شنبه ۱۲ شهريور ۱۳۸۴
روشنفكري در دهه هفتاد در گفت وگو با دكتر علي اكبر احمدي استاد دانشگاه علامه طباطبايي
تحول پارادايمي
000657.jpg
عكس: مسعود خامسي پور
گفت وگو: جهانداد معماريان
بررسي فراز و فرود روشنفكران ديني در پويش توسعه انديشه و فرهنگ اجتماعي ايران ازجمله مباحث كنوني ماست، چنانكه كسي بدون ارزيابي اين كارنامه در جست وجوي خصوصيات كمي و كيفي فرهنگ كنوني، برآيد تا حدي به بيراهه رفته است. نخستين گام، توصيف اين روند است. در اين زمينه افراد متعددي قلم فرسايي كرده اند. در اين ميان، ما دكتر احمدي را برگزيده ايم. محرك اوليه براي شروع گفت وگوي ما، چند سال تدريس وي درمورد روشنفكران ديني در «موسسه معرفت و پژوهش» است. وي ضمن تقسيم پارادايم روشنفكري ديني در چند دهه اخير كشور به دو جريان «دنيوي انديشي» و «اخروي انديشي» در دين، جريان «اخروي انديشي» را به نقد مي كشد. در اين شماره بخش نخست گفت وگو را با هم مي خوانيم.
دنيوي انديشي در دين يعني بيرون كشيدن عناصري از دين كه به كار ساماندهي امور دنيا بيايد يعني ترجمه و تفسير و تحليلي از دين كه مايه حركت و حيات و خصوصاً  برتري دنيوي مؤمنان گردد
اخروي انديشي بدين معناست كه درس اصلي دين در باب سعادت دنيوي و چگونگي تدارك و تأمين آن نيست. متدينان بايد به اندازه غيرمتدينان به فكر دنياي خودشان باشند

* چنان كه بخواهيم بين روشنفكري ديني دهه هفتاد با دوره هاي قبل مقايسه اي انجام دهيم آيا مي توانيم بگوييم روشنفكري ديني دهه هفتاد تحول يافته است؟
- دين شناسي روشنفكري را در دهه هفتاد از زواياي مختلفي مي توان مورد بررسي قرار داد. من در اين فرصت كوتاه تنها مي توانم از زاويه خاصي آثار برخي از روشنفكران ديني را در دهه هفتاد مورد بحث قرار دهم و بيان كنم كه در آثار اين روشنفكران مي توان تحولي را پيگيري كرد و خبر داد كه در دين شناسي آنها رخ داده است. به علاوه تنها از يك تحول مهم در دين شناسي آنها در اين گفت وگو سخن خواهم گفت.
* تحول مورد نظر را چگونه مي توان توضيح داد؟
- تحولي كه مي خواهم در مورد آن گفت وگو كنم (بر اساس اصطلاحاتي كه در اين آثار به كار رفته است) تحول از «دين دنيوي» به «دين اخروي» است. مطابق با ديدگاهي، روشنفكران ديني در دهه هاي ۳۰ ، ۴۰ تا ۷۰ در باب دين، دنيوي انديش بودند اما اكنون وقت آن رسيده است كه اخروي انديش باشيم و از منظر نويني به تحليل دين بپردازيم. اين تحول به نظر من فوق العاده اهميت دارد و ضروري است كه مبادي و ريشه هاي آن، ابعاد و گستره پيامدهاي منطقي اش را مورد بحث و بررسي قرار دهيم.
* منظور اين روشنفكران از «دين دنيوي» چيست و چه تلقي از آن دارند؟
- اين ديدگاه «دين دنيوي» را برداشتي از دين مي داند كه ما را به دنياي بهتر رهنمون مي كند و مقررات اجتماعي را به ما معرفي مي كند كه با عمل به آنها زندگي دنيوي ما بهتر از زندگي دنيوي معتقدان به ديگر مكاتب خواهد بود. نظام حقوقي و نظام اقتصادي كارآمدتري به ما مي دهد. در واقع برنامه كامل تري براي حل مشكلات دنيوي در اختيارمان قرار مي دهد. برنامه اي كه نه تنها پيامد منفي به دنبال ندارد بلكه برعكس ثمربخش ترين برنامه هاست و تأمين كننده رفاه، معيشت، آزادي و پيشرفت است و از انحطاط بازمان مي دارد. برنامه اي كه آرمان هاي برون ديني مان را در دنيا محقق مي سازد، ما را به مبارزه با فقر و ظلم و انقلاب به كار و سازندگي و تلاش، به نظم و جامعه گرايي و حركت و زايندگي و در يك كلمه ما را به سرافرازي و عزت در دنيا دعوت مي كند.
دنيوي انديشي در دين يعني بيرون كشيدن عناصري از دين كه به كار ساماندهي امور دنيا بيايد يعني ترجمه و تفسير و تحليلي از دين كه مايه حركت و حيات و خصوصاً  برتري دنيوي مؤمنان گردد. مطابق اين ديدگاه دنيوي انديشي در دين و قول به «دين دنيوي» به خوبي در اين عبارت مرحوم شريعتي گنجانده شده است كه «اگر ديني به درد دنياي ما نخورد به درد آخرتمان هم نخواهد خورد» و اين يعني سعادت اخروي را در گرو سعادت دنيوي قلمداد كردن. «دين دنيوي» زندگي در اين دنيا را مقدمه منطقي و اخلاقي آخرت مي داند. اين ديدگاه پروژه مرحوم بازرگان را در دهه هاي گذشته نمونه بارز دنيوي انديشي در دين تلقي كرده و بر آن است كه بازرگان مي خواست به كمك دين، دنيايمان را آباد كنيم و جامعه اي بنا كنيم كه مالامال از علم و آزادي و كار و نظم و رفاه باشد و مي خواست اثبات كند كه در مقام آباد كردن دنيا دين ما از كاپيتاليسم و كمونيسم سبقت مي گيرد و راه بهتر و كوتاهتر و آسان تري را در اختيار ما مي گذارد. بازرگان در ارتباط با همين مشي فكري خود كوشيد تا دين را در جامه يك ايدئولوژي عرضه كند، يعني دين را به صورت مكتبي مولد و مبارز عرضه كند و نشان دهد كه اين مكتب حتي بهتر از بقيه مكاتب مي تواند دنياي ما را آباد كند. البته اين ديدگاه شريعتي را هم بزرگترين نماد و اوج انديشه ايدئولوژيك كردن دين به معناي مورد نظر خود مي داند. به طور خلاصه اين ديدگاه معتقد است كه «دين دنيوي» ديني است (يا برداشتي از يك دين است) كه راه بهتر، آسان تر، كامل تر و كاراتر فائق آمدن بر مشكلات اجتماعي و اداره امور دنيوي را (نسبت به مكاتب ديگر) به ما نشان مي دهد و سعادت اخروي ما را منوط و مشروط به سعادت دنيوي مان قرار مي دهد.
* برحسب اين ديدگاه همه روشنفكران ديني ماقبل دهه هفتاد را بايد در پروژه «دين دنيوي» قرار داد؟
- همين طور است. اين ديدگاه پارادايم دين شناسي ماقبل دهه هفتاد را دين دنيوي مي داند.
* تمايز اصلي «دين اخروي» و «دين دنيوي» چيست؟ آيا واقعاً  مي توان در آن، گذر پارادايمي را نشان داد؟
- «دين اخروي» بنا به تعريف برداشتي از دين است كه طبق آن دين بيانگر راه سعادت اخروي ماست و انبياء در درجه اول آمده اند تا بگويند كه جهاني و حياتي پس از مرگ هست و آدمي بايد خود را براي  آن آماده كند و آمادگي براي آن جهان هم در گرو نفي تعلقات و پيوند با خداست و البته آدمي در مسير آماده كردن خود براي آن جهان لازم است تا سهم اين دنيا را بدهد و از مزاحمت و مانع تراشي آن جلوگيري كند و از اعداد و امداد آن بهره گيرد. پس آنچه ذات و گوهر تعليمات اديان و انبياء است و آنچه بالذات ديني است و آنچه از هيچ منبع و مرجعي جز دين نمي توان دريافت و آنچه نياز ما به دين است و توقع و انتظار ما را از دين تشكيل مي دهد و آنچه وظيفه و رسالت و مأموريت انبياء بيان آن است، عبارت است از اين كه سعادت اخروي مهمترين هدف زندگي آدمي و مهمترين غايت اخلاق ديني است.
اين سخن بدين معناست كه درس اصلي دين در درجه اول در باب سعادت دنيوي و چگونگي تدارك و تأمين آن نيست. متدينان به اندازه غيرمتدينان بايد به فكر دنياي خودشان باشند و از ابزارهاي علمي و مديريتي استفاده كنند. آنها نبايد از دين انتظار داشته باشند كه به اين گونه سؤالهايشان پاسخ دهد. بهبود دنيا را بايد بر عهده عقل بشر گذاشت. دين ذكر خدا و آخرت است و فقط مي تواند بگويد كه كار براي آخرت مخل دنيا نيست و يا بگويد دنيايتان را چنان تنظيم كنيد كه مخل آخرتتان نباشد اما اين كه چگونه دنيايتان را آباد كنيد و به طور كلي بحث از روش حكومت و معيشت و تربيت و طبابت و... جزو تعليمات اصلي دين نيست و پيامبران اولاً  و بالذات نيامده اند كه براي اداره امور اجتماع كمكمان كنند. در باب نحوه حكومت در جامعه نظريه اي مشخص و معين و با تمام جزييات بيان كنند، درباره اقتصاد تئوري اي ارائه دهند كه بهتر از همه تئوري هاي ديگر باشد، هنر و ادبيات و صنعت و ... ما را به نحو مطلوب سامان بخشند و از سوي ديگر مؤمنان به عنوان مؤمن معلوم نيست كه كار كردنشان منظم تر باشد يا بهتر از ديگران عليه ظلم و فساد مبارزه كنند يا حكومتشان عادلانه تر باشد و در يك كلمه براي رسيدن به اهداف دنيوي و آباد كردن دنيايشان راه و مسير كاملتري در پيش گرفته باشند.
* آيا در اين صورت همچنان مي توان گفت دين از كمال و جامعيت برخوردار است؟
- اين ديدگاه نظر خاصي در باب كمال و جامعيت دين دارد. مطابق رأي مورد بحث ما كمال و جامعيت دين در آن نيست كه بيانگر همه چيز و پاسخ دهنده به هرگونه سؤالي باشد بلكه در آن است كه نسبت به آنچه كه وظيفه و رسالتش به حساب مي آيد و در باب مسأله اي كه قرار است صرفاً از دين پرسيده شود، ضعف و كمبود و نقصاني نداشته باشد. دين قرار نيست جاي عقل بنشيند و رقيب عقل نيست. بنابراين نبايد تنبلي هاي عقلي خود را به كمك دين برطرف كنيم، ما بايد بينديشيم كه در چه قلمرويي عقل ما (به معناي عام كلمه) و دستگاه ادراكي ما به طور كلي قادر به حل مسأله ها نيست و جز اختلاف نظر و نزاع فكري چيزي حاصل نمي گردد، بعد در آن قلمرو نسبت به حل آن گونه مسائل از دين و نبي استفاده كنيم. دين كامل و جامع هم ديني است كه در آن باب چيزي را فرو نگذارد و ما را سيراب كند. اصلاً  طبق اين مشرب معيار پذيرفتني بودن و خواستني بودن و نبودن يك دين هم در همين است؛ يعني اگر به اين نتيجه رسيديم كه فلان نياز، نيازي است كه خودمان نمي توانيم آن را برطرف كنيم و براي رفع آن تنها بايد به دين مراجعه كنيم و محتاج دين هستيم و در مرحله دوم بررسي كرديم و ديديم كه اين حاجت ما را بهمان دين مي تواند برآورده سازد يا نمي تواند اشباع كند، اين چنين مي فهميم كه يك دين مقبول است يا نه؟
* به دنبال اين تغيير پارادايمي اكنون اين سؤال قابل طرح است كه اگر از دين سعادت اخروي را بخواهيم، در آن صورت فهم ما از دين چه تغييري پيدا مي كند و به طور كلي اين ديدگاه چه ابعادي به خود گرفته است؟
- يكي از مهمترين كارهايي كه اين بخش از روشنفكري ديني در دهه هفتاد انجام داد اين بود كه اين پروژه را در ابعاد مختلف تعريف كرد و معني بخشيد و البته بسط و گسترش اين ايده اين پيامد را هم در بر داشت كه خود اين ايده را بهتر نشان داد و محتواي آن را آشكارتر كرد. مثلاً  همين بحثي كه الان كرديم و گفتيم كه طبق «دين اخروي» اساساً تعريف ديگري از كمال و جامعيت دين ارائه مي شود، يكي از نتايجي بود كه از آن ايده گرفته شده است. نمونه ديگر آن است كه طبق ايده «دين اخروي» مسأله علم و دين را به گونه خاصي فيصله مي دهند. در اينجا گفته مي شود كه اصلاً  كار دين تعليم علوم طبيعي- تجربي نبوده است و ما نبايد از پيامبر انتظار داشته باشيم كه به ما فيزيك و شيمي يا علم نجوم يا طب يا هندسه و جبر و آناليز و ... بياموزد. اگر هم در پاره اي روايات اشاراتي به پاره اي از اين قبيل مطالب شده كاملاً  بالعرض است؛ يعني جزو امور ذاتي و گوهري دين نيست و فقدان اين قبيل اشارات و تعاليم هم موجب نقصان دين نيست. اين سخن اختصاص به علوم طبيعي- تجربي ندارد و مي توان آن را به علوم انساني هم تعميم داد و معتقد شد كه انبياء براي آموختن علوم انساني هم نيامده اند. به هر حال گفته مي شود كه از اينجا مي توان نتيجه گرفت كه تعارضي ميان علوم طبيعي- تجربي و علوم انساني با آموزه هاي ديني قابل تصور نخواهد بود و آن علوم به هر راه كه كشيده شوند و هر دستاوردي كه داشته باشند اساساً در قلمرو سخن انبياء و مقوله ارائه طريق براي سعادت اخروي نمي توانند وارد شوند.
نمونه ديگر تحول در مفهوم و نقش و كاركرد روشنفكر ديني است.
ادامه دارد

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |