هم درست وسط آنها واقع شده است، درحالي كه موسيقي اش شباهتي به آنها ندارد.

ياد
ياد و نامي از استاد احمد ستوده سازنده ساز قانون ايراني
نواي ايراني به ساز عود
001806.jpg
چشم بر هم زدني بود پروازش از اين خانه، هنوز صداي كشيدن نرمه هاي سنباده اش به گوش مي رسد. در اين اتاق صداي سنباده و در اتاق ديگر صداي ساز قانون و آموزش و تعليم مليحه سعيدي به هنرجويان. زنده ياد احمد ستوده قانون مي ساخت و همسرش صداي آن را به رخ مي كشيد، صدايي غرورآفرين و هر دو از عشق مي گفتند، عشقي دوست داشتني چنان كه از دل برآيد. احمد ستوده چنان در شعر و ادبيات و موسيقي غرق شده بود كه گويي ماهيتش در اين دنيا خلاصه شده بود در هنر و فقط هنر.
زنده ياد احمد ستوده در نخستين روز آبان ماه يكهزار و سيصد و بيست و چهار در شهر تهران ديده به جهان گشود. وي تحصيلات آكادميك خود را در دانشكده عالي ادبيات و زبان هاي خارجي دانشگاه تهران و در رشته هاي زبان و ادبيات فرانسه و انگليسي به پايان رساند و پس از اتمام تحصيل چنان شعله اي در وي پديدار گشت كه وي را به سوي مكتب استاد ابراهيم قنبري مهر، استاد بحق ساخت آلات مختلف موسيقي راهي كرد. در آن مكتب سختي چوب و سيم با نرمي و ملاحت ادبيات آميخته شدند و در آخر آواي قانون را براي ما به ارمغان آورد.
استاد ستوده با نظر و مشاورت همسرش مليحه سعيدي صداي ساز قانون را كه سالها نواي عربي داشت، نواي ايراني بخشيدند و به ساختار و آواي اين ساز هويت و شخصيت اصيل ايراني دادند.
آخر جمله، ابداعاتي كه اين بزرگوار به ساز قانون بخشيد:
- اضافه كردن گسترده صوتي ساز قانون.
- ابداع پرده گردان هاي مختلف و نهايتاً ساخت پرده گردان چوبي ريلي متحرك براي ايجاد نواهاي موسيقي ايراني از بيست و چهار ربع پرده.
- ابداع تاندور جهت كوك نهايي همزمان سه سيم بر روي ساز قانون.
- تعويض و تنظيم درجه بندي سيم هاي ساز قانون.
- تغيير در فرم، اندازه و شكل خرك، سيم گير، شبكه هاي صوتي و ساير اجزاي ساز قانون و ديگر تدابيري كه براي بازگرداندن صداي ساز قانون از فرم عربي به نوا و آواي ايراني نياز داشت.
اين دو هنرمند در كنار استاد ابراهيم قنبري مهر و طي سالها تلاش خانواده، ساز قانون را تشكيل دادند، خانواده اي كه دكتر عليرضا ستوده يادگار استاد احمد ستوده به ساخت و پرداخت و ابداع در مورد ساز قانون ادامه و به روح آن جاودانگي مي بخشد.
كوتاه سخني از زبان عليرضا ستوده كه در وصف عمق روح متعالي استاد ستوده گويد:
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست
و اين سر لوحه زندگي آن بزرگوار بود.در اين چند سطر سعي كرديم يادي كرده باشيم از درگذشت هنرمند بزرگوار استاد احمد ستوده، شش سال گذشته از تولد دوباره ايشان.
زنده ياد استاد احمد ستوده در تير ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و نه به سراي باقي شتافت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) منزل گزيد.
فرهاد بادپا

گزارش سفر ارمنستان -۴
001815.jpg
پيشينه: همايش جهاني اسطوره ها و حماسه ارمني، بهانه اي بود كه استاد دكتر كزازي را به دعوت رايزن فرهنگي ايران راهي ديار ارمنستان كند. اين سفر در روز يكم تير ماه آغاز شد. در دو بخش پيشين، چگونگي پرواز با هواپيماي توپولف- كه استاد از آن با نام تپل زاده ياد كرده است- شرح داده شد تا رسيدن به ايروان.دكتر كزازي، ايروان را شهري زيبا توصيف كرده، اما از اولين رفتار ارمنيان در بدو ورود و هنگام تبديل ارز، دلگير شده است. رسيدن او به سفارتخانه ايران، ديدار با سفير كشورمان و گفت وگو با وي ادامه سفرنامه است كه مي خوانيد:
گشايش همايش
آنچه به ويژه نگاه مرا به خود دركشيد و به درنگم واداشت، نام يكي از برنويسان بود؛ نامي كهن و ايراني از روزگار اشكانيان: واسِْپورَگان. اين نام ريختي است بازخوانده به واسپور يا واسپوهر كه در پهلوي اشكاني، به معني برزگرزاده و «ميرزا» و وابسته به دودمان هاي ارجمند و بلندپايه است.
به مهمانسرا و خورشخانه آن بازگشتيم، به آهنگ خوردن ناهار كه جز ماهي نمي توانست بود. در پي آن، جوان همراه، مرا بدرود گفت تا اندكي بيارامم و سودگي و فرسودگي سفر را از تن بزاديم. او راست مي گفت: شب دوش، مگر اندكي نخفته بودم. برنهاده شد كه پسينگاه باز آيد كه به گلگشتي ديگر در شهر برويم. تازه از خواب برآمده بودم كه تلفن زنگ زد. جوان همراه بود. مي گفت كه در زيست(= لابي) مهمانسرا چشم به راه منند. آنگاه كه به زيست فرود آمدم، او را و رايزن و ترجمان رايزني را ديدم كه بر نيمكت هايي آهنين كه تشك و پشتي نيز داشت، نشسته اند. ترجمان بانويي رومي روي و زرين موي بود كه بامداد آن روز او را در رايزني ديده بودم. سخني كوتاه درباره پيوندهاي فرهنگي و تاريخي ارمنستان رفته بود و من گفته بودم كه اين پيوندها تا بدان پايه است كه اگر ارمنستان را ايران كهين بناميم، بر خطا نرفته ايم و سخني بر گزاف نگفته ايم. اين گفته من او را خوش نيفتاده بود. رايزن به من گفت كه دو ترجمان رايزني كه بيشتر به كار ديلماجي و ترجمه همزمان مي پرداخته اند، بيمار شده اند و سخنراني مرا همان بانوي زيباروي به ارمني برخواهد گرداند. از اين روي، من مي بايد در گفتار خود از به كاربردن واژه هاي دشوار و ويژه بپرهيزم تا او بتواند از عهده ديلماجي و ترجماني برآيد. سپس نوشته اي را به زبان پارسي به من داد.
اين متن برگردان جستاري بود با نام «پيرامون برخي از ويژگي هاي حماسه ساسنازرر» كه استادي ارمني در همايشي در ايران فراپيش نهاده بود. آنچه درباره حماسه ارمنيان به پارسي در دسترس بود، همين جستار پنج برگي بود.
برنامه سخنراني نيز به پارسي به من داده شد. همايش، بامدادان فردا ساعت ده آغاز مي گرفت، در تالار فرهنگستان ملي جمهوري ارمنستان. نخست آقاي آزاد يغيازاريان، سرپرست بخش ادبيات اين فرهنگستان و آقاي راديك مارتيروسيان، سرور فرهنگستان، در آيين گشايش همايش دمي چند سخن مي گفتند و پيام نخست وزير جمهوري ارمنستان خوانده مي شد. آنگاه سخنراني هاي علمي آغاز مي گرفت. سخنران سومين من بودم. زمينه سخنراني من نيز «شاهنامه بزرگ ترين اثر حماسي ايرانيان و ارتباط آن با ساسنازرر ارمني» اعلام شده بود. كمي نگران و انديشناك شدم. زمينه، نوآيين و نابيوسان بود و همايش همايشي بزرگ و جهاني و من نيز نماينده فرهيختگان و دانشوران كشوري بزرگ و كهن بودم با تاريخ و فرهنگي گرانسنگ و بشكوه و شگرف و نازشخيز كه ارمنستان، در فرهنگ و تاريخ خويش، بيش از هر كشوري ديگر در جهان بدان وامدار است.
اما اين نگراني ديري نپاييد و دانه دل به زودي از دام آن رست. انديشيدم كه دوست  برين ياريگر خواهد بود و مولا علي- كه درودهاي خداي بر او باد!- مدد خواهد كرد و كار به شايستگي، سامان و سرانجام خواهد گرفت. خداي را سپاس كه چنين نيز شد!

موسيقي
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |