دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۴
گفت وگو با دكتر حبيب الله آيت اللهي
هنر و  مديريت هنري
002499.jpg
سهيلا نياكان
نزديك به پنجاه سال فعاليت، تحقيق، تدريس و مشاوره به دكترآيت اللهي اين اجازه را مي دهد كه همچون پدري آگاه،  مديران تازه را از اشتباه گذشتگان، مطلع كند و وظايفشان را به آنها گوشزد نمايد؛ چرا كه دكتر آيت اللهي دلسوزانه تر از هر مديري براي پويايي هنر اسلامي ايران در جهان معاصر تلاش كرده و ديگر به اثبات نقش تأثيرگذار او در جهاني شدن هنر ايران و بخصوص معرفي هنر اسلامي ايران، نيازي نيست.
دكتر آيت اللهي كارشناس نقاشي از دانشكده هنرهاي زيبا، كارشناس ارشد زيبايي  شناسي و دانش هنر از دانشگاه سوربن پاريس، دكتراي هنرهاي تجسمي(علمي و عملي) از سوربن پاريس، داراي آثار هنري در مجموعه هاي شخصي داخل و خارج از كشور، مدرس دانشگاههاي مختلف هنر، عضو هيأت علمي دانشگاه تهران، عضو فرهنگستان هنر، عضو سازمان بين المللي بازاريابي، عضو كميته پژوهش، ترجمه و نشر شوراي عالي انقلاب فرهنگي ، مشاور هنري مركز مطالعات ايراني سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مترجم كتاب هاي مهمي چون: «نقطه- خط- گستره» ، «روحانيت در هنر» ، و نويسنده كتاب هاي «مباني نظري هنرهاي تجسمي» و ... است. با دكتر آيت اللهي در مورد مديريت هنري و چالش ها و تعامل هايش به گفت وگو نشسته ايم.اين بحث همچنان باز است و صفحه هنرهاي تجسمي آماده پذيرفتن نطريات كارشناسان، محققان و پژوهشگران در اين زمينه مي باشد.اين گفت و گو را بخوانيد.

* به نظر شما ويژگي هاي يك مدير هنري چيست؟
- قلمرو هنر يك قلمرو انساني است كه از ساير قلمروهاي فرهنگي متفاوت است. به دليل اين كه ما فرهنگ را مجموعه داده ها و گرفته هاي يك ملت در طول زمان تعبير مي كنيم. در مسأله فرهنگي ممكن است مسأله خلاقيت چندان مؤثر نباشد. دليل آن هم اين است كه هر جا خلاقيت موثر بوده، آن را به قلمرو هنر مربوط كرده اند. اكنون در تمام دنيا مي گويند هنرهاي ادبي؛ مثل هنرهاي نمايشي و تجسمي. چون اين بخش از ادبيات است كه در آن خلاقيت وجود دارد. البته بخشي از ادبيات هم هست كه شايد خلاقيتي در آن نباشد. مثلاً در ادبيات فارسي، گلستان سعدي هنر ادبي است، اما بوستان سعدي،  هنر ادبي نيست بلكه ادبيات است. چون روال بوستان را فردوسي هم قبلاً كار كرده است. همچنين در همان زمان، نظامي و ديگران نيز كار كرده اند. بنابراين خلاقيت در قلمرو هنر است. از آنجا كه خلاقيت يكي از پايه هاي هنر است، از ساير قلمروهاي فرهنگي متفاوت مي شود. يعني ما واقعاً  بايد هنرمند را به عنوان خليفة الله محسوب كنيم. اين خليفه مراتب مختلفي دارد؛ جانشيني كه در تمام آنچه بايد انجام گيرد، ولايت الهي دارد. ولي مراحل پايين تر از آن هم هست كه باز هم با الهام خدا كار مي  كند. هنرمند ملهم مي شود. ممكن است كسي خيلي خوب نقاشي كند ولي هنرمند نيست؛ فقط نقاش است. وقتي به او هنرمند مي گوييم كه چيز جديدي به كارش اضافه شود و يا زوائدش حذف شده و چيز تازه اي به وجود آيد. مسلماً  خلق در قلمرو هنر با خلق در قلمرو الهي فرق مي كند. خداوند نيست را هست مي كند ولي هنرمند چون خود مخلوق است دست به خلق  مخلوقات الهي مي زند، پس اگر خلاقيت در هنر نباشد، هنر نيست. قلمرو هنر، قلمرو خلاقيت است و اين قلمرو و خلاقيت، محدوده كوچك و خاصي ندارد. به تعداد آحاد بشري كه مي توانستند هنرمند شوند، انديشه هاي متفاوت وجود دارد. وقتي انديشه مختلف شد، حاصل آن نيز متفاوت مي شود. چگونگي اجرا نيز تفاوت پيدا مي كند. يعني اساس آفرينش و خلاقيت فرق مي كند. همه نقاش ها از رنگ استفاده مي كنند ولي هر يك به گونه اي. مثلاً  نگارگر ايراني از رنگ هاي مسطح و تخت و ناب بهره  مي گيرد و تركيبي بوجود مي آورد و يك نقاش اروپايي اين رنگ ها را به گونه ديگري تركيب مي كند، پس چون قلمرو خلاقيت فرق مي كند، هنرمندان متفاوت با احساس كار مي كنند. وقتي مي گويم «احساس» يك نظر دارم؛ همه بزرگان جهان معتقدند كه هنرمند از جامعه خويش در ادراك و احساس جلوتر است. يعني حساسيتي فراتر از ديگران دارد. زماني كه حساسيت ها متفاوت شوند، نمي شود به يك گونه عمل كرد. شايد هيچ گاه اينقدر تفاوت كه ميان هنرمندان است، ميان اهل ادب و يا رشته هاي ديگر وجود نداشته باشد. بسيار كم اتفاق مي افتد كه چند هنرمند از نظر خصلت، اخلاق و احساسات مانند يكديگر باشند. بنابراين كسي كه مدير هنري مي شود بايد بتواند با اين روحيات، تفكرات و انديشه هاي مختلف كنار بيايد و آنها را سازماندهي كند. اگر اين كار را نكند، نمي تواند مدير خوبي باشد. مديريت هنري كاري بسيار دشوار است.
* در بخش هنرهاي تجسمي مديريت هنري را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- تا آنجا كه مي دانم پس از انقلاب اسلامي بهترين مديران موزه هنرهاي معاصر تهران سه نفر بودند، غلامعلي طاهري كه مدير خوبي بود اما امكانات به او نداده بودند. آقاي طاهري يك مدير مسلمان و بي غرض بود. ديگري محمد صحفي بود كه به او اجازه مديريت نمي دادند و نظر خود را به او تحميل مي كردند. ايشان هم بنا به دلايلي مي پذيرفت. آقاي صحفي نه اين كه فقط به هنرمندان مذهبي توجه كند ولي با اين دسته به گونه اي ديگر رفتار مي كرد. آقاي سميع آذر هم مدير خوبي بود و تفاوت هاي بسياري با بقيه مديران داشت. ايشان به دليل اين كه شايد از يك نسل ديگر بود و مدتي را در خارج از كشور سپري كرده و سپس مديريت موزه را برعهده گرفت، ديد متفاوتي داشت؛ نگاهي مستقل كه مستقل هم عمل مي كرد و اجازه نمي داد مديران مافوق مانند وزير و يا معاون هنري در كارش دخالت كنند. شايد اشتباهاتي نيز داشت ولي به نظر من اگر آقاي سميع آذر در سمت خود ابقاء مي شد و استعفاي او را نمي پذيرفتند، آينده موزه و هنرهاي تجسمي به مراتب درخشانتر مي شد. چون برنامه هايي را كه در آخرين نمايشگاه دوران مديريت خود تشريح كرد، نشان مي داد كه يك ديد جهاني دارد؛ ديد جهاني مديري كه اشتباهاتي هم داشته و اكنون متوجه آنها شده و با پرهيز از آنها مي خواست روال منطقي ارتقاء موزه را در حد يك موزه جهاني انجام دهد.
002496.jpg
مديريت در تمام شئون بويژه در بخش هنر، كار ساده اي نيست. چون در هنر تضاد و تفاوت هاي بسياري وجود دارد كه در رشته هاي ديگر نيست
*اگر ممكن است برخي نمونه هاي مديريتي را كه مورد قبول شما نبوده است ذكر كنيد؟
- ببينيد، زماني كه از شما به عنوان يك هنرمند اثري را مي گيرند و دعوت تان مي كنند تا در نمايشگاهي شركت كنيد و متعهد مي شوند يكي از آثارتان را بخرند، نبايد اثري را كه قيمت بسيار بالايي دارد، طوري قيمت گذاري كنند كه يك پنجم قيمتي را كه شما براي آن هزينه  كرده ايد، تأمين نشود. بهانه شان اين است كه پول ندارند. همه اينها مربوط به مديريت نادرست است. وقتي از هنرمندي براي نمايشگاه دعوت مي شود، بايد طبق ضوابطي كه اعلام مي كنند، با او رفتار شود، در غير اين صورت بايد فراخوان بدهند. نمايشگاه گروهي معمولاً  به دو صورت است؛ گاهي متعلق به يك گروه هنري است. مثلاً  گروه مكتب پاريس زماني كه مي خواهد در فرانسه نمايشگاه بگذارند، از تمام كساني كه عضو مكتب پاريس هستند اثر هنري مي گيرند، اگر هم قرار شد در آن داوري شود، عده اي داور دارند كه به اين امر مي پردازند. ولي در اينجا گروهي ابتدا به عنوان شوراي انتخاب كارهايي را برمي گزينند و عده اي ديگر به نام داور به كارهاي اين شورا رأي مي دهند. اين در حالي است كه بسياري از  آثاري كه گروه انتخاب مردود دانسته اند، با ارزش بوده اند. اين روند اشتباهي است كه ما بارها آن را گوشزد كرده ايم.
بنابراين همه اين موارد در قلمرو مديريت هنري است. يك داور بايد خبره تاريخ هنر و نقد باشد و اصول زيبايي شناسي، تجزيه و تحليل هنر را بداند؛ نه اينكه فقط هنرمند باشد. اگر چنين بود، ديگر يك كار كپي جايزه نمي گرفت و اصلا بر ديوار نمي رفت. به ياد دارم در يكي از شماره هاي نشريه «نقش» كه به مناسبت دو سالانه نقاشي در موزه به چاپ مي رسيد، مطلبي از معاون هنري با اين عنوان درج شده بود كه داوري يك نظر شخصي است و دليلي ندارد اينطور يا آنطور باشد. اين نظر حداقل از ديد اسلامي و در فرهنگ اسلامي غلط است. چون در فرهنگ اسلامي داوري حتي حق ندارد، برود بيرون خريد كند. حال، داور در زمان گذشته قاضي بوده ولي به هرحال به عنوان داور حق نداشته خريدي انجام دهد تا بعدا از او توقعي نداشته باشند.
* توصيه هاي شما با توجه به سابقه اي كه به عنوان مشاور مديران، استاد دانشگاه و پژوهشگر هنر بوده ايد براي مديران كنوني چيست؟
- ببينيد يك مجموعه اي به نام مركز هنرهاي تجسمي وزارت ارشاد وجود دارد و يك مجموعه هم به نام موزه هنرهاي معاصر تهران. از طرفي موزه كه در فارسي صريح به معناي نگارستان است، و نه گنجينه از قديم الايام در ايران رواج داشته است. موزه يا نگارستان محل نگهداري آثار خلاقه و ارزشمند هنري است. پيش از آنكه در اروپا موزه بوجود آيد، در ايران وجود داشته و در اروپا هم اگر موزه اي ساخته شده به تقليد از كشورهاي اسلامي بوده مانند بسياري ديگر از موارد. اين موضوع به دوره فاطمي ها در مصر باز مي گردد. فاطمي ها چون شيعه بودند شيعيان خراسان را دعوت كردند كه به مصر بروند و در آنجا آموزش دهند. آنها موزه اي ساختند با نام نگارستان قرآن و قرآن هايي را كه خوب نوشته شده بود، در آنجا جمع كردند. پس اين سنت كه از قديم آثار هنري را در يك مكان گردآوري مي كردند، وجود داشته است. موزه را با آن اصطلاح غلطي كه طرفداران مكتب «دادا» در اروپا درست كردند كه موزه گورستان هنر است، نبايد مطرح كرد. موزه يك مكان فرهنگي و يك دانشگاه خاموش است. يعني كسي كه بتواند سكوت را درك كند، مي تواند در اين دانشگاه درس ياد بگيرد و درس دهد. موزه هنرهاي معاصر، معاصر است. البته اين معاصر به معناي معاصري كه اكنون در اروپا مطرح است، نيست، بلكه موزه  هنرهاي معاصري است كه متعلق به اين سده است. بنابراين آثار كمال الملك بايد در آن باشد چون متعلق به قرن بيستم است. حال مهم نيست كه هنرهاي ايراني معاصر باشد؛ موزه هنرهاي معاصر است و متعلق به تهران. پس مي تواند از كارهاي پيكاسو، ماتيس و حتي پولاك داشته باشد تا كارهاي كلانتري، ايران درودي، حبيب صادقي و فرشچيان. كسي كه مي خواهد ياد بگيرد و به هنر علاقمند است مي رود بر روي اين آثار تفكر مي كند. همه آموزش هاي بشري در كلاس درس نيست، بسياري از اين آموزشها توسط خود اشخاص و با مشاهده كردن صورت گرفته است. پس چرا موزه بايد تعطيل شود و فقط نمايشگاه در آن گذاشته شود؟
البته از زمان آقاي صحفي به بعد نمايشگاههاي خوبي در موزه برگزار شد ولي تا پيش از آن مثلا آثار كودكان مناطق دور افتاده را هم در موزه به نمايش مي گذاشتند. اين درست نبود. تالار نمايشگاه بايد مجزا باشد. زماني كه شما به موزه مي رويد، شاهد آثار خارجي اي هستيد كه ۶۰ _ ۵۰ ميليون دلار يا بيشتر قيمت دارند. آثاري هم هستند كه شايد بيست هزار تومان هم قيمت نداشته باشند. بايد همه باشند و با هم مقايسه شوند من معتقدم اقدامي كه آقاي سميع آذر در روزهاي آخر دوران مديريت اش در موزه انجام داد، اساسي ترين كاري بود كه در اين مدت صورت گرفت. اين نشان مي دهد كه موزه را موزه نكردن، يك اشتباه است و موزه بايد موزه باشد. با برپايي نمايشگاه جنبش هنر مدرن موزه، موزه است. اگر مدير كنوني موزه هنرهاي معاصر بخواهد كارش را خوب شروع كند بايد بگذارد اين نمايشگاه داير باشد. در نهايت، تنها كاري كه مي كند هر ماه بعضي از اين آثار را تعويض كند و از داخل انبار آثار ديگري بر ديوار قرار دهد و به اين ترتيب تنوع در نمايش آثار ايجاد كند.
002493.jpg
موزه يك مكان فرهنگي و يك دانشگاه خاموش است. يعني كسي كه بتواند سكوت را درك كند مي تواند در اين دانشگاه درس ياد بگيرد و درس دهد
* براساس تجربيات شما آيا در چند ساله اخير مديران هنري توانسته اند زمينه را براي بروز خلاقيت هنرمندان ايجاد كنند؟
- هنر در ايران يك متولي واقعي ندارد. هر نهادي به نحوي خود را متولي هنر قرار داده است. وزارت ارشاد چنين نهادي است و فقط عده مخصوصي در آنجا جمع شده اند. وزارت علوم و فناوري هم خودش را متولي هنر مي داند.
فرهنگستان هنر كه بايد متولي واقعي باشد، آنقدر اختيار ندارد كه متولي شود. چون همه هم و غم فرهنگستان هنر بر روي سرابهاي شعاري گذاشته شده است؛ در حالي كه بهترين هنرمندان و كارشناسان در اين فرهنگستان جمع اند. چرا اين بهترين ها نمي توانند براي هنر، برنامه ريزي كنند؟ چون نهادهاي ديگر، خود را متولي مي دانند. از طرفي برگزاري بسياري از همايش ها كه با هزينه گزاف صورت مي گيرد، كوچكترين دردي را هم از مملكت درمان نمي كند. كميته هاي فرهنگستان، كميته هاي برنامه ريزي نيستند و بايد برنامه ريزي كنند. اغلب مصوبات شان هم غيرقابل اجراست؛ چرا كه فرهنگستان هنر، بودجه اجراي آنها را ندارد.

نگاه امروز
علم ، هنر، فن
م.مجدفر
عده اي از صاحب نظران مديريت، ازجمله گيلبرت، مديريت را يك دانش تركيبي دانسته اند. به اعتقاد انديشمندان، مديريت، هر سه جنبه علم، هنر و فن را به صورت تعاملي داراست. به عبارت ديگر، مديريت هم علم هست و هم به واسطه اين كه از هنر و فن بهره مي برد، علم نيست؛ و نيز هم هنر است و هم به اعتبار اين كه اصول پذيرفته شده اي دارد، هنر نيست و همچنين است فني  بودن مديريت.
علم مديريت، به رغم اين كه از ابتداي قرن بيستم و با انديشه هاي تيلور، شكل علمي و سامان يافته اي پيدا كرد و سپس با ديدگاه هاي صاحب نظران نهضت روابط انساني و متفكران مكتب سيستمي كامل شد و راه رشد خود را طي كرد، دير به ايران آمد. ورود جدي دانش نوين مديريت به ايران را از ابتداي دهه ۴۰ شمسي و با فارغ التحصيلي خيل عظيمي از ارتشياني كه دانش آموخته مديريت در غرب بودند، شاهد هستيم؛ به طوري كه هنوز هم بهترين كتاب هاي مرجع و مهم مديريت در ايران، تاليف ارتشيان بازنشسته است و از اين بابت، بايد ممنون اين گروه از فعالان عرصه مديريت باشيم. ولي اين كار، يك آسيب جدي هم داشته و آن نضج و رشد و بلوغ رشته مديريت در محيط هاي نظامي و صدور آن به ساير بخش هاي جامعه بوده و هنر نيز به معناي ماهوي هنر از اين قاعده به كنار نبوده است.
به عبارت ديگر، درحالي كه ما هنوز در مطبوعات و دنياي كتاب، با مفاهيم و مشاغلي همچون «صفحه بند» ، «گراورساز» ، «صفحه آرا» و... درگير بوديم، به يكبار با عناويني همچون «گرافيست» ، «طراح گرافيست» ، «تصويرساز» و... روبه رو شديم و اين در حالي بود كه به مرور از حرفه هايي مانند «ناظر هنري» و «مدير هنري» نيز حرف و حديث هاي جديدي مي شنيديم. در واقع، در حالي كه ما در تعاريف صفحه آرا، گرافيست، طراح گرافيست و... مرزبندي مشخصي نداشتيم، از مدير هنري سخن گفتيم، ولي اين مدير هنري را در زمره مديراني كه بايد توامان تركيبي از سه جنبه مديريت هنري يعني علم، هنر و فن مديريت را دارا باشند، به شمار نياورديم و اين گونه بود كه مدير هنري، بيشتر سرپرست و ناظر اجراي كارهاي هنري شد تا مدير هنري به معناي واقعي كلمه.
به نظر مي رسد، با گستردگي عظيمي كه در كارهاي چاپي، انتشاراتي و هنري در كشورمان پديد آمده، لزوم پرداختن به مباحث نظري مديريت، ازجمله مديريت هنري ،امري ضروري و جدي است. بي شك در تبيين ابعاد گوناگون اين موضوع، بهره گيري از ديدگاه هاي صاحب نظران شاخص مديريت به معناي اعم آن و نيز انديشمندان مديريت هنري به معناي اخص آن ازجمله آقايان
آيت اللهي، مثقالي، غريب  پور، آهويي، مكتبي، كلانتري و نيز خانم ها مشيري، گل محمدي و...داراي جايگاه شايسته اي است.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |