پنجشنبه ۱۵ تير ۱۳۸۵
به دنبال تغييرات در نماهاي شهرهاي مدرن
شهرها در جست وجوي مفهومي  نو
هراس در شهر صنعتي
از قرن نوزدهم، انديشمندان از شهر صنعتي توصيفي هراس انگيز را مطرح مي كنند و بي نظمي آن را در همه متون خويش گوشزد مي سازند؛ موضوعــي كه برخي از انديشمـندان قـرن بيسـتم نيز برآن باورند. در چنين هول و هراســي است كه مفهـوم شهرسازي در معناي جديد آن تولد مي يابد.
شهر سازي، زماني متولد مي شود كه انگاره ها و الگو هايش، به گونه اي ماتقدم شكل گرفته است؛ الگوهايي كه برآنند تا با اجبار، خود را به واقعيت تحميل كنند؛ انگاره ها و الگوهايي كه شماري معدودند و عمدتاً همان هايي هستند كه از آغاز، توسط تخيل گرايان قرن نوزدهم پايه گذاري شدند.
001068.jpg
شهر از همان آغاز تولدش، مفهوم خود را در فلسفه و حكمت جست وجو مي كند. از نخستين انديشمنداني كه «اور» و «موهنجودارو» و «شوش» و «تئوچه تيتيلان» و... را بر پا داشتند، تا آخرين كساني كه مفهوم شهر را در ناشهرسازي و شالوده شكني جست وجو مي كنند، همه در پي تعميق فلسفي اين مفهوم هستند و برآنند تا از حكمت نظري به حكمت عملي دست يابند و آن را شكلي كالبدي- فضايي بخشند.
از اين رو در پس همه تجليات كالبدي- فضايي و در بـــن هر آنچه «ناكجاآباد» و «آرمان شهر» خوانده مي شود، انديشه هايي متاثر از نحوه نگرش فلسفي به جهان و حكمت نهفته است. شناخت اين انديشه ها و حكمت هاي منبعث از آنها، اولين گام در انديشيدن به مقوله شهر است. اهميت برداشتن اين گام و حركت در مسير درست، به خصـــوص در پي تحولات فن شناختي دو ســده اخيــر دوچندان مي شود.
اگر رنسانس در جست وجوي يافتن حكمت عملي و كاربردي در بازگشت به مفاهيم كهن و نوپردازي آنهاست و سعي دارد كه فضاي شهر خويش را بر اين مبنا رقم زند، انقلاب صنعتي با عرضه حكمت عملي خويش، مفهوم فلسفي جديدي از شهر را به دست مي دهد. اگر در دوران قديم، فلسفه از طريق حكمت عملي، چهره شهر را مي آراست و فضاي آن را مي پرداخت، در دوران جديد، فلسفه شهرسازي راه خويش را از حكمت عملي آن جدا مي كند؛ انديشه و عمل از هم دوري مي جويند و ناكجاآبادها در مقابل شهرهاي قارچ گونه، سست پايه، خود به خودي يا طراحي شده قرار مي گيرند.
در حالي كه فلاسفه قرن نوزدهم، نقد شهر را از نقد جامعه صنعتي جدا نمي سازند و بر مبناي اين نقد، مدينه فاضله خويش را بنا مي نهند، عمل گرايان، شهر موجود را بر مبناي عملكــــرد هايي مي سازند و مي پردازند كه انقلاب فن شناختي سبب شــــــده است. هـنــر جــاي خــويــش را به فــن مي سپــارد و معـمار-هنـــــــرمند در مقابل معمار- مهندس عقب مي نشيند. انديشه هاي شهرسازي پيش از هر زمان ديگري در زمينه هاي فلسفي و حكمت عملي به جولان در مي آيند.
از قرن نوزدهم، انديشمندان از شهر صنعتي توصيفي هراس انگيز را مطرح مي كنند و بي نظمي آن را در همه متون خويش گوشزد مي سازند؛ موضوعــي كه برخي از انديشمـندان قـرن بيسـتم نيز برآن باورند. در چنين هول و هراســي است كه مفهـوم شهرسازي در معناي جديد آن تولد مي يابد.
شهر سازي، زماني متولد مي شود كه انگاره ها و الگو هايش، به گونه اي ماتقدم شكل گرفته است؛ الگوهايي كه برآنند تا با اجبار، خود را به واقعيت تحميل كنند؛ انگاره ها و الگوهايي كه شماري معدودند و عمدتاً همان هايي هستند كه از آغاز، توسط تخيل گرايان قرن نوزدهم پايه گذاري شدند؛ الگوهايي كه عمدتاً در سه زمينه اصلي مطرح گرديدند: الگوي خردگرا كه ترقي، فناوري و كارآيي را مد نظر داشت، الگوي سنت گرا كه بر ارزش هاي احساسي، ادراكي و زيباشناسي تكيه مي كند و الگوي ضدشهري كه بر آن است تا مفهوم كهن شهر و روستا را در هم ريزد و شكل جديدي از استقرار را بيان دارد. با فاصله صدساله از تدوين  اين انگاره ها و الگوها، امروزه نيز طرح هايي با ظاهر بسيار متفاوت، همان استخوان بندي مطروحه در قرن نوزدهم را در خود دارند و به همان گونه در پي چهره پردازي الگو ها بوده و به همانگــونه به تجربه واقعيات مي پردازند. شكست هاي شهرسازي امروز نيز ريشه هاي خود را در اين بازنگري و تجربه الگويي باز مي يابد. اكنون سخن بر آن است كه  اين مسائل، بدون جست وجوي يك شهرسازي كمتر نظريه اي و بسيار انساني تر قابل حل نخواهد بود و به همين دليل است كه پرداختن عملي به محيط در دستور كار قرار گرفته است؛ محيطي كه براي انسان و نه مسلط بر او برنامه ريزي و طراحي شده باشد.
تعريف شهر جديد
شهر هاي جديد در نظام هاي اجتماعي- اقتصادي جهان و با توجه به تحولات نظريه اي، بسيار دگرگون شده اند. هنوز تعريف جامعي براي شهر هاي جديد ارائه نشده است اما مي توان تعاريف زير را براي آنها بيان داشت:
۱- اجتماع هاي برنامه ريزي شده اي در پاسخ به اهداف از پيش تعيين شده.
۲- اجتماعي خود اتكا با جمعيت و مساحت مشخص؛ فاصله اي معين از مادر شهر با برنامه ريزي از پيش تعيين شده و اهداف معين.
۳- معمولاً براي تمركززدايي كالبدي، اقتصادي و اجتماعي طراحي مي شود تا با وجود جاذبه نزديك به شهرهاي بزرگ، جمعيت تشويق به خروج از مادرشهر شود.
بنابراين شهر جديد داراي تاريخ تولد مشخص است و در زمان كوتاه معيني ساخته مي شود. شهر جديد با حومه، اختلاف اساسي دارد؛ حومه يك ناحيه مجزاي مسكوني است كه ساكنان آن براي كار به شهر دورتر رفت وآمد مي كنند اما شهر جديد بايد همه عملكرد هاي شهري را به  اندازه معين داشته باشد.(زياري، ۱۳۸۳)
روند شهر هاي جديد
از زمان احداث سكونت گاه هاي شهر هاي جديد كه در آستانه قرن حاضر با طرح انديشه  هاوارد و نيز  ايجاد باغ شهرهاي ولوين ولچ ورث شروع شد، تاكنون در اهداف  اين مراكز سكونتي تحولات بسياري به وجود آمده است. بر  اين اساس مي توان شهر هاي جديد را در سه دوره به شرح زير بررسي كرد:
۱- دوره اول/ باغ شهرها به عنوان الگوي اوليه شهر هاي جديد (۱۹۳۸-۱۸۹۸): در  اين دوره، باغ شهر ها، شهرك هاي اقماري و سپس شهر جديد به عنوان گزينه اي در برابر رشد فزاينده شهرهاي انگلستان مطرح مي شوند.  در اين دوره بر نقش هرچه بيشتر دولت در توسعه اين شهر ها، حد متناسب جمعيت باغ شهر ها و انتقال جمعيت اضافي به آنها تاكيد مي شود. در  اين دوره، شهر هاي جديد بيشتر در غالب نظريه ها باقي مي مانند و فقط نمونه هاي محدودي از آنها احداث مي شود.
۲- دوره دوم/ سياست رويارويي با رشد مناطق مادرشهري (۱۹۶۰-۱۹۳۸): با پايان جنگ جهاني دوم، بريتانيا بار ديگر در توسعه شهر هاي جديد پيشگام مي شود. شهر هاي جديد با فاصله اي از مادرشهر، به عنوان مراكز اصلي فعاليت با قطبيت ناحيه شهري پذيرفته  مي شوند. بدين ترتيب همزمان با توسعه شهر هاي جديد بريتانيا، پيرامون برخي از پايتخت هاي بزرگ جهان (مسكو ، پاريس و توكيو) و حوزه هاي مادرشهر، احداث سكونتگاهاي شهري جديد آغاز مي شود.
۳- دوره سوم/ تحول در اهداف شهر هاي جديد (۱۹۷۰-۱۹۶۰): در  اين دوره، شهرهاي جديد به عنوان ابزار سازمان دهي فضاي ملي، برنامه ريزي ناحيه اي و سياست تمركززدايي جمعيتي و اقتصادي مطرح مي شوند. در دوره سوم، شهر هاي جديد بـريتانيا در خدمت توسعه اقتصادي در سطح منطقه قــــرار مي گيرند.  ايجاد پايتخت هاي جـديـد(شانديگار، برازيليا و اسلام آباد) گونه اي از  اين اهــــداف تلقي مي شود.
مفاهيم نوشهرها از آغاز تا امروز
آدميان از دير باز در مكان ها و سرزمين هاي مختلف و متعددي كه شايد تنها معيار وابستگي آنان به يكديگر در مقابله با مشكلات و سختي هاي زندگي بوده، مي زيسته اند. شهر ها به وجود آمدند، توسعه يافتند، سيطره عظمت و تمدن خود را بر پهنه وسيعي از سرزمين ها گستردند و سپس از صحنه روزگار كنار رفتند. دلايل نيستي آنها كاملاً مشخص و معلوم نيست. بلاياي طبيعي مانند زلزله، سيل، خشكسالي، قحطي، آتشفشان، توفان يا عوامل ديگري مانند جنگ، به نوعي در تنازع بقاي آنان سهيم بوده و هستي و نيستي تمدن ها را تحت الشعــاع قــرار داده اند. با وجود  اين، حيــات آدمي  در كنار شهرهـاي نوبـنـياد ادامه يافــــته و مشـاهده مي كنيم كه در پي نابــودي شهر ها، باز شهر هاي ديگـــــري احداث مي گــردند. بنابراين شهر سازي يكي از كهن ترين نياز هاي بشري به شمار آمده و هرگز شهري در تاريخ وجود نداشته كه به تمامي توسط معماران ســاخته شده باشد بلكه شهر را مي بايست محصول قدرت و اقتدار حكومت ها و دولت ها دانست.

نگاه نو
ميرميرانيسم در معماري ايران
بهرام هوشيار يوسفي
حضور معماري چون سيد هادي ميرميران و تاثيرش در معماري معاصر ايران، به خصوص حالا كه مجالي براي ادامه ندارد و فرصتي هست براي ارزيابي حاصل همه زندگي حرفه اي او، گوياي خيلي چيزها درباره معماري ايران است؛ زندگي پربار ميرميران و فعاليت هاي متعدد او در زمينه هاي مختلف و دوره هاي مختلف، همان قدر كه از بودن و نقش ميرميران حكايت مي كند، راوي قصه هايي درباره معماري معاصر ايران و فراز و فرود آن در طول اين سال ها نيز هست...، چرا كه ميرميران جزئي از تاريخ معماري ايران است و سخن گفتن يا نوشتن درباره او مي تواند عين سخن گفتن و نوشتن درباره معماري باشد.
حركتي كه غريب به ۱۵- ۱۰ سال پيش شروع شد، علي الخصوص با پايان دوران دفاع مقدس و آغاز دوران سازندگي و سرازير شدن سرمايه ها به سمت وسوي ساخت وساز چه در معناي پروژه هاي ملي بزرگ و چه در معناي پروژه هاي كوچكتر دولتي و بخش خصوصي، در كنار نياز به توسعه بخش ساخت وساز در جايگاه سخت افزاري آن، نيازي ديگر را با خود به همراه آورد؛ آن هم توسعه بخش نرم افزاري معماري يا بخشي بود كه به توليد معماري در مقام نظريه پردازانه و ايدئولوژيك مي پرداخت. وقت آن شده بود كه گروهي از حرفه مندان كه خودشان را حائز شرايط نظريه پردازي در اين عرصه مي دانستند، چه آنهايي كه در دوران رونق پيش از انقلاب فعال بودند و چه آنهايي كه طي دوران بعد از انقلاب پرورش يافته بودند، وقت را غنيمت شمرده، بار ديگر سعي مي كردند بخش نظري معماري ايران را فعال كنند.... ميرميران در حقيقت يكي از معدود برندگان اين جريان بود؛ وي در دوره اي وارد تهران و بازار ساخت و ساز پايتخت و در معناي كلي تر، ايران، شد كه اين صنعت بعد از مدتها داشت بار ديگر رونق را تجربه مي كرد؛ فردي مستعد در زماني مناسب در جايگاه مناسب قرار گرفته بود... نمي شود انكار كرد كه ارتباطات ميرميران با مصادر امور ساخت وساز در آن برهه از زمان در موفقيتش بي تاثير نبود، اما نبايد فراموش كرد كه ميرميران خودش هم معمار باهوش و مولفي بود.
نگاه ايده گرايانه ميرميران در كنار چاشني رويكرد ناسيوناليستي در معماري كه اكثراً فرمي بود تا معنايي در دوراني كه معماري ايران مي خواست از كوير توليد انديشه به سمت كوچه باغ هاي خلاقيت حركت كند، وقتي با دلگرمي حاصل از ارتباطات مناسب كاري توأم شد، حركتي را به وجود آورد كه با اندكي اغراق نگارنده آن را «ميرميرانيسم» در معماري معاصر ايران مي نامد.
دفتر مشاوري نسبتاً بزرگ، در كنار رونق يابي مجدد دانشكده هاي معماري كه مثل قارچ (در معناي مثبت) در شهرهاي بزرگ و كوچك به وجود مي آمدند و علي الخصوص جاذبه هايي كه اين دفتر براي دانشجويان جوياي سوابق كاري ايجاد مي كرد، باعث شد ميرميران بار ديگر طعم «بُرد» را بچشد؛ بُردي كه اين بار مي شد اسمش را جذب نيروي ارزان و خلاق ناميد.... سناريو داشت كامل مي شد؛ پست مدرنيسم ملي گراي افراطي (باز هم بيشتر فرمال تا محتوايي) اواخر دهه ۷۰ در كنار تب هويت طلبي، بازار انديشه هاي ميرميران گرايان را در عرصه فروش يك معماري شيك و با اتيكت ايراني، داغ مي كرد. گويي ميرميران آمده بود تا به تنهايي كِشتي به گل نشسته معماري ايران را به ساحل سلامت هدايت كند و اين بار داستان هميشگي قهرمان قصه هاي ايراني تكرار شد... اسطوره اي متولد مي شد!

زاويه ديد
فراموشي نماهاي شهري
سارا صاحبي
مابين داخل و خارج خانه ها، ساختمانها و فضاهاي شهري ، لايه حد واسطي وجود دارد كه از ابتدايي ترين مراحل پيدايش معماري در زندگي بشر،تاكنون سير تحولي قابل تاملي داشته است. اين لايه ، علاوه بر وظايف نخستين خود مانند نقش حفاظتي ، تعيين محدوده هاي مالكيت و ايجاد فضاي خصوصي، رفته رفته وظيفه ابراز هويت ، زيبا سازي محيط شهري و همين طور كاركردهاي فرهنگي بسياري را نيز به عهده گرفته است . پوشش ساختمان كه در ابتدا موظف بود حائلي ميان انسان و تهديدهاي محيط خارج باشد ، در عين حال مي بايد نقش رابط ميان فضاهاي خصوصي و عمومي، خلوتي و شلوغي ، مصنوعي و طبيعي را نيز ايفا كند .
امروزه بحث نما سازي در ساختمان و ساخت بدنه شهري يك بحث هويتي و فرهنگي است . در نماهاي شهري ما معمولا به هم ريختگي هايي مشاهده مي شود كه بيشتر ناشي از تقليدهاي كوركورانه از سبك هاي معماري است . استفاده هاي بي رويه و نا به جا از يكي از مصالح در يك دوره زماني باعث از بين رفتن و بي ارزش شدن آن مصالح مي شود كه متاسفانه در بدنه هاي شهري خود بسيار با اين پديده روبه رو هستيم . مگر نه اين كه معماري هر عصر ، بيانگر تفكر و انديشه حاكم برآن دوره است ؟ پس در اين صورت مي توان گفت كه سيماي هر بنا نيز بيان كننده تفكر صاحب آن است . حال پرسشي كه پيش مي آيد اين است كه آيا ارتباطي ميان آشفتگي نماهاي شهري با آشفتگي انديشه صاحبانشان وجود ندارد ؟
متاسفانه با وجود توجه روزافزون به مساله پوشش بنا و نقش مهمي كه مي تواند در بهبود شرايط معماري روزگار ما داشته باشد در معماري معاصر كشور ما هنوز توجهي در خور و مناسب به آن نشده. اغلب دست اندركاران صنعت ساختمان ، پوشش ساختمان را لايه اي جدا در نظر مي گيرند كه فقط وظيفه زيبا ساختن بناها و نشان دادن منزلت اجتماعي صاحبانشان را بر عهده دارند. در اثبات اين امر، همين بس كه قوانين كنترل پيش آمدگي بنا ، خط آسمان و كنترل همسطح بودن بناهاي مجاور است . در حالي كه مثلا در روسيه ، هر ساختماني كه قرار است ساخته شود قبلا ماكت آن تهيه مي شود و در صورت همخواني با بدنه شهري مجوز ساخت مي گيرد و همخواني و زيبايي بدنه شهري نياز به برنامه ريزي و تفكر دارد. به گفته حسن فتحي ، معمار مصري ، بدبختانه ، چشم آدمي مانند گوشش حساس نيست . وقتي گوشتان صداي ناهنجاري را مي شنود، شما ناخود آگاه از جا مي پريد ، اما اگر ديدگانتان تناسبي ناهنجار را ببيند ، يكه نمي خوريد و مثلا چشمتان سرخ نمي شود يا از آن اشك نمي آيد و دردتان نمي گيرد ! البته امروزه بسياري از نقشها تا حدي از هم تفكيك گرديده و به صورت لايه هاي مجزا و مستقل و يا تركيبي در بناها قابل رويت مي باشند . به هر صورت پوشش ساختمان بايد به اين نيازها پاسخ دهد:
مقاومت و پايداري در برابر نيروهاي جانبي و خارجي
مقاومت در برابرآب و هوا و رطوبت زمين
دوام و عدم نياز به نگهداري
آتشپادي ( پايداري و مقاومت در برابر نفوذ آتش و حرارت)
مقاومت در برابر انتقال حرارت
مقاومت در برابر صوت
در نماهاي امروز شهرهاي ما آنچه ديده مي شود تنها تضاد است؛ تضادها و آشفتگي هايي كه به يكپارچگي نمي رسند و اين وظيفه طراحان و معماران است كه با استفاده صحيح از دانش و هنر و تكنولوژي و مصالح چهره شهر ها را سامان بخشند.

درباره الگوي شهر اسلامي و ويژگي هاي چنين شهري
فضاي معنوي زندگي انسانها
آذر مهاجر
001074.jpg
واژه هايي چون شهر مقدس، مدينه فاضله، آرمانشهر، شهر خدا، شهر الهي، گوياي اين حقيقت اند كه پيشتر از آنكه ايده اي به نام شهر اسلامي مطرح شود، هويت معنايي و معنوي فضاي زيست انسانها، بخصوص مسلمانان بر كالبد و ساختار شهر تقدم داشته است.
پس زماني كه سخن از شهر اسلامي به ميان مي آيد ديگر حرف از مسجد و گنبد و مناره و ديگر فرم ها يا عناصر معماري اسلامي نيست. شهر اسلامي متأثر از شهروندان مسلمانش، هويتي مستقل پيدا مي كند و فيزيك هر شهري بر اساس الگوي ويژه اي از معنا و روح آن شهر هويت پيدا مي كند. در اين باره كم و بيش همه صاحب نظران به اجماع رسيده اند و ترديدي نيست اگر بنا باشد الگوي شهر اسلامي ارائه شود، چاره اي نيست جز پژوهش، بررسي و كند وكاو تاريخ اسلام، شهرها و بناهاي كهن اسلامي و هر آنچه اسلام به عنوان دين زندگي، در مقياس اجتماعي و حتي فردي مطرح مي كند و اگر اين پژوهش ها به آنجا منتهي شود كه اسلام ديني «شهري» است و به جز سمبل ها و نمادهايي در آن كه بر زندگي شهري و مدنيت، تكيه دارند، همچون: مدينة النبي، خانه خدا، مسجد به عنوان مكاني براي اجتماع مسلمانان و يا از منظري امروزي تر نوعي پاتوق شهري براي مسلمانان كه بنا نيست صرفا براي عبادت و نيايش در آن گرد هم آيند، بازار به عنوان نمادي از محل كسب و كار حلال كه همانا جهاد در راه خدا محسوب مي شود و ... ، مي توان از همين منظر نشانه هاي بسيار در اين دين يافت كه به طرح الگوي «شهر اسلامي» در معناي جامع و عملي آن بينجامد.
شهر اسلامي يا شهر گنبدها و مناره ها
پذيرش اين مسأله كه وجود مساجد، گنبدها و مناره ها در بافت يك شهر نمي تواند به معناي اسلامي بودن آن شهر باشد، اين امر را بديهي مي سازد كه بايد در عناصر و مؤلفه هاي ديگري كه نه تنها كالبد، بلكه روح و هويت شهرها را مي سازند به دنبال نشانه هايي از زيست مسلمانان و الگوهاي يك شهر اسلامي بود. دكتر حسن بلخاري درباره هويت مفهومي و معنوي شهر اسلامي در مقاله اي آورده است: «متفكران اسلامي، شهر اسلامي را عبارت از نمايش فضايي شكل و ساختمان اجتماعي مي دانند كه بر اساس ايده آل هاي اسلامي، فرم هاي ارتباطي و عناصر تزئيني خود را در آن وارد كرده است. بنابراين در شهر اسلامي، فرم به تبع معنا تعريف مي شود و كالبد، هويت خود را از محتوا اخذ مي كند و اين متأثر از بنيان هاي نظري هنر معماري اسلامي است كه نسبت قالب و محتوا همچون نسبت روح و كالبد در بنيانهاي جهان شناختي اسلامي است؛ همچنان كه در جهان بيني اسلامي و قرآني ماده به كرامت معنا شرافت مي يابد و از هويت سفلايي خويش خارج شده به نورانيت معنا منور مي شود. قالب نيز در هنر اسلامي فرمي متناسب با شرافت محتوا دارد و بر خلاف برخي مكاتب هنري، كه گاهي اثر در مقابل معنا و نيز اخلاق قرار مي گيرد و صورتي متضاد با غايت هنري مي يابد در هنر معماري اسلامي فرم اثر، صورت مجسم معناست و نه مغاير با معنا، كما اينكه پيامبر اسلام (ص) فرم چهار وجهي كعبه را با استناد به تسبيحات اربعه تبيين مي كنند.
هنر و معماري اسلامي سه ساحت فرمي براي معماري متصور است. صورت اول: فرم تمثيلي خانه و شهر خداست كه در مكه با كعبه و در هر شهر اسلامي با مسجد تحقق مي يابد. صورت دوم: خانه است كه اين نيز متناسب با ارزش ها و مفاهيم معنايي و معنوي شكل پيدا مي كند و صورت سوم: شهر است كه ماهيتي جداي از عوامل معنايي مؤثر بر خانه خدا و خانه مردم ندارد، بلكه به يك عبارت صورت مركب اين دو معناست؛ يعني شهر يك خانه بزرگ است كه هويتي منفك و مجزاي از خانه خدا و خانه مردم ندارد، بلكه تنها خانه اي وسيع تر و گسترش يافته تر است كه به جاي خانواده اي محدود، خانواده اي بزرگتر را در خود جاي داده است. از تأكيد بر اين معنا، قصد اين استنتاج است كه نبايد در برنامه ريزي شهري توسط دولت اسلامي، تغايري بين برنامه ريزي هاي خانوادگي و شهري صورت گيرد ...»
دكتر حسن بلخاري با اعتقاد به اينكه شهر اسلامي بايد بر اساس فرم خانه خدا بنيان گيرد، به نمونه هاي مختلف كاربري هايي چون بازار، مدرسه و دانشگاه، مسجد و شفاخانه و... در معماري اسلامي و شهر اسلامي اشاره مي كند و مي افزايد: «... ما در عرصه جهان مدرن و با پذيرش اقتضائات نه چندان متناسب با سنت، از طراحي و معماري معنوي دور مانده ايم و اينك كارآمدي يك بنا مقدم بر ساحت معنوي آن است...»
شهر اسلامي شهر زيبايي ها
اين مسأله كه هنر معماري اسلامي و سيماي شهرهاي اسلامي كه از اين هنر تأثير بسيار مي پذيرند، بيشترين ارزش را براي زيبايي قائل است، مورد تفقد بسياري از صاحب نظران، نظريه پردازان و معماران آشنا به تاريخ و آثار هنر و معماري اسلامي است. به عقيده اين دسته از معماران و نظريه پردازان در اسلام معماري، جز اجابت ضرورت هاي كاركردي و مورد نياز، نمودي از نهايت زيبايي است و زيبايي هدفمند در معماري اسلامي هم به لحاظ كمي و هم كيفي به توجه نياز دارد كه اولي با سازگاري محيطي و دومي از طريق زيبايي شناسي اسلام ميسر است.
مهندس سيد عليرضا قهاري در اين باره مي گويد: «بر اساس آموزه هاي دين مبين اسلام، آدم از بهشت به زمين هبوط كرده است. طبيعي است كه تلاش هاي بشر بخصوص مسلمانان در خلق، سازندگي، آباداني و ... بتوان گذاشت به حساب تلاش او براي ساختن تصويري از بهشت بر كره خاكي.
شهر اسلامي متكي بر آموزه هاي اسلامي
نشانه ها براي درك اين حقيقت كه اسلام ديني جامع است حتي براي ارائه الگويي براي يك شهر از نوع آرماني، بسيارند و نگاهي نه لزوما معمارانه يا زيبايي شناسانه يا از هر نوع ديگري، بلكه كمي غور در آيات قرآن و آموزه هاي آخرين دين الهي كافيست تا به نشانه ها و تمثيل هاي بسيار در اين باره دست يافت. حتي در تعاليم فردي دين اسلام براي يك مسلمان نكته هاي بسيار هست كه به كشف الگوهاي يك شهر اسلامي منتج مي شوند. دكتر قهاري در اين باره مي گويد: «هر شهر با توجه به هويت كالبدي و معنوي اش معنا مي شود. همچنان كه اقليم و آب و هوا در ساختار شهرها تأثير مي گذارند، نوع نگاه و انديشه هاي شهروندان يك شهر هم بر هويت آن شهر موثرند و هويت يك شهر در قالب مادي شهر و در ساختار آن، تجلي پيدا مي كند. از اين رو هويت معنوي ، هم در رفتارهاي شهروندي و هم در چهره شهر نمود عيني دارد. در يك شهر اسلامي قبل از هر چيز رفتارها و اصول شهروندي بر اساس آموزه هاي اسلامي و سنت هاي پيامبر (ص)، از اسلامي بودن شهر حكايت مي كنند. هر شهر پر از مسجد و گنبد و مناره اي شهر اسلامي نيست و اين تجلي انديشه ها و اعتقادات اسلامي شهروندان در سيماي شهر است كه هويت آن را نشان مي دهد. در يك شهر اسلامي بر اساس دستورات قرآن كريم بايد شاهد رعايت پاكيزگي، آباداني و عمران، برابري و برادري شهروندان در دسترسي به خدمات شهري و انساني، امنيت اجتماعي و رواني، راستگويي و درستكاري كه به اجراي موفق قانون هم تعبير مي شوند، حفظ حرمت ها بخصوص درباره زنان، كودكان، سالمندان و آرامش و آسايش براي همه شهروندان بود.
در يك شهر اسلامي نشاني از فقر، فساد، حاشيه نشيني، ضايع شدن حقوق شهروندان خاص از جمله معلولان و بي احترامي به عقايد ديگران نيست. در يك شهر اسلامي به همان ميزان كه ساخت مساجد با شكوه مورد توجه است، ساخت عبادتگاههاي ديگر اديان الهي هم مد نظر قرار مي گيرد. در بياني كلي تر يك شهر اسلامي بايد اين سه اصل را در خود داشته باشد: عدالت گستري و شايسته سالاري، تكريم شهروندان و مهر پروري و در نهايت رونق اقتصادي و آباداني كه به اجراي دو مورد اول كمك مي كند.»
براي ساخت يك شهر اسلامي يا تبديل شهرهاي فعلي كشور به شهرهايي اسلامي، نمونه و الگو كم نيست و راهكارها نيز پيشتر يعني از همان زمان آغاز رسالت پيامبر خاتم، تبيين شده اند. تنها نياز به پژوهش مي ماند و همتي والا براي تبديل همه اين چيزهاي بالقوه به بالفعل. شكل گيري يك مدينه فاضله مي تواند رؤيا و فلسفه بافي نباشد.

شهرآرا
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
سينما
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |