پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۷۵
گفت و گو با  محمد قوچاني
همشهري من را متعادل كرد
007188.jpg
عكس: پيمان هوشمندزاده
آقاي قوچاني نگاه شما به همشهري و اينكه اين نگاه وجهي قرار مي  گيرد كه در سالگرد همشهري براي گفت  وگو به سراغ شما بياييم، از چند جهت مغتنم است؛ اول اينكه شما چند سال در همشهري به عنوان سردبير همشهري جهان مشغول بوده  ايد و از طرفي اكنون نيز تقريبا با همان تيم همشهري جوان، دو سال است كه سردبيري روزنامه شرق را برعهده داريد. با اين اوصاف شما همشهري را در حال حاضر چگونه مي  بينيد؟
اول اينكه ترجيح مي  دهم معمولا مصاحبه نكنم؛ نه اينكه آدم مهمي هستم، بلكه فكر مي  كنم كه متاسفانه مصاحبه در كشور ما تبديل شده به ابزاري براي تنبلي بعضي  ها؛ كساني كه نمي  خواهند مطلبي بنويسند و مكتوبي از خودشان به جا بگذارند، مي  روند گفت  وگوي شفاهي مي  كنند. بنابراين ترجيح مي  دهم در مصاحبه اگر پيرامون روزنامه  نگاري يا چيزي باشد كه بخشي از شخصيت من را تشكيل بدهد، شركت كنم. به همين خاطر است كه وقتي قرار شد براي سالگرد همشهري گفت وگو كنيم، اصلا نه در ذهنم نبود؛ يعني بلافاصله جواب گفتم. براي اينكه اولا بحثمان در مورد يكي از بهترين كارهاي روزنامه  نگاري ايران است، دوما من درون بخشي از آن مسئوليت داشتم و شايد يكي از بهترين دورانم را در آن گذراندم. همشهري براي من اصلا يك روزنامه رقيب نيست؛ يعني اصولا من همشهري را چه در همان لحظه  اي كه از همشهري به اختيار خودمان بيرون آمديم و چه وقتي ديگر، به عنوان يك رقيب نگاه نمي  كردم. همشهري براي من خاطره  اي دلپذير ا ست؛ چه در دوره  اي كه خودم درونش بودم و چه وقتي كه مخاطبش بودم. به ياد دارم وقتي كه همشهري به صورت ماهنامه منتشر مي  شد و ماهنامه خوبي هم بود، 16شماره ماهنامه به صورت كاملا حرفه  اي منتشر شد و من از شماره پنج آن را از دوره دبيرستان كه بودم، مي  خواندم و از طريق همين ماهنامه با آگهي روزنامه آشنا شدم. البته ساختار روزنامه همشهري ربطي به آن نداشت، فقط تشابه اسمي داشت. يا وقتي همشهري منتشر مي  شد، آن هنگام روزنامه آنگونه نبود كه تعداد زيادي در اختيار دكه  ها باشد.
ما براي كيهان، اطلاعات و نشرياتي كه منتشر مي  شد، در صف مي  ايستاديم و همشهري هم به راحتي گير نمي  آمد؛ يعني بايد صبح اول وقت مي  رفتيد و صف مي  ايستاديد. همشهري را سپرده بودم كه برايم نگه دارند. همشهري را آرشيو مي  كردم و تا زمان زيادي با همشهري زندگي كردم و همشهري تاثير زيادي در من داشت، همان  طور كه روزنامه سلام تاثير داشت. از اين جهت در مواضع فكري و ديدگاهم نيز اثر داشت و البته در حرفه من نيز اثرگذار بود. روزنامه چشم  نوازي بود؛ روزنامه  اي جامع به نظر مي  رسيد. با يك نگاه ميانه به زندگي نگاه مي  كرد و خب من تا مدت  ها آن  ور بودم. وقفه  اي اتفاق افتاد. بخشي از اين وقفه به لحاظ سياسي و فضاي وقت جامعه بود و بخشي هم به دليل اين بود كه خود همشهري نمي  توانست متناسب با محتويات دوران جديد هماهنگ شود و فكر مي  كنم كه بين سال  هاي 77 تا 79 روزنامه همشهري از چشم من دور بود و ترجيح دادم كارهاي ديگري ببينم، ولي وقتي سال 79 حوادثي اتفاق افتاد و من از زندان به فضاي مطبوعاتي بازگشتم ، احساس كردم كه با جنس ديگري كار مطبوعاتي را شروع كنم.
اين توفيق براي من پيش آمد كه به همشهري بروم؛ با همان نگاه و خاطره نوستالژيكي كه به همشهري داشتم و احساس مي  كردم كه چرا همشهري نتوانسته خودش را متناسب با اين مقتضيات تغيير دهد. در همشهري ايده  هايي دادم. بخشي از اين ايده  ها در همان دو سالي كه در همشهري بودم اتفاق افتاد. فكر مي  كنم نهاد همشهري توانسته من را متعادل كند. احساس مي  كنم من را ژورناليست كرد. من قبلش در حقيقت كارهايي انجام داده بودم كه خوانده شده بود. حالا بعضي  ها انتقاد مي  كردند و بعضي  ها هم مي  ستودند؛ يعني به اندازه كافي در حوزه خودم شناختي متناسب با سن و سال خود داشتم، ولي اگر همشهري نبود،به ثبات در عرصه روزنامه  نگاري نمي  رسيدم؛ نهايتا يك فعال سياسي مي  شدم. همشهري من را روزنامه  نگار كرد.
يعني چه اتفاقي افتاد؟ در همشهري آدم  هاي زيادي آمدند مضاف بر اينكه چارت اصلي  اش هم باز به آن معنا تغيير نكرد.
همين را مي  خواهم بگويم كه آدم  هاي زيادي آمدند و نگاهشان هم خيلي با من فرق مي  كرد. ما با آقاي شيخ  عطار خيلي سعي كرديم كه ارتباط بگيريم و با هم كدورتي نداشتيم. هرچند آدم  هاي به شدت متفاوتي از نظر درك سياسي هستيم؛ مثلا همين كه آقاي زائري هم آمدند، اين سئوال پيش مي  آيد كه چطور مي  شود اينقدر احساس همدلي به وجود بيايد. من اين را به اقتضاي خود همشهري مي  دانم؛ همشهري روحش لطيف است، همشهري حرفه  اي ست و روزنامه اي  ست كه مديرانش آن را تعيين نمي  كنند. همشهري مي  تواند اخلاق مديرانش را عوض كند، ولي مديران احتمالا نمي  توانند، مگر كسي كه بخواهد همشهري را نابود كند. به نظر من تاثير مثبت تبديل شدن همشهري به يك نهاد اجتماعي ست؛ يعني همشهري تبديل شده به چيزي كه در كشور ما معمولا اتفاق نمي  افتد، به جز از دل روزنامه  هاي اطلاعات، كيهان، همشهري، ايران و جام جم كه اتفاقا بعد از انقلاب هم اتفاق افتاد. يعني بقيه روزنامه  هاي ما كه به شماره 500 مي  رسند، مثل ما از ذوق نمي  دانند چكار كنند. اگرما هم اينجور بشويم و 10 سال بتوانيم دوام بياوريم، تبديل مي  شويم به يك نهاد. همشهري تبديل به يك نهاد شده؛ چيزي مثل يك ميراث فرهنگي و ملي ماست. اميدوارم سال  هاي سال بماند و اين اثر مثبت خودش را روي همه بگذارد. همشهري روزنامه اي ست كه به كاركنانش ميانه روي مي  دهد. از هر دو جريان يا از هر چند جرياني كه ممكن است درونش بيايد و اميدوارم اين پيوستگي كه با زندگي ايراني دارد باقي بماند.
فكر مي كنيد همشهري چگونه مي  تواند بهتر باشد؟
روزنامه همشهري بايد هرچند وقت يك بار تحولي در درونش رخ دهد، ضمن آنكه آن روح جمعي و ثبات كه داخل آن وجود دارد، ارزنده و ارزشمند است. اين خطر در معرض تمامي نهادهاي پايدار است كه بعد از مدتي افراد در آن تبديل به كارمند بشوند. روزنامه  نگاري حداقل به كارمندي نمي  خورد؛ در حقيقت در روزنامه  نگاري بايد شور و هيجاني باشد فراتر از اينكه حقوق شما چقدر است يا چند ساعت كاري را پر مي  كنيد. روزنامه  نگاري مثل فوتبال مي  ماند؛ درونش بايد جوان باشد. ممكن است يك نفر سنش برود بالا، كاپيتان شود، مربي شود. اينها هم در روزنامه  ها لازم است، ولي هميشه يك نيروي جواني در روزنامه بايد باشد در كنار نيروهاي پخته  اي كه هستند. به همين جهت من فكر مي  كنم كه يكي از توفيق  هاي همشهري در سه مقطع است؛ يك مقطع تاسيس اش كه يك تيمي آمدند ايده نو دادند. آن 10 شماره  اي كه آقاي ستاري درآورد، دوره توفيق روزنامه همشهري بود، دوره سرزندگي  اش بود. بعد ثابت شد، ثبات پيدا كرد. دومين دوره فكر مي  كنم در سال  هاي 81-80 بود و نه فقط تيم ما، بلكه مجموع كارهايي كه در همشهري انجام شد، اعم از ضمايمي كه منتشر كرديم، دوچرخه  اي كه دوباره در همشهري احيا شده بود يا كارهاي ضمايمي مثل انفورماتيك و ورزشي و چيزهايي كه آن دوره درآمد؛ يعني ما هم عاملي شديم كه مجموع تحولات ديگري در همشهري اتفاق بيفتد. سومين اتفاق هم يك شش ماهي بعد از رفتن ما مخصوصا انجام شد؛ وقتي كه ايرانشهر به وجود آمد. البته ايرانشهر سريع راه افتاد، ولي تا آمد شكل بگيرد، همشهري ديپلماتيك و خيلي چيزهاي ديگر هم آمد، در حالي كه فكر مي  كنم هرچند وقت يك بار بايد يك شوك به اين ساختار داد. اين شوك الزاما اين نيست كه يك عده را بيرون بريزيم. من اصلا چنين حرفي نمي  زنم. من مي  گويم كه بايد نيروي جوان به آن تزريق كرد.ايده  هاي نو داد و جابه  جا كرد. هر روزنامه  اي اين طور است. شما نگاه كنيد، مي  بينيد شرق هم از روز انتشار تا به حال چندين بار تغيير كرد. تعداد صفحاتمان و ويژه  نامه  هايمان فكر مي  كنم در اين تغييرات ثبات هست.
اين شوكي كه گفتيد نه تنها در همشهري، بلكه خوشايند هيچ كادر ثابتي نيست. با توجه به آن ضرورتي كه از آن به عنوان ضرورت ژورناليست نام برديد، چگونه اين دو مسئله را تبيين مي  كنيد؟ خودتان مي  توانيد در شرق اين راهبرد را پياده كنيد؟
درست است؛ اين يك بحران است كه در روزنامه  نگاري ست و همه رسانه  ها و جاهايي مثل همشهري، اطلاعات و كيهان كه يك پرسنلي دارند كه بيشتر از يك دهه عمر دارند، اين بحران را درست مي  كنند. درون هر روزنامه  اي به هر حال قانون كاري وجود دارد كه نمي  توانيد به بچه  هايتان دستور بدهيد. من در شرق، خودم را مي  گويم. من در شرق اين را با ايده  هاي جديد و با همين بدنه انجام دادم؛ مثلا روز اولي كه ما كار را شروع كرديم، گفتند كه روزنامه 24 صفحه  اي، هركسي صفحه  اي دارد و كارش را انجام مي  دهد. ديدم اين مسئله دارد به يك كار اداري تبديل مي  شود. گفتم كه بياييم هرچند وقت يك بار پرونده دربياوريم؛ مثلا اولين كاري كه كرديم، وقتي كه صدام را بازداشت كردند، گفتم بياييد كل روزنامه آن شماره  اش را درباره صدام دربياوريم يا مثلا ويژه  نامه  هايي كه درآمده چند بار فرم را عوض كردند. حداقل تا حالا چهار بار فرم عوض كرده  ايم.
فكر مي  كنم الان پيش بچه  ها برويد از من شاكي باشند كه هرچند وقت يك بار مي  آيم. همه مي  ترسند كه من وقتي با آنها صميمي مي  شوم، چيز تازه  اي از ايشان بخواهم. اين را به عنوان شوخي مطرح كردم، اما شرق آنقدر نهادينه نشده است و آنقدر در آن ثبات پيدا نكرده ايم. شايد شرق به اين سئوال بايد پنج شش سال ديگر جواب بدهد كه آيا واقعا قوه خلاقيت و ابتكار درونش زنده هست يا نه؟ ،ولي در همشهري مشكل  تر است. آن وقت راهي كه ما پيدا كرديم، اين بود كه بياييم مثل اين سفينه  هاي فضايي كه وجود دارد، لوازم جديدي به آن ملحق كنيم. ما هم رفتيم به آن سفينه فضايي يك بال جديدي ملحق كرديم، بدون آنكه ساختار اصلي  اش عوض شود. بقيه هم همين كار را كردند، يعني ايرانشهر يك انرژي بوده كه جداگانه به آن تزريق شده. خردنامه، ديپلماتيك و خيلي  ها كه اين اتفاق برايشان افتاده. احساسم بر اين است كه به هر حال بايد هميشه زايش و رويش در مجموعه وجود داشته باشد. تلخ است، ولي ناگزير، بايد سردبيرها را عوض كنيم، نيروها را عوض كنيم، دبيران را عوض كنيم يا سردبيري كه انتخاب مي  شود، بايد هميشه خود را در حال خلاقيت در فرم و محتوا نشان بدهد.
شما همشهري جهان را در دوره  اي از مديريت عطريانفر درآورديد، بعد از جدا شدن، يك روزنامه مستقل با نام شرق تشكيل داديد كه سريع هم هويت خودش را پيدا كرد، حالا هم در بعضي از عرصه  ها خيلي از عوام در سطح بيرون اين دو را رقيب هم مي  دانند. شما خودتان اين را چگونه توصيف مي  كنيد؟
ببينيد ما كساني بوديم كه از مطبوعات سياسي دوم خردادي به روزنامه همشهري ملحق شديم . همشهري تيم روزنامه  نگاري داشت كه در دوم خرداد پرورش پيدا نكرده بود، اما سابقه  اش بيشتر از ما بود. به خاطر همين يك دوگانگي در بين ما وجود داشت. ما هيچ وقت نگفتيم همشهري هستيم. ما مي  گفتيم كه ما همشهري دوم هستيم، همشهري ديپلماتيك هستيم، همشهري ماه هستيم و خيلي كارهاي ديگر، ولي هيچ وقت ادعا نكرديم كه كل همشهري هستيم. هميشه مترصد اين بوديم كه روزنامه  اي دربياوريم با هويت خودمان. هويتمان هم فرق مي  كرد. از باب فني مي  گويم كه مثلا در ضميمه  اي كه ما منتشر مي  كرديم، عكس بزرگ بود. اولين رسانه  اي كه به صورت ثابت و روزانه 360 شماره پياپي عكس بزرگ چهارستوني منتشر كرد، همشهري جهان بود. قبل از آن اين استمرار وجود نداشت كه هر روز يك قاب چهار ستوني بزرگ باشد. دوم قاب گزارشي ما بود كه ابداعي بود.
قبل از ما روزنامه  هايي بودند؛ مثلا همزمان با ما اتفاق افتاد كه من خودم تجربه گزارش تحليلي به عنوان تيتر يك به قلم خودم داشتم. پنجاه گزارش تحليلي نوشتم كه به جاي گزارش خبري، تيتر يك روزنامه شد. توي كتاب هم منتشر شد. بنيان هم منتشر شد. همين روش را داشت كه روزنامه تحليلي باشد اما سياسي  تر از ما. ما بناي آن را گذاشتيم؛ چون 48 ساعت قبل بسته مي  شديم، مجبور بوديم مطالبي بزنيم كه بيات نباشد؛ يعني نمي  خواهم بگويم كه خيلي فيلسوفانه و عالمانه به اين مطلب رسيديم كه اين كار را بكنيم؛ بنابر اقتضائات كارمان به اين نتيجه رسيديم كه چون همشهري، رويي روزنامه است، اصلاخطر هم دارد براي ما، چون ما يك جمع سياسي بوديم و هر چيزي كه مي  نوشتيم، فردا منتشر مي  شد. اين بهتر بود كه ما برويم گزارش تحليلي بنويسيم و با 48 ساعت فاصله هم بنويسيم كه خطر كمتري براي روزنامه داشته باشد. اين شد يك سبك؛ پس بنابراين همان وقت هم كه ما در همشهري بوديم، با آن چيزي مثل همشهري كه آن زمان شناخته مي  شد، متفاوت بوديم.
پس از انتخابات شوراي شهر و حضور شهردار جديد، من ديدم بهترين فرصت است. يك تيم آموزش  داده شده يعني تيمي از يك كار مجله  اي و يك كار روزنامه سياسي درآمده، تبديل شده به يك روزنامه هشت صفحه  اي و دارد كار مي  كند. اين تيم بايد آماده بشود و بتواند روزنامه بزند. به آقاي عطريانفر پيشنهاد كردم كه شما كه نمي  توانيد كار مطبوعاتي را رها كنيد (البته ايشان اول مي  خواست كه كار مطبوعاتي را رها كند و صرفا كار سياسي كند، ولي گفتم به هر حال شما رها نكن). اين تجربه  اي كه در اين مدت داشتيد، بياييد برويم يك امتيازي پيدا كنيم كه متناسب با آن امتياز بتوانيم از اين تجربه استفاده كنيم. گفتيم شايد فكر مي  كنند ما در همشهري با تيراژ بالاي آن، اينقدر رويمان حساسيت هست و اگر بتوانيم كه يك رسانه جمع و جور درست كنيم، شايد آن حساسيت  ها چندان وجود نداشته باشد. به هر حال ما را پذيرفته بودندكه ما دو سال همشهري كار مي  كرديم. قبول كرده بودند، پس في  الجمله ما را قبول كرده بودند كه مي  توانستيم يك حيات مطبوعاتي داشته باشيم. بعد رفتيم يك رسانه  اي راه انداختيم به نام شرق. اگر ازجدا شدن از همشهري بخواهم حرف بزنم بايد بگويم مي  دانستم كه اگر با مديريت جديد همشهري همكاري كنيم، به هر حال بعد از مدتي اين ارتباطمان قطع مي  شود، چون ما به اضافه يكسري افراد كار كرده، ديدگاه  هايي خاص داشتيم. مزيت نسبي ما نيز اين بود كه به سمت اصلاح  طلبان مي  رفتيم و با آنها هم  فكري داشتيم. مي  توانستيم از آنها يكسري حرف  هاي خوبي دربياوريم و منتشر كنيم. به هر حال من اگر مي  خواستم از آقاي حجاريان در همشهري مطلب بزنم، نمي  گذاشتند. ممكن است خردنامه با خانم عبادي مصاحبه كند و مشكلي ايجاد نكند، ولي اين در يك منظومه فهميده مي  شود و خيلي شرافتمدانه. با وجود اينكه مديرعامل وقت، آقاي شيخ عطار پيغام داده بود كه مي  توانيد شماها بمانيد، يعني گفته بود كه مشكلي نداريد براي ماندن، ولي من احساسم اين بود كه اگر آدم دوستانه از همديگر جدا بشود، بهتر از اين است كه در درگيري جدا بشود و تجربه به من ثابت كرد كه حرفمان درست بوده و ما با همين منش تصميم گرفتيم كه برويم و روزي كه معارفه انجام گرفت، كار ما تمام شد، اما يك اتفاق افتاد كه رسانه  اي كه ما توليد كرديم و تمايزهايي با همشهري ضميمه داشت، اين را تبديل كرد به يك روزنامه مستقل. اتكاي ما به عكس خبري بزرگ، گزارش  نويسي به جاي مطالب كوتاه و نگاه ما به مسائل سياسي يك چيزهايي داشت كه با آن همشهري كه داشت منتشر مي  شد، نسبتي نداشت و فكر مي  كنم هرچقدر هم انتشار شرق تداوم پيدا كرد، به لحاظ سبك، نگاه و محتوا تفاوت  ها بيشتر شدند. در بين اينها مثلا در روزنامه همشهري چه در حوزه جديد، چه گذشته، روزنامه مشي اثباتي داشت. ما در عين حال كه سعي مي  كرديم حرفه  اي باشيم، انتقادي هم بوديم. هيچ وقت تا آن زمان در روزنامه همشهري تيترهاي انتقادي بزرگ نسبت به رئيس جمهوري كه رسانه  اي مورد تاييد براي دولت به وجود آورده بود كه توسعه مربوط به عصر سازندگي و بعضي وقت  ها دولت و بقيه دولت  ها را هم منتشر مي  كنند، زده نشد. به خاطر همين خود به خود اين تمايزها روشن شد. به همين دليل ما توانستيم يك رابطه دوستانه مستقل را با همشهري برقرار كنيم؛ چه دوستان سابق ما كه در بدنه همشهري بودند، چه دوستان جديدي كه آمدند؛ يعني در عين حال كه دو تا مشي و راه جداگانه داشتيم، ولي توانستيم رفاقت دوستانه  اي داشته باشيم. از اين جهت مي  گويم كه ما هيچ وقت رقيب همديگر نبوديم. شاهدي هم كه دارم، مصاحبه  اي بود كه بعد از درآمدنم از همشهري با راديو فرانسه در مورد همين مسئله كردم و توضيح دادم كه ما شرق را با چه نگاهي داريم منتشر مي  كنيم. گفتم كه ما اصلا قرار نيست كه تيراژ كسي را بگيريم. ما آمديم تيراژ خودمان را بگيريم و كار خودمان را انجام بدهيم.

اگر همشهري نبود من...
با همه جواني  اش و اينكه توانسته در 27 سالگي سردبير روزنامه قابل تاملي مثل شرق باشد، رفتاري پخته دارد. نوع لباسش و تسبيحي كه مي  گرداند و لحن صميمي  اش روي هم رفته جالبش كرده. قطعا سردبيري  اش را از دامادي عماد  الدين باقي ندارد؛ اين را مي  شود از نوشته  ها و حالا گفته  هايش فهميد.
به خاطر نزديكي سن و سالم با او احساس راحتي بيشتري مي كنم و صراحت و صميميت او نيز مزيد بر آن.
گفت  وگو با محمد قوچاني در سالگرد همشهري از دو منظر قابل توجه است؛ نزديك به دو سال در آخرين سال  هاي مديريت عطريان  فر، سردبيري همشهري ماه و همشهري جهان را كه يك ضميمه لايي هشت صفحه  اي بود عهده دار شد و از سوي ديگر او حالا سردبير شرق است؛ روزنامه  اي كه همپاي همشهري البته با فاصله تيراژي زياد به هر حال مخاطبان خودش را دارد. با او راجع به همشهري گفت  وگو كرديم و ماحصل آن همين است كه بعد از اين اشاره مي  خوانيد. وقت خداحافظي گفت با نگاه خاص خودت گفت  وگو را طوري تنظيم كن كه دوستان بزرگوار و قديمي همشهري از دست ما ناراحت نشوند. گفتم مي  خواهي قبل از چاپ بخواني؟ گفت: نه، فقط دوستانمان آنجا از دست من ناراحت نشوند... .

يادداشت
زبان گوياي شهر
مهرداد مشايخي
در زندگي شهري امروزي هر شهر به تنهايي مي  تواند مانند يك رسانه عمل كند. بدين ترتيب كه با شنيدن نام هر شهر، مجموعه  اي از اطلاعات مربوط به فرهنگ و روحيات ساكنان آن و همچنين ويژگي  هاي بارز آن شهر به شنونده منتقل مي  شود. با قبول اين فرض تصور كرده  ايد كه اگر جايي نام تهران عنوان شده يا شهروندي خود را تهراني معرفي كند، اولين اطلاعات و تصاويري كه منتقل مي  شود، چيست؟ مجموعه  اي از مشكلات و درهم  ريختگي شهري در كنار شتاب و سرعت بالاي زندگي به اضافه تفاخر زندگي در پايتخت در دريافت اول، به ذهن هجوم مي  آورد. اين نگاه تنها به سال  هاي اخير محدود نمي  شود. در دهه  هاي گذشته شهرداران و مديران شهري با ابعاد مختلف مشكلات شهري تهران درگير شده و تلاش مي  كردند تا اين شهر را كه در معرض هجوم سيل مهاجرت است، به محلي بهتر براي زندگي تبديل كنند. تاكيد مي  شود كه تلاش آنها به اين دليل بود كه شهر به محلي براي زندگي تبديل شود نه به محلي براي كار روزانه و خواب شبانه. با وجود اين تاكنون تنها دوره  اي كه در آن مديريت شهري توانست تا حدودي آرامش زندگي در شهر را برقرار كند، چند سالي در اواسط دهه 70 بود. در اين دوره مديريت شهر با نگاه انسان  محور به شهر و
در نظر گرفتن شهر به مثابه يك موجود زنده توانست روابط فرهنگي، رواني، زيست  محيطي، اقتصادي و بهداشتي جديدي را تعريف كند. در همين دوره بودكه فرهنگسراها به عنوان پايگاه  هاي فرهنگي جديد محلي احداث شدند، هر فضاي كوچكي به بوستان و فضاي سبز تبديل شد و مجموعه  هاي فرهنگي شهر كتاب به فضاهاي فرهنگي شهر اضافه شدند. راه  اندازي روزنامه همشهري هم به همين دوره مربوط مي  شود.تهران شهر غريبه  هاست؛ غريبه  هايي كه با فرهنگ  ها و قوميت  هاي مختلف از گوشه و كنار كشور گرد هم آمده  اند و هدف مشتركشان هم چيزي نيست جز بهره  گيري از امكانات بهتر زندگي و فرصت  هاي بيشتر شغلي. اين مجموعه با هم بيگانه، تنها وقتي به همزباني زندگي شهري و مسائل شهروندي و لزوم آن معتقد مي  شود كه در شرايط بحران قرار بگيرد؛ شرايطي نظير بحران آلودگي هوا، بحران ترافيك، بحران آلودگي  هاي زيست  محيطي شهري و ... . در اين شرايط است كه رسانه شهري، به نمايندگي از مديريت شهر و در سوي ديگر شهروندان، به زبان گوياي تهران تبديل و فلسفه وجودي آن تاييد مي  شود. ضميمه ايرانشهر روزنامه همشهري هم براي نزديك شدن روزنامه به فلسفه وجودي آن و تهيه گزارش  هايي از زير پوست شهر به مجموعه روزنامه پيوست.
كاركرد روزنامه شهري (هرچند اگر در گستره  اي وسيع  تر توزيع شود و اخبار كشوري و جهاني را هم پوشش دهد) مثل فعاليت يكي از اعضاي موجود زنده، در كنار ساير اجزاي فرهنگي- اجتماعي شهر بازدهي پيدا مي  كند و در نتيجه باعث آماده  سازي ساكنان شهر براي تبديل شدن به شهروند واقعي مي  شود.

نظرگاه
007239.jpg
اطلاع رساني و فرهنگسازي
فاطمه راكعي‎/ شاعر: من گمان مي كنم كه روزنامه همشهري واقعا توانسته در سال هاي گذشته خودش را از حالتي كه فقط تريبون شهرداري تهران باشد خارج كند والان به عنوان يك روزنامه سراسري خوب مطرح است. من اميدوار هستم با تغييرات اخير و آمدن آقاي زائري، همشهري به عنوان روزنامه اي در سطح ملي به گونه فراجناحي براي رفع مشكلات و موانع مردم اطلاع رساني شفاف و فرهنگسازي كند، ضمن اينكه زحمات مسئولان قبلي همشهري در اين مسير را هم پاس مي داريم. بهتر است كه همشهري در زمينه مسائل اجتماعي از قبيل زنان و كودكان نيز صفحات خاصي داشته باشد و در زمينه ادبيات و هنر هم اميدواريم با اختصاص دادن صفحه اي ويژه، به جريان پوياي شعر امروز كه ريشه در سنت دارد و با نگاهي به آينده در زمان حال تنفس مي كند، كمك كند. به خاطر تيراژ بالايي كه همشهري دارد به نظر من در حد يك صفحه جدي مي تواند نظريات ادبي، نقد ادبي و آثار ارزشمند هنرمندان و خصوصا شاعران جوان را منعكس كند و بسيار مفيد و موثر باشد .
007149.jpg
روزنامه تمام حرفه اي
بهروز ياسمي/شاعر: همشهري از آغاز انتشار از نظر اصول اوليه روزنامه نگاري مطرح در ژورناليسم جهاني، حرفه اي ترين و شكيل ترين روزنامه ايراني بود و نسبت به ديگر روزنامه هاي موجود، يك سر و گردن بالاتر بود.
آن وقت هايي كه همشهري تازه منتشر مي شد من روزنامه ها و مجلات و نشريات ديگر كشورها را مي ديدم؛ يعني نشريات يا روزنامه هاي مهم آمريكا يا اروپا يا حتي همين لبنان و روزنامه هاي عربي. طبيعتا تولد همشهري در آن مقطع يك اتفاق بود؛ اتفاقي كه منجر شد به تولد گروهي از روزنامه ها كه با آغاز اصلاحات پديد آمدند؛ يعني از قطع روزنامه  بگير تا رنگ، تا ستون ها، تا صفحه آرايي و ... . با اينكه 70-60 سال از عمر بعضي روزنامه ها مي گذشت، ولي در يك كلام مي شود گفت كه همشهري يك روزنامه تمام حرفه اي بود با همه الزاماتش؛ ازتوجه به مشكلات خواننده براي مطالعه قطع بزرگ بگير تا چشم نوازي اش، تا صفحه آرايي اش وهمه اينها باعث شد كه همشهري يك اتفاق باشد در روزنامه نگاري ما و هنوز كه هنوز است من چنين اعتقادي دارم.
بنابراين فارغ از خود روزنامه تاثيري كه همشهري بر كيفيت مطلب، كيفيت كاغذ، كيفيت چاپ و... بقيه روزنامه ها گذاشت قابل انكار نبوده و قابل تامل است. اينكه مي گويم همشهري يك روزنامه حرفه اي بود، يعني اينكه آن روزها سعي كرد طيف بيشتري از مخاطب را پوشش بدهد. همين تلاشي كه وجهه يا صبغه سياسي خيلي كم رنگ باشد هم نشان مي داد كه دست اندركاران همشهري خيلي حرفه اي هستند؛ يعني به رغم اينكه روزنامه با قصد وغرض تاثيرگذاري سياسي، اجتماعي و فرهنگي متولد مي شود ولي بازهم آن وجهه سياسي آنقدر كم رنگ و ظريف بود كه مصداق عيني آن مي تواند تنها همان صفت حرفه اي باشد.
يكي از وجوه حرفه اي بودن اين است كه مخاطب بلافاصله بعد از ديدن روزنامه متوجه خط مشي آن نشود. آن زمان روزنامه ها همين طوري بودند و بعد روزنامه هاي اصلاحات هم همه همين جوري بودند. يعني كافي بود شما عنوان را ببينيد و تيتر و سوتيتر را بخوانيد تا بفهميد روزنامه در چه طيفي قرار دارد ولي همشهري از اين موضع اجتناب كرده بوده و به تبعيت از رويه قديم، هنوز هم همين طور است.
با اينكه فضا عوض شده ولي در رويكرد كلان روزنامه متوجه تغييري نمي شويد. قيمت اين روزنامه هم به همين شكل، قابل ملاحظه است. كاري به اين نداريم كه روزنامه از چه طريقي پشتيباني مي شود؛ هزينه اي كه مخاطب مي خواهد پرداخت كند مهم است. همشهري در عالم روزنامه نگاري ما فارغ از ويژگي هاي فني و حرفه اي و فرهنگي اجتماعي خودش آنقدر تاثيرگذار است كه تقسيم تاريخ روزنامه نگاري به دو بخش پيش و پس از همشهري چندان اغراق آميز نيست. تسريع در روند روبه رشد ديگر روزنامه ها هم از ديگر تاثيرات همشهري ست كه جزو محاسن اين روزنامه به حساب مي آيد. من متاسفانه اين وجه را پررنگ نمي بينم. شايد اين هم به اين دليل است كه همشهري قرار بر حفظ اعتدال دارد و همانطور كه نمي خواهد وجه سياسي اش پررنگ باشد، نخواسته وجه ادبي اش هم پررنگ شود ولي من به عنوان كسي كه تمام وجوه روزنامه را از زاويه فرهنگي مي بينم (حتي روزنامه هاي كاملا سياسي، صرفا ورزشي، صرفا طنز و صرفا اقتصادي) انتظارم حتي از روزنامه هاي ورزشي و اقتصادي اين است كه يك صفحه ادبي داشته باشند.
بنابراين نظرم در مورد همشهري هم اين است كه جاي بيشتري براي پرداختن به مسائل ادبي داشته است. من فكر مي كنم كه همشهري از اين وجه فعلا كم مي آورد؛ علي الخصوص از زماني كه فضا آنقدر سياسي شده كه ديگر هيچ روزنامه اي حاضر نشد يك صفحه كامل را به ادبيات اختصاص دهد و انتظار مي رفت كه همشهري اين كار را انجام دهد، چون فرهنگ سازي فارغ از ادبيات نيست. شايد هم من به عنوان كسي با علائق ادبي، انتظار زيادي در اين مورد داشته باشم .

فرهنگ
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  علمي  |  فرهنگ  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |