چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵
نقدي بر ترانه جام جهاني از «شاهكار بينش پژوه»
فعلاً حق با سرهم بندي است
000306.jpg
طرح:داودكاظمي
اسماعيل اميني
قرار است در جام جهاني آلمان هر يك از كشورهاي حاضر نمونه اي از شعر و موسيقي خود را عرضه كنند و تماشاگران ميلياردي اين رويداد جهاني از اين طريق با فرهنگ و هنر آن كشور آشنا شوند. ايران عزيز ما كه در پيشينه فرهنگي و بويژه در شعر كه هنر ملي است و در موسيقي درخشان ترين گنجينه را در اختيار دارد؛ قرار است با يك سروده ۱۷ بيتي از شاهكار بينش پژوه و با خوانندگي عصار اقتدار و عظمت فرهنگ ايراني- اسلامي مان را در اين ميدان بزرگ به نمايش بگذارد. حاصل كار را لابد بارها شنيده ايد و پي برده ايد كه شعر، موسيقي و خوانندگي اين قطعه چقدر هويت ايراني- اسلامي دارد! قضيه موسيقي و خوانندگي و حتي نماهنگ اين شاهكار مسئولان فرهنگي بماند براي اظهارنظر كارشناسان و متخصصان موسيقي، اما حكايت آن ۱۷ بيت كه بيش از ۱۷۰ غلط نگارشي و معنايي دارد خواندني است. در اين نوشته تنها به برخي از غلط هاي فاحش اين سروده اشاره مي كنم تا رعايت اختصار شده باشد.
۱- وطنم، نام تو صدر همه نام جهان
جام جمت سرور جام جهان
صورت صحيح جمله اين است: صدر همه نام هاي جهان- سرور همه جام هاي جهان
همچنين(جام جهان) به جاي جام جهاني آمده است كه غلط است.
تعبير(سرور) براي جام جم نيز كاملاً نادرست است.
اما مهم ترين اشكال اين است كه برد و باخت در ميدان فوتبال ربطي به آبروي ملت ندارد. در حالي كه سهل انگاري هايي نظير عرضه همين قطعه در يك ميدان جهاني ممكن است به اعتبار فرهنگي يك ملت آسيب جدي وارد كند.
۷- اي همه مردان غرورآفرين
بهر شما باد هزار آفرين
غرور كلمه اي قرآني است و در زبان عربي و فارسي به معناي فريفتگي شيطاني و نخوت است و از رذايل اخلاقي است. غرورآفرين ظاهراً به جاي افتخار آفرين آمده است. همچنين به جاي (بر شما باد) (بهر شما باد) آمده كه براي پر كردن وزن است.
۸- جام جهان دست شما بايدش
حامي تان دست خدا بايدش
هر دو مصراع غلط نحوي دارند. در عين حال جمله دعايي نمي تواند تحكمي باشد و شايسته است حالت آرزو و تمنا داشته باشد. باز هم (جام جهان) به جاي (جام جهاني) آمده است.
۹- نان من و خوان من و جان من
جملگي ارزاني ايران من
اين مايه فداكاري با اين بيان سطحي!؟ مضحك است، ادعاي ايثار نان، سفره نان و جان در راه وطن!؟
۱۰- در ميكده مي رقصم از باديه مي نوشم
سبز است و سپيد و سرخ اين جامه كه مي پوشم
مصراع نخست ربطي به موضوع فوتبال ندارد. به ويژه رقصيدن در حال نوشيدن از قابلمه (= باديه) كه بسيار مضحك است. سراينده (باده) را (باديه) نوشته است و (باده) را نيز با (جام باده) اشتباه كرده است.
۲- حكم اهوراست به اهريمنان
پارسيان تا به ابد قهرمان
براساس اين ادعا، گويي العياذبالله! اهريمنان، عوامل اجرايي خداوند در حوزه تعيين قهرمانان هستند! كه اهورا به آنان حكم داده است كه پارسيان تا به ابد قهرمان باشند. افزون بر آن، تعبير (پارسيان) به جاي (ايرانيان) غلط آشكار است چون ايران سرزمين اقوام مختلف است و از جمله همين تيم ملي فراهم آمده از جوانان اقوام مختلف ايراني است.
مصراع دوم بيت كه بيان حكم است و بايد فعل امري داشته باشد ناقص است.
۳- هر كه به ما شاخه گلي هديه داد
ملت ما باغ گلش تحفه داد
قافيه اين بيت غلط است و معناي آن به ويژه با توجه به موضوع قطعه كه ورزش و فوتبال است كاملاً غلط است.
۴- ملت ما ملت بخشايش است
صلح طلب طالب آرامش است
قافيه اين بيت غلط است، از نظر معنايي نيز به سبك ترين بيان، به مفهوم صلح  دوستي مردم ايران اشاره شده است.
۵- رأفت ما يكسره در خون ماست
عرق وطن مسلك و قانون ماست
سطحي بودن بيان آشكار است، سراينده در تنگناي وزن، كلمات اضافه در بيت گنجانده و به جاي آن به حذف هاي مخل معنا تن داده است، نظير (عرق وطن) كه به جاي (عرق وطن دوستي) آمده است.
۶- گر به ميان آيدمان آبرو
كيست كه بتواندمان روبه رو
هر دو مصراع غلط بارز نگارشي دارند احتمالاً سراينده مي خواسته بگويد اگر پاي آبرويمان در ميان باشد كيست كه ياراي رويارويي با ما را داشته باشد؟
۱۱- شكرانه انعام است جامه ام به تن جام است
دستي مي و ديگر دست حور است در آغوشم
اين بيت نيز ربطي به موضوع (فوتبال) ندارد. در روايت خواننده (انعام) با فتحه [به معناي چهارپا] خوانده مي شود آن وقت بيت معناي مسخره تري دارد:
(من به شكرانه چهار پايان لباسم را به تن جام كرده ام در يك دست شراب و در دست ديگر حوري در آغوشم است!) تصورش را بفرماييد كه زير پاي چنين آدمي توپ فوتبال هم باشد.
۱۲- ايران من ايران من جانم فدايت
كل زمين و آسمان ها خاك پايت
از خدا جوييم توفيق ادب، قرار است اين ادعاي كودكانه نشانگر فرهنگ و ميهن دوستي ايرانيان در جهان باشد. تمام جهان و تمام آسمان ها خاك پاي ايران هستند!!
۱۳- ايران من ايران من جان و تن من
سبز و سپيد و سرخ تو پيراهن من
تنها بيت سالم و قابل تحمل اين سروده همين بيت است.
۱۴- مردي كه حريفم شد در كار نمي بينم
آن كس كه كسي باشد بي عار نمي  بينم
كلمه مشخص شده نامفهوم ادا شده و ممكن است كلمه ديگري باشد با اين حال هر صفتي كه جايگزين آن كنيم هر دو مصراع كاملاً غلط هستند. در مصراع اول به جاي «شد» بايد فعل «باشد يا بشود» به كار رود. در عين حال ادعاي مطرح شده در اين بيت و بيت هاي بعد مضحك است و در صورت ترجمه دستمايه تمسخر ديگران خواهد شد.
۱۵- در فن به فن ميدان بازيگر صد فنم
در سر به سر مشتم ديوار نمي بينم
آشفتگي نگارشي و معنايي اين بيت و سبكي بيان بي نياز از شرح است.
۱۶- مستند رفيقانم از ساغر منصوري
يك از قبل يك سر هشيار نمي بينم
اين بيت ربطي به فوتبال ندارد و غلط فاحش معنايي و نگارشي دارد به ويژه مصراع دوم كه كاملاً بي معناست.
۱۷- خوابند رقيبانم خاكند حريفانم
زين خيل كم و بسيار بيدار نمي بينم
حق با همين شاهكارهاست! حق با سهل انگاري و سرهم بندي است. اگر بيدار بوديم اگر دغدغه فرهنگ و زبان و شعر و هنر ايران در دلمان بود اگر اهميت نام و هويت ايران عزيز را در يك ميدان بزرگ جهاني درك مي كرديم به اين سبكي و اين شاهكار لفظي و معنايي و محتوايي خرسند نمي شديم و اين گونه فرهنگ و هنر و هويت ايراني-اسلامي مان را بازيچه تنگ نظري ها و رقابت هاي ساده انگارانه نمي كرديم تا محصولي چنين نازل را در معرض داوري جهانيان قرار دهيم كه يعني اين است هنر و زبان و شعر و موسيقي و آواز و فرهنگ و انديشه ايران.
هرگز چنين مباد!

بازتاب نقدي بر نظرات جواد محقق در نشست شعر دانش آموزي
دليل واقعي جوانمرگي
000309.jpg
عباس ثابتي راد
صفحه ۱۴(شعر) روز چهارشنبه ۱۰خرداد به مقوله «شعر دانش آموزي» اختصاص داشت و علاوه بر يادداشتي درباره امكانات اوليه و فرصت هاي ناموجود فعلي در آموزش و پرورش براي تربيت استعدادهاي ادبي و هنري دانش آموزان به خصوص در مقوله «شعر دانش آموزي» گزارشي نيز از نشست «شعر دانش آموزي» در كانون ادبيات ايران تقديم شده بود. يادداشت حاضر در واكنش به آن گزارش و به ويژه نقد قسمت هايي از نظرات آقاي جواد محقق نوشته شده است.
چه كساني بهتر از آنان كه هرساله در اردوهاي دانش آموزي و به عبارتي مسابقات شعر و قصه كشوري شركت مي كردند، مي توانند درباره آن نظر دهند؟! هر چند امروزه عده اي چون «مهدي طهوري» و «سودابه اميني» و... در كسوت مربي درآمده اند و قباي ديروز را كامل از تن به در كرده اند. عده اي ديگر هم از آن دانش آموزاني كه هرساله در رامسر، اصفهان، شيراز و نيشابور جمع مي شدند تا هسته اوليه شاعران و نويسندگان آينده را شكل دهند، امروزه به تعبير «جواد محقق» جوانمرگ شده اند. امروزه از آن اجتماع دويست نفري، انگشت شمارند عده اي كه شعر بگويند يا قصه بنويسند و همچنان از آن روزگار چيزي به يادگار داشته باشند.
در آن سال ها، مي شد از ميان همين جماعت كه سن شان كم بود، كساني را جست كه مي توانستند طلايه دار شوند، اما فارغ از تمام استعدادها و توانايي ها، در سايه چند نام به آرامي دفن شدند و هيچ گاه سر بر نياوردند. بله! «جوانمرگي» زيباترين لغتي است كه مي توان گفت، اما نه به آن دلايلي كه آقاي محقق ذكر كردند. چه كسي «عباس چشامي» را فراموش مي كند؟ شعر ايلام را با كساني چون «جليل صفربيگي»، «حبيب الله بخشوده» و يا همدان را با «مهران فقيهي» و «حميد هنرجو» ؟
هر سال كه در اردوها جمع مي شديم، همه مي دانستيم كه مثل هر جاي ديگر، نفرات اول تا سوم و حتي برگزيده، عده اي هستند كه بيشتر در نظر داوران جاي دارند. همه مي دانستيم كه كمتر كسي به بهانه اشعارش مي تواند عرض اندام كند. حتي يك بار هم كه «محمدسعيد ميرزايي» توانست مقام اول را به دست بياورد، خنديديم و گفتيم: «از دست شان در رفت» .
آن كلاس ها كه قرار بود مبناي تئوريك ما باشد، براي يك سال فعاليت، چه اتفاقي را رقم زد، جز آنكه در آنجا هم عده اي استاد شدند و شاگرداني وفادار جستند و بر همان ميزان، همه چيز رقم خورد؟ اردوهاي دانش آموزي اتفاق خوبي بود، اما نه به خاطر سياستگذاري هايش. نه به خاطر بحث هاي تئوريك و راهبرديش، بلكه به اين دليل كه مي شد تمام آن  نام هايي را كه در «جوانه هاي انديشه» يا «بشنو از ني» مي ديديم، از نزديك ببينيم.
گذشته از بازار داغ نان هاي قرضي در كلاس ها، هر بار يكي از مربيان، چهره اي مي نمود و جرياني را منكوب مي كرد. نه بحث ها در آن كلاس ها علمي بود و نه نقدها. بنابراين تنها كوله بار ما از اردوهاي دانش آموزي، خاطرات شيرين اجتماع شاعران بود و اگر هم اندكي خوش اقبال بوديم، يك لوح تقدير... .
چرا هيچ كس از مسئولان آن روز كه تا به امروز هم هستند، نمي پرسد، آن نام ها كجا رفتند؟ آن عده كه هر سال در صدر ليست انتخاب شدگان بودند. حالا كجايند؟ چرا نامي از آنان نيست؟ جز «محمد سعيد ميرزايي» و «حميد هنرجو» چه كسي توانست ارج و قربي بيابد؟ بله! «جوانمرگي» آفت اين نسل بود، اما اين جوانمرگي ربطي به غرور و شرايط شغلي و... همانگونه كه جواد محقق مي گويد ندارد، بلكه دليل اصلي، متر و ميزاني بود كه مربيان آن روزگار در دست داشتند.
دليل اين جوانمرگي كه امروزه عده اي از آن ياد مي كنند، انتخاب نادرست و غيرعلمي دست اندركاران اين مسابقات بود، چرا كه متر و ميزان، استادي و شاگردي بود، نه توليد اثر ادبي.
اي كاش در آن روزگار، همان عده اي كه در اين مسابقات شركت مي كردند و اكثر آنان در روزنامه ها و مطبوعات آثارشان را به چاپ مي رساندند و همديگر را مي شناختند، دارندگان واقعي ميزان انتخاب برترين ها بودند. شايد امروزه ديگر كسي نمي گفت «جوانمرگي» .
راستش هنوز هم غزل زيباي «مهدي طهوري» را فراموش نمي كنم كه در يكي از اين جلسات براي همه خواند و چقدر همه را شاداب كرد. چند ماه بعد، «بشنو از ني» آن را به چاپ رساند. اين اتفاقات تنها خاطرات دوري از آن سال هاست. از تمام آن عده كه در آنجا جمع مي شديم، امروز تعداد نام يافتگان و فعالان، انگشت شمارند. شايد طرح يك پرسش، نتايج واقعي اين اردوهاي دانش آموزي را بيشتر آشكار كند؛ اگرچه سال ها از برگزاري اردوهاي دانش آموزي مي گذرد، اما ارج وقرب يافتگان و منتخبان اين اردوها، امروزه در كجاي ادبيات، جايي براي خود باز كرده اند؟ كداميك از آنان توانست جرياني را در اين روزگار بي صدايي به وجود آورد؟
جواد محقق در مقام سياستگذار در آن روزگار نبود.
او به همراه همايون عليدوستي، محمدعلي مرواني، عبدالجبار كاكايي و مصطفي محدثي خراساني، تنها مربياني بودند كه چشم همه دانش آموزان به آنها خيره شده بود.
اي كاش مي شد از جلسات آن روزگار طرفي بست و توشه اي درخور فراهم آورد. آنان كه هر ساله با برگزاري اين جلسات، سعي در ايجاد حركتي داشتند. اي كاش به دور از هر نگاه جهت گرايانه به فكر باروري بيشتر استعدادها بودند.
مهران فقيهي كه هر هفته در صدر صفحه بشنو از ني اشعار سپيدش را به چاپ مي رساند، چرا هيچ گاه در اين اجتماعات، نتوانست به ارائه همان اشعار بپردازد و به ناچار به اشعار كلاسيك روي آورد.
شكي نيست كه دانش آموزان، مي بايست با شعر كلاسيك آشنا مي شدند، اما اي كاش سياستگذاران راه و روش بهتري مي جستند، براي ترغيب اين نسل.
در پايان دهه هفتاد، همه منتظر بودند تا شايد كسي از آن جمع به فضاي شعر معاصر جاني تازه بدهد،  اما هيچ گاه اين اتفاق نيفتاد.
تنها اتفاقي كه دانش آموزان آن دوران و نيمه شاعران امروز رقم زدند، چاپ مجموعه شعر بود كه البته اين دستيابي به نتيجه اي مطلوب نبود.
شايد حق با جواد محقق باشد. بسياري از دانش آموزان جوانمرگ شده اند، اما دلايل اين جوانمرگي نه آن چيزي است كه گفته شد، بلكه دليل عمده اين جوانمرگي عدم سياستگذاري درست و دقيق از سوي مسئولان برگزاري و متر و ميزاني بود كه در دست مربيان بود.
راستي گاهي اوقات ما هم دلمان براي آن روزها تنگ مي شود. براي آن شعرخواني ها، براي آن نقدهاي دوستانه و به ويژه، آن اجتماع دوست داشتني و شعرهاي بكر.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |