پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۸۵
راز ديرين
پرونده ربوده شدن -8
ديدار هيأت لبناني باقذافي
003963.jpg
گروه سياسي - در بخش هاي پيشين اين گزارش كه پرونده مفصلي از اسناد و مدارك ربوده شدن امام موسي صدر است به نكاتي از جمله انگيزه سفر امام صدر به ليبي و نهايتاً اتفاقاتي كه افتاد، بيانيه وزارت امور خارجه ليبي و پاسخ جنبش امل به اين بيانيه و ديدار هيأت لبناني با قذافي درشماره هاي گذشته اشاره كرده است. اينك ادامه اظهارات قذافي از نظرتان مي گذرد.
قذافي در مورد امام صدر پرسيد: به من گفتهژاند كه او ايراني است آيا اينچنين نيست؟
سرهنگ قذافي در ادامه سخنانش افزود كه امام در هنگام جشنژهاي انقلاب ليبي مهمان ليبي بود. اما وي به علت مشغله فراوان نتوانست به موقع با او ديدار كند. از اين رو موعد اين ديدار در ساعت 1:30بعد از ظهر 31اوت 1978مشخص گرديد. اما به وي اطلاع دادند كه امام ليبي را ترك كرده است! و وي با شگفتي گفت بايد با يكديگر ملاقات ميژكرديم. قذافي افزود امام صدر بيژاطلاع سفر كرد و آقاي احمد حطاب در فرودگاه به طور اتفاقي او را شناخته و بدرقهژاش كرد. سرهنگ قذافي سپس اظهار داشت: وقتي جنجال ناپديد شدن امام صدر به راه افتاد و ياسر عرفات نزد من آمد و گفت كه ليبي در اين قضيه مسئول است زيرا كه امام مهمان كشورش بود، با توجه به حرمت مهمان اين گفته از نظر عربي و اسلامي براي من توهين بود (قذافي واژه توهين را چهار بار تكرار كرد). از آن موقع به اين مسئله توجه كردم و براي انجام تحقيق اقداماتي كردم. عرفات به من پيشنهاد كرد براي شركت در تحقيق هر كسي را كه از فلسطينيژها مناسب ميژدانم برگزينم. سپس هيئتي به رياست احمد شحاتي روانه ايتاليا كردم. اين هيئت تا كنون از رسيدن امام موسي صدر به ايتاليا اطمينان حاصل نكرده است. روشن شد كه مهمانداران هواپيماي شركت آليتاليا, پرواز شماره 881از ليبي به رم در شامگاه 31اوت 1978نتوانستهژاند عكسژهاي امام و دو همراهش را شناسايي كنند.چراكه ميان زمان پرواز و تاريخ انجام تحقيق فاصله افتاده است.
پس از گفتهژهاي قذافي، از سوي هيئت علما ابتدا شيخ عبدالامير قبلان مسئله تابعيت و اصل و نسب امام صدر را توضيح داده. وي روشن نمود كه نياي امام صدر صالح شرف الدين در روستاي شحور در نزديكي هاي شهرستان صور در جبل عامل در سال 1122ق زاده شده و در روستاي معركه نزديك زادگاهش اقامت داشت و عالم جليل القدري بود. سپس به عراق مهاجرت و در نجف اشرف اقامت گزيد. جد ايشان اسماعيل صدر مرجع طايفه شيعه بود كه تا سال وفاتش در 1334ق مقيم نجف بود. به دليل نقش خاندان صدر در انقلاب عراق به خانداني ضد استعماري شهره اند. پدر ايشان صدر الدين به ايران مهاجرت و در شهر قم اقامت كردو فرزند وي امام موسي صدر در همانجا به دنيا آمد.
سرهنگ قذافي گفت: باهي .... باهي (در لهجه ليبيايي به معناي بسيار خوب بسيار خوب).
شيخ قبلان ادامه داد: جناب آقاي رئيس جمهور در اينجا مايلم شما را با تمام ابعاد شخصيت امام موسي صدر آشنا سازم. هنگامي كه اسرائيل براي نخستين بار در 1969شهرك كفر شوبا در دامنه جبل الشيخ در مرزهاي لبنان و اسرائيل را بمباران كرد امام صدر هيئت ياري رساني به جنوب را با شركت تمامي فرقهژهاي ديني لبنان تشكيل داد. وي نيمروز و در رأس يك هيئت فراگير راهي روستا شد و وارد حياط مسجدي گرديد كه بر اثر بمباران اسرائيل آسيب ديده بود. همانجا عبايش را بر زمين پهن كرد و به نماز جماعت ايستاد. سپس در حالي كه مبلغ ده هزار ليره به يكي از آسيب ديدگان روستا هديه ميژداد گفت: پايداري كنيد كه دلاوري از همينجا آغاز ميژشود. توجه فزايندهژاي بر چهره قذافي نمايان شد .
شيخ قبلان افزود: امام صدر به يك خط اسلامي ملي روشن و نيرومند پايبند است ما تل زعتر، نبعه، فنار بياقوت، محلهژهاي غوارنه و... و ... را به اين سبب از دست دادهژايم كه شيعيان اين مناطق نيز به خط امام پايبندند. ما در راه بالندگي ملي دستاوردهاي ربع قرن را قرباني كردهژايم. بسياري در جبل عامل و جنوب زمينژهايشان را فروختهژاند و به مناطق امن رفتهژاند. بازماندگان يا آوارهژاند يا در تيررس توپهاي اسرائيل. با اين همه امام بر موضعش پابرجاست و خستگي ناپذير نسبت به خط مليژاش متعهد است. ادامه دارد

نقش آيت الله طالقاني در همراه سازي دين و سياست
اسلام سياسي
رضا اسدزاده
003966.jpg
003960.jpg
طالقاني به دنبال متفكريني همچون سيدجمال و كواكبي و مدرس ريشه هاي چركين و فاسد دردهاي اجتماعي مردم را در دربارهاي صدر اسلام تا امروز تشخيص مي داد.
اگرچه همانند آنها به مبارزات گروهي و پارلماني يا مشاجرات لفظي و قلمي اكتفا نمي كرد و براي رويارويي با اين نظام هاي غيرمردمي يك حركت فكري و مكتبي كاملا مستقل و مخصوص به خويش به وجود آورد

چهل سال از 1318 تا 1358 هجري شمسي را به گونه اي زيست كه مكتب نبوت و پرتو قرآن با اسوه هايي چون علي(ع) و حسين(ع) و شاگردان اين مكتب چون ابوذر و عمار و ياسر و... راه را به او نشان مي دادند.
آيت الله طالقاني به عنوان يك روحاني در عصري راه پيمود كه برخي از عالمان دين، او و امثال او را ديندار حقيقي نمي پنداشتند. خود درباره اين گروه نوشته است: آنهايي كه از جهت ضعف تشخيص و جمود به تقليد هر قديمي را دين مي پندارند و هر جديدي را مخالف با آن و به نام مقدس مآبي و احتياط كاري جز كلمات نفي- نه، چطور مي شود، بايد ساكت بود و احتياط كرد- هر بي ديني و فساد را اثبات و امضا مي نمايند و ميدان را براي هوسبازان و بندگان شهوت و مال، باز مي گذارند تا هرچه بخواهند به سر ملت مسلمان مظلوم بتازند، آنگاه بنشينند و به حال مردم گريه كنند... (1)
اما ابوذر زمان وظيفه خود و مسيرش را اين گونه تعريف نكرد: من خودم تكليف ديدم كه اگر پيشنماز معمولي عادي باشم، به مسجد بروم و به منزل برگردم از اين زندگي شايد مرفه تر، راحت تر و آسوده تر باشم اما در مقابل تكليف و مسئوليتي كه داريم و وضعي كه پيش آمده است، مجبوريم ما در مسير درست مردم پيش برويم تا بتوانيم مطالب و حقايقي را كه از مباني اسلام مي دانيم به مردم بفهمانيم. (2)
رسالت طالقاني آنجايي آغاز شد كه البته به تحول از درون خويش پرداخت و بعد به حركتي فكري و اجتماعي در روحانيت تشيع و احياي فكر اجتماعي ديني در امت اسلام انديشيد. او رسالت تاريخي را در شرايطي مي ديد كه سياست ضدمذهبي رضاخان و تجددطلبي و غربگرايي حاميانش فضاي مذهبي ايران را به تيرگي كشانده بود و برخي روحانيت نه تنها منزوي شده بودند بلكه باورشان اين بود كه دخالت روحانيت در سياست و در انقلاب مشروطيت نيز يك اشتباه بوده است. اما خط فكري و حركتي طالقاني چون امام خميني(ره) و جمعي از علما و روحانيت راستين اين بود كه با روشنفكري و از خود گذشتگي نه تنها براي حفظ مكتب و صيانت روحانيت كوشيدند بلكه جبهه جديد ورود جوانان روشنفكر مذهبي را به فرهنگ و سياست و مبارزه گشودند. مقدمه طالقاني بر كتاب تنبيه الامه و تنزيه المله آيت الله نائيني حكايت از روح دردمند او دارد و شامل بخشي از دردهاي دوران جواني اوست. وي مي نويسد: هنگامي كه جوان بودم و در قم سرگرم تحصيل، روزهايي بود كه مردم اين كشور سخت دچار فشار استبداد بودند و اين وضع بر روح و اعصابم فشار مي آورد. با وجود اين، در همان دوران، عده اي اين درك و درد را نداشتند و بي خبر از استبداد، يا باخبر از آن و بي درد در برابر آن، يكسره به بحث درباره اموري مي پرداختند كه جوابگوي زمانه نبود. طالقاني گمشده خود را در آن بحث ها نمي يافت و شگفت زده بود كه در چنين شرايطي از زمان اين همه بحث هاي دقيق در فروع و احكام براي چيست. از اين رو همراه چندي از دوستانش، به مطالعه كتاب هاي جامعه شناسي روآورد و كتاب علم الاجتماع را با آنها به بحث گذاشت. خاطرات طالقاني از دوران سلطه رضاخاني كه او در حوزه قم به تحصيل اشتغال داشت، خواندني است: ... تضاد جمعي از پيشوايان ديني، محيط تاريك و تأثرات روحي، قهراً به مطالعه و دقت بيشتر در آيات قرآن حكيم و كتاب شريف نهج البلاغه و تاريخ و سيره پيغمبر اكرم و ائمه هدي- عليهم السلام- وادارم كرد. كم كم هدف و مقصد را، از نظر وظيفه اجتماعي، تشخيص دادم و تا توانستم، به توفيق خداوند، از ديگران دستگيري نمودم. (3)
لذا او از سويي هيچ گاه در كنج خانه يا كنار محراب و يا گوشه مدرسه خود را محصور نساخت تا با آرامش و آسايش زندگي كند و از سوي ديگر با آنكه از نظر موقعيت مذهبي- سياسي در نزد عامه مردم معروفيت و محبوبيت داشت، هيچ وقت در مسير چهل ساله- حتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي- در چارچوب حزب يا گروهي قرار نگرفت تا از طريق دسته بندي هاي سياسي به اسلام و مسلمين خدمت كند.
وضعيت حوزه هاي علميه
در آن عصر حوزه هاي علميه در شرايطي خفه، ضربه خورده و ساكت به سر مي بردند.و اين هر دو در يك جهت حركت مي كردند و تنها راه چاره را دست دعا و توسل به امام زمان(عج) مي دانستند كه هر چه سريع تر ظهور كند تا مردم را از ظلم و جور زمامداران نجات دهد و متأسفانه بايد گفت يكي از دلايل سرخوردگي بعضي از تحصيلكردگان و روي آوردگان به مكاتب شرق و غرب همين نگاه بود. طالقاني جوان و شجاع و آگاه در موقعيتي پا به عرصه پيكار با استبداد و استعمار نهاد كه از بين هزاران روحاني و طلبه كمتر كسي بود كه خود را به مخاطره بيندازد. همان روزهايي كه به فرموده امام خميني(ره): در محور حوزه هاي علميه آن زمان كه هر حركتي را متمم به حركت ماركسيستي و حركت انگليسي مي كردند، تني چند از علماي دين باور، دست در دست مردم كوچه و بازار، مردم فقير و زجركشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پيروز بيرون آمدند... (4)
فضاي خفقان و سكوت تلخ در بخشي از حوزه هاي علميه در برابر بيدادگري و قانون شكني هاي رضاخان اثرات منفي و نامطلوبي در روحيه بسياري از محصلان آن داشت و پيشوايان روحاني را بر آن مي داشت تا در موضع دفاعي به جاي حركت و خروش با تمام نيرو بكوشند تا از هر چيزي كه كوچك ترين ربطي به هيئت حاكمه دارد، پرهيز كنند. آنچنان كه در كتاب بررسي نهضت امام خميني(ره) آمده است: دخالت در سياست نادرست و نامشروع پنداشته مي شد... دخالت يك مقام روحاني آگاه در امور دولتي و كشوري به اسم دخالت در سياست ناموزون و زشت جلوه داده مي شد و با برچسب آخوند سياسي او را در ميان مردم ساقط و بي آبرو مي ساختند و منزوي و ايزوله مي كردند... (5)
شخصيتي سياسي- ديني
روحيه مكتب انديشي، بيدارگري و مبارزه جويي طالقاني كه ريشه در آموزه هاي خانوادگي داشت، پس از پدرش بي پرواتر مبارزات صرفاً مذهبي وي را به مبارزات سياسي- مذهبي بدل كرد. روحيه مبارزه در او از همان اوايل اقتدار رضاخاني در سن ده، دوازده سالگي شكل گرفت. زماني كه شاهد جلساتي بود كه در منزل پدر، عليه رضاخان تشكيل مي شد و مدرس از گردانندگان اين جلسات مخفي بود. طالقاني كه خود فرزند حوزه بود و برخاسته از يك خانواده مبارز روحاني، شجاعانه مصلحت انديشي ها را كنار گذاشت و خواست تا هم با نظام سنتي و بي تحرك روحانيت آن زمان روبه رو شود و هم با رژيم مستبد سلطنت به مبارزه برخيزد.
طالقاني به دنبال متفكريني همچون سيدجمال و كواكبي و مدرس ريشه هاي چركين و فاسد دردهاي اجتماعي مردم را در دربارهاي صدر اسلام تا امروز تشخيص مي داد. اگرچه همانند آنها به مبارزات گروهي و پارلماني يا مشاجرات لفظي و قلمي اكتفا نمي كرد و براي رويارويي با اين نظام هاي غيرمردمي يك حركت فكري و مكتبي كاملا مستقل و مخصوص به خويش به وجود آورد. او قرآن را كه تا آن زمان فقط به مسائل عبادي و مواعظ اخلاقي اش توجه مي شد – نه به مسائل اجتماعي و سياسي آن- به صحنه آورد و با قرآن به ميان مردم دردمند رفت تا سكوت و سازش زمان خويش را در مقابل استعمار و استبداد بشكند.
اين شخصيت سياسي– ديني اگرچه هيچ گاه خود را فقط در سنگر مسجد محدود نساخت، اما در حركتي نو به عنوان امام جماعت مسجد هدايت سياست را به مسجد كشاند تا به قول خودش مرز بين دين و علم و سياست را بردارد؛ همان هدفي كه در فعاليت هاي خود در دانشگاه نيز دنبال مي كرد.
استاد دانشمند، جناب محمدرضا حكيمي در كتاب تفسير آفتاب در توصيف شخصيت سياسي و ديني آقاي طالقاني از مرحوم دكتر شريعتي نقل كرده كه مي گفت: در سال هاي خفقان، از سال۳۲ به بعد كه همه جا در سكوت مرگ فرو رفته بود، وقتي به تهران مي آمديم، چشممان روشن بود به مسجد هدايت و دلمان گرم به صداي مردي كه هنوز به گوش مي رسيد. مسجد هدايت اميدمان مي داد و طالقاني تنها اميد باقيمانده بود.
دعوت به اسلام سياسي
آيت الله طالقاني از سال 1318 ابتدا با تشكيل جلسات تفسير قرآن خانگي و پس از آن در سال 1321 با تشويق و همراهي جوانان و حتي مردم بازار به تاسيس انجمن هاي اسلامي، دعوتي ديگر را آغاز كرد و ترويج اسلام اما نه شكل گذشته آن بلكه فريادي تازه از اسلام سياسي را در مركز تعليمات خود قرار داد.
او سياست را جزو دين و دين را راهنماي سياست و دخالت در سياست را فريضه ديني و وظيفه انساني خويش مي شمرد.وي در هنگامي گام به عرصه سياست نهاد كه روحانيون در حوزه هاي علميه- به جز معدودي- و عموم مردم و عموم روشنفكران، دين را از سياست جدا مي پنداشتند و حتي دخالت در سياست را خلاف شأن روحانيت مي شمردند. او درباره خودش مي گويد: مي گويند سيد سياستمدار است. به حرف هايش گوش نكنيد. يعني گناه اين است كه چرا شعور داري و مسائل دنيا را مي فهمي! (6)
تا پيش از اوحضرت امام (ره) خصوصا در ايران و ديگر جوامع مسلمان، همواره به تدوين و تبليغ اسلام كلامي ، اسلام فلسفي ، اسلام عرفاني ، اسلام فقهي فردي ، اسلام اخلاقي انفرادي همت گماشته شده بود، ولي اسلام سياسي غايب بود و حتي غياب آن احساس نمي شد. طالقاني كوشيد تا در آثار مكتوب، فعاليت هاي عملي و سخنراني هاي خود بر احياي اسلام سياسي تاكيد كند. آنچنان كه در سخنراني هايش تاكيد مي كرد: قوام اجتماع وابسته به حكومت است. حكومت هر چه بيشتر متكي به افكار و اخلاق و معتقدات عمومي باشد، قدرت و دوام آن بيشتر است... سياست اسلام برعكس تمام سياست هاي دنيا، سياست صداقت و صراحت است... اگر سياست معناي احساس مسئوليت در برابر انسان هاست و مبارزه با ظلم است، اين مسئله در متن اسلام است... (7)
وي درباره وظيفه مسلمانان راستين مي گويد: آن مسلماني كه خيال مي كند نمازش را خوانده و روزه اش را گرفته و دعايش را خوانده و تكليفش ساقط شده و منظور همين بود، اين را نفهميده است. آنكه خيال مي كند به همه رساله عمليه عمل كرد و ديگر هيچ مسئوليتي ندارد، اين را نفهميده است. ما مي گوييم اسلام دين تحرك است، حال چرا مسلمانان تحركشان از بين رفته است؟ براي اينكه عبادات را منتهاي مسئله و مسئوليت بعثت انبياء گمان كرده اند. چنان سرهايمان را پايين انداخته ايم و شانه از زير بار مسئوليت ها خالي كرده ايم كه فقط دين را در چند جمله طهارت، نماز و روزه خلاصه كرده ايم و بس.... در صورتي كه مسلماني و دين داشتن يعني تعيين سرنوشت، استقرار محيط امن، آزادي بيان، دخالت در امور زندگي، دخالت در اقتصاد، دخالت در بيت المال مملكت. (8)
همين هاست كه از شخصيت طالقاني نه يك روحاني خشك و ايستا بلكه رهبري مبارز، زنده و در حركت مي ساخت. او همچون امام خميني(ره) پيش از ديگر روحانيون وارد فعاليت هاي سياسي و مبارزه شد و بيش از آنان بدان اشتغال داشت و نيز در جريان مبارزات انقلاب اسلامي، نخستين زنداني سياسي از ميان روحانيون بود و در شمار آخرين زندانياني كه آزاد شدند. مبارزات سياسي بي وقفه او را طي چهل سال مي توان به سه دوره تقسيم كرد: اول با آغاز ديكتاتوري رضاخان از 1318 تا كودتاي سال 1332 در زمان محمدرضا پهلوي كه طالقاني به عنوان پيشگامان سياسي و مذهبي فعاليت مي كرد.
دوم از زمان سرنگوني دولت ملي در سال 1332 تا انقلاب سفيد در سال 1341 كه همرزم با گروه هاي ملي و مذهبي براي احياي مقاصد اسلام تلاش كرد. سوم از قيام پانزدهم خرداد 1342 تا پيروزي انقلاب اسلامي 1357 كه همگام با نهضت امام خميني(ره) به مبارزه عملي و تدوين نظري نظام فكري اسلام سياسي از هيچ كوششي دريغ نكرد. همچنين توليد آثار مكتوب فكري و نيز سخنراني هاي او نقش جدي در ترسيم اصول و ابعاد اسلام سياسي و سياست اجتماعي اسلام داشت. قيام به قسط  ، آزادي و استبداد ، وحدت و آزادي ، اسلام و مالكيت ، آينده بشريت ، حكومت در اسلام ، جهاد و شهادت ، هجرت و انقلاب ، شورا، پيام قرآن و بسياري از كتاب هايش زبان گوياي اجتماعي و سياسي زمان خود بود. اگر چه منطق بيان و قلم او در اين آثار كه حقيقت را قرباني مصلحت نمي كرد، به مذاق بسياري خوش نمي آمد. طالقاني براي خود رسالت و مسئوليتي ويژه قائل بود و كوشش هاي خود را براي احياي دين مي شمرد اگر چه اين وظيفه با منافع افراد يا حكومت منافات داشته باشد: رشته كوتاه عمر ما در مسئوليت هاي ديني و اجتماعي، مرتبط و متصل به رشته طولاني نهضت ها و قيام هاي پيامبران و مصلحين بزرگ مي باشد. من و امثال من به حسب ديد اسلامي و جهاني خود، يك تكليف سنگين الهي و تاريخي داريم كه اصول اعتقادي و اجتماعي و اقتصادي اسلام، يا ايدئولوژي اسلامي را براي مسلمانان بررسي و احيا كنيم. گرچه اين روش با راه و روش و منافع و قدرت محدود حكومت هاي زودگذر منافات داشته باشد. (9)
نيم قرن زندگي پر تب و تاب و پرماجراي اين مبارز عالي مقام به راحتي ترسيم شدني نيست. اگرچه او روحاني دردمندي است كه در عين سادگي و مردم گرايي عميقاً به وظيفه اجتماعي و سياسي خويش در هر عرصه اي عمل مي كرد. روحاني دينداري كه با تصميمش براي احياي اسلام سياسي در ايران و جهان، همواره تا پايان سوخت و روشني بخشيد تا دينداري و روشنفكري ، روحانيت و سياست ، دين و سياست ، دين و علم ، جهاد درون و جهاد بيرون ، قهر و مهر ، دين و آزادي و همه آنها كه متضاد و مخالف خوانده مي شدند، به يكديگر گره بزند و از اسلام راستين به عنوان ديني جامع و كامل دفاع كند.
منابع:
۱ – فريادي در سكوت – ج اول، ص 111 به نقل از مقدمه كتاب حكومت در اسلام طالقاني
۲ – همان – ص 112 به نقل از طالقاني در آينه گفتار و كردار
۳ – پيك آفتاب – ص 376 به نقل از كتاب حكومت در اسلام طالقاني
۴ – نامه امام به حميد روحاني براي تدوين تاريخ انقلاب اسلامي در دي ماه 67
۵ – بررسي نهضت امام خميني(ره) – ص 94
۶ – پيك آفتاب – ص 347
۷ – حكومت در اسلام و سخنراني هاي مسجد هدايت در آذر 57
۸ – پيك آفتاب – ص 356 به نقل از ابوذر زمان- جلد 2 – ص 40
۹ – همان – ص 377

سياست
انديشه
سخنگاه
علم
كتاب
شهرآرا
ورزش
|  انديشه  |  سخنگاه  |  سياست  |  علم  |  كتاب  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |