سه شنبه ۶ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۰۸- Oct. 28, 2003
سفر در ايران
عليصدر؛ معجزه طبيعت
000266.jpg
معصومه صفايي ـ امروزه صنعت گردشگري يكي از منابع اصلي جذب درآمدهاي ارزي در بسياري از كشورهاي جهان و عامل رقابت در آنهاست به گونه اي كه تبليغ بر روي جاذبه هاي طبيعي و تاريخي شان به منظور جذب گردشگران از سراسر دنيا گاهي حتي شكل مقطعي و تصنعي به خود گرفته است.
ايران به جهت قدمت تاريخي و نيز شرايط خاص اقليمي با تنوعي بي نظير از زيست بوم هاي مختلف قابليت هاي ويژه اي در جهت جذب گردشگران را در خود جاي داده است. در سال هاي اخير نيز توجهي بيش از پيش بر اين مقوله گرديده و اميد است اين جاذبه هاي منحصر به فرد طبيعي، تاريخي، فرهنگي هر روز بيشتر در جهت جذب سرمايه هاي ارزي به كار گرفته شود.
شهر همدان يكي از قديمي ترين شهرهاي دنيا با قدمتي بيش از سه هزار سال است كه با جاذبه هاي فراوانش مي تواند يكي از قطب هاي گردشگري كشور محسوب گردد. شهري كهن در دامان كوهستان الوند كه به قول هرودت پدر تاريخ جهان، پايتخت نخستين شهرياران قوم ماد بوده است و اطلاق نام هايي چون امرانه، هگمتانه و اكباتان نيز مانده از همان دوران روشن تاريخ باستان ايران زمين است.
از جاذبه هاي اصلي اين شهر مي توان كتيبه هاي گنجنامه، تنديس شيرسنگي، ويرانه هاي هگمتانه، گورگاه استرودمردخاي و يادمان بوعلي سينا و باباطاهر نام برد.
و غار علي سد، علي سرد و مشهورتر از آن «عليصدر» در همدان، يكي از بزرگترين و زيباترين غارهاي آبي جهان با قابليت  قايق راني است.
اين غار در فاصله ۷۰ كيلومتري شهر همدان واقع شده و از پديده هاي طبيعي نادر جهان است كه در اعماق لايه هاي زمين در دل تپه هاي كبودرآهنگ، در نزديكي روستاي عليصدر جاي گرفته است.
اقدام به شناسايي اين غار به طور رسمي توسط گروهي از كوهنوردان همداني آغاز و كشف كامل تر غار توسط «گروه كوهنوردي سينا»ي همدان انجام گرفت و بعد از آن با معرفي در رسانه ها مورد استقبال و بازديد محققان و كوهنوردان و غارنوردان ايراني و خارجي قرار گرفت.
سازند اين غار مربوط به دوره ژوراسيك و از نوع سازند آهكي كريستاليزه سياهرنگ مي باشد، كه حدود ۱۵۰ ميليون سال پيش در بستر درياي آن زمان رسوب كرده است.
نفوذ ريزش هاي جوي بالغ بر ۳۰۰ ميلي متر در سال از طريق گسل ها و شكاف هاي موجود ، بستر مناسبي را جهت پيدايش استالاكتيت ها و استالاكميت ها فراهم آورده است.عامل تشكيل اين شگفتي هاي طبيعت، آب باران است كه پس از ريزش با حل كردن گازكربنيك موجود در تركيبات خاك، شكل اسيدي به خود گرفته و در اثر تماس با سازه هاي آهكي بر روي آنها اثر گذاشته و آنها را در خود حل مي كند و سپس با ورود به فضاي غار از طريق شكاف ها با تغيير فشار و دما، آهك هاي محلول در آب دوباره قابليت رسوب پذيري مي يابد و با چكيدن آب محتوي آهك، قسمتي از رسوبات آهكي بر روي سقف برجاي مانده و به مرور زمان اشكال بسيار زيبايي از استالاكميت و در مقابل آن با باقي ماندن قسمتي از رسوبات وجود در آب چكيده شده در كف غار استالاكتيت و گاهي از پيوستن اين دو به يكديگر ستون هايي بسيار زيبا به وجود مي آيد. وجود عناصري همچون مس، آهن، منيزيم و... در رسوبات، رنگ هاي مختلف قرمز، قهوه اي، سبز، زرد، آبي و... را به اين شاهكارهاي طبيعت مي بخشد و زيبايي آنها را صدچندان مي كند.
اشكال مختلف به وجود آمده در سقف در اثر رسوب گذاري ها اسطوره هايي از عالم بشري همچون مجسمه آزادي، دو كبوتر، پنجه شير، پنجه عقاب و... را در اذهان تداعي مي كند.
هواي غار آنچنان خنك، دل انگيز، سبك و ساكن است كه اگر شمعي در غار روشن شود، لرزشي در شعله آن ديده نخواهد شد. آبي كه كف غار جاري است از چنان شفافيتي برخوردار است كه به راحتي تا عمق ۱۰ متر، بستر غار را مي توان ديد.
منبع آبي كه در غار جريان دارد، بارش هاي جوي است كه بر سطح منطقه مي بارد. نوسانات ارتفاع آب بسيار محدود است و نهايتاً به يك متر مي رسد و در فصول پرباران كه سطح آب بالا مي آيد مازاد آب به صورت چشمه از اطراف خارج مي گردد.
به دليل ريزش رسوبات به كف غار عمق آب بسيار متفاوت، از صفر تا ۱۴ متر مي باشد. وجود املاح زياد در آب و كف غار و نيز نبود نور طبيعي باعث شده كه هيچگونه حيات ملموسي در غار جريان پيدا نكند.
وجود دالان ها، تالارها و ستون هايي مزين به آويزهاي رنگارنگ با اشكالي بديع در اين غار عظيم و حيرت آور، آن را به يكي از پرجاذبه ترين نقاط گردشگري در ايران تبديل نموده است. كه سالانه پذيراي بيش از ۴۰۰ هزار نفر از گردشگران و علاقه مندان از سراسر ايران و جهان مي باشد. قايقراني، بازديد از محوطه وسيع قنديل ها، قنديل  بزرگ، جزاير سوم و چهارم به همراه پياده روي و غارنوردي از جمله مواردي است كه امكانات و تجهيزات آن در غار فراهم است.
گذر از دهها مسير و نقطه ديدني و جالب همراه با آواي قطرات چكيده از سقف كه در فضاي غار مي پيچد قلب هر گردشگري را غرق در شگفتي و لذت مي كند. مجموعه اي بي نظير و شاهكاري از عالم طبيعت در دل تپه هاي گمنام، پناهگاهي براي مردم بومي و امروز جاذبه اي مشهور در سطح جهان و پديده اي كه به هزار بار ديدن مي ارزد: غار عليصدر.

ماجراهاي طبيعت
گوشپاره
نوشته: ارنست تامپسون ستون
000268.jpg

برگردان: حميد ذاكري ............. قسمت نهم
طرح: ارنست.تي.ستون
يكي دوبار گوشپاره در برابر يك راسوي بد بو، كه به نظر مي رسيد به اندازه سگ خطرناك است بازي تازي- سيم خاردار را با موفقيت به پايان رسانده بود.
يك بار توسط مردي شكارچي، كه يك تازي خوب و حسابي و يك موش خرما، را به عنوان دستياران خود به شكار مي برد، زنده صيد شد. اما اين خوش شانسي را داشت كه روز بعد بگريزد و بدين ترتيب اعتمادش بيش از پيش نسبت به نقب هاي زميني سلب شد. او بارها و بارها به وسيله گربه به درون آب رانده شده و بارها تحت تعقيب قوش ها و جغدها قرار گرفت، اما براي هرگونه خطري چاره و گريزي وجود داشت. مادرش گريزها و ترفندهاي اساسي نجات را به او آموخت و خودش، هر چه بزرگتر مي شد،  اين ترفند ها را كامل تر ساخت و راه و چاره  هاي تازه اي را نيز شخصاً ابداع كرد. هر چه بزرگتر و عاقل تر مي شد مي فهميد كه براي مصون ماندن از خطر به پاهايش اتكا نكند و بيشتر به هوشش متكي باشد؛ گوشپاره مي رفت تا در دنياي خرگوش ها به نابغه اي تبديل شود، اگر كه حوادث روزافزون مي گذاشت.
«رنجر» نام تازي جواني در همسايگي آنها بود. صاحبش براي تربيت او، دنبال كردن رد دم پنبه اي ها را - به عنوان بهترين شيوه تمرين- برگزيده بود. تقريباً هميشه گوشپاره بود كه مورد رديابي و تعقيب تازي جوان قرار مي گرفت، چرا كه خرگوش جوان هم از دويدن همان قدر لذت مي برد كه تازي؛ و اين تعقيب و گريز براي او هم به صورت نوعي تمرين، جذاب و اشتياق انگيز بود. گاهي مي گفت:
«اوه، مادر، دوباره سگه داره مياد. امروز باز گرگم به هوا داريم.»
و مادر جواب مي داد:
«تو خيلي جسوري پسرم. ولي مي ترسم اين بازي هر روزه... نمي دانم، فقط مواظب باش زيادي خسته ات نكنه.»
«اما مادر نمي داني دواندن و سر به سر گذاشتن به آن تازي ابله چه كيفي داره. ضمناً حواسم جمعه. اگر يك وقت كار به جاهاي باريك كشيد، تامپ مي زنم و تو به كمك بيا، چند لحظه اي سرش را گرم كني، من نفس مي گيرم و دوباره ادامه مي دم.»
گاهي اوقات وقتي سگ مي آمد و بازي شروع مي شد، گوشپاره طوري نزديك پوزه تازي مي دويد كه دل در سينه مادر از ترس به تپش مي افتاد: مبادا يك لحظه غفلت، فرزندش را به كام مرگ فروكشد.
مدتي پوز به دم مي دويدند و وقتي گوشپاره احساس مي كرد شرايط كمي خطرناك است با يكي دو جست، چند متري از تازي فاصله مي گرفت و در حاشيه امن تري به بازي ادامه مي داد. گاهي كه خسته مي شد، براي كمك با تامپ تلگراف مي زد، مولي بيرون مي آمد و كار سگ را به عهده مي گرفت، يا با ترفندي هوشيارانه خود را از شر دنبال كننده بي خرد خلاص مي كرد. توضيح يكي از اين نمايش ها به خوبي نشان مي دهد كه گوشپاره هنر زنده ماندن و ترفندهاي زيست در جنگل را چه استادانه آموخته بود.
000270.jpg

او مي دانست كه بوي او نزديك زمين بهتر مي ماند و وقتي بدنش گرم باشد بوي به جا مانده قوي تر است. بنابراين اگر مي توانست از زمين خود را جدا سازد و نيم ساعتي را به استراحت بپردازد تا بدنش سرد شود، دو امتياز عمده به دست مي آورد:  اول اين كه ردهاي قبلي اش كهنه مي شد و رد تازه اي هم از او به جا نمي ماند، دوم اين كه مي توانست در امنيت استراحت كند و براي دور بعدي بازي آماده شود. پس وقتي از تعقيب وگريز خسته شد، به بوته زار برير در كناره جويبار دويد و آنجا آنقدر اين طرف و آن طرف زيگزاگ رفت كه پيچ و خمي طولاني به جاي گذاشت. مي دانست كه تازي براي طي كردن اين پيچ و خم زمان زيادي را معطل خواهد شد. سپس مستقيم به طرف نقطه D در جنگل رفت و با يك جست روبه باد، از روي كنده بلند در نقطه E پريد. در نقطه D توقف كرد و دقيقاً مسير رفته اش را تا نقطه F برگشت، اينجا به يك سو جهيد و به طرف نقطه G دويد. سپس، ضمن بازگشت در مسير خودش به نقطه J ، صبر كرد تا سگ از رد او در نقطه I   گذشت. گوشپاره دوباره به رد كهنه اش در H برگشت و آن را تا F ادامه داد و در آنجا با يك جهش بلند،  روي درختي پريد و به سمت بلندتر آن دويد و بي حركت، مثل يك برآمدگي طبيعي روي تنه درخت، همانجا معادل فارسي كرد.
رنجر، وقت زيادي را در پيچ و خم خارزار تلف كرد و وقتي از آن پازل  رهايي يافت و به نقطه D رسيد، بو خيلي ضعيف بود. در اينجا براي ردگيري بو شروع به چرخيدن كرد و پس از مدتي، ناگهان به ردي برخورد كه او را مستقيم به نقطه G  هدايت كرد. بار ديگر گيج شد و شروع به دور زدن كرد تا رد را پيدا كند. دايره هاي وسيع و وسيع تري را، بوكشان طي كرد تا سرانجام از زير كنده  اي كه گوشپاره روي آن بود، گذشت. اما بوي سرد در هواي سرد چندان پايين نمي رود. گوشپاره نه تكان خورد، نه سبيل جنباند و نه پلك زد تا تازي رد شد.
كمي بعد، بار ديگر سروكله سگ پيدا شد. اين بار ازروي قسمت پاييني كنده گذشت، زماني روي كنده ايستاد تا آن را بو كند. «بله، معلومه كه بوي خرگوش ميده»، اما بو حالا كهنه شده بود؛ با وجود اين سگ روي كنده ايستاده ماند. فاصله دو دشمن- صيد و صياد- كمتر از يك تنه درخت بود. لحظه سخت براي گوشپاره فرا رسيد. «چه خواهد كرد اين پيله؟ د راهتو بگير و برو!» سگ اما نرفت. برعكس، بوكشان در طول كنده درخت به راه افتاد. اما گوشپاره همچنان ماند، شجاعتش را از دست نداد؛ باد درست بود- از طرف سگ به طرف او- پس نمي توانست بويش را بگيرد؛ اما مثل تيري در زه كشيده كمان، آماده جهش بود. كوژ كرده و پاها زير بدن جمع شده، فنري را مانند. «اگر تا وسط كنده آمد، آن وقت...» آن وقت فنر رها مي شد و رنجر شگفتي تازه اي را با گوشپاره تجربه مي كرد. «ببينم چه مي كني رنجر. ببينم در اين مدت چيزي از بلاهتت كم شده يا نه.» رنجر تا ميانه كنده جلو آمد، اما ادامه نداد. اگر سگ زرد بود، قطعاً  خرگوش نشسته در انتهاي كنده را مي ديد، اما تازي نديد. بو هم كهنه مي نمود، پس پايين جهيد و گوشپاره يك بار ديگر بازي را برد.
گوشپاره در تمام عمرش هيچ خرگوشي را به جز مادرش، نديده بود. در واقع فكر نكرده بود كه ممكن است خرگوش ديگري هم وجود داشته باشد. حالا روز به روز از مادر دورتر مي شد؛ با اين وجود هرگز احساس تنهايي نمي كرد، چون خرگوش ها اشتياقي به زندگي اجتماعي و همراهي با ديگر همراهان خود ندارند. اما يك روز در ماه دسامبر،  وقتي در بوته زا قرمز زغال اخته راه تازه اي را به سوي بيشه كريك سايد مي بريد و از گياهان خزنده پاك مي كرد، ناگهان با شگفتي تمام در آسمان گدارسانينگ بنك سروگوش هاي يك خرگوش بيگانه را ديد. تازه وارد با حال و هواي كاشفي شادمان كه سرزمين پرنعمتي را كشف كرده باشد، جست زنان يكي از مسيرهاي گوشپاره را طي كرد و به طرف مرداب او به راه افتاد. احساس تازه اي وجود گوشپاره را پر كرد، تركيب جوشاني از خشم و تنفر كه حسادت ناميده مي شود. بيگانه پاي يكي از درخت هاي مالشي گوشپاره ايستاد- يعني درختي كه او عادت داشت روي پاشنه هايش كنار آن بايستد و چانه و زير چانه اش را به تنه آن بمالد. او فكر مي كرد اين كار را شخصاً به خاطر خوشايند بودنش انجام مي دهد، اما همه خرگوش هاي نر اين كار را مي  كنند زيرا از بسياري جهات سودمند است.

سايه روشن
نواي نقاره در تهران
عمارت سردر باغ ملي كه يكي از ديدني ترين ميراث تاريخي تهران محسوب مي شود، پس از انجام طرح مرمت و احياء در مراسم باشكوهي كه ساعت پنج بعد از ظهر يكشنبه چهارم آبان ماه، با حضور مسئولان فرهنگي كشور افتتاح شد. اين اثر تاريخي در دوره قاجار در سال ۱۲۹۸ هجري شمسي در جنوب ميدان مشق احداث شد.
طرح مرمت اين بناي تاريخي ارزشمند از سال ۱۳۷۷ شروع و ۵ سال به طول انجاميد.مراسم بازگشايي و افتتاح عمارت سردر باغ ملي با احياي سنت نقاره زني در آستانه ماه مبارك رمضان انجام شد.در دوره سردار سپهي رضاخان در جنوب ميدان مشق ،بناي سردري وجود داشت كه پس از اعمال تغييراتي و تغيير كاربري ميدان از محل تمرينات نظامي به باغ ملي، سردر مذكور تخريب و به جاي آن عمارت سردر فعلي بنا شد و به نام سردر باغ ملي شهرت يافت. نماي بيروني سردر باغ ملي، از سه دروازه و هشت ستون آجري كه دو به دو به صورت مورب نزديك به هم و در دو سوي طاق ها قرار دارند، شكل گرفته است. اين عمارت تاريخي در سال ۱۳۷۶ به شماره ۱۹۶۸ در فهرست آثار ملي به ثبت رسيد.
بافت تاريخي ميبد قرباني جاده
بافت تاريخي شهر ميبد كه متعلق به هزاره سوم پيش از ميلاد و از قديمي ترين سكونتگاههاي انساني در استان يزد است، هم اكنون به رغم مذاكراتي كه ميان مسئولان ميراث فرهنگي و شوراي شهر ميبد براي متوقف كردن روند تخريب بافت تاريخي اين شهر صورت گرفته، تخريب باغ هاي اطراف كوچه «دراز» توسط بولدوزرهاي شهرداري همچنان ادامه دارد. تنها اقدام صورت گرفته ميراث فرهنگي ميبد، قرار دادن اتومبيل بر سر راه بولدوزرها است.
اين در حالي است كه شوراي شهر ميبد مدعي شده تعريض گذرگاه هاي منتهي به شادستان قديم توسط شهرداري در بيرون محدوده شهرستان انجام مي شود و بولدوزرها به هيچ وجه وارد محدوده شادستان نشده اند و با يك فاصله ده  متري از حصار شادستان اين منطقه را بيرون زده اند و خانه هاي تخريب شده در اين محدوده ارزش تاريخي نداشته و قدمتي معادل۱۰-۱۵ سال دارند.»
سيد محمد بهشتي مدير ميراث فرهنگي، درباره به بن بست رسيدن مذاكرات براي جلوگيري از تخريب بافت تاريخي ميبد گفت: «در صورتي كه از طريق گفت وگو به نتيجه نرسيم از تمام اهرم هاي اجرايي بازدارنده پيش بيني شده در قانون استفاده خواهيم كرد.»
بافت تاريخي ميبد در سال ۱۳۷۹ در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است. تخريب بافت تاريخي ميبد با تخريب كوچه «دراز» با بهانه تعريض اين كوچه در هفته پيش آغاز شده و با تخريب باغهاي اطراف شادستان ادامه دارد.
روزانه ۳۰۰ ميليون تومان خسارت سيل و خشكسالي پرداخت مي شود
معاون محيط طبيعي و تنوع زيستي سازمان حفاظت محيط زيست اظهار داشت. روزانه ۳۰۰ ميليون تومان خسارت سيل و خشكسالي پرداخت مي شود كه اگر مديريت پوشش گياهي صحيح باشد اين خسارت كاهش پيدا خواهد كرد.
انوشيروان نجفي شرايط كشور را از لحاظ زيست محيطي بسيار نامطلوب ارزيابي كرد و دلايل آن را قرار گرفتن كشورمان در كمربند خشك كره زمين و پايين بودن ميزان بارندگي ذكر كرد و افزود: متوسط ميزان بارندگي سالانه دنيا بيش از ۸۰۰ ميلي متر است. اما در كشور ما ۲۵۱ ميلي متر تخمين زده شده است. وي در كنار محدوديت منابع آب، به تنوع زيستي و گونه هاي گياهي كشور اشاره كرد و اظهار داشت: كشور ما از جمله كشورهايي است كه اكوسيستم هاي بسيار باارزشي مانند جنگل هاي شمال و غرب، تالاب هاي با ارزش، بيابان هاي وسيع، كوهپايه هاي مرتفع و رودخانه هاي غني دارد. نجفي با اشاره به اينكه بيش از ۷۲۰۰ گونه گياهي در كشور شناسايي شده است تصريح كرد: براساس آمارهاي منابع طبيعي كشور، در سه دهه گذشته بيش از ۶ ميليون هكتار و بنا به گزارش مراجع بين المللي ۱۲ ميليون هكتار از منابع جنگلي كشور نابود شده است.

يافته هاي طبيعت
زير آفتاب داغ آفريقا
000264.jpg

زماني مصنف و نمايشنامه نويس معروف «نويل كوارو» نوشت: «سگ هاي ديوانه و انگليسي ها در زير آفتاب نيمروز از خانه خارج مي شوند!» حال بايد مورچه هاي نقره اي صحرا در آفريقا را نيز به اين دو طايفه افزود. وقتي درجه حرارت در صحراي مركزي به ۱۱۵ درجه فارنهايت مي رسد، اغلب حشرات در اثر گرماي شديد از پاي در مي آيند. اما درست در همين موقع، صدها مورچه نقره اي از لانه خارج مي شوند و به جستجوي لاشه مي پردازند. اين گشت و گذار نيم ساعت به طول مي انجامد. البته اين رفتگران بلندپاي طبيعت، كه در نوع خود سريع ترين جانوران جهان به حساب مي آيند (نسبت به اندازه و جثه شان) نمي توانند زياد در حرارت تاب آورند و متناوباً خود را به بالاي علف ها و گياهان كه كمي خنك تر است، مي رسانند تا دمي از گرما بياسايند.
اگر درجه حرارت از ۱۲۸ درجه فارنهايت فراتر رود، اين مورچه ها قدرت جهت يابي خود را از دست مي دهند، انسجام آنان از ميان مي رود و گيج وار به اطراف مي روند.
روديگرونر، بيولوژيست سوئيسي، كه مطالعات فراواني را در مورد زندگي، چگونگي جهت يابي و زندگي مورچه هاي نقره اي انجام داده مي گويد: در حقيقت اين مورچه ها در جهت يابي خود از نوعي خط گرمايي تبعيت مي كنند و شايد به همين دليل، در گرماي روز بيرون مي آيند. يكي ديگر از علل اين كار آن است كه در گرماي نيمروزي اصلي ترين شكارچي و دشمن اين مورچه ، يعني مارمولك، از ترس گرما به زير شن هاي خنك فرو مي رود!
سنجاب ها: بذرافشان و دروگر
000262.jpg

درختان از كجا مي آيند؟ معلوم است، از دانه به عمل مي آيند. اما در طبيعت دانه ها چگونه كاشته مي شوند؟ آيا تا به حال به اين مسأله فكر كرده ايد كه با وجود اين همه جانور دانه خوار كه مهمترين آنها سنجاب ها هستند، چگونه دانه اي براي درخت شدن باقي مي ماند؟ دانشمندان تاكنون فكر مي كرده اند دانه هايي كه از ديد حيوانات دانه خوار مخفي مي ماند، به طور تصادفي در محيط مناسب قرار مي گيرد و رشد مي كند و بدين ترتيب جنگل به بقاي خود ادامه مي دهد. اما دكتر استيفن واندرووال، بيولوژيست دانشگاه نوادا ثابت كرد كه قضيه درست برعكس است. حيوانات دانه خوار ندانسته دانه ها را مي كارند و باعث گسترش و ادامه حيات جنگل ها مي شوند. واندرووال تعداد ۱۰۶۴ دانه كاج جعفري را كه داراي برچسب راديواكتيو بود، در فصل پاييز و هنگام جمع آوري دانه توسط حيوانات دانه خوار،  در پاي دو درخت در نزديكي درياچه تاهو پاشيد. ظرف ۴۸ ساعت سنجاب هاي راه راه، مونس، گوزن ها و سنجاب هاي زميني خز طلايي كليه دانه ها را ربودند و در جاهاي متفاوتي مخفي كردند، واندرووال براي اطمينان بيشتر دانه كاج را به طور پراكنده در يك زمين حصار شده ريخت و ۱۲۵ دانه را به كسب حيوانات دانه خوار در يك زمين حصار شده ديگر در زمين مدفون ساخت. در بهار او با كمال تعجب مشاهده كرد كه تنها يكي از دانه هاي كاشته شده توسط خودش، سبز شده و در عوض ۵۵ دانه كه توسط دانه خوارها در زمين مخفي شده بود سر از خاك در آورده اند.
با آنكه سنجاب ها داراي هوش خارق العاده اي هستند و به خوبي مي توانند محل مخفي كردن دانه هاي خود را به ياد داشته باشند، اما طبيعت طوري برنامه ريزي شده كه بعضي از دانه  هاي مخفي شده را فراموش كنند و همين دانه هاي گمشده، بقاي درختان و جنگل را تضمين مي كنند. واندرووال مي گويد: بي ترديد زيبايي و شكوه جنگل هاي رمانتيك درياچه تاهو مديون ناهارهاي گمشده پستانداران كوچك بي شماري است كه در آن زندگي مي كنند. پس هرگونه اي در چرخه حيات جا و ساز و كار خود را دارد.
جالب است بدانيد بسياري از شكارچيان و مردان قديمي طبيعت مي دانند كه كلاغ نيز چنين عملكردي در چرخه حيات ايفا مي كنند.
000260.jpg

دنياي شگفت انگيز قورباغه ها
قورباغه ها داراي احساسي اعجاب انگيزند. آنها نسبت به كوچكترين تغييرات محيط زيست عكس العمل نشان مي دهند و مي توانند ابزار شناخت خوبي براي محققان محيط زيست باشند.
وزغ هاي طلايي در گذشته به وفور در كاستاريكا مشاهده مي شدند. آنها براي جفت گيري به تعداد انبوه در نقاطي جمع مي شدند؛ اما از سال ۱۹۸۹ تاكنون ديگر از آن خبري نيست. كاهش باران ممكن است يكي از عوامل آن باشد.
يكي از دوگونه قورباغه تخم گذار استراليا، كه تخم را در معده اش مي پرورد، ۷ سال پيش ناپديد شد و گونه ديگر در ۱۹۸۵ از ميان رفت. قورباغه ماده تخم بارور شده را مي بلعيد و آن را در معده اش پرورش مي داد تا وقتي كه نوزاد از تخم درآمده و از دهان حيوان خارج مي گرديد. آنچه واقعاً جالب بود اين كه در طول اين مدت قورباغه ماده از ترشح اسيد معده خود جلوگيري مي كرد. به راستي حيف از اين گونه كه روبه نابودي گذاشت.
قورباغه پلنگي نيز در شمال آمريكا رو به نابودي است. جمعيت اين قورباغه به علت خشكاندن باتلاق ها روز به روز كمتر مي شود. تخريب محيط زيست قورباغه درختي Pine Barren را نيز تهديد مي كند. كارشناسان نشنال جئوگرافيك اخيراً در مورد اثرات افزايش اشعه ماوراي بنفش، به علت نازك شدن لايه ازن، بر روي قورباغه ها مطالعاتي جدي را شروع كرده اند. اين اشعه در حال نابود كردن بخش عظيمي از قورباغه هاي ناحيه كاسكاد است. در سال گذشته ۵/۲ ميليون تخم قورباغه توسط اندريو بلوستين مورد مطالعه قرار گرفت كه ۹۵ درصد آنها در مرحله جنيني مرده بودند.

سفر و طبيعت
ادبيات
اقتصاد
سياست
فرهنگ
مدارا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  مدارا  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |