سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۵۵
بازتاب ويژه نامه حيات وحش
مشكل جاي ديگري است 
030867.jpg
شما ناگزيريد بكشيد تا زنده بمانيد، فراموش نكنيد كه براي كشتن، تيزترين كارد و كاراترين گلوله را به كار گيريد كه حيوان با كمترين درد و هراس بميرد.
دوست عزيز دكتر كرمي، شما در شماره ويژه حيات وحش ايران نقل قولي از جبران خليل جبران آورده بوديد و من مجبور شدم از آلن واتس  فيلسوف آمريكايي جمله اي را نقل كنم، جمله بي  رحمانه اي است اما متاسفانه واقعيت دارد. شما حتي براي نوشتن آن سرمقاله هم احتياج به نيروي كافي داشته ايد كه من اطمينان دارم اين نيرو را پيش از نوشتن آن سرمقاله از خوردن خورش قيمه، چلوكباب يا جوجه كبابي لذيذ كه در آشپزخانه همشهري طبخ شده بود به دست آورديد. مسلما چلوكباب را با هويج درست نمي  كنند و جوجه كباب از گوشت كدوحلوايي نيست، براي پختن اين غذاهايي كه شما پيش از نوشتن سرمقاله نوش جان كرديد، حيواني كشته شده اما بي  آنكه شما ببينيد. لطفا كمي صبر كنيد، اعتراض نكنيد، مرا به بي  رحمي متهم نكنيد. قصدم از آن نقل قول و اين مقدمه دفاع از شكار و شكارچي و آغاز بحث شكار آري يا نه نيست. اين كار را سال ها پيش به شهادت مجله هايي كه منتشر كردم انجام داده و به نتيجه اي نيز نرسيده ام. قصدم از بيان آن نقل قول و مقدمه، بيان يك واقعيت بود كه وجود دارد، اما عادت كرده ايم كه آن را نبينيم و به هنگام برداشتن گوشت هاي شيك بسته بندي شده استيك و بيفتك و جوجه كباب و كالباس وكيوم شده از يخچال سوپرماركت ، شانه هايمان را بالا بيندازيم و خود را به نفهميدن بزنيم در حالي كه خوب مي  دانيم، حتي در كالباس هم علاوه بر مقدار زيادي لوبياي سويا كمي گوشت هم هست و براي آن كمي گوشت حيواني كشته شده. لطفا بحث سرنوشت محتوم حيوان پرورشي را پيش نياوريد، دنيا بس بي  رحم است.
قصدم از نوشتن اين مطلب جمع بندي نخستين بحث كارشناسي شكار و حيات وحش است كه براي نخستين بار، پرتيراژترين روزنامه كشور جرات به بحث كشيدن آن را به خود داده و اين طليعه خوبي است براي فرهنگ سازي عمومي در راه نجات طبيعت كشور. اميدوارم كه ادامه داشته باشد.
و اما براي ورود به موضوع از صفحه جلد اين ويژه نامه آغاز مي  كنم:
سه نفر در يك منظره زيبا گوزن باشكوهي را كه كشته اند حمل مي  كنند در حالي كه هر سه قمه و قداره به كمر دارند و آن سومي حتي قمه را هم كشيده است، آب خون آلود است، عكس زيبا و تاثيرگذاريست. از درم بخش جز اين هم انتظار نمي  رود، اما شما با چاپ اين عكس دچار يك سفسطه روزنامه  نگاري شده ايد كه حتما آگاهانه بوده. با چاپ اين عكس، در همان اول كار حرف  خود را زده ا يد شكار كار وحشيانه اي است و بايد ممنوع شود باقي نظرخواهي ها همه تحت تاثير اين عكس قرار مي  گيرد، اما خود عكس به رغم زيبايي و تاثيرگذاري چند اشكال دارد:
۱ اگر عكس غيرواقعي و صحنه سازيست كه هيچ، اما اگر واقعي است مي  بايست اين سه نفر كه در عكس هستند شناسايي شده، دستگير و مجازات شوند، چرا كه حداقل در 15 ساله اخير پروانه شكار گوزن صادر نشده بنابراين افراد عكس مرتكب شكار غيرمجاز شده و از نظر قوانين محيط زيست متخلف محسوب مي  شوند. اگر پروانه هم داشته باشند باز مجرم اند، قطار فشنگ هايي كه دو نفر جلويي به كمر بسته اند متعلق به تفنگ ساچمه زني كاليبر 12است و طبق قانون، اين تفنگ  و اين فشنگ ها فقط براي شكار پرنده است و شكار چهارپا با اين فشنگ ها جرم تلقي مي  شود.
030870.jpg
قصدم از نوشتن اين مطلب جمع بندي نخستين بحث كارشناسي شكار و حيات وحش است كه براي نخستين بار، پرتيراژترين روزنامه كشورشجاعت به بحث كشيدن آن را به خود داده و اين طليعه خوبي است در راه نجات طبيعت كشور
اما نگران نباشيد، اين عكس واقعي نيست، چرا كه منظره پشت اين شكارچيان بي  رحم آبشار شير آباد گرگان است كه سالهاست در آنجا گوزني مشاهده نشده، ثانيا از طبيعت اطراف، رنگ سبز اكثر برگ ها و خزان جزئي و گل آلود نبودن آب آبشار اينچنين برمي آيد كه اواخر شهريور و اوايل مهر است و در اين فصل آنچنان كه منظور نظر عكاس بوده گوزن براي آب خوردن نمي  آيد، فصل مستي و جفت گيري گوزن هاست، گوزن نر در اين فصل آنچنان از خودبي خود است كه اصلا به خور و خواب نمي  انديشد و با سر دادن نعره كه به آن گاوبانگ مي  گويند فقط در پي يافتن جفت است و براي خنك شدن در ميان لاي و لجن هاي جنگل غلت مي  زند و كمي هم از آن مي  نوشد. در اين جا عكاس محترم براي اينكه قضيه دشنه و تشنه را كه موضوع عكس اوست راست در بياورد از قصه قديمي توتوئه اومد آب بخوره افتاد تو حوضك الهام گرفته!
ثالثا، گوزن اصولا گوزن شكارشده نيست، يك سر تاكسيدرمي  شده است چرا كه مردمك چشم حيوان شكارشده گشاد و سفيد مي  شود، دهانش بازمي ماند و زبانش از آن بيرون مي  آيد. اينچنين سفت و سخت نگه داشتن دهان در اين صحنه سراسر اكشن فقط هنر تاكسيدرمي است. يادآوري مي  كنم كه گوزن متوفي هنرپيشه سابقه داري  است، چرا كه يك بار هم در شماره 83 مجله شكار و طبيعت در يك آگهي شركت  كرده بود، آن آقاي سمت راستي هم در تهران فروشگاه لوازم شكار دارد و براي مغازه اش با شركت متوفاي مذكور در مجله آگهي داده بود، حالا چرا اين عكس را انداخته  الله  اعلم چرا كه اگر شكار تعطيل شود اول خود او از نان خوردن مي  افتد! در هر حال براي زحمت عكاس كه اين كله حجيم جسيم را از آن پله هاي آبشار شيرآباد، بالا برده و اين عكس زيبا را گرفته به عنوان يك مستندساز احترام قائلم.
بنابراين عكس دشنه و تشنه با تمام زيبايي و تاثيرگذاريش تنها مي  تواند دختربچه هاي دبستاني را تحت تاثير قرار دهد. اهل بخيه قضيه را مي  فهمند و براي خواندن نظريات صاحبنظران در باقي صفحات ويژه نامه تحت تاثير عكس  قرار نمي  گيرند.
و اما باقي صفحات ويژه نامه:
نظريات هوشنگ ضيايي را بي  چون و چرا مي  بايست به عنوان يك سند پذيرفت، وضعيت واقعا وخيم است .
دكتر دهزاد خيلي خلاصه به اصل ماجرا پرداخته است؛ بخش دولتي با پيشبرد طرح هاي عمراني به تنها چيزي  كه نمي   انديشد حيات وحش و محيط زيست است .
دكتر اسدي هم به موضوع مهمي اشاره كرده؛ علت اساسي نابودي حيات وحش سوء مديريت است . ضياءضيايي و فريبرز شكرايي از نبود اخلاق زيست محيطي و حفاظت  ضعيف سخن گفته اند كه هر دو بخشي از عوامل نابودي طبيعت به شمار مي  رود. چند سطر نوشته شده از قول آقاي جعفري به نعل و به ميخ زده يعني كه نوعي دوست يابي با آب حمام ... سياست دولت جمهوري اسلامي براي واگذاري بخشي از امور دولت به بخش خصوصي... ، عليرضا شجاع پور مانند هر شكارچي به معناي واقعي روحيه جوانمردي را لازمه ادامه شكار مي  داند، آقاي ناطقي با مددگرفتن از متون مذهبي شكار را حلال مي  داند و شكارچي با شكاركش را فرق مي  گذارد كه حق هم همين است.
دو نفر از مديران اسبق سازمان حفاظت محيط زيست هم سخن گفته اند؛ آقاي ابوحمزه از تعامل مسوولان سازمان محيط زيست با شكارچيان مي      گويد: به رغم انتقاداتي كه در زمان مديريت او به نحوه مديريت ايشان داشتم انصافا بايد اذعان كنم زماني كه معاونت امور اجرايي سازمان را به عهده داشت براي نزديكي و همكاري شكاربان و شكارچي بسيار كوشيد واين دو قشر را هيچگاه جدا از هم نمي دانست. دكتر محرم  نژاد از افراط و تفريط گفته است و اينكه بالا بردن جرايم به تنهايي چاره كار نيست، حرف درستي است اما نمي دانم چرا زماني كه ايشان معاون سازمان محيط زيست بودند چنين نظري را ابراز نكردند، شايد هم گفته اند اما زورشان نرسيده. رجبعلي كارگر به عنوان كسي كه از نزديك شاهد همه جريان ها بوده به عنوان يك محيط بان حرف اساسي را زده است؛ محدود كردن روبه پيشرفت زيستگاه ها و عدم توجه به زون هاي حاشيه اي مناطق تحت حفاظت كه مانند يك ضربه گير براي مناطق عمل مي  كنند او هم مانند هر آدم بيابان ديده اي بيشتر اهل عمل است تا حرف.
حرف هايش را خلاصه و صريح و بي  پيرايه مي  گويد. بايد به حرف هاي اينگونه آدم ها توجه كرد، چرا كه از خط اول جبهه مي  آيند، افسوس كه كارگر و كارگرها مي  روند و جوان ها كه به سازمان مي  آيند علاقه  و عشق و تجربه آنها را ندارند. اي كاش سازمان حفاظت محيط زيست راهي پيدا مي  كرد كه اين آدم ها از حفاظت طبيعت دور نمي  شدند، آدم هايي مثل رجبعلي كارگر ، اميرخان آهني ، سردار زهي و اسماعيل ملك گنج هاي اين كشورند كه بايد از دانش و تجربه آنها سود جست، نه آنكه با يك تشكر خشك و خالي و با يك حكم بازنشستگي اين گنج هاي دانش و تجربه را از دست داد.
دوستان عزيز ايرانشهر، اين خلاصه اي بود از نخستين شماره اي كه به حيات وحش ايران اختصاص داديد. خودتان هم نمي  دانيد كه به چه كار بزرگي دست يازيده ايد، اين يعني آغاز فرهنگ سازي براي حفظ طبيعت بي  نظير ايران، ادامه بدهيد. حرف پرتيراژترين روزنامه كشور حتما تاثير خواهد داشت، شايد كه رسانه ملي راديو و تلويزيون نيز از شما بياموزد.
اما... اما پرداختن به اين موضوع يعني حفظ طبيعت مانند پرداختن به هر موضوع تخصصي ديگر بايد تخصصي باشد، در مطلب پيشين هم گفتم با قضيه، احساساتي و سانتي  مانتال برخورد نكنيد. موضوع جدي تر و ريشه اي تر از آن است كه عكس يك كله تاكسيدرمي شده را با رنگ هاي قرمز در آب به جاي خون چاپ كنيم و از آن نتيجه احساساتي بگيريم. اينگونه رويكرد منحرف شدن از مسايل اساسي و اصلي است و شايد گروهي هم بدشان نيايد كه شما با پرداختن به مسايل احساساتي، از نگرش و كنكاش مسايل اصلي نابودي طبيعت مملكت دور شويد. شكار دليل اصلي نابودي حيات وحش نيست، شكار بي  رويه مي  تواند بخشي از آن باشد، سرقضيه جاهاي ديگر است. اگر خواستيد علل نابودي طبيعت و حيات وحش را ريشه يابي كنيد با حضور كارشناسان واقعي به بحث بگذاريد، در آن وقت من هم شركت خواهم كرد.
عدل چه بود، شيئي  اندر موضع اش
ظلم چه بود، شيئي در ناموضع اش 
اگر بحث ادامه پيدا كرد كه حتما بايد بكند، خواهم گفت كه اين شعر مولانا را چرا گفتم.
والسلام محمدعلي اينانلو

محيط زيست
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  محيط زيست  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |