يكشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴
مديريت بحران در تهران
003801.jpg
طرح: جمال رحمتي
صليب سرخ جهاني گزارش سالانه فاجعه هاي طبيعي فصلي خود را در سال ۲۰۰۴ به زلزله شهر بم اختصاص داده بود. در اين گزارش آمده است كه «زلزله بم در ۲۶ دسامبر ۲۰۰۳ اتفاق افتاد. ظرف ۱۲ ثانيه شهر بم را تقريباً با خاك يكسان كرد. بين ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر جان خود را از دست دادند و حدود ۳۰ هزار نفر ديگر مجروح شدند و ۷۵درصد شهر تخريب شد و معادل ۵/۱ ميليارد دلار خسارت اقتصادي وارد شد...» در ادامه مي آورد «چگونه بازماندگان با شرايط پس از زلزله ساختند و چه درس هايي جهت كاستن از آسيب زلزله هاي بعدي از اين واقعه مي توان گرفت و...» گزارش زير كه در مورد مديريت بحران در زلزله است همزمان با همايش «بررسي تهديدها و پيشگيري از پيامدهاي زلزله تهران» كه امروز و فردا برگزار مي شود از نظرتان مي گذرد.
بايد دانست بين ۱۴۳ تا ۱۷۸ هزار نفر از ايرانيان در ۱۹ زلزله بزرگ از سال ۱۹۰۹ تاكنون كشته شده اند. در جاي ديگر صليب سرخ مي آورد؛ در مجموع، ۳۴ تيم نجات تنها ۲۲ نفر را از زير آوار نجات داده در حالي كه هلال احمر ايران با استفاده از ده سگ تربيت شده و امكانات موجود خود، ۱۵۷ نفر را نجات دادند(!). رقابت نيروي انتظامي و هلال احمر در نجات، شديد بود اما مديريت بحران فاقد اقتدار لازم، در ادامه، با توجه به اين، سرعت كار و مديريت سانحه و نجات از طرف نيروهاي مستقر در محل حادثه قابل ستايش بوده ولي ضعف اصلي مديريت جامع سانحه، «عدم هماهنگي» بود كه در نتيجه آن تقسيم نامتوازن كمك ها به بخش هاي ۱۳گانه و عدم مديريت كامل به بار آمد...
دولت ايران در تخمين خود، حمايت رواني درازمدت ۲۵ هزار نفر از بازماندگان را قرار داده است. تا پايان ژانويه ،۲۰۰۴  نزديك به ۹۰ درصد از ۱۸۵۰ كودك يتيم شده در اثر زلزله به خانواده خويشان خود تحويل شدند. هلال احمر علاوه بر اين وسايل مورد نياز زنان در كارهاي خانه را نيز در اختيار آنان گذاشت و...
در ادامه اين گزارش آمده است هلال احمر ايران اكنون داراي ۲۰ تيم مجهز به سگ هاي تعليم ديده زنده ياب هستند و اين در صورتي است كه هزينه مأموريت يك گروه نجات خارجي مجهز به اين نوع سگ ها براي ۶ روز در ايران معادل ۵۰ هزار دلار است كه خرج دو سال تعليم سه سگ امداد و سگبان هاي آنهاست!
براساس آمار مؤسسه زلزله نگاري تهران، ۲۴ شهر بزرگ كشور در معرض خطر زلزله هستند و با توجه به قرارگرفتن اكثر پهنه كشورمان بر روي كمربند زلزله و گسل آلپ هيماليا، يك زلزله عمده در تهران مي تواند حداقل هفتصد هزار قرباني بگيرد.
در انتهاي اين گزارش نيز چند اقدام كليدي براي كاستن از سطح خطر برشمرده شده است كه عبارتند از: تقويت بنيان بناهاي موجود، اصلاحات در صنعت ساختمان سازي، اعمال طرح بيمه حوادث طبيعي و «بهسازي مديريت ملي حوادث طبيعي در ايران» .
با توجه به پرسابقه و بالابودن خطر ناشي از حوادث و بلاياي طبيعي وانسان ساخت در ايران و امكان وقوع ۴۱ نوع مختلف از بلاياي طبيعي (از ۴۵ نوع موجود آن در دنيا) در ايران و تراكم بافت شهرهاي مركزي و پايتخت و نيز موقعيت ژئوپلتيك و استراتژيك منطقه با توجه به رخدادهاي همسايگان دور تا دور ايران و خبرنكردن حادثه و همين طور افزايش جمعيت، تخريب محيط زيست و آلودگي آن و غير اصولي ساختن مسكن و اماكن و محل هاي تجمع و تجاري و همين طور طرح ريزي ها و نقشه هاي شهري با بافت قديمي يا جديد بدون مطالعه و غير اصولي و نامنطبق بر استانداردهاي لازمه و به روز دنيا و تجربه ساليانه چندين حادثه و سانحه و فاجعه در نقاط مختلف كشور، آيا هنوز بايد در پيچ و خم تصويب، تصحيح، برعهده گذاشتن، طرح و برنامه ريزي و تفويض و كشمكش اعطاي طرح جامع مديريت سوانح كشور باشيم؟درحالي كه طبق گزارش  جهاني برنامه عمران سازمان ملل در مورد خطرات بلاياي طبيعي، جمهوري اسلامي ايران داراي رتبه اول جهان از نظر تعداد قربانيان ناشي از زلزله قرار دارد.
ايران در مورد مسايل مربوط به وقوع سيل در فاصله زماني ۲۰۰۰- ۱۹۸۰ ميلادي، داراي ۹/۱ متوسط تعداد سيل، ۱۹/۱۳۱ نفر قرباني، ۰۴۰/۹۰۳/۱۰ نفر در معرض خطر در هر سال (با درصد ۲۶/۱۸% نسبت به جمعيت و درجه آسيب پذيري ۰۳/۱۲% آن هم با تراكم جمعيت در معرض خطر سيل ۴/۴۵ كيلومتر مربع)، جزو پرخطرترين كشورهاي آسيا و جهان است.
خسارات ناشي از بلاياي طبيعي آسيا در مورد بلاياي طبيعي ۴ قاره ديگر كمي بيش از نصف آن است كه بعد از آن آمريكا، اروپا، آفريقا و در نهايت اقيانوسيه قرار دارند. در مورد خسارات جاني و قربانيان نيز بايد گفت كه آسيا و آسياي پاسيفيك بيشترين تعداد قرباني در كل را دارد و در اين مورد فقط قربانيان ناشي از خشكسالي  است كه در آفريقا كمي بيشتر از آسياست (البته همه اينها تا سال ۲۰۰۰ بوده است)
ايران با متوسط ۴۳/۱ زلزله در هر سال و متوسط ۸۱/۲۵۰/۲ نفر قرباني و متوسط تعداد
۰۹۷/۰۹۴/۲ نفر در معرض خطر زلزله در هر سال با درصد ۶۰/۳% افراد در معرض خطر به درصد جمعيت و آسيب پذيري ۸۴/۰۷۴/۱% و رشد جمعيت متوسط ۱۵/۰ (بين دو دهه ۸۰ و ۹۰ تا سال ۲۰۰۰) جزو پرخطرترين، پرقرباني دهنده ترين، پر زلزله ترين و پررشد ترين (از نظر جمعيت و تراكم آن) مي باشد(!)
در زلزله ۱۹۲۳ توكيو، يك زلزله ۳/۷ ريشتري ۱۴۰‎/۰۰۰ نفر را به كشتن داد و توكيو را فلج كرد. اما در زلزله سال پيش با همين حدود ، تنها يك نفر- آن هم به خاطر پرت كردن خود از پنجره به جهت ترسيدن- زخمي شد و اين يعني مديريت سوانح و حوادث .
با كمي دقت متوجه مي شويم كه در زلزله اكتبر ،۲۰۰۴ سلسله زلزله هاي مناطق اوجيا و ناكااوگا در مركز استان نيگاتا نيز خسارتهاي جاني و اقتصادي بر جا گذاشت؛ ۴ زلزله در عصر روز شنبه در استان نيگاتا با شدت ۸/۶ ، ۹/۵ ، ۳/۶ و ۹/۵ درجه ريشتر كه به دليل كوهستاني بودن آن ۲۷ كشته و دو هزار و ۹۰۰ نفر زخمي بر جاي گذاشت، ۳۹۵ باب خانه ويران و ۴۳۵ باب خانه نيمه ويران و بيش از ۳۰۰۰ باب خانه خسارت ديده و يكصدهزار نفر آواره شدند. اين زلزله ۴۲۷ پس لرزه محسوس در پي داشت.جا دارد ذكر كنم در ژاپن كه مانند آمريكا يك كشور زلزله خيز است، زندگي با زلزله و بلاياي طبيعي امري اجتناب ناپذير و روزمره شده است و اين فرهنگي در بين مردم، سازمان ها و دولتمردان است. تقريباً بين «۳۰ ثانيه تا يك دقيقه» اطلاعات زلزله دريافت و اعلام آماده باش مي شود و باز در همين مدت بعد از آن اطلاعات دريافتي به طور خودكار از رسانه ها پخش مي شود.
حال سؤال اين است ما چه كرديم؟ چه تجربه اي داريم، چه فراگرفتيم، چه ساختيم و چه خواهيم كرد؟  اينها سؤالات اساسي ماست كه در حال حاضر در سكوتي مشهود ولي نامحسوس و غيرحساس بايد مطرح و شنيده شود . ولي با اولين جرقه ايجادشده توسط يك سانحه يا فاجعه، آن وقت اهميت و اعتبار آن معلوم و مشخص خواهد شد.
پايتخت ما تهران، با دارا بودن مركزيت سياسي و عمده ترين مراكز اداري و مالي كشور و نيز مركزيت تحصيلي و استقرار ۴۰% صنايع كشور و ۳۰% توليد ناخالص داخلي و داشتن بزرگترين مراكز خدمات پزشكي و ديگر خدمات، جمعيت روزافزون و متأسفانه واقع شدن در يكي از پرمخاطره ترين مناطق كشور با دو مسير اصلي زمين لزره و ده ها گسل، با وجود پيشينه تاريخي آن، بسيار محتمل است كه مورد بروز بزرگترين فاجعه تاريخي قرار بگيرد. در اصول امداد و نجات سه مرحله طلايي وجود دارد.
۱- قبل از بحران (قبل از وقوع حادثه) ۲- هنگام بحران (هنگام وقوع حادثه) ۳- بعد از بحران (بعد از وقوع حادثه) هر يك از اين مراحل سه گانه برنامه ريزي ها و آمادگي هاي خود را مي طلبد. در مرحله اول آموزش، فراگيري و تمرين و زيرساخت ها بايد مد نظر قرار بگيرد. اينجا يك مديريت كارآمد انساني و ساختاري (چه برنامه اي و چه سازه اي) بايد انجام شود. در مرحله دوم مديريت قوي و كارآمد تركيبي و تخصصي و استفاده از اندوخته هاي پيش بيني شده و نتايج كسب شده از تجارب قبلي و نيروهاي كارآمد و متخصص نياز است. و در مرحله سوم بازسازي سازه ها، عقب افتادگي هاي اقتصادي و تخريب، كم كردن عوارض و آثار، مديريت كنترل و ساخت و ساز، بازپروري و حمايت، مورد نياز است. در هر كدام از اين مراحل سه گانه، منطقي اصولي نهان است و مرحله اي را در درون دارد كه جمعاً به «مديريت بحران» معروف است.
از دهه ۵۰ ميلادي، مدت زمان اطلاع رساني وقوع حوادث رشد داشته و اين زمان در هر دهه كوتاه و كوتاه تر شده است. ارزيابي خطر در نيم ساعت (بعداز وقوع) صورت گرفته و مديريت حادثه و سوانح شكل علمي و كاربردي به خود گرفته است. مديريت تخصصي با تفكيك و تفويض اختيارات و حدود تكامل پيدا كرده و آموزش، مغز كنترل كننده هر سه مرحله شده است. از دستاوردهاي اين رشد ،مي توان به موارد زير اشاره كرد:
۱- مطالعه و بررسي تئوري و منطقه اي
۲- مطالعات راهبردي و كارساز ۳- آموزش هاي فني و تخصصي و عمومي ۴- تمرين كاربردها ۵- تشكيل ستادهاي بحران و فرماندهي ۶- تشكيل گروه ها و تيم هاي تخصصي ۶- تجهيز نيروها و انبارها و آموزش ها ۷- امكان سنجي و نيازسنجي ۸- تكميل كاستي ها و بازخورد مراحل بالا ۹- ارزيابي و كسب تجربه از حادثه و سانحه واقع شده ۱۰- تبادل نظر و افكارسنجي و ابداع و ايجاد خط مشي مديريت بحران
و بدين سان ژاپني ها فقط به ۳۰ ثانيه براي اطلاع رساني نياز دارند تا خسارت را به حتي صفر برسانند و در ۳۰ دقيقه اول وقوع حادثه در محل حاضر شوند. و حالا سؤال اين است ما چه كرديم؟ در كشور ما باني اين  كار نيروهاي خلاق جمعيت هلال  احمر بودند كه به صورت تئوري و عملي آموزش ديدند و آموزش دادند. حضور يافتند و حاضر كردند و در هنگامي كه كسي يا چيزي تصدي اين مديريت را نداشت، حادثه را كنترل كردند. ولي بعدها در هر حادثه با توجه به كم بودن قدرت قانوني ايفاي نقش، دخالت نيروهاي ديگر از ارگان هاي مختلف و ساير ناهماهنگي ها در امر كنترل و مديريت سوانح خلل ايجاد شد و اين به وضوح در زلزله بم و برف گيلان مشاهده شد.
بايد گفت فقط كساني كه خود اهل فن هستند مي دانند كه حادثه و سانحه يعني چه... و مديريت كلان و خرد آن چه قدر مشكل و طاقت فرساست.
مديريت سانحه در حال حاضر طبق طرح جامع مديريت سوانح كشور بر عهده چند وزارتخانه، سازمان و ارگان است كه جمعيت هلال  احمر نيز جزو آن مي باشد. البته طرح امكان سنجي و پيش نويس قسمت هاي عمده و اصلي آن نيز توسط همين سازمان امداد و نجاتي هاي اين جمعيت مخلص تهيه شده است و نهايتاً متأسفانه مديران خرد و كلان امداد و نجات حوادث و سوانح به خانه نشيني و عزلت گرفتار شده اند و حالا باز هم شعار مي دهيم كه مديريت بايد كارآمد باشد، فرهنگ استفاده بهينه از افراد و اشخاص و امكانات صورت بگيرد، نيروها مي بايست (و مي توانند) در اسرع وقت خود را به محل حادثه برسانند و شروع به كنترل كنند!
003780.jpg
نقشه گسلهاي تهران
در بعضي كشورها دفاع غيرنظامي، شاخه هاي نجات پليس، آتش نشاني، بهداشت و درمان، كنترل مرزي و كوهستان و... و همين طور سازمان ها و گروه هاي خصوصي عهده دار حملات ضربتي عليه حادثه و سوانح شده اند، در ايران چه طور؟
در حال حاضر سرعت ما خيلي كم است و اين براي ما مشكل ايجاد خواهدكرد. هر هفته از يك حادثه و سانحه كوچك و بزرگ در كشور خبردار مي شويم، اين زنگ ها براي چه و براي كه به صدا درمي آيند!؟
سازمان سنجش هم كوتاه ننشسته است و وزارت علوم طرح درس مقطع فوق ليسانس در رشته مديريت مهندسي سوانح طبيعي را تنها در تهران با پاسخگويي به سؤالات زبان تخصصي (كدام تخصص معلوم نيست)، رياضيات مهندسي !؟، مقاومت مصالح!، هيدروليك، اقتصاد مهندسي ! و سيستم هاي اطلاعات جغرافيايي (GIS) اجرا نموده است.
اين جاي تعجب دارد كه نجات جاده اي، آوار، سيلاب و رودخانه، كوهستان و هوايي را در مقاومت مصالح و اقتصاد مهندسي جست وجو كرد!
اصلاً اين مديريت در بخش فني- مهندسي نمي گنجد و ربط به مديريت كلان و بهداشت و درمان دارد، چرا كه دروس روانشناسي، بهداشت عمومي و جامعه، آمار و احتمالات، فوريت هاي پزشكي، مباني  ترافيك و كنترل، سازه و ساختمان، مباني راه سازي و راهداري، كوهنوردي مقدماتي، مسيريابي و نقشه خواني و نقشه كشي و متراژ- مديريت اطلاعات، نيروي انساني، استراتژيك و سوانح، حوادث و بلاياي طبيعي، هواشناسي عمومي، تغذيه، داروشناسي، مباني ماشين آلات سبك و سنگين، مباني انفجارات و تخريب و خنثي سازي،علم مواد، برق و الكترونيك، مخابرات، ITC و انفورماتيك، دفاع غيرعامل و غيرنظامي و خيلي چيزهاي ديگر بايد در اولويت آموزشي جهت پرورش نيروهاي زبده مديريت سوانح قرار گيرد. اصلاً اين رشته اي كه حالا نامش را در دفترچه هاي كارشناسي ارشد مي آورند بايد با نام «كارشناس امداد و نجات» و «كارشناس حوادث و سوانح» و «يا كارشناس بلاياي طبيعي و غيرطبيعي» در دفترچه كارشناسي و براي اين مقطع بيايد.
مديريت سوانح بايد از درجه كارشناسي ارشد تا دكترا باشد و طرح درسش با توجه به تجربيات كشورهاي مطرح و كمك و نظرخواهي سازمان آتش نشاني و خدمات ايمني، سازمان امداد و نجات جمعيت هلال  احمر و كارشناسان ستاد ملي كاهش اثرات بلاياي طبيعي و كميته هاي مديريت سوانح (تشكيل شده زير نظر استانداري ها) و وزارت درمان و آموزش پزشكي، ارتش، پليس، وزارت نيرو و...
زير نظر وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و وزارت كشور، تهيه و تدوين و اجرا شود. البته تا حدودي بعضي كارها صورت گرفته ولي عجله و شتاب و مطالعه كم در آن مشهود است و هر كس غير از اين بگويد يا حقيقت را نمي داند و يا نمي خواهد بداند(!)
مديريت سوانح ما بايد قادر باشد، مديريت شهري، مديريت متمركز، مديريت سواحل، مديريت مناطق كوهستاني، مديريت جاده اي، مديريت جنگ و مديريت بحران را زير پوشش بگيرد. آيا در حال حاضر ما قادر هستيم اين كار را انجام دهيم؟ آيا از پركردن و چك ليست كردن فرم هاي امكان سنجي و بررسي كيفي و مميزي مديريت بحران در هنگام و پس از بحران، نمره خوبي خواهيم گرفت؟ ما در چه رتبه اي از مديريت سوانح قرار داريم؟ چه قدر قادريم برنامه ريزي هايمان را درست به ثمر برسانيم؟ و... و... و...
مي بينيد كه خيلي مشكل داريم.كميته هاي تخصصي ما متأسفانه سريع تشكيل مي شود ولي كيفيت و محتواي خوبي ندارد و بازده آن در مقابل استانداردها قابل مقايسه نيست و اگر ازخودگذشتگي و جانفشاني نيروهاي باتجربه و زبده هلال  احمر و آتش نشاني و ساير نيروهاي عملياتي مثبت نبود، باور بفرماييد خسارات ما بيش از اينها مي بود.
نكته ديگر از دست دادن نيروهاي با استعداد و باهوش و خلاق و پرتجربه اي است كه به  دليل عدم حمايت كافي و مشخص نبودن وضعيت آينده خود، پس از كسب تجارب علمي و عملي فراوان و خدمت بي شائبه و بيش از حد خود، ناگزير محل هاي خدمت خود را ترك كرده و به شغل ديگري روي مي آورند. اين از بي تجربگي و عدم توجه و دورانديشي سازمان هاي ذيربط بوده است كه نيروهاي طلايي خود را فراري مي دهند، آن هم ناخواسته و ناآگاهانه و اين اتلاف منابع ملي است كه هزينه هاي اوليه و ثانويه اي را دوباره بر دوش آنها مي گذارد تا آموزش دهند، حرفه اي كنند (و شايد باز هم از دست بدهند) و اين سيكل ناموزون همچنان ادامه پيدا خواهد كرد.
وقتي در استاني و شهري در مركزيت آن استان، با يك نزول آسماني، شهر و استان به يكباره براي روزها فلج شده و مردمش زنداني مي شوند و عملاً شهرداري و استانداري حيران و سرگردان شده، ناكارآمدي خود را به مردمش هديه مي كند، آيا باز بايد بنشينيم و با كاغذها بازي  كنيم و كلمات آن را تصحيح كنيم؟ آيا هرچه را با هر محتوايي بايد قبول كرد و فقط غلط املايي و انشايي از آن گرفت يا نفع و دخالت سازمان خود را در آن پررنگ نمود؟!
اين مايه تأسف است و ما دورانديشي نمي كنيم و در نهايت از ديگران (بيگانگان) كمك مي خواهيم. آن هم نه براي برنامه ريزي و آموزش تجربيات و دريافت اطلاعات و طرح برنامه، بلكه براي اين كه بيايند و چند نفري را از خيل صدها و هزاران قرباني آسيب ديده مان نجات دهند!
رضا استادسرائي

نگاه امروز
هنوز از زلزله بم درس نگرفته ايم
فريبرز بيات
زلزله ازجمله مهمترين بحران هاي طبيعي غيرقابل پيش بيني و مخرب است كه در برخي مناطق جغرافيايي جهان به وقوع مي پيوندد. زلزله بحراني است كه در زمان كم (بين ۱۲ تا ۱۵ ثانيه) و با تهديد زياد رخ مي دهد و در اثر آن هزاران نفر كشته، مجروح و آواره و ميلياردها تومان خسارت وارد مي شود.
بنابر آ مارهاي جهاني ايران در رديف ۱۰ كشور نخست جهان ازنظر آسيب پذيري در مقابل بلاياي طبيعي به ويژه زمين لرزه است. سهم ايران از زمين لرزه هاي مخرب در ۲۵ سال اخير در قاره آسيا هر ۵ الي ۷ سال يك زلزله بوده است.
از مجموع زلزله هاي مخرب و غيرمخرب (۱۰۵ زلزله) با بزرگي ۶ ريشتر سهم ايران هر سال ۵/۱ زلزله است.
ايران به دليل قرارگرفتن بر روي كمربند جهاني زلزله داراي بيش از هزاران گسل است. گزارش مركز تحقيقات وزارت مسكن و شهرسازي نشان مي دهد ۳۴۹ شهر ايران در معرض خطر وقوع زلزله قرار دارند كه در اين ميان خطر احتمال وقوع زلزله در ۵۷ شهر ازجمله قزوين، كرج و تهران بسيار زياد است.استان تهران با جمعيت ۱۳ميليوني ازنظر اقتصادي، فرهنگي _ اجتماعي و سياسي قلب ايران محسوب مي شود.
موقعيت مركزي و استراتژيك تهران موجب شده كه اين شهر به شاهراه ارتباطي و اتصال نقاط مختلف كشور تبديل شود.
ازطرف ديگر استان تهران با حدود ۲۰ درصد جمعيت كشور ۴۰ درصد قدرت اقتصادي كل كشور را دراختيار دارد و از اين نظر قلب فعاليت هاي تجاري، بيمه اي، بانكي، صنعتي و تكنولوژيكي و حتي ورزشي محسوب مي شود.
استان تهران همچنين مركز فرهنگي ايران محسوب مي شود اكثريت دانشگاه ها و مراكز علمي و فرهنگي را در خود جاي داده است. ۲۵ درصد دانشجويان دانشگاه هاي دولتي و ۳۲ درصد دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي در استان تهران مشغول به تحصيل هستند. اكنون تهران را با چنين موقعيت و جايگاه استراتژيكي در كشور، خطر زلزله تهديد مي كند. پژوهش ها نشان مي دهند احتمال وقوع زلزله در اين شهر بسيار زياد است. اين خطر را دكتر عكاشه استاد برجسته زلزله شناسي دانشگاه تهران از چندين سال پيش گوشزد كرده است. تحقيقات پژوهشگران ژاپني و نيز مركز زلزله شناسي روسيه نيز احتمال زياد وقوع زلزله در تهران را مورد تاييد قرار داده اند. بررسي هاي كارشناسي نيز نشان داده است هر ماه بين ۲۰ تا ۲۵ زلزله يك تا دو ريشتري در تهران رخ مي دهد كه حاكي از فعال بودن گسل هاي اين شهر است.
با وجود اين خطر و تهديدات متاسفانه طرح جامع امداد و نجات و مديريت بحران در كشور شكل اجرايي نگرفته است. چند روز بيشتر به سالگرد فاجعه بم نمانده است. انتظار مي رفت زلزله ۵ ديماه سال ۱۳۸۲ و كشته شدن ۴۰ هزار نفر ما را به ضرورت شكل گيري مديريت بحران واقف كند؛ اما تاكنون اين اتفاق نيفتاده است و ما ظاهرا عادت كرده ايم منتظر فاجعه بمانيم و پس از وقوع به فكر چاره بيفتيم، هر زلزله پيامي دارد و ويژگي هايي. ما از زلزله بم هنوز درس لازم را نگرفته ايم. به همين دليل ايران آسيب پذيرترين كشور جهان در مقابل زلزله است و با آنكه يك درصد جمعيت جهان را دارد ۶ درصد تلفات زلزله در جهان به ايران اختصاص دارد. زلزله ۶ ريشتري بم ۴۰ هزار تلفات برجاي گذاشت، اما زلزله اي با همين شدت در كاليفرنيا تنها ۲ نفر تلفات داشت. اين تفاوت آشكار را تنها با مديريت راهبردي بحران مي توان توضيح داد. متاسفانه هنوز مديريت بحران در ايران شكل نگرفته است. قبل از وقوع فاجعه و تا فرصت باقي است به اين مهم اقدام كنيم كه فاجعه نزديك و فردا خيلي دير است.

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |