شنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۵
نامحافظه كاري در تبيين محافظه كاري
دكترمحمدرضا اسدي
طرح:مريم هاشمي
007359.jpg
محافظه كاري بيش از آن كه مفهوم باشد، مسلك است و البته بيشتر يك مسلك سياسي. بنابراين  پيش از آن كه در ميان شبكه اي از مفاهيم جست وجو و تعريف شود مي بايد برمبناي مجموعه اي از عملكردها و مناسبات عيني، شناخته شود. شناخت يك مسلك سياسي، گرچه خاستگاهي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي دارد، اما تهي از مفهوم نيز نيست. از اين رو با تحليل مفهومي نيز شايد بتوان از سويي ديگر به تبيين اين مسلك كمك كرد.
آيا براي تبيين محافظه كاري، اول بايد مفهوم آن را توضيح داد و براساس آن به سراغ روشي رفت كه بتواند محافظه كاري را تشريح كند يا بالعكس، اول مي بايد روشي داشت تا به واسطه آن بتوان به شناخت محافظه كاري دسترسي يافت؟ چگونه مي توان از اين دور موضوع و روش خارج شد؟ شايد دور موجود بين موضوع و روش از طريق تعامل متقابل موضوع و روش در پرتوافكني بريكديگر برطرف شود. اين قلم مي كوشد با استفاده از واقعيت عيني ظهور يافته در جامعه كنوني ايران اسلامي،از طريق توجه به تعامل متقابل مفهوم و مصداق محافظه كاري، ضمن برشماري برخي از خصلت هاي آن، اشاره اي مقايسه اي ميان محافظه كاري ايراني و محافظه كاري غربي داشته باشد. محافظه كاري با اين كه بيشتريك مسلك سياسي است، ولي مبتني بر مباني معرفتي و هستي شناختي است وكدام مسلك است كه فاقداين بنيان ها باشد؟ ممكن است خود محافظه كاران به آن بنيان ها توجه نداشته باشند، اما عدم توجه ايشان، دليل عدم اتكاي آن مسلك، برآن بنيان ها نيست. شايد بتوان به برخي از اين اصول وخصلت هاي معرفتي وعيني اشاره كرد كه غليظ تر يا رقيق تر آن معمولاًدراشكال مختلف محافظه كاري به چشم مي خورد. اگرچه اين قلم به هيچ وجه مدعي تعيين فصل مقوم براي محافظه كاري نيست، اما آن خصلت هايي كه عمومادرمحافظه كاري وخصوصابا تأكيد بر شكل ايراني معاصرش، وجود دارد به قرار ذيل است.
۱. محافظه كاري و دين، ارتباطي وثيق دارند و حداقل، محافظه كاري مدعي است كه در انتخاب اهدافي كلي اعم از اهداف سياسي و غيرسياسي مبتني بر هدايت هاي ديني فعاليت مي كند.
۲. محافظه كاري، ضمن استقبال از محاسن علمي، فرهنگي و... تجدد ، مواردي را كه مغاير با هدايت ها و نصوص ديني و اسلامي باشد، طرد مي كند و در همين راستا بر سنت مويد به عقل و دين، توجه ويژه مي شود.
۳. محافظه كاري بر نقش عقل و علوم جديد و تكنولوژي نوين در كشف روش ها براي رسيدن به اهداف تأكيد تام دارد والبته محدوده حجيت احكام عقل، براي محافظه كاران تا آن جايي است كه تعارضي با نصوص ديني نداشته باشد.
۴. تأكيدبررشد عدالت، عقلانيت و معنويت درجامعه اسلامي،سه هدف اصلي تفكر محافظه كاري است و دولت اسلامي موظف به هدايت جامعه در مسيري است كه هم دنياي دينداران را تأمين كند و هم آخرتشان را.
۵. در نگرش محافظه كاري، حق تقدم با عدالت است و حد آزادي ، عدالت است ، بنابراين درنهايت، شاخه هاي متنوع آزادي نيز مي بايد درخدمت برآوردن عدالت و تأمين سعادت دنيوي و اخروي باشد.
۶.حكومت و سياست و اقتصاد و فرهنگ از اموري است كه در تفكر محافظه كاري به نحو ايدئولوژيك اداره مي شود و از اين رو تمامي اين اضلاع در مسير نيل به اهداف ديني طراحي مي شود.
۷. اقتصاد مطلوب، درتفكرمحافظه كاري -در مقام تئوري-گرچه اقتصاد اسلامي است، اما درعمل، آميخته اي از اقتصاد بازار آزاد و اقتصاد دولتي است.
۸. آراء عمومي در تفكر محافظه كاري، ميزان مقبوليت نظام را تعيين مي كند، اما مشروعيت، امري نيست كه از رأي مردم اخد شود، بلكه مبتني بر بايد عقلي و برهاني است.
۹. توجه به فرهنگ و اشاعه آرمان هاي ارزشي و فرهنگي و ديني گرچه از مقاصد اصلي تفكر محافظه كاري است، اما درعمل تاكنون آن چنان كه شايسته است به اين امور پرداخته نشده ا ست و خاصه در دو دهه اخير در زير فضاي سنگين اقتصادزدگي و سياست زدگي توفيق تنفس راحت نيافته است.
۱۰. در تفكر محافظه كاري ايراني اسلامي معاصر، انسان موجودي است كه تكويناً آزاد است اما تشريعاً و عقلاً موجودي مكلف است كه بايد در مسير تقرب به خداوند گام بردارد و حتي شناخت حقوق انسان و احقاق آن بايد در مسير رساندن آدمي به مقام عبوديت خداوند باشد.
۱۱. گرچه نوعي جزم گرايي به اصول و مباني ديني و معرفتي و فلسفي در تفكر محافظه كاري وجود دارد، اما اتكا به اجتهاد پويا در چهارچوب اصول جازم معرفت شناختي و هستي شناختي در جهت پاسخ گويي به معضلات انساني،از بارزترين خصلت هاي نگرش محافظه كاري در دوره معاصر ايران اسلامي است. آن چه گفته شد علي القاعده با نگرش محافظه كاري كه در غرب توسط كساني چون برك، بونالد، هلر، كولريج و از متاخرين آن ها كساني چون مانهايم و اشتراوس شكل گرفته است قابل مقايسه است.شايد در اين مقايسه به نكات مشتركي برسيم و بتوانيم خميرمايه اصلي محافظه كاري را در فرهنگ هاي مختلف، بهتر بشناسيم،حداقل در مقام تئوري.
براين نكته نيز تأكيد كنيم كه در مغرب زمين محافظه كاري در برابر ليبراليسم مطرح مي شود، اما در نهايت، در اواخر قرن بيستم ميلادي كار به جايي مي رسد كه چندان تفاوت مبنايي - حداقل در عملكرد - ميان نومحافظه كاران ونوليبرال ها باقي نمي ماندتا جايي كه شاخه هايي چون محافظه كاران ليبرال يا ليبرال هاي محافظه كار نيز پديدار مي شوند. اين امكان نيز وجود دارد كه در ايران اسلامي معاصر از نسبت محافظه كاري با اصول گرايي، اصلاح طلبي، تجددگرايي، سنت گرايي و مانند آن سخن به ميان بيايد تا از اين طريق نيز نقاط اشتراك و افتراق محافظه كاري با هر يك از اين گرايش ها مشخص شود. براساس چنين مقايسه اي شايد در آخر به نتايج شگفتي برسيم و يكي از آن نتايج شايد اين باشد كه محافظه كاري در عمل بعضاً نامي است كه در خصلت هايي با پاره اي از عناوين معارض خود قابل جمع است و با برخي از عناوين هم خانواده و هم رديف خود غيرقابل جمع!.
برگرفته از آخرين شماره ماهنامه خرد نامه همشهري

فلسفه ماده از نظر آدورنو و جوديت باتلر
ماوراي ماده گرايي
كري. ال. هال - ترجمه: الهام منبع جود
007377.jpg
جوديت باتلر، فيلسوف معاصر از معدود فيلسوفاني است كه به نقش جنسيت در فرآيند تفكر توجه ويژه داشته است. او معتقد است كه هيچ دسترسي خاصي به اجسام مقدم بر مفهوم آنها در تفكر و زبان وجود ندارد. به عبارت بهتر، به  واسطه زبان و انديشه نمي توان مواجهه اي عيني با اشيا و پديدارهاي مادي را متصور شد.
بر همين منوال، جنسيت را نمي توان صرفاً  به واقعيات مادي فروكاست. بنابراين، آنچه كه همواره در اين زمينه حائز اهميت است، طبقه بندي اجتماعي و متعاقب آن مفهومي است كه از اين مقولات صورت مي گيرد.
مطلب حاضر در مقايسه  آراي جوديت باتلر با تئودور آدورنو ، فيلسوف آلماني، در زمينه فلسفه ماده و ماده گرايي، مي كوشد تا به نقاط افتراق و اشتراك آنها اشاره اي گذرا داشته باشد.
***
در بحث از مواد و اجسام، جوديت باتلر تلاش كرده كه اجسام و مواد را با همان روشي كه يك مفهوم مركزي، استوار و خودمحور در سال هاي اخير تجزيه و تحليل شده بررسي كند. در عمل، باتلر مدعي است كه در يك حوزه نظري، ماوراي چارچوب ماده گرايي و ايده آليسم عمل مي  كند. در حالي كه من با بسياري از مباحث باتلر موافق هستم، با اين گفته او كه هيچ تفاوت معناداري بين اجسام و مفهوم كلامي آنها وجود ندارد ، مخالفم. در ادامه، من موقعيت باتلر را با آنچه تئودور آدورنو در مقاله ذهنيت و عينيت و همچنين در كتاب ديالكتيك منفي آورده است، مقايسه خواهم كرد. اميدوارم كه بتوانم از مطابقت بسياري از مباحث باتلر با ديدگاه  مادي گرايي آدورنو دفاع كنم، در حالي كه در نتيجه آن هيچ نقد بالقوه اي شامل ماده گرايي نخواهد بود.
نكته انحرافي من مشهورترين بحث باتلر است. هيچ جنسيت طبيعي مقدم بر طبقه بندي اجتماعي از جنسيت وجود ندارد. باتلر با الهام از لكان، دريدا و مخصوصاً  فوكو، از جنسيت به عنوان يك هديه جسماني كه ساختار جنسيت به طور مصنوعي از آن ناشي مي شود، حمايت نمي  كند، بلكه آن را به عنوان يك هنجار فرهنگي كه بر ماديت اجسام ناظر است، مي پذيرد. باتلر معتقد است كه در بطن اين بحث مركزي، تعابير متنوع و كلي براي ايده آليسم و ماترياليسم وجود دارد.
براي مثال او مي گويد: يك ساختارگرايي مدرن، مجموعه تضادهاي متافيزيكي بين ماترياليسم و ايده آليسم موجود در نسخه جديد را به صورت يك كاربرد بي قاعده كه به گونه اي در ماديت جنسيت بحث مي  كند، بازنويسي كرده است. قسمت عمده اين مقاله تعابير علمي و ماهيت وجودي اين تعريف جديد را مورد آزمون قرار مي دهند، مخصوصاً  وقتي باتلر آن را به طبقه بندي جنسيت مربوط مي كند. من به طور خلاصه، دستاوردهاي سياسي مهمي را كه به عقيده باتلر مي تواند از اين حركت تئوريك پيروي كند، جست وجو مي كنم. همان طور كه مي بينيم، تجزيه و تحليل من هميشه به مادي گرايي آدورنو مربوط مي شود، حال به مداخله علمي باتلر مي پردازم.
مداخله در اجسام
باتلر در ابتدا تأكيد مي كند كه هيچ دسترسي خاصي به اجسام، مقدم بر مفهوم آنها در تفكر و زبان وجود ندارد. ما فقط مي توانيم اجسام، اشياء، حقيقت و بنابراين مواد را از طريق مفاهيم آنها درك كنيم.
باتلر مي گويد ماده گرايي از ابتدا با معاني محدود شده است. با توجه به طبقه بندي خاص از جنسيت، باتلر به اين نكته كه اعضاي تناسلي يك كودك در لحظه تولد، دختربودن او را مشخص مي كند و اينكه اين نشانه بر طبيعت زنانگي اثرگذار است، مي پردازد. ما كودك را از طريق طبقه بندي هايي مي بينيم كه مرتبط با اعضاي تناسلي خارجي اوست و دلالت مي كنيم كه آن صفات  نوعي،  معني واقعي يا حالت طبيعي دارند. به عبارت ديگر، باتلر مي گويد كه زنان و مردان با جنسيت معين نمي توانند خارج از اين طبقه بندي ها زندگي كنند و در واقعيت مادي، هيچ راهي براي بناگذاشتن جنسيت وجود ندارد.
آدورنو در اين زمينه با باتلر توافق نسبي دارد. در حقيقت هسته اصلي تئوري آدورنو اين است كه زبان يا تفكر نمي توانند نقش برابري براي توصيف يك واقعيت عيني داشته باشند. بنابراين با تفكر در واژگان فني آدورنو درمي يابيم كه عينيت ناهمانند است. او مي نويسد كه اين ناهمانندي ضروري نيست. طبق نظريات آدورنو اين اصل كه دانش جهان از طريق تفكر تأثير مي گذارد، مدت هاي مديدي است كه توسط مادي گرايان مورد قبول واقع شده است.
علي رغم اين خوش بيني، فكر مي كنم گفتن اينكه استفاده از اين اصول ديگر به اندازه گذشته اساسي نيست، عادلانه به نظر مي رسد. بنابراين باتلر در پافشاري خود جهت استفاده از اصول طبيعت به عنوان مداخله گر، براي طبقه بندي جنسيت و تمايلات جنسي يك مبتكر است.

انديشه
اجتماعي
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |